صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۹:۰۹ - ۰۴ مرداد ۱۳۹۴
دکتر ابراهیم واشقانی فراهانی در گفت‌وگوی تفصیلی با آنا:

تجاری‌سازی علم فرآیندی طولانی‌مدت است، باید حوصله داشت/ دکتر میرزاده و دکتر معین جزو مدیران سخت‌کوشند/ احمدی‌نژاد در اعتراضات دانشجویی قبل از انقلاب متخصص شیشه‌شکستن بود

امیرکبیر به‌عنوان یک الگو در ذهنم بوده است/ با آقای احمدی‌نژاد یک‌بار گل‌کوچک بازی کردم!/ هنوز هم در نظام آموزشی‌مان به‌جای همگرایی، نظام واگرایی را پیگیری می‌کنیم/ در دولت قبل سیاست زدگی بر نظام علم و فناوری کشور حاکم شد/ اصلاح‌طلب میانه‌رو واصولگرای میانه‌رو‌ هستم/امکان ندارد دکتر معین یا دکتر میرزاده چیزی به شما بگویند و فراموش کنند.
کد خبر : 26094

گروه دانشگاه: حرکت به سوی دانشگاه نسل سوم، توجه به کارآفرینی و اقتصاد دانش بنیان، از رویکردهای اصلی مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی در دوسال اخیر بوده است. رویکردی که بخش عمده‌ای از بار آن بر عهده معاونت پژوهشی و فناوری دانشگاه بوده است. دکتر ابراهیم واشقانی فراهانی، معاون پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی رسیدن به این اهداف را پروسه‌ای زمان بر می داند که نیاز به «حوصله» و گذشت زمان دارد.


گفت‌وگوی تفصیلی با خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا با دکتر واشقانی فراهانی بیش از همه، به مرور زندگی و بیش از سه دهه فعالیت‌های دانشگاهی این چهره شناخته شده علمی کشور تمرکز دارد.


همراهی و پاسخگویی واشقانی فراهانی در این گفت‌وگو، تصویری شفاف از رویدادهای سال‌های نخستین انقلاب و تحولات آموزش عالی کشور از منظر فردی که خود را «سیاسی» نمی‌داند، ارائه می دهد. مدیری که به جز یک دوره چند ساله تحصیل در کانادا، در سایر سال های پس از انقلاب در متن تحولات آموزشی کشور قرار داشته است.


در فامیلی شما نام محل زادگاهتان سنگینی می‌کند. این موضوع چقدر در زندگی شما تأثیر داشته است؟


بدون تعصب می گویم که تفرش، فراهان و آشتیان (به‌عنوان یک مجموعه) منطقه ویژه ای است که چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ سیاسی تأثیر بسیار شگرفی در تحولات 500 سال اخیر ایران داشته است.


یعنی از زمان صفویه؟


بله از آن زمان به ویژه در حکومت قاجار و پهلوی این مسئله مشهود بوده است، به‌خصوص از زمان روی کار آمدن خانواده مرحوم قائم مقام فراهانی. بد نیست بدانید که رهبر معظم انقلاب هم از همین خانواده و عمو زاده قائم مقام فراهانی هستند و بیشتر اجداد بزرگوار ایشان در فراهان بوده‌اند و برخی نیز به شهادت رسیده اند.


علاوه بر این، شخصیت‌هایی مانند امیر کبیر، مصدق و پرفسور حسابی نیز اهل فراهان ،آشتیان و تفرش بوده‌اند. در مجموع از لحاظ مذهبی و فرهنگی نقش این منطقه همیشه مثبت بوده و چهره‌های شاخصی مانند آیت‌الله اراکی (ایشان متعلق به مصلح آباد فراهان هستند) که همشاگردی امام رحمت الله علیه بوده و آیت‌الله آشتیانی از چهره‌های شاخص نهضت مشروطه نیز اهل همین منطقه بوده‌اند. در بحث موسیقی هم شما می‌دانید که میرزا علی اکبرخان فراهانی اولین کسی است که موسیقی سنتی ایرانی را تدوین و دستگاه‌های موسیقی را تنظیم کرده است. چهره‌های سیاسی دیگر مانند متین دفتری و مستوفی الممالک اهل آشتیان و منصورها اهل تفرش بوده اند.


طبیعتاً این سابقه سیاسی و فرهنگی انگیزه را در تمام فرزندان منطقه ایجاد می‌کند که با نگاه به گذشته و افتخاراتی که برای این کشور در زمینه‌های مختلف کسب شده، سخت‌کوش و تلاش‌گر باشند. نکته دیگر اینکه آن منطقه از ابتدا منطقه ای مذهبی و کاملاً ولایی بوده و مقبره بسیاری از سادات و امام زاده‌ها در آن جا است.


شهر تفرش از دو قسمت ترخوران و فَم تشکیل شده است. قسمتی که اجداد مقام معظم رهبری تشریف داشته‌اند منطقه فم بوده است. درباره خانواده میرفخرایی ها حتماً شنیده‌اید. سید میرفخرالدین همان جد حضرت آقاست (عموزاده اجداد قائم مقام فراهانی بوده) که از فراهان آمده و در تفرش سکونت پیدا کرده اند.



شما در کدام منطقه به دنیا آمدید؟


من در روستای واشقان متولد شدم. تا سه سالگی آنجا بودم و بعد خانواده‌ام به تهران مهاجرت کردند. یک سال هم در قم بودیم و وقتی شش ساله بودم دوباره به روستا بازگشتیم.


چرا؟


تعلقات محیطی دلیل بازگشت پدرم بود. پدرم روحیه شاعری داشت و یک بار هم در سال 73 یا 74 به‌عنوان نفر اول کشور در شعر روستایی انتخاب شدند، دیوان شعرشان هم آماده انتشار است.


متولد چه سالی هستید؟


من متولد سال 1333 هستم.


وضعیت تحصیلیتان چگونه بود؟


تا سال 1341در روستای ما دبیرستان و تحصیلات جدید نبود، من هم مانند بقیه به مکتب خانه می‌رفتم همراه با آموختن قرآن کریم که هدف اصلی بود درس‌های دیگر مانند حساب و این‌ها را آموختم. وقتی برای تاسیس مدرسه به روستای ما آمدند، از بچه‌ها امتحان تعیین سطح گرفتند. سطح من کلاس چهارم دبستان تعیین شد اما به دلیل رقابت‌های محلی من را کلاس دوم نشاندند. در صورتی که به لحاظ سنی می‌توانستند من را کلاس سوم بنشانند.


آن اتفاق شما را دلسرد نکرد؟


نه اما قطعاً در روند تحصیلی‌ام تأخیر ایجاد کرد.


حالا که به گذشته نگاه می‌کنید حسرتی درباره این‌گونه اتفاقات نمی‌خورید؟


خیر، به هیچ عنوان؛ اصولاً در مورد مشکلاتی که نمی‌توانم برایشان راه حلی پیدا کنم و کوتاهی نکرده ام حسرت نمی‌خورم.


شما با استاد فتحعلی واشقانی فراهانی نسبتی دارید؟


بله. ایشان در چند دهه اخیر یکی از بهترین خوشنویسان ایران بوده اند. ایشان از دو طرف با ما نسبت فامیلی دارند. هم با پدرم (خدا هر دو را بیامرزد) پسرخاله‌اند، و همسر ایشان نیز دختر عموی پدرم بودند.


