بررسی آثار و افکار حاتمیکیا با محوریت فیلم آژانس شیشهای
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، امسال سیامین سال حضور حرفهای ابراهیم حاتمیکیا در سینمای ایران به حساب میآید. او البته در کنار مجید مجیدی بهعنوان پرافتخارترین کارگردانان سینمای انقلاب نیز به حساب میآید که توانسته پنج سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را نصیب خود کند. به مناسبت سیامین سالگرد فعالیت حاتمیکیا به سراغ دو جامعهشناس رفتیم تا نظراتشان را درباره «حاتمیکیا و آثارش» بیان کنند که مشترکا «آژانس شیشهای» را بهعنوان محل تحلیل حاتمیکیا برگزیدند. «آژانس شیشهای» را حاتمیکیا سال 76 ساخت که یکی از پرافتخارترین فیلمهای او به حساب میآید و البته در نگاه عمومی بهعنوان یکی از نقاطعطف سینمای ایران موردنظر قرار میگیرد، بهگونهای که بسیاری سینمای بعد از انقلاب را به سینمای پیش از آژانس و بعد از آن تقسیم میکنند. با هم مطالب عباس عبدی و پرویز امینی را درباره «آژانس شیشهای» میخوانیم:
عباس عبدی:
آژانس شیشهای روایت تناقضهای فردی و جمعی است
من در مقام نقد فیلم نیستم، زیرا در این زمینه اطلاع و آگاهی کافی ندارم. همچنین در مقام فهم آنچه موردنظر حاتمیکیا در این فیلم بوده هم نیستم، بلکه فقط رای و تفسیر و برداشتم را بیان میکنم. آنچه کارگردان انجام داده، به تصویر کشیدن یک واقعه است؛ واقعهای که نمادین است ولی تفسیر افراد میتواند از این واقعه کاملا گوناگون باشد، زیرا علایق، آگاهیها و نگرشهای آنان با یکدیگر متفاوت است و همین امر درک آنها را از پدیدههای یکسان متفاوت و گاه متضاد میکند.
آژانس شیشهای میتواند تا حدودی بیانگر واقعیت متضاد جامعه ما باشد؛ جامعهای که اجزای آن در تمام سطوح و حتی در سطح فرد دچار تضاد و گاه تناقض میشود. منظورم از تضاد، تضاد ناشی از منافع نیست که اگر چنین بود، اشکال چندانی نیست بلکه تضاد جامعه ما از نوع تضادهای غیرمنطقی و غیرکارکردی است؛ تضادهایی که ناشی از شقهشدن جامعه میشود؛ تضادی که به دلیل دخالت بیرویه قدرت در تمام سطوح اجتماعی به وجود میآید. مردم و حاجکاظم گویی از دو سیاره متفاوت آمدهاند. مردم موجود در آژانس خواستار پرداخت پول به حاجکاظم هستند ولی او این موضوع را - بحق - توهین تلقی میکند اما مردم هم حق دارند، زیرا نمیپندارند چرا آنان باید گروگان گرفته شوند.
مردم بحق فکر میکنند، کسی که میتواند برای حاجکاظم و عباس هواپیمای اختصاصی بفرستد، چرا در ابتدا مشکل بلیت یا نیازهای مالی آنان را حل نمیکند تا اوضاع به چنین وضعی برسد؟ چه عواملی مانع حل مشکلات رزمندگان است؟ مگر نه اینکه قدرت مدعی حمایت از اینان است و مگر نه اینکه تمام امکانات نزدش است؟ پس چرا برای حل مشکلی که درنهایت هم به دست قدرت حل میشود، مردم باید گروگان گرفته شوند؟ چرا مردمی باید مورد حمله قرار گیرند که تعلقخاطر کمی میان آنان با کسانی وجود دارد که باید مشکل عباس و کاظم را حل کنند؟ این تضادی غیرکارکردی است که در تمام عرصههای محیط اجتماعی ما نفود دارد و منشاء آن قدرت است. این تضاد در نیروهای دولتی هم وجود دارد؛ رفتار آن دو نفری که برای ختم غائله میآیند مبین این واقعیت است. