خاطرهگویی استاد ایثارگر دانشگاه آزاد اسلامی از دوران دفاع مقدس
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، جمشید نجفپور، سال 1345در تهران متولد شد. وی دکتری تخصصی شیمی فیزیک دارد و اکنون عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام شهر ری است. از زمانی که دوران دبیرستان را سپری میکرد علاقه زیادی به حضور در جبهه داشت اما با مخالفت خانواده روبهرو شد و به ناچار بعد از اتمام این دوره و گرفتن دیپلم سرانجام راهی جبهه شد. این استاد ایثارگر یک دوره 45 روزه آموزشی را پشتسر گذاشت و سپس به کردستان و منطقه سقز اعزام شد.
نجفپور درباره آن روزها به خبرنگار آنا میگوید: «سال 63 بود و من یک جوان 18 ساله بودم. در همان ابتدا در کردستان به سقز رفتم و حدود سه ماه آنجا بودم و بعد دورهام که تمام شد به تهران برگشتم و در سپاه پاسداران مشغول خدمت شدم. بعد از آن به صورت داوطلبانه دوباره از آنجا مأموریت گرفتم برای لشکر 27 و به تیپ ذوالفقار پیوستم. اما با شهادت برادرم دوباره به تهران برگشتم تا اینکه مجددا در عملیات مرصاد بود که راهی جبهه شدم و در این عملیات شرکت کردم. برادرم سال 65 در عملیات تکمیلی کربلای 5 به شهادت رسید. من بهطور کلی حدود یکسالوسه ماه در جبهه حضور پیدا کردم که در این مدت در عملیاتهای مختلفی چون عملیات کربلای 4، کربلای 5 و والفجر 8 هم بودم.»
این استاد دانشگاه میگوید: «بهترین خاطرات ما با همرزمانمان بود که اغلب هم جوان بودند و حتی دوست داشتیم وقتی هم از جبهه برگشتیم باز هم با هم در ارتباط باشیم. بعضی از آنها را حتی در ذهنم گلچین کرده بودم و همیشه دوست داشتم وقتی برگشتم و موقعیتی در تهران پیش آمد حتما با آنها ارتباط داشته باشم. یکی از همین دوستان که از من هم خیلی جوانتر بود، صدای خیلی خوبی داشت و خیلی خوب مداحی میکرد وصدایش به دل مینشست ولی در موقعیتی ایشان شهید شدند و از دستشان دادیم. خیلی از این قبیل دوستان بودند که از دست رفتند؛ بویرش برایمان سخت بود ولی از این جور اتفاقات زیاد میافتاد.»
وی ادامه داد: «گاهی موقعیتهایی ایجاد میشد که واقعا اتفاقات عجیبی را تجربه میکردم. در عملیات کربلای 5 بود، من آن روز در واحد مخابرات تیپ ذوالفقار بهعنوان بیسیمچی همراه واحد ضدزرهی رفتم. بایدبه سمت خط مقدم میرفتیم. از همان صبح که داشتیم از سمت دریاچه ماهی رد میشدیم، به سمت ما تیر مستقیم شلیک میکردند و در واقع همانطور که ما جلو میرفتیم، از پشت به ما شلیک میکردند. تیپ استان یزد در آنجا مجبور به عقبنشینی شده بود و ما خبر نداشتیم. وقتی رفتیم جلو و داخل سنگر اردو گرفتیم، دوباره دستور عقبنشینی دادند و گفتند موقعیت مناسب نیست. چند موشک را به سمت تانکهایی که آنجا مستقر بودند، شلیک کردند ولی خیلی داشتند به ما نزدیک میشدند و احتمال قیچی شدن وجود داشت. اینجا ترسی نداشتم و مجبور شدیم به سمت عقب حرکت کنیم. در مسیر که میآمدیم، به سهراه شهادت رسیدیم که در این منطقه دید دشمن خیلی زیاد بود. بعضی رزمندهها مجروح شدند و امکان کمک کردن به آنها وجود نداشت. شروع کردیم مستقیما به سمت عقب حرکت کردن که کمک کنیم، بیامان شلیک میکردند ولی آسیبی به من وارد نمیشد و من خیز برمیداشتم اما دیدم این قضیه ادامه دارد و من به موضع عقب و به سمت دریاچه ماهی دویدم. آنجا که موضع گرفتیم، آتشبازی عراق خیلی شدیدتر شد ولی هر چه آنها شلیک میکردند؛ یا در دریاچه جلویی میخورد یا عقب و به حد وسط نمیخورد. در این میان، دیدیم یکی از افراد نیروهای خودی در سنگری که اصلا حفاظی نداشت، در ارتفاع دو یا سه متری ایستاده و به سمت یک هلیکوپتر شلیک میکند و اصلا ترسی به دل راه نمیداد و با وجود اینکه در دید دشمن بود مستقیم به سمتشان شلیک میکرد. اکثر رزمندهها احساس ترس نداشتند.»
ادامه تحصیل و شروع تدریس
نجفپورسال 65 به تهران برگشت اما سال 67 برای عملیات مرصاد بود که دوباره اعزام شد و بعد از آن جنگ تمام و قطعنامه امضا شد. آن زمان کنکور داده و در دانشگاه قبول شد. وی دوران دبیرستان را در رشته تجربی به پایان برده بود در دانشگاه در مقطع کارشناسی در رشته شیمی کاربردی دانشگاه تهران پذیرفته شد. سال 71 موفق به اخذ لیسانس شد و مقطع ارشد را نیز در دانشگاه تهران ادامه داد و سال 74 فارغالتحصیل شد. بعد از آن در سال 76 بهعنوان هیاتعلمی دانشگاه یادگار امام مشغول به فعالیت شد.
وی افزود: «قبل از اینکه عضو هیاتعلمی دانشگاه شوم، در موسسات مختلفی فعالیت میکردم. از سال 71 در وزارت دفاع به صورت پروژهای کار میکردم و همچنان همکاریام تا سه سال پیش ادامه داشت. قبل از سال 76 به صورت حقالتدریس در دانشگاه شاهد تدریس میکردم. قبل از اینکه در دانشگاه آزاد اسلامی مشغول شوم، قرار بود به دانشگاه کاشان بروم که به خاطر بعد مسافت منصرف شدم.»
روایت یار
محمدجواد توکلنیا از یاران و همرزمان قدیمی نجفپور است. وی فروردین 63 راهی جبهه شد. وی درباره آشناییاش با نجفپور میگوید: «ما درجبهه در واحد مخابرات بودیم و افراد تحصیلکرده را جذب میکردیم، وی هم جزو تحصیلکردهها بود که آمد و پذیرش شد و مسئولیتش با بنده بود. نجفپور بهعنوان نیروی مخابراتی وارد گروهان ما شد و آموزش دوره مخابرات و بیسیمهایی که بود را گذراند. خیلی فرد باحجب و حیا، آرام و کمحرف و به قول بچهها درونریز بود.»
وی اضافه میکند: «آدم مطیع و حرفگوشکنی بود و همیشه برای انجام کارها دویطلب میشد. وی همیشه میگفت به من کار بدهید و هیچوقت بیکارنبود. یادم میآید هر کسی، یک روز وظیفه داشت ظرفها را بشوید و لقب شهردار میگرفت. یک روز وی شهردار شد و یکسری ظرف آوردند تا بشوید. آنقدر ظرفها زیاد بود که گفت: «واقعا این ظرفها برای امروز بوده یا اینکه همه را جمع کردهاید روزی که من شهردار شدم، بشویم؟ والبته این کار را انجام داد.»
انتهای پیام/