استاد واشقانی استاد خط شما نبوده؟


خیر. مرحوم استاد میرزا عباس که هم معلم بنده ، هم استاد واشقانی و بسیاری از واشقانی های دیگر، خط بسیار خوشی داشت. مکتب که می‌رفتم ایشان هم به ما درس مکتبی می‌دادند و هم خطاطی.


خطاطی چقدر می‌تواند در شکل گیری شخصیت انسان مؤثر باشد؟


لازمه خطاطی، نظم است. به‌خصوص در نستعلیق شما نظم و زیبایی را در کنار هم می‌بینید و این مسئله می‌تواند بر شخصیت شما خیلی اثرگذار باشد.


آقای دکتر! منطقه فراهان شخصیت‌هایی وجود دارند که اثرات زیادی در فرهنگ و تاریخ ایران داشته‌اند. این مسئله برای ادامه تحصیل به شما انگیزه داد؟


بلی تفرشی ها، فراهانی‌ها و آشتیانی‌ها هر کدام در یک زمینه بیشتر معروف هستند. در زمینه خطاطی، واشقانی ها و تفرشی ها معروف‌اند. فراهانی‌ها... خیلی جالب است بدانید که یک حرفه بسیار مهم برای فراهانی‌ها به‌خصوص در منطقه مجدآباد و... داروخانه داری بوده یا در تفرش مثلاً استادان گچ کاری بسیار ماهری داشته‌ایم. تعزیه خوانی یکی از هنرهای بسیار زبان زد در خود تفرش بویژه ترخوران است هر کدام... سیاست مداران شاخصی نیز در هر سه منطقه بوده‌اند.


سؤال من این است که آیا این مسئله به شما انگیزه می‌داده ؟ به‌هرحال کودکی شما در آن منطقه گذشته.


بله قطعاً. پدر من همواره بزرگان منطقه را به‌عنوان یک الگو برای من طرح می‌کرد و می‌گفت شما متعلق به سرزمینی هستید که فرزندانش این شخصیت‌ها بوده‌اند و این خدمات را به کشور کرده‌اند.








پدر من همواره بزرگان منطقه را به‌عنوان یک الگو برای من طرح می‌کرد و می‌گفت شما متعلق به سرزمینی هستید که فرزندانش این شخصیت‌ها بوده‌اند و این خدمات را به کشور کرده‌اند

آقای دکتر واشقانی فراهانی، در شصت و یک سالگی خودتان را جزو مشاهیر و مفاخر خطه فراهان می‌دانید؟


(‌با لبخند) نه...


شما هم در کودکی مراسم کتاب‌خوانی در شب‌نشینی‌ها را داشتید؟


در واشقان زمستان‌ها به دلیل سردی هوا بعضاً ارتباط روستا برای یکی دو ماه با اطراف قطع می‌شد. حتی اگر خدای‌نکرده مریضی داشتیم بالاجبار باید چند نفر چکمه‌های بزرگ با جوراب های پشمی ضخیم می‌پوشیدند و برف را می‌کوبیدند تا بتوانند آن مریض را به بیمارستانی که در 7-8 کیلومتری واشقان یعنی روستای فشک بود برسانند. این را عرض می‌کردم که زمستان‌ها هنوز آنجا آفتاب‌نزده مادران تنورها را گرم کرده و کرسی‌ها را آماده کرده بودند. بعدازآن ما صبحانه می‌خوردیم و بعد کتاب خواندن شروع می‌شد. مشاعره بسیار رایج بود و البته خواندن کتاب‌های مذهبی مثل منتهی الآمالو حلیته المتقین خدا رحمتشان کند، پسرعموی پدرم رساله‌های حضرت امام، آیت‌الله مرعشی، گلپایگانی و بروجردی و ... را حفظ بود. آن موقع رسم بود که ماه رمضان یک روحانی برای اهالی هر ده موعظه می‌کرد اما ماه‌های دیگر چنین موقعیتی در اختیار افراد نبود. در روستاهای آن منطقه به پسرعموی پدرم مراجعه می شد، یعنی هرکس سؤال شرعی داشت ایشان بدون رجوع به کتاب پاسخ می‌داد... مثلاً می‌پرسید که شما مقلد چه کسی هستید؟ و نظر آن مرجع را در مورد موضوع پرسیده شده مطرح می‌کرد. یکی از کارهای پسندیده مردم آن منطقه کتاب‌خوانی است و بیش از همه به شعر و کتاب‌های مذهبی علاقه‌مند بودند. رسم بود که یکی کتاب می‌خواند و بقیه گوش می‌دادند. در خانواده خود ماما هنوز صبحانه تمام نشده که همسایه‌ها می‌آمدند پای کرسی تا یکی شروع کند به خواندن منتهی الآمال، حلیه المتقین یا حافظ و سعدی.



قهرمان کودکی شما چه کسی بود؟


همیشه امیرکبیر به‌عنوان یک الگو در ذهنم بوده و پدرم هم بسیار این حس میهن دوستی را در من تقویت می‌کرد. حتی پیش از ان که به مکتب بروم اولین شعری که حفظ کردم «ای ایران» بود. چون پدرم سرباز گارد شاهنشاهی بود و خیلی بر دیسیپلین حساس بود و من باید هرروز این شعر را با مارش و ریتم نظامی می‌خواندم.


تا چه زمانی در روستا ماندید؟


دوازده‌سالگی به دلیل این که در ده دبیرستان نبود به تفرش رفتم.


تنها؟


بله تنها.


به خواست خودتان یا پدر؟


هر دو. برای این که انگیزه زیادی برای درس خواندن داشتم. شاگرد اول کل روستا و در کلاس ششم شاگرد اول یکی از حوزه های اصلی فراهان بودم. در تفرش پیش مرحومه عمه‌ام رفتم و شش ماه اول را پیش ایشان بودم و بعداً به دلایلی پدرم خانه مستقل برایم گرفت و از دوازده‌سالگی مستقل بودم ،یعنی هم‌درس می‌خواندم و هم لباس‌هایم را می‌شستم و هم‌غذا را خودم می‌پختم.


استقلال و جدایی از خانواده در آن سن چه حسی داشت؟


پدرم همواره سعی می‌کرد شخصیتی محکم از من بسازد. در دوران کودکی ایشان من را به کارهای سخت معمولاً غیرمعمول وامی‌داشت. مثلاً اگر معمول این بود که بقیه صبح‌ها بعد از خوردن صبحانه یعنی حدود 7 به صحرا بروند؛ ایشان من را 5 صبح بیدار می‌کرد می‌برد صحرا. پدرم نسبت به بقیه هم ولایتی‌ها به لحاظ زمانی کمتر کار می‌کرد ولی بهره‌وری‌اش بسیار بالابود. همین مسئله هم شخصیت محکمی در من ایجاد کرده و باعث شده بود به رغم عاطفی‌بودنم، شرایط را تحمل کنم. البته فضای زندگی من در تفرش این‌گونه نبود که همیشه تنها باشم بلکه چند تن از هم سن و سالان همشاگردی من در فامیل کنار بنده بودند ولی به‌ هرحال زندگی را خودمان اداره می‌کردیم. آن دوران سخت بود ولی تجربه بسیار گران‌سنگی هم بود.


