صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گزارش تحلیلی از پدیده این روزهای بازار کتاب؛

نویسنده ایرانی هنوز مخاطب را به صف می‌کند/ پشت پرده ادبیات بازاری

پدیده صف کشیدن برای خرید کتاب در ایران نشان از آینده درخشان و قابل اعتنا برای ادبیات ایران دارد به شرط آنکه سلوک و آداب مواجهه با کتاب و کتابخوان درک و برای آن تصمیم‌هایی منطقی اتخاذ شود.
کد خبر : 259918

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، شاید شما هم رمان برگزیده جایزه جلال آل احمد در سال جاری را خوانده باشید. رمانی با عنوان «بی‌کتابی» نوشته محمدرضا شرفی‌خبوشان. داستانی که در آن عده‌ای جان و مالشان را بر سودای کتاب می‌گذارند و به دنبال تاراج کتابخانه خطی پادشاه قاجار هستند آن در روزهای واقعه استبداد صغیر و به توپ بسته شدن مجلس. صحنه‌هایی در کتاب توصیف شده که همه نشان از شعف و شهوت بخش زیادی از طبقه با سواد آن روزگار به داشتن کتاب می‌کنند و عده‌ای‌شان هم در این مسیر جان به کف می‌گذراند. همه در کار کتابند؛ کتابهایی نفیس که سالهاست در کتابخانه پادشاه قجر خاک خورده است. به روایت کتاب و البته تاریخ این جماعت در صفی که برای تصاحب آن کتابها شکل داده‌اند و در ماراتن نبرد برای محقق شدن آن، تن به هر کاری می‌دهند و البته در نهایت نیز آن نمی‌شود که باید.


حالا اما حکایت تغییر کرده است. می‌نویسم تغییر و نمی‌گویم برعکس. تغییر کرده یعنی اینکه کتاب این روزها برای تصاحب دل مخاطبانش تن به هر کاری داده است. از ملون شدن به انواع قطع‌ها و جلدها و بسته‌بندی‌ها تا حضور در فروشگاه‌های جور و واجور از یک کیوسک مطبوعاتی تا کتابفروشی‌سوپر شیک بالای شهر. از فروش در کمپین‌های مختلف تا حراج در فضای مجازی. همه این راه‌ها را کتاب طی کرده اما گفته می‌شود دل مخاطب با او نیست و همراهیش نمی‌کند. اینها را می‌گویند اما شده که اتفاقی عجیب هم این روایت را نقض کند. اتفاقی از جنس آنچه این روزها در پایتخت و برخی از شهرها در حال رخدادن برای برخی از آثار از قضا وطنی است که گفته می‌شود در مقابل نویسنده غیرایرانی و جریان ترجمه دیگر حنایشان رنگی ندارد.


این روزها حرف‌های زیادی درباره داستان و نویسنده ایرانی به زبان رانده شده تا نشان دهد او چرا در میان مخاطبانش بی‌اقبال است. از نداشتن جهانبینی و تفکر جهان‌شمول او تا نبود نظام سالم توزیع و در نهایت متن پرکشش و قصه‌ای برآمده در شناخت صحیح مخاطب و فصل مشترک همه نیز نگاه باری به هر جهت نویسنده ایرانی به نوشتن بوده با چاشنی موضوعاتی از جنس ممیزی کتاب. اما وقتی این روزها خواه نویسنده‌ای چون رضا امیرخانی و خواه نویسنده‌ای چون مصطفی مستور، مخاطبان خود را به رخ می‌کشند و صف آنها را پیش روی تحلیل‌گران از پیش بازنده داستان و ادبیات ایرانی قرار می‌دهند، بار دیگر این گذاره در ذهن‌ها پررنگ می‌شود که کتاب ایرانی هم می‌تواند کالایی باشد که جمعیت زیادی برای داشتنش ساعت‌ها به انتظار می‌ایستند و برای گرفتنش از دست نویسنده‌ آن وقت صرف می‌کنند.



