صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۸:۲۰ - ۲۰ دی ۱۳۹۶
پاتوق آقازادگی 4/ مرتضی سبحانی‌نیا:

پدرم هیچ کوپنی برای فرزندان خود خرج نکرد/ مردم آقازاده‌ها را پررو می‌کنند

«آقازادگی» در ادبیات اجتماعی ما با واژگانی چون ویژه‌خواری، رانت اطلاعاتی مترادف شده‌است. اصطلاحی که پیش از این به کسانی اطلاق می‌شد که علاوه بر انتساب به بزرگان از خصوصیاتی چون ساده زیستی، اخلاق‌مداری، مردمداری و ... برخوردار بودند.
کد خبر : 247686

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا، «آقازادگی» در ادبیات اجتماعی ما با واژگانی چون ویژه‌خواری، ماشین‌های لوکس، رانت اطلاعاتی و حتی این روزها با ژن‌خوب مترادف شده است. اصطلاحی که پیش از این به کسانی اطلاق می‌شد که علاوه بر انتساب به بزرگان از خصوصیاتی چون ساده زیستی، اخلاق‌مداری، مردمداری و ... برخوردار بودند. در هر حال «آقازادگی» به عنوان واژه‌ای سیاسی در کشور جا افتاده و تعبیرات مختلفی نیز در این رابطه در جامعه وجود دارد. همین مسأله سببی شد تا برای تبیین «آفت آقازادگی» سلسله گفت‌وگوهایی را با فرزندان مسئولان کشور تحت عنوان "پاتوق آقازادگی" ترتیب دهیم. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل مصاحبه خبرنگار آنا با مرتضی سبحانی نیا فرزند حجت‌الاسلام دکتر حسین سبحانی‌نیا نماینده سابق شش دوره مردم نیشابور در مجلس شورای اسلامی و عضو هیات رئیسه مجلس چهارم، هفتم، هشتم و نهم است.


در ادامه گفت‌وگو با "مرتضی سبحانی‌نیا" فرزند دوم این نماینده مجلس را خواهید خواند.


* خودتان را کامل معرفی کنید.


- من مرتضی سبحانی‌نیا هستم متولد 1360 و به تعبیر مقام معظم رهبری در دهه مظلوم، حساس و دهه حوادث بزرگ. دانش‌آموخته‌ علوم سیاسی و فعال در حوزه فرهنگی، دانشگاهی هستم.


* مدرک تحصیلی شما چیست؟


- کارشناسی و کارشناسی ارشد من در حوزه علوم سیاسی است و در مقطع دکترا پذیرش دارم. با توجه به علاقمندی و ارتباط موضوعی کارشناسی ارشدم مدتی دروس حوزوی را در حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان پیگیری کردم و همچنین یک کارشناسی را در رشته فقه وحقوق انجام میدهم.


* شغل شما چیست؟


- کارمند دولت هستم و در وزارت کشور انجام وظیفه میکنم. تقریبا یک سوم دوران خدمتم را در وزارت کشور انجام دادم.


* از چه سالی وارد وزارت کشور شدید؟


- سال 84-83 وارد وزارت کشور شدم البته الان به دلایلی توفیق هجرت موقتی پیدا کردم در دولت جدید از این دستگاه. نزدیک به دوسال مشاور حقوقی در وزارت ارشاد بودم و در حال حاضر نیز در مجلس شورای اسلامی ادامه خدمت میدهم. البته بدیهی است به صورت مامور در این دستگاه هستم.


* از سوی کدام نهاد مامور هستید؟


- مامور ازسوی وزارت کشور.


* پس نیروی رسمی وزارت کشور هستید.


- تقریبا بله! یعنی بر اساس قانون تقریبا چهار پنج سالی است باید رسمی باشم، اما به برخی دلایلی همانند تعداد زیادی از همکارانم که منتظر تغییر وضعیت هستند در وزارت کشور همچنان به صورت نیروی پیمانی انجام وظیفه میکنم.


* ماشین شما چیست؟


- خودروی ملی(می خندد !) ماشین من سمند است هر چند حداقل خرید خودروی داخلی توسط بنده بیشتر دلایل مالی داشت و هیچ گونه اعتقادی به چاق کردن این صنعت بی همت و بی انگیزه داخلی و بدور از رقبا نداشتم و نخستین ماشینی را هم که خریدم همین سمند بود و آن را هم به اصرار و اجبار و به صورت اقساط خریداری کردم. پیش از این یعنی تا چند سال پیش از ماشین پدرم استفاده می‌کردم.