درس و مشق‌تان در دبیرستان چطور بود؟


در تفرش بسیار خوب بود


از معلم‌ها خاطره خاصی دارید؟


بله. ویژگی‌های برخی از معلمان هیچ‌وقت از خاطره من محو نمی‌شود. ما درسی داشتیم به اسم انقلاب سفید. ما باید این درس را کلمه به کلمه از بر می‌کردیم. درواقع سنگین‌ترین درس ما هم‌درس انقلاب سفید بود. معلم هم خیلی سخت‌گیر بود و هیچ گذشتی نداشت هرچند این سخت‌گیری‌ها موجب شد حفظیات ما قوی شود. البته من یک تجربه تلخ هم ازمدرسه دارم.


چه خاطره‌ای؟


برای ادامه تحصیل در دبیرستان یک سال به تهران رفتم و این مسئله به پیشرفت درسی من لطمه شدیدی زد.


چرا تهران؟


سال چهارم دبیرستان قدیم به تهران رفتم. عموی من (خدا بیامرزد ایشان را) در تهران زندگی می‌کرد. قرار بود اسمم را در دبیرستان دارالفنون بنویسد. به دلیل عشقی که به امیرکبیر داشتم می‌خواستم به دارالفنون بروم.


آن موقع درس خواندن در دارالفنون خیلی سخت بوده...


بله اما من نفر اول دبیرستان سعدی تفرش در کلاس سوم بودم و می توانستم و می‌خواستم به دارالفنون بروم.


بالاخره آن زمان همه مسئولان می‌خواستند فرزندانشان به دارالفنون بروند.


این مشکلی نبود. رئیس دبیرستان ما آقای علمی گرچه خودش شخصاً با آمدن من به تهران راضی نبود اما سفارش کرده بود من را بپذیرند. حتی به پدر من پیشنهاد کرد که کرایه‌ خانه ایشان را ما می‌دهیم اما این بچه را نبر تهران. ولی من اصرار داشتم که می‌خواهم بروم. اما عموی بنده به‌جای این که اسمم را در دارالفنون بنویسد برد در یک مدرسه بسیار بد در یکی از مناطق جنوب غرب تهران.


اذیت شدید؟


خیلی اذیت شدم.


چگونه پذیرفتید به دارالفنون نروید؟


من 15 ساله بودم و راستش نمی‌توانستم جلوی عمویم بایستم به خصوص که ایشان نظامی هم بود و روحیه خاص نظامی‌ها را داشت.


به پدرتان اطلاع ندادید که عمویتان شما را در دارالفنون ثبت نام نکرده؟


چرا اطلاع دادم اما عمویم پدرم را متقاعد کرده بود که مدرسه مد نظر وی، مدرسه خوبی است و همشهری‌هایی که وضعیت مالی خوبی هم دارند بچه‌هایشان را به این مدرسه می فرستند. عمویم گفته بود دارالفنون دور است ،باید سوار اتوبوس بشود، ابراهیم بچه روستا است گم می‌شود و از این بهانه‌ها.


مدرسه‌ای که عمویتان شما را برخلاف میلتان در آنجا ثبت‌نام کرد، چطور بود که می گویید دچار افت تحصیلی شدید؟


خیلی جالب است بدانید در آن مدرسه دو دسته رسمی با سردسته چاقوکش بیرون از مدرسه سردمداری می کردند. اصلاً زنگ تفریحی نبود که دعوا و چاقوکشی نشود. شما فکر کنید یک نوجوان از فضای محدود ده و شهرستان آمده در چنین فضایی که با چاقو از معلم نمره می‌گرفتند؛ چه حالی پیدا می‌کند! به همین خاطر ضربه خیلی سنگینی خوردم.



و در نهایت به تفرش برگشتید؟


بله... با این که آدم محکمی بودم ولی فرهنگ ما چنین محیط وبرخوردهایی را نمی‌پذیرفت.


چطور از آن مدرسه بیرون آمدید؟


به پدرم گفتم آن مدرسه چنین فضایی دارد و من نمی‌توانم تحمل کنم؛ اینجا افت تحصیلی پیدا کرده‌ام و نمره‌هایم هم نشان می‌داد که افت تحصیلی دارم و پدرم متقاعد شد که برگردم تفرش.


نحوه ورودتان به دانشگاه چطور بود؟


برای دانشگاه اصرار داشتم که بروم رشته فنی. رشته مهندسی شیمی را با عشق انتخاب کردم چون می‌خواستم در شرکت نفت استخدام شوم و این کار را هم بعدا کردم. با این حال بخاطر آنکه پایه ریاضی‌ام که در سال چهارم دبیرستان شکل می‌گرفت، بخاطر آن جابجایی دبیرستان، قوی نبود، بعد از اتمام دبیرستان،رفتم سربازی؛ در طول دوره سربازی دو بار در دانشگاه قبول شدم ولی به دلیل اینکه سرباز بودم نمی‌توانستم ثبت نام کنم تا این که در نیمه دوم سال 1354، در اولین دوره مهندسی شیمی دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شدم. ترم آخر بودم که ماجرای انقلاب فرهنگی پیش آمد.


در جریان مبارزات انقلاب فعالیتی داشتید؟


بله ما جزو گروه‌های مذهبی دانشگاه بودیم.


در انجمن اسلامی؟


بله. اگر از قضیه 19 دی قم در سال 1356 اطلاع داشته باشید، روز بعدش در دانشگاه علم و صنعت یک تظاهرات بسیار سنگینی برگزار شد که برای اولین بار دانشجویان، گارد دانشگاه را فراری دادند اما در اطراف دانشگاه درگیری وجود داشت. خاطرم هست من حین فرار، به طور اشتباهی، وارد یک کوچه بن بست شدم. به ناچار، زنگ یکی از خانه‌ها را به‌صورت اتفاقی زدم که از خوش شانسی من،یکی از بچه‌های سال پایینی مسجد، در خانه را باز کرد. بچه‌های مسجد همدیگر را می‌شناختند و آن فرد مرا به خانه اش راه داد. آنجا ماندم تا ساعت دو بعدازظهر. آن روز من با دوستانم برای دیدن بازی فوتبال تاج با ملوان قرار داشتم؛ من بسیار به فوتبال علاقه‌مند و طرفدار تیم استقلال (تاج آن موقع) بودم. با آقای احمدی‌نژاد هم یک بار گل‌ کوچک بازی ‌کردم!


جدی؟!عکس یادگاری هم دارید؟









بسیار به فوتبال علاقه‌مند و طرفدار تیم استقلال (تاج آن موقع) بودم. با آقای احمدی‌نژاد هم یک بار گل‌ کوچک بازی ‌کردم! ایشان در تظاهرات دانشجویی متخصص شیشه شکستن بودند. خیلی فرز بود



عکس نداریم(خنده) ، ایشان در تظاهرات دانشجویی متخصص شیشه شکستن بودند. خیلی فرز بود.


برگردیم به داستان گیرافتادن‌تان در کوچه بن‌بست! آخر ماجرا چه شد؟


خلاصه آن رو که در کوچه گیر افتادیم و به خانه‌ای پناه بردیم، بعد از اینکه فکر کردیم فضا آرام شده، از خانه در آمدیم وسط‌های کوچه دیدم گارد از پشت میله‌ها ما را نشان داد. سر کوچه که رسیدیم یک لباس شخصی به ما گفت بیاید اینجا. یک لحظه ترسیدم چون زیر اورکت آمریکایی‌ای که تنم بود پر از نوشته‌های مرحوم شریعتی پنهان کرده بودم.