کتاب؛ کتابخوان، صف خرید


کسانی که از مشترهای قدیمی و پروپاقرص نمایشگاه کتاب تهران باشند حتما به یاد دارند روزهایی را که مخاطبان سمج برای داشتن نسخه‌ای از حافظ با خط استاد امیرخانی و یا نهج‌البلاغه ترجمه مرحوم شهیدی پاشنه در غرفه ناشری را در نمایشگاه کتاب از جا در می‌آوردند. جلوترها نام هر دفتر شعری از شاعری چون فاضل نظری که عمده آنها برای نخستین بار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شد؛ صف‌های طویلی را برای تصاحب نسخه‌ای از آن با امضای شاعر در نمایشگاه شکل می‌داد و بعدترش نویسنده‌ای چون رضا امیرخانی و سید مهدی شجاعی و مصطفی مستور با هر حضوری در نمایشگاه و یا کتابفروشی‌ در کشور جمعیت انبوهی از مخاطبانی را پیرامون خود می‌دیدند که برای داشتن امضای آنها پای یک کتاب و یا دیدن آن و شاید هم‌کلامی، ساعت‌ها روی پا می‌ایستاند.


با این همه آمارها و نیز وضعیت عمومی نشر در ایران حکایت از آن دارد که شمار آثار و صاحبان آثاری که چنین اشتیاقی برای آنها در داخل وجود دارد چندان بالا نیست و در واقع چنان لاغر است که حتی برخی ابایی ندارند این نویسندگان و آثارشان را استثنا و آنچه بر بدنه نشر کشور می‌رود را حقیقی تلخ و نامرتبط با این رویدادها معرفی کنند و البته کم نیستند افرادی که با تحلیل‌های عجیب وغیرواقعی فروش و رغبت به این آثار را پدیده‌ای مهندسی شده می‌نامند


با این همه نگاهی به تمهیدات پیش بینی‌شده برای فروش دو اثر جنجالی این روزهای بازار کتاب یعنی دو رمان «ر ه ش» نوشته رضا امیرخانی و «عشق و چیزهای دیگر» نوشته مصطفی مستور نشان از پدیده‌ای دیگر دارد.


ناشران هر دو اثر برای تولید و فروش این دو اثر در بازه زمانی منظم و شیوه‌ای قابل قبول تبلیغات داشته‌اند. کتاب در شکل قابل قبولی منتشر شده، هر کتاب در نوبت ابتدایی با شمارگان قابل توجه سه هراز نسخه‌ای منتشر و هر دو کتاب نیز تا پنج نوبت منتشر و برای توزیع مهیا هستند. ناشر هر دو کتاب یک کتابفروشی مستقل برای معرفی اثر داشته است و تور منظمی برای نویسندگان کتاب در سراسر کشور تدارک دیده شده است و البته شبکه توزیع نیز توان خود را برای همراهی با این پروسه همراه کرده است و صد البته نباید از محتوای دو اثر نیز غافل بود. محتوایی که برخاسته از تم فکری نویسنده‌ای است که در بازه زمانی درازدامنی توانسته مخاطبان بسیاری را با خود همراه و نگاه دارد.


حالا می‌شود این سوال را طرح و برای آن دنبال پاسخ بود. آیا بازار کتاب به ویژه آثار تولید شده توسط مولفان وطنی، الزامات تولید و فروش خود را به درستی سپری کرده است که حالا از بی‌اعتنایی مخاطب به خود می‌نالد؟ به عبارت دیگر کتاب درست و اصولی تولید و به دست مخاطبش رسیده که بسیاری دم از بی‌رغبتی عمومی به آن می‌زنند؟



نویسنده ایرانی و مساله پرفروش بودن


حسن محمودی؛ نویسنده و روزنامه‌نگار در این زمینه به می‌گوید: کمتر استقبالی را در حوزه کتاب می توان بدون پیشینه و پشتوانه تصور کرد. استقبال از «رهش» تازه ترین رمان رضا امیرخانی هم جدای از این امر نیست و به حتم عطف به سابقه‌ی این نویسنده و کتاب‌هایش دارد. رمان «من او» به بیش از پنجاه چاپ رسیده است و چند دهه است که کتاب‌های این نویسنده خوانده می‌شود و نویسنده‌اش نیز رفتاری مردمی دارد و با مخاطبان خود همراه است. بنابراین هیچ غیره منتظره و عجیب نیست که رمان تازه منتشر شده‌اش در برخورد اول، بیش از 400 نسخه فروش برود.