* یعنی ماشین مجلس؟


- خیر اتومبیل شخصی پژو 405 مدل 79- 78متعلق به خود ایشان بود. معمولا از این استفاده می‌کردم و به اجبار سمند را خریدم آن را هم سه سال است خریداری کردم.


* در کدام منطقه تهران ساکن هستید؟


- در شهرک اکباتان ساکن هستم.


* چه شد که وارد وزارت کشور شدید؟


- داستان مفصلی ندارد! تقریبا سال 83 بود که بعد از فراغت از تحصیل به صورت غیر رسمی و غیر اداری در مجلس و در دفتر پدر حضور داشتم. ایشان خیلی موافق کار کردن ما در دوران دانشجویی نبود. مایل بودند در این دوره بیشتر درس بخوانیم تا کار. یک مبلغی هم به تعبیر حوزوی ها شهریه و به تعبیر امروزی ها پول تو جیبی برای مخارج یومیه به ما میدادند! البته با روحیات من سازگار نبود. دوست داشتم شخصا درآمدی داشته باشم.


* این داستان مربوط به چه سالی است ؟


- از آغاز مجلس هفتم.


* یعنی دقیقا آن زمان چند سال داشتید؟


- فکر می‌کنم سال 83-82 بود که 24-23 سالم بود. عرض می کردم پدرم اصرار داشت که ما مشغول به کار نشده و بر روی تحصیلات تمرکز کنیم اما باتوجه به ضرورت کمک به دفترایشان در مجلس و روحیات دوران جوانی ، توانستم ایشان را راضی کرده و به صورت غیر رسمی و افتخاری در دفتر ایشان مشغول شدم. خیلی هم اصرار داشتم که کسی متوجه نشود که من فرزند ایشان هستم.


* چطور؟ یعنی شما چطور در دفتر حضور داشتید؟


- در دفتر فامیلی ام را تغییر دادم و اطرافیان مرا با نام حسینی می‌شناختند البته خیلی موثر نبود ولی برای جلوگیری از نگاه عموم مراجعین که احساس میکردند حالا که فرزند فلانی هستم الان معجزه می توانم بکنم یا برای فرار از برخی محذورات موثر بود مثلا بودند عزیزانی که با نیت دریافت کمک مالی به دفاتر مراجعه می کردند و احساسشان این بود بنده وضعیت مالی خاصی دارم و خب من حتی از پدر حقوقی هم دریافت نمی کردم و ... شرمندگی داشت برای من و میشد ماههایی بی شهریه می ماندیم!


نهایتا با توجه به اعلام نیاز وزارت کشور همراه چند نفر از هم دوره ای ها و هم رشته ای های دانشگاه به وزارت خانه معرفی شدم و به‌عنوان نیروی قرارداد کار معین که ابتدایی ترین قرار داد اداری است و زحمت‌کش‌ترین عناصر هم همین افراد هستند، جذب شدم. نیروهای رسمی و پیمانی وزارت خانه ها به هیچ وجه حجم کاری نیروهای کار معین را نداشته و پشتشان گرم است.


* در مورد آقازاده‌ها همیشه بحث‌هایی مختلفی مطرح می‌شود.


- طبیعی است ، اساسا آقازادگی دو وجه دارد. یک وجه مثبت تاریخ و بیشتر معنوی و یک وجه خیلی خیلی منفی معاصر و اجتماعی. این مساله آقا زادگی شان آور نیست، بیشتر مثل یک احتیاط واجب است برای افرادی که منتسب می شوند به آن که بیشتر مراعات کنند چون ریشه شان مشخص است و انسانی که به اصطلاح در چشم تر است به قولی مستحبات هم برایشان واجب است. اما گویی الان قرائت ها عوض شده و به نحوی به عنوان یک امتیاز برای برخی مطرح است.


* چه زمانی مثبت است؟ چون همینک نگاه عمومی به آقازاده‌ها منفی است.


