صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
محسن مهدیان*

دوران منابع خبری گذشته است/ «چه باید کرد» برای «پایان خبرنگاری»

جایگاه تحقیق و پژوهش در حوزه روزنامه‌نگاری علی‌رغم آنچه رسالت خبرنگاری به شمار می‌رود از رونق افتاده است و با ورود تکنولوژی‌های جدید هر روز بیش از پیش رنگ می‌بازد. همین امر محققان و پژوهشگران را بر آن واداشته که به آسیب شناسی و اهمیت این موضوع بپردازند.
کد خبر : 251490

دوران خبرنگاری به شکل سنتی آن گذشته است. اساسآ دیگر خبر اهمیت گذشته را ندارد. یکبار با خودتان مرور کنید. آخرین خبری که توجهتان را جلب کرد منبعش کجا بود؟ احتمالن خاطر ندارید. مثلن حقوق نجومی را چه کسی و کجا منتشر کرد؟ اساسن برایتان مهم نبوده است. دوران منبع خبر گذشته است؛ امروز دوران توزیع خبر است. آنهم نه خود خبر بلکه روایت خبر.


دوران نزاع فکت‌های خبری گذشته است؛ امروز دوران نزاع روایت‌هاست.


یعنی چی؟


امروز در عرصه رسانه "هرم قدرت" تغییر یافته است و "پایین هرم" وزن بیشتری در قدرت سازی خبری دارد.کف هرم، قدرت خودش را از شبکه های اجتماعی می گیرد و راس هرم را هم جهت می دهد.


مخاطبین سنتی دو دهه پیش، با شکل گیری سایت ها و بعد هم شکبه های اجتماعی شبیه فیس بوک به کاربرانی تبدیل شدند که نامشان شهروند خبرنگار بود. اما امروز همان کاربران شهروند خبرنگار نیز به پشتوانه شبکه های اجتماعی نوین، تولید کننده خبرند و نامشان شهروند رسانه است؛ یعنی خودشان رسانه اند.


البته رسانه به معنای جدیدش که حرف اول و آخر را نه صدق و کذب خبر می زند و نه سرعت و دقت خبر؛ بلکه تنها و تنها روایت خبر می زند.


بیشتر توضیح دهیم؛ در این دوران حق با واقعیت‌ها نیست، بلکه حق با روایتی است که یک فرد از واقعیت می کند و البته می تواند توجه بیشتری از اکثریت را جلب کند.


اساسن معنی صدق و کذب هم تغییر کرده است چون روایت در بیشتر مواقع کذب نیست بلکه یک برداشت شخصی است که می تواند "همه" حقیقت را نبیند و صرفن برداشتی از واقع باشد.


دوران روایت خبر، دوران پلورالیزم خبری است؛ دوران قرائت‌های مختلف از خبرست که همه شان هم می تواند درست باشد اما هیچکدام همه واقعیت نباشد.


روایت خبر هیچ ارتباطی به خبر صادق ندارد بلکه صرفن براساس برداشتی است که فرد از خبر دارد. برداشت فرد از خبرنیز کاملا بر اساس گرایش و سلیقه و اعتقادات و احساسات و آگاهی های وی شکل می گیرد.


ممکن است سوال شود که پیشتر هم خبرنگار هنگام تهیه خبر براساس برداشت خودش رفتار می کرد و این نیز همان رفتار خبرنگار است؛ اما اینطور نیست.


مساله اینجاست که در شبکه اجتماعی، ملاک، روایتی است که بیشتر دست به دست شود و ریشیر و روتوئیت و لایک و غیره می گیرد نه اینکه به واقعیت نزدیک تر باشد. در مدل سنتی خبرنگاری، خبرنگار با هر گرایشی تلاش می کرد صادق باشد، اما امروز کاربر شبکه اجتماعی تلاش می کند بیشتر دیده شود؛ دقیتر اینکه بیشتر، خود ش و آنچه می بیند مهم است نه واقعیت و آنچه هست.


به سخن روشنتر در عصر جدید کاربر تلاش می کند خودش باشد، چون مخاطبینش "او" را می خواهند و برداشت "او" را می پسندد نه آنچه حقیقت دارد و بیرون از "او" وجود دارد. بر همین اساس در شبکه های اجتماعی ویژگی های شخصیتی افراد و حوزه علائق شان و تفریحات و سرگرمی ها و غیره خیلی کلیدی است. چون افراد با ویژگی های کاملا شخصی یکدیگر به هم جذب می شوند.


شبکه اجتماعی براساس پیوند روانی و عاطفی افراد است که قدرت می گیرد و افراد زمانی با هم پیوند می خورند که به جهت گرایشی و سلیقه ای بهم نزدیک باشند. براین اساس ذائقه ها چنین شکل می گیرد که خبر درست، خبری است که از زبان نزدیک ترین فرد به جهت گرایشی و سلیقه ای بیان شود؛ به تعبیر دیگر از طرف یک کاربر شبیه خودمان بیان شود. اینجاست که روایت ملاک است.


اما روایت چطور عمل می کند:


روایت برخلاف خبر، تنها ذهن مخاطب را درگیر نمی کند بلکه حوزه عواطف و احساسات مخاطب را هم بکار می گیرد و حوزه احساسات وزن بیشتری دارد. به همین دلیل است که در شبکه های اجتماعی بیشتر از استدلال کردن، هنرمندانه حرف زدن موثر است. کسی هم که هنر ندارد با طعنه و کنایه تلاش می کند حوزه احساسات و هیجان مخاطب را درگیر کند. لذا در روایت گری جان و روان فرد باید درگیر شود نه صرفن ذهنش.