اعلامیه یا کتاب؟


نوشته‌های شریعتی به‌صورت اعلامیه بود. آن لحظه من فقط تنها کاری که کردم سریع کلاسورم را به نیروهای گارد دادم و وقتی ماموران شروع کردند به گشتن کلاسور، یکی از آنان با لحن بدی گفت خودش را بگرد ببین اسلحه‌ای، چیزی نداشته باشد و خلاصه اینکه به خیر گذشت و خوشبختانه لو نرفتیم و خدا خیلی کمک کرد. آن روز دوازده نفر از بچه‌های دانشگاه را همان‌جا گرفتند و تا زمان انقلاب بچه‌ها زندان بودند.


آن موقع اوج جنگ مسلحانه بوده و...


بله، درست است؛ پایگاه گروه منصورون در علم و صنعت بود.


اجازه بدهید یک بحث مهم پس از انقلاب را بررسی کنیم. در جریان تسخیر سفارت امریکا شما در حلقه علم و صنعت بودید؟


نه نبودم.


گفته می‌شود در جلسه‌ای که قرار بود برای تسخیر سفارت امریکا تصمیم بگیرند، دانشجویان علم و صنعت معتقد بودند که باید سفارت روسیه اشغال شود.


من اطلاعی ندارم، اما فکر نمی‌کنم اینطور بوده باشد؛ همه بچه‌های علم و صنعت چنین تفکری نداشتند.


چه کسانی در دانشگاه علم و صنعت فعال‌تر بودند؟


آقایان ثمره هاشمی، احمدی‌نژاد، محصولی، وکیلی، امی و صادق واعظ زاده و بسیاری دیگر اما بعید می دانم این‌ها طراح اشغال سفارت باشند. قبل از بحث سفارت بچه‌ها ی علم و صنعت روزنامه‌ای به اسم جیغ‌وداد را منتشر می‌کردند.


این نشریه یکی از رادیکال‌ترین نشریه‌ها آن دوره بوده...


بله و بیشتر خط و ربطشان به مرحوم آیت برمی‌گشت.


ازلحاظ فکری به آن‌ها نزدیک بودید؟


خیر، با آن‌ها نبودم.


یعنی تفکرات آیت را قبول نداشتید؟


خیر، قرابتی نداشتم.. گرایش‌های من بیشتر به تحکیم وحدت نزدیک بود. من کلا هرگز جزو حلقه اصلی هیچ فعالیت‌های دانشجویی که در آن سالها انجام می‌شد، نبودم و علتش هم به دو چیز برمی‌گشت یکی اینکه کلا روحیه تندروانه‌ای نداشتم و دوم اینکه من در بحبوحه انقلاب ازدواج کردم .








گرایش‌های من بیشتر به تحکیم وحدت نزدیک بود ولی جزو حلقه اصلی فعالیت ها نبودم به دلیل این که من در انقلاب ازدواج کردم و علاوه بر این روحیه‌ای تندروانه ای نداشتم

یعنی تشکیلاتی نبودید؟


نه نبودم؛ بیشتر با بچه‌های مذهبی در مسجد، ارتباط و سلام علیک داشتم. آقا مجتبی هاشمی که امام جماعت مسجدمان بود به همراه برخی دیگر از فعالان کتاب‌های آیت‌الله مطهری و شریعتی را در اختیار ما می‌گذاشتند اما کار تشکیلاتی انجام ندادم.


ولی در جریان تحولات حضور داشتید.


بله حضور داشتم... در دوران سربازی‌ حادثه‌ای برایم پیش آمد که می‌شود گفت در زندگی من تأثیر مستقیم داشت. من در میدان شهناز (امام حسین(ع) فعلی) سوار اتوبوس شدم اتوبوس‌های دوطبقه که قدیم‌ها در عقب نداشت و همه باید از در جلو سوار و پیاده می‌شدند. من باید به محل خدمتم در خیابان فرح آن موقع (سهروردی امروز) می‌رفتم و سر خیابان بهار پیاده می‌شدم. چون آن فشردگی موقع پیاده شدن ایجاد سختی می‌کرد من جلوی اتوبوس ایستاده بودم؛ بعد دوتا پاسبان بخاطر جمعیت، پایین پله‌ها ایستاده بودند و یکی از آن‌ها به من دشنام داد و گفت فلان فلان‌شده برو ته اتوبوس وایسا! که من نیز جواب تندی دادم.آن موقع اگرچه سرباز بودم منتها لباس نمی‌پوشیدم. خواستم سر بهار پیاده شوم که یک‌دفعه دیدم سه نفر دست من را گرفتند و گفتند که شما توهین کردی و باید بیایی کلانتری!. خلاصه نگذاشتند پیاده بشوم و من را بردند کلانتری که رو به روی شرکت نفت فعلی بود و شروع کردند به بازجویی که تو منظورت از این حرفی که زده‌ای، چه کسی بوده. در واقع می‌خواستند مسئله را سیاسی کنند خلاصه اینکه آن برخورد، تأثیر خیلی بسیار بدی روی من گذاشت و باعث شد تا از سیستم و نظامی که به‌راحتی افراد را متهم می‌کنند متنفر شوم. منتها آن موقع شانس آوردم و این اتفاق برایم مشکل‌ساز نشد چون من در سربازی هم جزو آن پنجاه‌نفری بودم که از استان مرکزی انتخاب‌شده بودیم یعنی جزو شاگرداول‌ها و معدل بالاها بودم. به همین خطار من در سربازی، هم نفر اول در کارهای تئوری شده بودم و هم از لحاظ عملی مسئول دفتر فرماندهی گروهان بودم و نمره من را صد داده بود و در واقع گروهبان یک بودم و آمده بودم. کارم در اداره شهربانی، رفع و رجو کردن پرونده‌های چندین ساله بازنشستگان شهربانی بود. خلاصه آنکه خیلی در اداره آنجا مورداحترام بودم. بالاخره وقتی دیدم شرایط علیه من سنگین است، کارتم را بیرون آوردم و گفتم من خودم کادر شهربانی هستم شما تلفن کنید به فرمانده من سابقه من را بپرسید؛ من با شماها هم لباسم و مگر می‌شود من به لباس شما توهین کنم. آنان نیز تلفن کردند و جواب شنیدند که فلانی جزو بهترین نیروی‌های ماست. خلاصه آنکه آن اتفاق ختم به خیر شد ولی تاثیر زیادی در من گذاشت و باعث شد گرایش‌های مذهبی‌ام خیلی شدیدتر شود و وقتی هم که وارد دانشگاه شدم، با دانشجویان مذهبی فعالیتهایی علیه حکومت شاهنشاهی داشته باشم.


در اوج تحصیل شما، انقلاب اسلامی پیروز شد و ادامه این تحول، به تسخیر سفارت آمریکا و انقلاب فرهنگی رسید. در آن شرایط درس چقدر برای شما اولویت داشت؟


من هیچ‌گاه درسم را رها نکردم... یعنی یکی از خصوصیات من این است که چند کار را همزمان می‌توانم خوب پیش ببرم. در زمان دانشجویی و تحصیلم غیرممکن بود روزی چند ساعت فوتبال بازی نکنم. حتماً به سینما می‌رفتم و همزمان در دانشگاه علم و صنعت، چه قبل و چه بعد از ازدواج، در کار و تحصیل نفر اول یا در نهایت نفر دوم کل دوره خودم بودم.