- واژه‌ آقازاده اگر در کشور اطلاق منفی است، دلیلش را باید در همین یکی دو دهه گذشته دنبال کنیم. پیشتر از آن این‌گونه نبود و معمولا علمازاده‌ها و کسانی‌که از بیوت علما و دانشمندان بوده و خودشان هم بعضا اهل فضل بوده اندو دارای جایگاه علمی بوده که در دوره‌ی معاصر خود ما نیز حضور دارند و می‌توانم به کثرت به آن‌ها اشاره کنم، آقازاده لقب داشتند که اتفاقا نگاه مثبتی هم به آنها بود. آقازادگی در مفهوم سنتی خود به معنای اصالت ریشه است و به معنای کسی است که ریشه‌ محکمی دارد اما نه به معنای این‌که امتیاز خاص و بیش‌تری داشته باشد. آقا زادگی به نظرم یک مفهوم درونی و ایمانی است تا اینکه به تعبیر امروزی ها یک برداشت اجتماعی باشد.


* از علایقتان بگویید. مسافرت، ورزش اصولا تفریح شما چیست؟


- بهترین تفریحم رسانه است! و می‌توانم ادعا کنم زمانی‌که هنوز پایگاه‌های اینترنتی به این داغی و حرارت نبود پدرم با پافشاری من نخستین پرتال نمایندگی مجلس را دایر کرد. یادم می‌آید این پرتال با تکنولوژی همان زمان راه‌اندازی شد و دامنه‌‌اش در سال 80 به ثبت رسید و جزء نوادر رسانه های مجلسی با این قدمت است. بعید می‌دانم کسی از نمایندگان در مجلس چنین توجهی به رسانه کرده باشد. این هم از برکات معاشرت با دوستان فضای مجازی است در همان سالهای آغازین وب فارسی به قولی از نسل اولی های وبلاگ های آن دور و زمانه بودیم و هنوز با همان رفقای مجازی آن سالهای 79 و 80 دور همی هایمان را داریم . سال‌‌های 84-83 مجموعه رسانه هایی را با وامی که گرفتم به صورت مستقل تاسیس و راه‌اندازی کردم. این وام را تحت عنوان خرید کالا گرفتم که نزدیک به 2 میلیون تومان بود. یکی دوسال هم درگیر اقساطش بودم؛ پایگاه‌های «ایران دیپلماسی»، «کارمند نیوز» و «ایثار نیوز» و تعدادی دیگر را ‌راه‌اندازی کردم.


متأسفانه آن زمان نیروهای نظام و انقلاب مانند امروز برای حضور در فضای رسانه‌ای احساس ضرورت نمی‌کردند و این نیاز بعد از سال 88 به‌واسطه‌ رخدادهای سیاسی و رسانه‌‌ای که در کشور به وقوع پیوست در آنها بوجود آمد. یادم می‌آید با برخی چهره‌های سیاسی که صحبت می‌کردم در مورد این‌که رسانه‌ای به‌وجود آوریم می‌گفتند ضرورت آن چیست! لازم بشود هزینه میکنیم خبرمان را خبرگزاری‌ها بزنند ! ضرورت وجود رسانه‌های مجازی به این صورت جا نیفتاده بود و خون دل خوردیم تا حدودی آن را جا انداختیم در بین دوستان .یادش بخیر نمایشگاههای رسانه‌های دیجیتال آن سالها نقطه عطف و گردهمایی ماها بود.


* از رسانه به عنوان علاقمندیتان نام بردید، مسافرت و دیگر تفریحات چطور؟


- مسافرت را دوست دارم؛ اما در دوره‌ تجرد مشغله‌ کاری اجازه نمی‌داد! و من در اینباره مدیون خانواده هستم. برخی از نزدیکان و اقوام را دیده ام که امروز تصمیم میگیرند سفر بروند فردا در مقصد هستند، ولی آخر مگر میشود؟! من یک جورهایی غبطه می خورم به آنها . اما از نظر من سفر مقدمات دارد. سفر دوران دانشجویی هم به ندرت در تاریخچه آن دوران دارم . کلا دوستان دوران دانشجویی بنده هم تا حدود زیادی مانند خود بنده بیشتر اهل کار بودند تا سفر. دیگر تفریحات هم البته همیشه تا محدودیتی نباشد به چشمم نمی آیند. مثلا یک مقطعی در دهه هفتاد چند سالی را در خارج از کشور زندگی کردم . آن سالها با محدودیت های فرهنگی و امکانات زیادی که داشتیم در من یک کششی به این نوع فعالیت ها ایجاد شد . آن سالهایی که حتی شبکه های ماهواره ای جمهوری اسلامی ایران وجود نداشت و ما به ملاحظات اخلاقی و خانوادگی از ماهواره هم استفاده نمی‌کردیم. در این محدودیت ها واقعا کششی عمیق برای دنبال کردن فضای فرهنگی کشور، و نهایتا انتشار یک مجله کوچک فرهنگی در جمع کوچک ایرانیان مقیم آن کشور منجر شد. آرزو شده بود برای من که در کشور می بودم و از محافل هنری و فرهنگی استفاده کنم . البته الان کار و درگیری مرا از آن صرافت انداخته! به هر حال هر چیزی که برای شما لذت بخش باشد تفریح است دیگر!