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، هیچکس قهرمان این داستان نیست. اصولا قهرمانی در فیلم نداریم، نقش اول ولی منفی فیلم، قدرت است؛ قدرتی که تا لحظه بحرانیشدن اوضاع سکوت میکند و در پایان، حاتمبخشانه یک هواپیمای اختصاصی در اختیار عباس و کاظم قرار میدهد. این فیلم استیصال گروهی از اعضای جامعه را نشان میدهد. صحنهای که حاجکاظم سلاح آن فرد نظامی را میگیرد، نقطه عطف فیلم است. حاجکاظم تا قبل از آن فرد مستأصلی بود که در مواجهه با محیط خارجی ضعیف مینمود، بهطوری که از عصبانیت شیشه را با سر شکست؛ انسانی عصبانی که به هیچوجه توان توجیه واقعیت را ندارد. انسانی که حاضر است از خود بپرسد که اگر تو در آن داستانی که تعریف میکنی در نقش جنگجویی بودی که برای بیرون کردن دیو اقدام کردی - دیو که جشن مردم را مورد تهدید قرار داده بود- در این صورت چرا پس از موفقیت در جشن مردم شرکت نمیکنی؟ البته واضح است که جشن را حاجکاظم و دوستانش به گونه دیگری تعریف میکنند و همین، نقطه افتراق و جدایی است. بدونشک حماسه هشت سال مقاومت در مقابل دشمن در تاریخ این سرزمین میماند و باید هم بماند. این یکی از ملیترین جنگهایی است که برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و هویت ایران و ایرانیان انجام شد، ولی این جنگ ضعفهایی هم داشت، به دلیل برخی شعارهای آن و پیدا کردن سابقه صرفا مذهبی و کمرنگ کردن وجهه ملی آن، که در عمل هم مشارکت عددی را کم کرد و نوعی فاصله و شکاف میان رزمنده و جامعه ایجاد کرد که به مرور زیادتر شد، بهطوری که رزمنده جنگ به دلیل جنگیدن برای خود در عرصه اندیشه و سیاست و فرهنگ جایگاه ویژهای قائل است؛ جایگاهی که مسلما با جنگیدن نصیب هیچکس نخواهد شد. به همین دلیل تا هنگامی که این رزمنده در جامعه ایران همچون شهروندان آژانس شیشهای دیگر زندگی میکند، نمیتواند با تکیه بر آن سابقه جنگیاش چیزی بیش از احترام و نیز امتیازهای مادی (که حق آنان است) طالب باشد. او نمیتواند صرفا با تکیه بر این سابقه خود را در هر حوزهای محق بداند. هر حوزهای قواعدی دارد که باید آن قواعد را پذیرفت و طی کرد؛ به همین دلیل تا هنگامی که دست رزمنده خالی است مستأصل است، ولی هنگامی که سلاح به دست میگیرد، قهرمانان عوض میشود، شور و نشاط و سرعت و اراده و... در او ظاهر میشود، امر و نهی میکند، ولی فراموش نکنیم حتی در این حالت هم وقتی با منطق مردم یا آن پلیس مواجه میشود، درمیماند.
گروگانها مردم منفعلی هستند که در این بازی شرکت ندارند یا شرکت داده نمیشوند. بنابراین فیلم مدافع خشونتطلبی هم نیست. گرچه اشاره کردم که در مقام نقد فیلم نیستم ولی به نظرم کارگردان و نویسنده نسبت به مردم قدری کملطفی کردهاند. آنان که آنجا بودند نماینده بخش زیادی از جامعه ما نیستند. اگر قصد فیلمساز به نمایش درآوردن همه جامعه بود، بهتر آن بود که گروههای دیگری را هم وارد ماجرا میکرد. شاهبیت فیلم، همان نامه آخر است؛ نامهای که در آن نوشته بود و حکایت همچنان باید باقی بماند.
پرویز امینی:
آژانس شیشهای چالش آرمانخواهی موفق با گفتمان حاکم است
برای تحلیل «آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا باید به شرایط زمانی ساخت و اکران این اثر توجه کرد. «آژانس شیشهای» پس از انتخابات دوم خرداد و در حالی اکران شد که فضای گفتمانی خاصی بر کشور حاکم بود. تقدم اکثریت بر اقلیت، قانونگرایی، نقد خشونت، تاکید بر شکاف نسلها، تلقی جدید از امنیت و نگاه متفاوت به زن در جامعه ازجمله مولفههایی بود که در این گفتمان موردبحث قرار میگرفت.
فیلم «آژانس شیشهای» به این دلیل بهترین فیلم سینمایی ایران است که در آن شرایط به انتقال پیامهایی ضدگفتمان حاکم میپردازد. حاتمیکیا در این اثر با استفاده از ابزار هنر میتواند مخاطبان را علیه خودشان بشوراند و کاری کند که حق را به اقلیتی بدهند که در جامعه آن زمان محکوم شدهاند.