چه سال ازدواج کردید؟


درست سال 57 در اوج انقلاب.


در زمان انقلاب فرهنگی چه اتفاقی افتاد؟


من خودم نقش فعالی در تعطیلی دانشگاه ها نداشتم اما جزو حامیان این تفکر و رویکرد بودم.


نقشتان چه بود؟


درواقع جزو همان افرادی بودیم که معتقد بودیم این دانشگاه محل تاخت‌وتاز گروهک‌ها شده است.


با گروه‌های چپ مشکل داشتید؟


بله به‌شدت، هم با گروه‌های چپ و هم مجاهدین آنروز که بعدا تبدیل به منافقین شدند، مشکل داشتم. درباه شان چیزهایی خوانده بودم و راجع به مسعود رجوی هم، از یک مسیری اطلاعاتی داشتم . می‌دانستم که خودش هم در زندان خیلی آدم معتقد به آرمان‌های بنیانگذاران مجاهدین خلق نبوده و تفکرات التقاطی داشته ست.


و مجموعه این شرایط باعث شد تا پیشنهاد دهید دانشگاه تعطیل شود؟


به طور خاص پیشنهاد من نبود اما تفکر جریان مربوط به این رویکرد را قبول داشتم. در هر حال، بلافاصله بعد از تعطیلی دانشگاه‌ها، اردوی سه‌روزه تربیت همراه با آموزش نطامی در علم و صنعت برگزار شد و اگرچه من سربازی را گذرانده و آموزش نظامی دیده بودم اما در آن شرکت کردم، تقسیم‌کار که شد ما رفتیم برای ایجاد جهاد دانشگاهی.


الآن فکر می‌کنید تعطیلی دوساله دانشگاه‌ها اقدام مناسبی بود؟


الان که به گذشته فکر و شرایط را تحلیل می‌کنم، معتقدم شاید ضرورتی به تعطیلی دانشگاه‌ نبود. یعنی می‌شد فعالیت گروهک‌های تندرو و افراطی را مدیریت کرد. البته گفتن این حرف الان راحت است و اصلی وجود دارد که می‌گوید هر اتفاق را باید در ظرف زمان و مکان آن موقعش تحلیل کرد. اما خوب یادم هست آن موقع ما جوانها به‌ خصوص با هر کسی که عکسی با سران رژیم داشت مشکل داشتیم. در حالی که غافل از این بودیم بنا به‌ضرورت ممکن است یک بنده خدایی یک عکسی با یکی از مسئولان رژیم شاهنشاهی داشته باشد؛ به هر حال رژیم قبلی، نظام حاکم بر کشور بود و در آن نظام مردم باید کار و زندگی می‌کردند. اما خب این ایده وجود داشت همه‌ کسانی که در آن دوره موقعیت استخدامی خوب دارند؛ هرکس که کراوات می‌زند و شیک است؛ فطعا شاهنشاهی است و باید پاک‌سازی شوند و افراد جدید بیایند.








متأسفانه این ایده وجود داشت همه‌کسانی که آن موقع موقعیت استخدامی خوب دارند و هرکس که کراوات می‌زند و شیک است باید پاک‌سازی شوند و افراد جدید بیایند

تعطیلی دوساله دانشگاه‌ها چقدر بر آموزش عالی ما تأثیر داشت؟


ببینید در آن موقع، اینکه ما باید نظام برنامه‌ریزی را بازنگری کنیم، نگاه مثبتی بود. اما انقلاب فرهنگی منجر به این شد که رشته‌ها را درست در زمانی که دنیا به سمت همگرایی در برنامه‌ریزی پیش می‌رفت، ما برعکس این مسیر حرکت کرده و در نتیجه، در رشته‌های مختلف نوعی واگرایی ایجاد کردیم. از آن منظر من فکر می‌کنم آن اقدام، کار خوبی نبود و معتقدم که آثارش هنوز هم باقی است. یعنی هنوز هم در نظام آموزشی‌مان به‌جای همگرایی، نظام واگرایی را پیگیری می‌کنیم. به این صورت که یک‌رشته را به چند گروه تقسیم می‌کنند و برایش دیسیپلین و نظم آموزشی نوشته می‌شود. البته داشتن گرایش‌های مختلف برای یک رشته خوب است اما این باید به‌ عنوان بسته آموزشی شکل بگیرد نه که منجر به واگرایی رشته‌های مختلف شود.


اکنون نگاه کشورهای پیشرفته این است که همه حوزه‌ها از علوم مختلف باید کنار هم قرار بگیرند. یک‌زمان موضوعات بین‌رشته‌ای مطرح بود و امروز موضوعات چند نظمی و فرا نظمی مطرح است. این نگاه که یک‌رشته را به چند گروه تقسیم می‌کنیم، برایش برنامه آموزشی جداگانه می‌نویسیم اشکالی ندارد مشروط بر اینکه در یک سبد کلی دیده شود یعنی شما بسته آموزشی تعریف کنید و دانشجو این اختیار را داشته باشد که از این سبد یک بسته آموزشی را انتخاب کند نه اینکه از اول بسته طوری تنظیم شود که راه شما را از بقیه هم رشته‌ای‌ها جدا کند. مثلاً رشته مهندسی شیمی را تقسیم‌بندی می‌کنید به مهندسی شیمی، جداسازی، ترمودینامیک و کاتالیست، مهندسی فرایند، مهندسی پلیمر، زیست‌فناوری. نتیجه این نوع تقسیم‌ آن می‌شود که این‌ها باهم همگرایی ندارند و واگرا هستند؛ بنابراین در این شرایط بخش‌ها از فعالیت‌ها و آخرین تحولات حوزه یکدیگر خبر ندارند و این مسئله قطعاً به آموزش ما آسیب می‌زند.


پس بحث تخصص گرایی چه می‌شود؟


اینجا تخصص می‌شود همان موضوع پایان نامه و رساله که شما بر روی آن کار می‌کنید. تخصص رشته‌ای، موضوع پژوهش شما و درسی است که متناسب با آن موضوع انتخاب می‌کنید. ضرورتی ندارد از ابتدا شما را جدا کنند و در یک نظام جداگانه بپذیرند و شما کار کنید. من وقتی که در دانشگاه مک‌گیل کانادا درس می‌خواندم،‌خاطرم هست که وقتی سمینار یا جلسه پیش دفاع و دفاع برگزار می‌شد؛ همه دانشجویان و استادان با گرایش های مختلف شرکت می‌کردند، اما الآن در دانشگاه‌های بزرگ ما، به عنوان مقال گروه بیوتکنولوژی کار خودش را می‌کند، از دستاورد و حوزه‌اش دفاع می‌کند و فقط دانشجوی خودش می‌آید و در آن جلسه شرکت می‌کند. یا دانشجوی گروه پلیمر فقط در جلسه دفاع شرکت می کند؛ این یعنی چه؟!! این عین واگرایی است آن‌هم در شرایطی که دنیا به سمت همگرایی و فراتر از آن به چند نظمی و فرا نظمی رسیده است. متأسفانه نظام آموزشی ما در جهت خلاف روند بین‌المللی پیش می‌رود. یعنی در نظام آموزشی پیشرفته یکپارچه سازی علوم پیگیری می شود ولی ما در در نظام آموزشی خود، در پی چندپاره‌سازی یک رشته یعنی مشتق گیری از علوم هستیم.








