صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

روزی که «حاج عماد» با چشمان بسته به دیدار «سید حسن» رفت

همه فکر می‌کردیم راننده‌ی ماشین «حاج عماد» باشد یا حداقل کنار راننده، روی صندلی جلوی ماشین بنشیند. ولی با کمال تعجب دیدیم ایشان هم چشم بسته، کنار ما در ماشین نشست
کد خبر : 260810

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، «مصطفی» یکی از پسرانِ «حاج عماد مغنیه» یک خاطره خاص و شنیدنی از پدرش دارد که حقیقتا تاثیرگذار است. وی می گوید:


«آخرین دیدار من و پدرم به قبل از جنگ 33 روزه بر می‌گردد. بعد از جنگ، ما دیگر تا زمان شهادتشان، یعنی 18 ماه بعد، هیچ دیداری باهم نداشتیم. گاهی با هم دیدارهایی با «سید حسن» داشتیم. چند بار پیش آمد که «سید» به من نگاه کرد و گفت: «بالاخره چه وقت باید عقد تو را بخوانم؟» بعد ابرو در هم می‌کشید و رو به پدرم به شوخی می‌گفت: «مسئله‌ی ازدواج مصطفی را هم در دستور کار جلسه بعد بگذار! » سرانجام موعدِ ازدواج من هم رسید و خب طبیعتا جاری کردن خطبه ی عقد با حضرت «سید» بود.


از طرف دفتر «سید» روزی برای مراسم مشخص شد. بنا شد تعداد محدودی از خانواده ما و خانواده عروس در مراسم خواندن خطبه توسط «سید» حاضر باشند. دیدار با «سید» ترتیبات امنیتی خاصی دارد. ماهم مثل بقیه خانواده ها درگیر اقدامات امنیتی معمول برای دیدار با ایشان شدیم. همه ما را سوار یک ماشین با شیشه‌های دودی کردند. تصور همه بر این بود که چون «حاج عماد» مرد شماره‌ی 2 حزب الله است و فرماندهی امنیت هم با او است، طبیعتا خودش بدون رعایت مراتب رایج امنیتی، مراسم را پیش خواهد برد و دنگ و فنگ های حفاظتی که همه طی می‌کردند شامل حال ما نخواهد شد. اما هر چه جلو رفت، دیدیم خبری نیست و همه چیز بر اساس روال همیشگی پیش می رود. همه ما فکر می کردیم همه فکر می کردیم حداقل راننده‌ی ماشینی که ما را به محل استقرار «سید» می‌برد، پدرم باشد یا لااقل کنار راننده، روی صندلی جلوی ماشین بنشیند. ولی با کمال تعجب دیدیم پدرم هم چشم بسته، کنار ما در صندلی عقب نشست! آن روز پدرم، تحت همان اقدامات امنیتی قرار گرفت که ما قرار میگرفتیم؟


من شک نداشتم که این تدبیر و دستور خود ایشان است که این طور برخورد شود چون اساسا مسئولیت امنیت حزب‌الله با خود ایشان بود اما نمی‌خواست خانواده‌ی خودش و خانواده عروسش هیچ گونه احساس خاص بودن و متفاوت بودن با سایر اعضا و منتسبین حزب‌الله و مقاومت بکنند.


منبع: مشرق


انتهای پیام/

ارسال نظر