حاتمیکیا در فیلمش همه جامعه را در یک آژانس هواپیمایی گرد هم آورده است. همه بخشهای جامعه در آژانس نمایندهای دارند که به ایفای نقش میپردازند. با اینکه همه افراد داخل آژانس با اقدامی که حاجکاظم (با بازی پرویز پرستویی) انجام میدهد، مخالف هستند اما در انتها هر مخاطبی حق را به حاجکاظم که اقلیت محض جامعه است، میدهد.
قانونگرایی یکی از مولفهها در گفتمان حاکم بر کشور در زمان اکران فیلم «آژانس شیشهای» است. در ابتدای فیلم میبینیم که حاجکاظم برای نجات عباس (با بازی حبیب رضایی) همه راههای قانونی را طی میکند اما قانون نمیتواند او را نجات دهد. حاجکاظم نیز برای نجات عباس که نمادی از آرمانخواهی است مجبور میشود پا را از قانون فراتر بگذارد و به گروگانگیری بپردازد. حاجکاظم به خشنترین صورت ممکن سعی میکند پای آرمانها باقی بماند و عباس را از خطر نابودی نجات دهد و این درحالی است که سلحشور (با بازی رضا کیانیان) همواره بر پایبندی به قانون حتی در صورت نابودی آرمانها تاکید میکند. سلحشور نماینده افرادی است که نگاه خاصی به مساله امنیت ملی دارند. در قسمتی از فیلم سلحشور خطاب به حاجکاظم میگوید که تو با این کار امنیت ملی را به خطر انداختی، خبر گروگانگیری تو اکنون جزء مهمترین اخبار بیبیسی است و ما در مقابل این اقدام دشمنان این مساله را تکذیب کردیم.
اما نگاه حاجکاظم نسبت به مساله امنیت ملی متفاوت است. او میگوید عباسها بودند که امنیت این کشور را تامین کردند و حالا باید برای حفظ آنها هرکاری انجام داد. در انتهای فیلم نیز میبینیم حاجکاظم در حالی که عباس را به دوش دارد از خطکشهایی که در خیابان نشانه خطوط قانونی است عبور میکند و با جای پای سپیدی که از خود باقی میگذارد عباس را به ماشین میرساند.
حاتمیکیا در «آژانس شیشهای» حتی مرزبندیهای خود با کسانی که بهعنوان انصار حزبا... شناخته میشوند را نیز مشخص میکند. در فیلم حاجکاظم به این افراد که برای کمک به او آمدهاند جواب رد میدهد و از آنها میخواهد ترکش کنند.
دو مولفه گفتمانی دیگر در آن زمان «شکاف نسلها» و «نقش زن در جامعه» است که حاتمیکیا آنها را نیز در فیلم مورد چالش قرار میدهد. در ابتدای فیلم میبینیم حاجکاظم حاضر نیست با کسی جز فاطمه، همسرش که مادر خانواده او محسوب میشود درددل کند. حاجکاظم دلایلش را تنها برای او شرح میدهد و این نشان از شأن بالای زن در خانواده دارد. در زمانی که جامعه زن خانهدار را اُمُل و زنی که در جامعه مشارکت دارد را مترقی معرفی میکند، حاتمیکیا به دفاع از زنانی میپردازد که پشتصحنه تمام حوادثی هستند که یک شیرمرد میتواند رقم بزند. دادن چفیه به حاجکاظم توسط همسرش نیز نشان از تایید او توسط فاطمه دارد.
حاجکاظم در درددل با همسرش میگوید که سلمان با او فاصله دارد و از او میخواهد که سلمان را بهگونهای تربیت کند که به مادرش شبیه شود. سلمان در ابتدا با فروش ماشین پدرش برای کمک به عباس مخالف است اما در انتها میبینیم که به پدر میپیوندد و شکاف نسلهای مذکور در فیلم پر میشود.
حاتمیکیا بدون اینکه در این فیلم استدلال بهخصوصی آورد از آرمانهای انقلاب اسلامی دفاع میکند و نشان میدهد در سختترین شرایط نیز میتوان از آرمانها دفاع کرد. حاتمیکیا «آژانس شیشهای» را بهعنوان نمونهای عینی از سینمای دینی به جامعه ارائه میدهد.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/