محمودی اما در ادامه با طرح این سوال که چرا چاپ 3000 تایی رمان امیرخانی یکجا در جشن رونمایی فروش نمی‌رود، می‌گوید: می‌توان تصور کرد که لااقل از جمعیت هشتاد میلیونی کشور ما، یک میلیون نفر کتاب‌های این نویسنده را خوانده‌اند. این آمار را نه براساس تیراژ نسخه‌های چاپی می‌گویم، بلکه با توجه به مراجعه به کتاب خانه‌ها و دانلودها هم هست. با این اوصاف من می‌گویم وضعیت کتاب و کتابخوانی در ایران چندان خوب نیست که رونمایی کتاب جدید رضا امیرخانی بعد از 6 سال، به 500 نسخه هم در تهران نمی‌رسد. اما این که در رونمایی رهش، تعداد نسخه‌های فروش رفته برابری می‌کند با تیراژ کتاب داستان نویسنده مطرح ایرانی دیگری، آن وقت این پرسش قابل طرح است که چرا رضا امیرخانی همچنان می‌فروشد؟


وی در پاسخ به این سوال می‌گوید: باید این سوال را پرسید که چرا نشر افق فقط یک رضا امیرخانی دارد؟ یا چرا نشر چشمه فقط یک مصطفی مستور دارد که در آیین رونمایی کتابش شاهد صف طولانی باشیم؟ و مهم‌تر این که چرا نشرهایی که داستان ایرانی هم منتشر می‌کنند در طول چندین دهه فعالیت نویسندگانی همچون رضا امیرخانی یا مصطفی مستور ندارند تا در زمان انتشار کتاب‌های‌شان شاهد چنین استقبالی باشیم؟ پاسخ به این پرسش و تامل در آن از ضرورت‌های روزگار ماست. در وهله اول شکی نیست که ناشران ایرانی در این حوزه دچار خطا شده‌اند. به دلایل متعددی موفق نشده‌اند تا بر نویسنده ایرانی سرمایه گذاری کنند. اگر امروزه رضا امیرخانی یا مصطفی مستور می‌فروشند و در دیدارهای مردمی با استقبال رو به رو می‌شوند، کمتر ربطی به سرمایه گذاری ناشران‌شان دارند و بیشتر از همه به تلاش و تقلا و جریان سازی خود نویسندگان برمی‌گردد. شما نام‌های پرفروش دیگر و جریان ساز را هم از همین زاویه بررسی کنید تا متوجه ماجرا بشوید.


روایتی از وادادگی ناشران ایرانی در چاپ اثر


این روزنامه نگار و منتقد ادبی ادامه می‌دهد: که انتظار می‌رود ناشر ایرانی بجای تولید انبوه نویسنده و تن دادن به چاپ اثر هر از راه رسیده‌ای، تمرکزش را بر نویسندگان معدودی بکند و حتم داشته باشید که نتیجه‌اش را هم خواهد دید. اگر از این زاویه نگاه کنیم و تصور کنیم که هر کدام از ناشران فعال در حوزه ادبیات داستانی، یک یا دو نویسنده شاخص و چهره و محبوب در اقبال عمومی داشته باشند، وضعیت ما بسیار خوب خواهد شد. اما چه باید کرد که ناشر ایرانی آماده خور است و با دست درازی به پرفروش‌های جهانی، در نبود قانون کپی رایت، در وهله‌ی اول نویسنده ایرانی را بی قدر می‌کند و او را به حال خودش رها می‌نماید و هزار بار بر سر او این حرف را آوار می‌کند که داستان ایرانی فروش ندارد و فروش 2000 نسخه‌ای رمانی آماده پسند خارجی را چماق می‌کند بر سر نویسنده ایرانی.