اما کدام روایت غالب می شود؟


روایتی که بیشتر از دیگر روایت ها احساسات و عواطف مخاطب را درگیر کند؛ درنتیجه روایت یک نفر به روایت اکثریت تبدیل شود. چنین روایتی، می شود روایت غالب که واقعیت خبر را تصویر می سازد.


"چه باید کرد" برای "پایان خبرنگاری"


روایتگری...


تا حالا دقت کردید؛


دقیق ترین استدلال ها را درباره حجاب می آورید اما اقبال ندارد؟ چرا؟ مخالفان، استدلال قوی تری دارند؟ احتمالن می گوئید خیر.


محکم ترین استدلال ها را درباره حصر طرح می کنید اما اصل شبهه جابجا نمی شود؟ چرا؟ منتقدین استدلال محکم تری دارند؟ احتمالن می گویید حاضریم برای استدلال قوی تر جایزه قرار دهیم. پس چرا استدلال شما نمی گیرد؟


در اغتشاشات، شهر را بهم ریختند، حسینیه آتش زدند و 25 نفر آدم کشتند؛ اما همچنان مدعی اند. با کدام ابزار چنین می کنند؟


ماجرا پایان روزنامه‌نگاریست. باید ابزارمان را تغییر دهیم.


در دوره پسا حقیقت، واقعیت‌ها رنگ میبازند و روایت‌ها هستند که جای واقعیت ها قرار می گیرند. پسا حقیقت، پایان خبرنگاری و آغاز روایت گری در عصر شبکه های اجتماعیست.


همانطور که دوره خبرنگاری گذشته است؛ دوره صدق و کذب خبر هم گذشته است. به طریق اولی دوره "تکذیب خبر" و "توضیح خبر" هم گذشته است. این روایت ما از خبر است که می تواند نزدیک به واقعیت باشد یا نباشد.


نکته بسیار مهم اینست که روایت خبر معمولا صدق و کذب ندارد. روایت، روایت است. هر فردی بر اساس فهم و سلیقه و اطلاعات خودش روایت می کند.


در دوران روایت محوری، مرجع خبر، الزاما منبع خبر نیست، بلکه راوی خبرست. برای همین در شبکه های اجتماعی کسی به منبع خبر کار ندارد. مهم اینست که خبر را از کسی بشنود که بیشترین شباهت را با او دارد.


اعتماد به خبر با همزادپنداری با راوی خبر رابطه بسیار تنگاتنگ دارد.


حال به مخاطب چه آموزش دهیم؟


بهترین کار برای کسانی که درجریان روایت دیگران قرار گرفته اند، آموزش صدق و کذب خبر نیست بلکه وظیفه ما آموزش تحلیل روایت است. باید به مردم آموزش داد که عناصر تحلیل یک روایت چیست؟


اما خودمان چه کنیم؟ وظیفه راوی چیست؟


اسم راوی می آید ذهنتان کجا می رود؟ درست است. راویان اردوهای جنوب؛ البته راویان اصلی که از نزدیک جنگ را دیده اند نه راویان بعد جنگ و آموزش دیده. برای روایت گری اول باید مشاهده کرد، با آموزش کسی راوی نمی شود.


روای اردوی جبهه های جنوب چه می کرد؟ مخاطب را سر صحنه می برد؛ به چه نحو؟ فقط ذهن مخاطب را درگیر نمی کرد. احساسات و عواطف او را هم بکار می گرفت.


کار اصلی روایت گری، "نشان دادن" به مخاطب است "نه گفتن و بیان کردن". جان مخاطب باید درگیر شود نه صرفا ذهنش.


بنابراین روایتی مسلط است که چند ویژگی داشته باشد.


یکم. قلب گرائی.


قلب را باید هدف گرفت نه صرفن ذهن. لذا ذهن و احساسات را توامان باید درگیر کند.


دوم. کثرت گرائی


تکرارپذیری و ضریب دست به دست شدنش میان مخاطب بالا باشد. "روایت من" باید "روایت همه" شود. بنابراین باید متناسب با ذائقه مخاطب باشد.


سوم. دربرگیرندگی


عوام فهم و خواص پسند باشد. دربرگیرندگی بالا داشته باشد.


چهارم. برانگیختگی


نقطه کانونی در برانگیختگی مخاطب داشته باشد. هر موضوعی به یک نقطه کلیدی برای درگیر کردن مخاطب نیاز دارد تا او را برانگیزد.


پنجم و از همه مهمتر اعتمادپذیری


برای مخاطب روای خبر مهم است. باید اعتماد مخاطب را کسب کرد که ما کنار اوئیم. دلسوز و رفیق اوئیم. صمیمیت اعتماد می سازد.


اما مگر در شبکه اجتماعی می توان صمیمیت ساخت؟ بله. یکی از راه های نزدیکی، واکنش های بهنگام و همراه با ذائقه و احساسات و مطالبات جامعه نسبت به موضوعات مختلف است.


روای جنگ چنین می کرد که موثر بود. چنین می کرد که از زاویه او عملیات جنگی را مشاهده و در خاطراتش با او سفر می کردید. و چنان تاثیر می گرفتید که تا چند هفته یا ماه در یک خاطره اش متوقف می شدید.


امروز به روایت گری نیاز داریم. روایت گری هنر می خواهد.


تلاش کردم بگویم ابزار مبارزه تغییر کرده است. سربازان این عرصه هم متفاوتند.


*پژوهشگر رسانه و روزنامه نگار



انتهای پیام/

ارسال نظر