نظام آموزشی ما در جهت خلاف روند بین‌المللی پیش می‌رود. یعنی در نظام آموزشی پیشرفته یکپارچه سازی علوم پیگیری می شود و در نظام آموزشی ما در پی چند پاره سازی یک رشته یعنی مشتق گیری از علوم هستیم

گفتید که بعد از تعطیلی دانشگاه‌ها، وارد جهاد دانشگاهی شدید. آنجا چه می‌کردید؟


بعد از آن اردوی تربیتی همراه با آموزش نظامی، هسته اولیه جهاد دانشگاهی را پی‌ریزی کردیم. بدین صورت که با آقای دکتر تمیزی‌فر از دانشگاه علم و صنعت، آقای دکتر رحمانی از دانشگاه امام حسین (ع)، مرحوم دکتر هاشمی معاون اداری و مالی دانشگاه تهران، هسته اولیه جهاد دانشگاهی را در میدان هفت‌تیر راه انداختیم.


چه ایده‌ای را دنبال می‌کردید؟


در واقع آن زمان حرکت‌های جهاد سازندگی به‌طور کلان شروع‌شده بود. تلاش ما این بود که دانشگاه‌ها نیز باهمان روحیه جهادی آن حرکت را در سطح دانشگاه انجام داده و بتوانند در حل مشکلات کشور (که بسیار هم زیاد بود) نقش بزرگ‌تری ایفا کنند بدین‌صورت که دانشجویان همزمان با درس خواندن درگیر حل مشکلات کشور شوند. درواقع می‌خواستیم بحث جهاد را یک مقدار تخصصی‌تر کنیم. جهاد سازندگی یک حرکت فراگیر و عمومی بود. ما می‌خواستیم بگوییم دانشگاهی‌ها باید همان کار را با بهره‌گیری از دانش خودشان در تشکیلاتی جداگانه انجام دهند.


بعد از سی سال فکر می‌کنید جهاد دانشگاهی به آن هدف رسیده؟


این نهاد یکی از نهادهای بسیار مؤثر کشور بوده است. فکر می‌کنید ما به سایر اهداف و آرمان‌هایی که ترسیم کردیم آن آرمان‌هایی که داشتیم به همه آن‌ها رسیدیم؟ همیشه آرمان‌گرایی لازم است اما آرمان‌گرایی به مفهوم این نیست که شما به همه آرمان‌ها دست پیدا کنید. جهاد دانشگاهی یک‌نهاد انقلابی بوده و هست؛ تأثیر بسیار خوبی هم در به‌کارگیری و کاربردی کردن دانش داشته است. نمونه موفقش پژوهشگاه رویان است. درواقع این پژوهشگاه حاصل کار جهاد دانشگاهی است. در مجموع من فعالیت جهاد دانشگاهی را موفق ارزیابی می‌کنم.








با گسترش دانشگاه‌ها، پژوهش‌های کاربردی به‌عنوان یک ضرورت در همه دانشگاه‌ها مطرح شد برخی نگاه‌ها ایجاد شد که جهاد دانشگاهی یک‌نهاد غیرضروری است. می‌شود گفت این نوع نگاه اجازه نداد جهاد دانشگاهی باهمان آرمان‌هایی که از روز اول تشکیل شد گسترش پیدا کند. بااین‌وجود من هنوز آن را یک‌نهاد انقلابی موفق می‌دانم

شما فارغ‌التحصیل دانشگاهی هستید که هویت سیاسی مستقلی برای خودش داشته و دارد. شما هیچ‌وقت شما به این سمت کشیده نشدید که وجه سیاسی فارغ‌التحصیل بودن از دانشگاه علم و صنعت در زندگی شما پررنگ شود؟


ارتباط من بعد از فارغ‌التحصیلی با بچه‌های علم و صنعت خیلی ادامه پیدا نکرد که چند علت داشت. اول انکه بعد از تشکیل جهاد دانشگاهی به ستاد انقلاب فرهنگی رفتم. تشکیل خانواده هم در این موضوع تأثیر مستقیم داشت به‌خصوص که من هم باید درس می‌خواندم و هم کار می‌کردم. همچنین بعد از مدتی در شرکت نفت استخدام شدم البته این کار مرا قانع نکرد پس تصمیم گرفتم که مسیر دیگری را بروم بنابراین تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدهم.


چند سال شرکت نفت بودید؟


به‌طور رسمی اول آذر 61 استخدام شدم ولی همزمان دنبال کار بورس هم بودم.


کدام دانشگاه؟


دانشگاه مک گیل کانادا. هم فوق‌لیسانس و هم دکترا را آنجا بودم. می‌دانید که دانشگاه مک گیل در رشته مهندسی شیمی یکی از دانشگاه‌های تراز اول آمریکای شمالی و کانادا است.


چند سال در کانادا بودید؟


هفت سال.



زندگی در کانادا چطور بود؟ با خانواده رفتید؟


بله با دو بچه... دو دختر داشتم.


چه سالی؟


مرداد 62


بورس شدید؟


بله، بورسیه دولت جمهوری اسلامی.


آنجا شغلی داشتید؟


من به صورت بورسیه برای فوق‌لیسانس در آنجا بودم و شاغل نبودم. دوره فوق‌لیسانسم همواره درباره یک روش آزمایشگاهی با استاد راهنما درگیر بودم من می‌گفتم که روشی که دانشجوهای قبلی کارکرده‌اند غلط است اما استاد می‌گفت نه. به‌هرحال بر اساس همان روش غلط، تزم را هم تهیه‌کرده بودم و می‌خواستم تحویل بدهم که یک روز استاد به من گفت: تو که اصرار داری روش دانشجوهای من غلط بوده به روش خودت آزمایش کن. من هم رو به رویش ایستادم و آزمایش کردم و گفتم این روش کدورت سنجی غلظت واقعی را برای این محیط نمی‌دهد. ایشان می‌گفت که من دانشجوی پی اچ دی فارغ‌التحصیل کردم که با همین روش، مقاله چاپ کرده. به‌ هرحال من با وزن‌سنجی نشان دادم که روش کدورت سنجی روش دقیقی نیست. ایشان گفت که باید آزمایش‌ها را از نو تکرار کنید من به او گفتم بورس من تمام‌شده من باید برای دکترا ادامه بدهم که استادم گفت خودم هزینه‌هایت را تأمین می‌کنم. وقتی‌که کار آزمایشگاهی را دوباره شروع کردم باوجود این که خانواده داشتم و آن موقع فرزند سومم نیز به دنیا آمده بود اما برای اینکه کارم را تمام کنم و به عشق خدمت به نظام و کشورم، زودتر به ایران برگردم، شب‌ها را هم در آزمایشگاه می‌خوابیدم. همان فشارها باعث شد که دیسک کمر بگیرم که تا امروز ادامه دارد. اما نتیجه آن تلاشه‌ها آن شد که توانستم سه‌ماهه مجدداً آزمایش ها را با روش جدید انجام داده ، تحلیل کنم و دوباره تزم را بنویسم. بعد از آن می‌خواستم به آمریکا بروم که استادم مخالفت کرد و گفت خودم حمایتت می‌کنم. همین شد که ماندنی شدم و دکترا تخصصی ام را در کانادا به پایان رساندم.