محمودی در ادامه با نگاهی به آسیب‌های اطلاع رسانی در زمینه کتاب در کشور می‌گوید: مخاطب ایرانی هم برای داستان ایرانی صف می‌کشد و از آن حمایت می‌کند، به شرطی که موانع برطرف شود. به شرطی که اصلا مخاطب ایرانی از تولید ایرانی باخبر شود. لازمه این گزارش است که از صدا و سیما بپرسید چرا دوربین‌های‌تان در آیین رونمایی کتاب‌های جدید رضا امیرخانی و مصطفی مستور نیست؟ چرا خبر رونمایی و استقبال کتاب‌ها را رادیو و تلویزیون پخش نمی‌کند؟ آیا به راستی انتشار کتاب جدید نویسنده شناخته شده و پرطرفدار ایرانی به اندازه انحراف یک قطار در ناکجا آباد جهان اهمیت ندارد که ماجرای انحراف قطار از ریل پوشش خبری و تصویری داده می‌شود و دریغ از یک سطر خبر یک لحظه‌ای تصویر از صحنه ناب دیدار مخاطبان مشتاق ایرانی با نویسنده محبوبش. از سوی دیگر نمی‌توان دست‌های پیدا و ناپیدایی را نادیده گرفت و انکار کرد که همیشه نگران چهره‌های تاثیرگذار و محبوب و پرخواننده در ادبیات بوده‌اند و به نویسنده به چشم عامل نفوذ بیگانه نگاه کرده‌اند و در حالی که داستان ایرانی را با این نگاه تضعیف و سرکوب کرده‌اند، با آغوش باز اجازه داده‌اند تا ادبیات بازاری و مبتذل خارجی که تولید فرهنگ بیگانه است، در صدر پرفروش‌های بازار کتاب ایران بنشیند و قدر ببیند و از رایانه دولتی هم برخوردار شود.


آداب جذب مخاطب


احسان رضایی نویسنده و روزنامه‌نگار نیز با اشاره به پدیده صف‌های مردمی برای خرید کتاب می‌گوید: اگر می‌خواهیم که برای کتاب و هر کتابی در کشور ما نیز مانند جشنواره فیلم فجر صف بندی شود و مخاطبان پر و پا قرصی داشته باشد باید پیش نیازهای این اتفاق را نیز تامین کنیم.


وی ادامه می‌دهد اینکه یک نویسنده چندین روز برای معرفی اثرش وقت می‌گذارد. شهر به شهر به دیدار مخاطبان کتاب می‌رود و کار تازه‌اش را معرفی می‌کند یکی از همین الزامات است. نویسنده نیاز دارد تا ارتباط حرفه‌ای مستمر با مخاطب خود داشته باشد و باید این ارتباط به هر شکلی تامین و حفظ شود. خیلی از نویسندگان ایرانی اما قائل به این نیستند. انگار منتظرند مخاطب به سراغش بیاید نه اینکه او به سراغ مخاطب برود. به عنوان مثال نویسنده‌ای مانند رضا امیرخانی یک وب‌سایت منظم دارد که دائم به روز می‌شود و کانال ارتباطی و معرفی او به مخاطبانش است. اتفاقی که این روزها برای کتاب او و کتاب آقای مستور و یا کتاب یوسف علیخانی در حال شکل‌گیری است می‌تواند یک جریان باشد به شرط اینکه خود را ملزم به این بدانیم که پیش شرط‌های لازم برای حیات این چنین جریانی را تامین کنیم


رضایی همچنین گفت: صف کتاب این روزها بار دیگر نشان داد که قطعا آثار ایرانی در مقابل آثار ترجمه می‌توانند حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشند. هر چه مخاطب بتواند با فضای رمان همذات پنداری بیشتری داشته باشد به آن بیشتر مایل می‌شود و به همین اعتبار حس می‌کنم که آینده رمان ایرانی نسبت به آنچه در این زمینه پشت سر گذاشته‌ایم پررنگ تر خواهد بود.ما نویسنده جوان و با استعداد زیادی داریم و شاهد رویکردهای تازه و تجربه‌های تازه‌ای در رمان ایرانی هستیم که به نظرم دنباله‌دار خواهد بود. جریان داستان فارسی این روزها بسیار روشن است و می‌شود به آن امیدوار بود.


بر همین اساس می‌توان دیگر با قطعیت بیشتری این اظهار نظر را داشت که آینده کتاب و ادبیات ایرانی و حتی بخش وسیعی از آنچه امروز بر آن می‌رود درخشان و قابل اعتناست به شرط آنکه سلوک و آداب مواجهه با کتاب، کتابخوان و معرفی اثر برای او و نظام دسترسی او به اثر را به درستی و با شناخت اقتضائات روز مخاطب سامان بدهیم. داستان و کتاب ایرانی زنده است به شرط آنکه بخواهیم زنده بودنش را باور کنیم.


منبع: مهر


انتهای پیام/

ارسال نظر