وسوسه نشدید که در کانادا بمانید؟


هیچ‌گاه


خانواده‌تان چطور؟


پیش آمده که همسرم بعضی وقت‌ها به خاطر بچه‌ها بگوید که اگر آنجا می‌ماندیم می‌توانستیم موقعیت بهتری برای بچه‌ها فراهم کنیم. اما جالب است بدانید دخترم در حال حاضر در آمریکاست و می‌خواهد از تز دکترایش دفاع کند اما به هیچ عنوان نمی‌خواهد در آمریکا بماند. برای همین من هم در پاسخ به همسرم می‌گویم شما به من می‌گویید که بخاطر بچه‌ها‌ اما دخترت هنوز دفاع نکرده می‌خواهد برگردد!


پس از بازگشت به ایران، مهم‌ترین کاری که این سال‌ها کردید چه بود؟


حدود سه ماه بیشتر از بازگشت و شروع به کارم نگذشته بود که مدیرکل دفتر نظارت و برنامه‌ریزی دانشگاه تربیت مدرس شدم؛ تا سال 76 در این مسئولیت بودم. در یک دوره تقریباً سه تا پست همزمان در معاونت آموزشی دانشگاه تربیت مدرس داشتم از جمله قائم مقام آقای دکتر توفیقی نیز بودم.


در این سال‌ها چقدر پروژه تحقیقاتی و پژوهشی انجام داده‌اید؟


زیاد؛ تقریباً به قیمت این که کمتر به خانواده‌ام برسم کارهای پژوهشی را همراه با مسئولیت های اجرایی انجام می‌دادم.


خانواده از این نوع زندگی شما ناراضی نبود؟


تقریباً پذیرفته بودند. انصافا همسرم همیشه تلاش می‌کرد فضایی ایجاد کند که مانع پیشرفت من نشود. البته من به هیچ‌کس توصیه نمی‌کنم بدین‌صورت با خانواده خود برخوردکند. هرچند که همسر من واقعا خانمی مسئولیت‌پذیر است و من خیلی مدیون ایشان هستم چون در این سال‌ها تمام مسئولیت‌های زندگی بر عهده همسرم بوده است راستش را بخواهید همسر من یک شیر زن واقعی است.


زمانی که به خانواده گفتید به من پیشنهادشده معاون پژوهشی دانشگاه آزاد شوم، واکنش‌شان چه بود؟ نگفتند باز یک مسئولیت جدید و ...!


خیر همسرم کاملا به این کارهای من عادت کرده...


از سال 76 به بعد چه کردید؟


سال 76 آقای دکتر توفیقی معاون دکتر معین‌شده بود. ایشان به دلیل شناختی که از من داشت بنده را به آقای دکتر معین معرفی فرمودند.


دکتر توفیقی قائم‌مقام وزارت علوم بودند؟


نه ،ایشان معاون آموزشی بودند و با شناختی که از من داشتند برای مدیرکل دفتر هیات های امنا و هیات ممیزه مرکزی دانشگاه‌ها معرفی شدم. جایی که به دلیل حساسیتش بیست سال بود که تغییر مدیریت نداده بود. آقای دکتر معین هم نگران بودند آقای توفیقی گفته بودند که فردی را می‌آورم که نگرانی شمارا رفع می‌کند. پیش از آن رابطه فردی با دکتر معین نداشتم. بعد از مدتی و پس اینکه ایشان با من آشنا شد، پیشنهاد داد مدیرکل دفتر وزارتی و مشاورشان شوم.


در آن دوره هجمه‌های شدیدی به وزارت علوم صورت می‌گرفت.


بله اما دفتر من کمتر مورد اعتراض بود به این دلیل که من هیچ نگرش سیاسی‌ای نداشتم و کارهای مربوطه را انجام نمی‌دادم. هنوز هم نگاه من همین است. ممکن است در یک خانواده اختلاف‌نظر وجود داشته باشد اما این نباید منجر به خدای‌ناکرده دشمنی یا خصومت شود. ما باید یاد بگیریم که با نظرات متفاوت و اختلاف‌سلیقه کنار هم زندگی کنیم، در کنار هم برنامه‌ریزی کنیم، و کنار هم برای پیشرفت کشور و نظام بکوشیم.








ما باید یاد بگیریم که با نظرات متفاوت و اختلاف‌سلیقه کنار هم زندگی کنیم، کنار هم برنامه‌ریزی کنیم، کنار هم برای پیشرفت کشور و نظام بکوشیم

سال 84 هم‌دانشگاهی‌های سابق شما زمام امور کشور را به دست گرفتند. آن موقع به شما پیشنهاد پستی ندادند؟


نه هیچ پیشنهادی به من نشد. علت هم آن بود که این نگاه کلی وجود داشت که یک مدیرکل دفتر وزارتی حتماً به آن جریان سیاسی وابسته است.


فکر می‌کردند اصلاح طلبید؟


خیلی با این دسته‌بندی‌های سیاسی و حزبی موافق نیستم اما اگر بخواهید به سوالتان جواب بدهم می‌توان این‌طور گفت که من اصلاح‌طلب میانه‌رو و اصول‌گرای میانه‌رو هستم؛ چون من ضمن اعتقاد به تمام اصولی که انقلاب اسلامی و نظام بر پایه آن بناشده، به نظام، به قانون اساسی و به ولایت‌فقیه اعتقاددارم و در عین حال معتقدم برای رشد جامعه باید به دنبال اصلاحات در چارچوب‌های قانونی و نظام کشور بود. این شرط عقل است که باید در رفتار گذشته تجدیدنظر واگر اشتباهی وجود داشته، اصلاح کرد و باید با حفظ اصول، تاکتیک‌ها، روش‌ها و منش‌ها را تغییر داد. تنها در این صورت است که یک جامعه ایستا نشده و به پویایی خود ادامه خواهد داد.


در دولت نهم و دهم در دانشگاه تحت‌فشار نبودید؟


خیر؛ تحت فشار نبودم. وقتی‌که به دانشگاه بازگشتم مسئولیت مدیر گروه بیوتکنولوژی و رئیس بخش مهندسی شیمی به من سپرده و در برخی کمیسیون‌های تخصصی نیز از من دعوت می‌شد. البته طبیعتاً تا همین حد به من مسئولیت می‌دادند؛ نهایتاً در کمیته‌های کارشناسی و نهادهایی مانند ستاد زیست‌فناوری.


درمجموع ارزیابی شما از آن 8 سال چیست؟


ایراد آن دوره، سیاست‌زدگی‌اش در مدیریت علمی کشور بود. من اعتقاددارم وقتی برنامه های توسعه ای تدوین می‌شود، آن برنامه، برنامه کشور است نه برنامه یک‌نهاد یا حزب و به همین خاطر، هر دولتی باید خود را به اجرای آن مکلف و موظف بداند. متأسفانه دولت قبل، به برنامه چهارم پایبند نبود. تجربه‌ای که مدیران ما کسب کرده‌اند نباید به بهای ارزانی فروخته شود. معتقدم مادامی‌که فردی به‌نظام اعتقاد دارد و جزو این خانواده است باید نهایت بهره‌برداری را از دانش و تجربه آن فرد برد. اما در آن دولت متأسفانه این نگاه وجود نداشت. به همین خاطر سیاست‌زدگی بر نظام علم و فناوری کشور حاکم شد و بسیاری از مدیران کنار گذاشته شدند. اگر بخواهم خیلی ساده بگویم؛ باید گفت در انتخاب مدیران دولت قبل، شایسته‌سالاری رعایت نشد.








معتقدم مادامی‌که فردی به‌نظام اعتقاد دارد و جزو این خانواده است باید نهایت بهره‌برداری را از دانش و تجربه آن فرد برد. اما در آن دولت متأسفانه این نگاه وجود نداشت​

برگردیم به مسئولیت شما در دانشگاه آزاد اسلامی؛ سابقه آشنایی شما و دکتر میرزاده به چه زمانی بازمی‌گردد؟


شاید پانزده سال پیش...


در پژوهشگاه پلیمر؟


بله. یکی از خدمات بزرگ ایشان همین است که پژوهشگاه را خودشان تأسیس کردند و گسترش دادند. من در دپارتمان مهندسی شیمی بودم ولی کارم روی پلیمرها بود. به همین دلیل در پژوهشگاه رفت‌وآمد داشتم. پژوهشگاه یکی از مراکز پژوهشی خوب کشور بود و کتابخانه خیلی قوی‌ای داشت. ایشان سه مجله پایه‌گذاری کردند و سردبیری مجله علوم و تکنولوژی پلیمر به من سپرده شد. ما سال‌هاست باهم کار می‌کنیم.


چه زمانی برای معاونت پژوهشی با شما صحبت کردند؟


قبل از اینکه وزارت علومی‌ها در دولت یازدهم سراغ من بیایند. البته آن زمان همواره این بحث مطرح بود که ایشان رییس دانشگاه آزاد شوند. دکتر میرزاده با تفکرات، نگاه من به آموزش عالی و سابقه من کاملاً آشنایی داشتند؛ چون سال‌ها باهم کار هم می‌کردیم.


برای پذیرفتن مسئولیت شرطی نداشتید؟


من شرطی نداشتم ولی ایشان گفتند باید تمام‌وقت اینجا (‌دانشگاه آزاد) باشی. من هم گفتم اما یک روز در هفته را باید به دانشگاه بروم و دکتر میرزاده هم قبول کردند.


در جلسه اولیه‌ای که داشتید؛ ایده یا چشم‌انداز مشترکی برای امور پژوهشی ایجاد شد؟


ببینید ما سال‌ها در انجمن پلیمر کنار هم بودیم و از نظر پژوهشی نیز همکاری نزدیک داشتیم.


یعنی دیدگاهیتان بهم نزدیک بود؟


بله دیدگاه‌هایمان بسیار نزدیک بود.


می‌دانستید که وضعیت پژوهشی دانشگاه آزاد باید به کدام سو حرکت کند؟


بله.


در حال حاضر چقدر در آن مسیر حرکت کرده‌اید؟


البته در مسیر، در برخی شیوه‌ها و نه اصول، قطعاً اختلاف نظر وجود خواهد داشت ولی من مدیر مجموعه تحت مدیریت ایشان هستم و در نگاه کلان باید سیاست‌های ایشان را اجرا کنم. در برخی موارد که ممکن است با دکتر میرزاده اختلاف‌سلیقه داشته باشم، آن مورد را مطرح می‌کنم و ایشان اگر پذیرفتند که هیچ، ولی اگر نپذیرفتند خودم را موظف می‌دانم که خواست ایشان را انجام دهم. این از اصول مدیریتی است.


در دوره جدید بخش مهمی از بار سنگین تغییر سیاست‌های کلان دانشگاه به دوش شما افتاده؛ این مسئله چقدر کار شمارا سخت کرده است؟


من از افرادی نیستم که حرف بزنم و دنبال عمل نباشم. بیشتر از من خود دکتر میرزاده چنین اخلاقی دارد. من با مدیران زیادی کارکرده‌ام اما تنها می توانم دو نفر را به عنوان انسان‌های به معنای واقعی پیگیر در کار معرفی کنم: دکتر میرزاده و دکتر معین. این دو انسان‌هایی بسیار باهوش، بسیار پیگیر با حافظه‌ای بسیار قوی هستند یعنی غیرممکن است آقای دکتر معین یا آقای دکتر میرزاده چیزی به شما گفته باشند و فراموش کنند. هر دو بسیار سخت‌کوش و پیگیر هستند. من خدا را شاکرم که در دوران مدیریتی خودم افتخار همکاری با این دو عزیز و همچنین آقای دکتر توفیقی را داشته‌ام. جناب آقای دکتر توفیقی نیز یکی از سرمایه های بزرگ و کم نظیر نظام علم و فناوری و مدیریت کلان کشور هستند.








من با مدیران زیادی کارکرده‌ام اما تنها می توانم دو نفر را به عنوان انسان‌های به معنای واقعی پیگیر در کار معرفی کنم: دکتر میرزاده و دکتر معین. این دو انسان‌هایی بسیار باهوش، بسیار پیگیر با حافظه‌ای بسیار قوی هستند یعنی غیرممکن است آقای دکتر معین یا آقای دکتر میرزاده چیزی به شما گفته باشند و فراموش کنند

برای پذیرفتن پیشنهاد دانشگاه آزاد اسلامی با کسی هم مشورت کردید؟


وقتی آقای دکتر میرزاده به من پیشنهاد داد با آقای دکتر توفیقی مشورت کردم. ایشان هم گفتند گزینه بسیار خوبی است. البته بعداً دوستان خیلی گله کردند که چرا وقتی به وجود شما در وزارت علوم نیاز بوده به دانشگاه آزاد اسلامی رفتید.


انتخاب برای شما سخت نبود؟ به‌هرحال بین دکتر توفیقی و دکتر میرزاده باید یکی را انتخاب می‌کردید.


آقای دکتر میرزاده بلافاصله بعد از تغییر دولت با من صحبت کرد. ایشان به من گفت اگر من این مسئولیت را بپذیرم شما کمک می‌کنی؟ و من گفتم که همیشه در کنار شما بودم و این همکاری برای من افتخار است. در نهایت هم با مشورت با آقای دکتر توفیقی، معاونت پژوهشی را پذیرفتم.


از این انتخاب راضی هستید؟


قطعاً؛ فکر می‌کنم باتجربه‌ای که از قبل داشتم، اثربخشی من در دانشگاه آزاد اسلامی می تواند بیشتر از وزارت علوم باشد.


فکر می‌کنید برنامه‌های دانشگاه آزاد در مسیر تجاری‌سازی و تکیه‌بر اقتصاد دانش‌بنیان به ثمر می‌نشیند؟


قطعاً. البته باید حوصله داشت. بحث شرکت‌های دانش‌بنیان و تجاری کردن نتایج پژوهشی یک فرآیند طولانی‌مدت است و زودبازده نیست. کشورهایی که امروز به مرحله بهره‌برداری مناسب از این مسئله رسیده‌اند، دارای تجربه‌ای بسیار طولانی هستند. باید حوصله، صبر و بردباری داشت. اصولاً در هر موردی باید بردباری داشته باشیم و روی مواضعی که درست می‌دانیم، پایمردی و ایستادگی داشته باشیم. قطعاً نهالی که دانشگاه آزاد اسلامی در به‌کارگیری دانش برای تولید ثروت می‌کارد مانند خود دانشگاه آزاد روزی به درختی تناور و تنومند و یک شجره طیبه تبدیل می‌شود و ان‌شاءالله تمام کشور از این حرکت و رویکرد دانشگاه بهره‌مند خواهد شد.



انتهای پیام/

ارسال نظر