* گفتید خارج از کشور رفتید، برای چی؟


- پدرم در مقطعی توفیق خدمت به عنوان سفیر جمهوری اسلامی را داشتند و ما مجبور بودیم به سبب سن و سال همراه ایشان باشیم برای همین چندسالی در خارج از کشور زندگی کردم. شاید عزیزانی که دوری از وطن را تجربه نکردند برایشان عجیب باشد ولی من به سبب علاقه های عمیق مذهبی خانواده علاقه داشتم در نهادهای فرهنگی و اجتماعی و انقلابی ادای دین کنم به نحوی که دستم کوتاه بود. یادش بخیر از همان جا بعضا با مجلات مختلفی در کشور مکاتبه می‌کردم. از حداقل ها بهره می‌بردم، هنوز یک یادگاری هم از مرحوم کیومرث صابری مدیر مسئول فقید مجله گل آقا دارم که برای حقیر ارسال کردند. همه‌ این‌ها انباشته شده بود و یک انرژی ایجاد کرد و به محض برگشت به ایران، تلاش کردم در کنار فضای تحصیلی حداقل در این دست نهادهای فرهنگی و اجتماعی و مطبوعاتی و حوزه‌ علوم اسلامی دانشگاهی به فعالیت بپردازم و فعالیت‌هایم نیز در این حوزه‌ها بود. حالا این گوشه و کنار سالی دوبار هم توفیق کوهپیمایی با دوستان دانشگاهی و برخی همکاران هم دست می‌داد.


* فرمودید فعالیت‌های سیاسی را دوست دارید، در راهپیمایی‌ها هم شرکت می‌کنید؟


- تاکنون همه را شرکت کرده‌ام، البته من از همان اوایل دهه هشتاد به خاطر همان انرژی متراکمی که عرض شد حضور در احزاب سیاسی را در سطوح مختلف هم تجربه کردم و حتی تشکیلات سیاسی را با عنوان جامعه اسلامی فارغ التحصیلان سیاسی در وزارت کشور به ثبت رساندیم و طبیعتا اقتضای کار سیاسی حضور در صحنه های مشارکت هم هست و راهپیمایی ها یک نمونه از تجلی این مشارکت‌هاست.


* اهل فعالیت‌های انتخاباتی هم بودید؟


- به‌واسطه‌ شغل و حوزه‌ کاری‌ام تقریبا در بطن انتخابات حضور داشتم . برای مثال در دوره‌ای به عنوان بازرس ویژه وزارت کشور در انتخابات فعال بودم. همچنین کار در معاونت سیاسی وزارت کشور اقتضا می‌کرد در آن روزها مدام در ستاد انتخابات وزارت کشور سرکار باشم و در کنار آن نیز رای می‌دادم. شاید بخندید اگر بگویم یکی از ناراحتی‌هایم این بود که در زمان تعویض شناسنامه، صفحه مربوط به مهرهای انتخابات از آن جدا شد. من همیشه از آن به‌عنوان یک افتخار یاد می‌کردم.


* آقازادگی در مراودات اجتماعی چه مزیت‌های برای شما داشته است؟


- همیشه به آقازادگی البته به معنی اصالت ریشه خود افتخار کرده‌ام؛ حتی انتخاب رشته علوم سیاسی یکی افتخاراتم بود تا بتوانم مسیر پدرم را به عنوان فردی که در حزب جمهوری اسلامی ایران فعالیت‌های مجاهدانه داشته ادامه دهم. پدرم همراه شهید بهشتی بود و به دلیل تحصیلات بالایی که داشت مورد عنایت ایشان بوده است. ایشان در مقاطع گوناگون همراه رهبر معظم انقلاب و مسئول اعزام مبلغ حزب جمهوری اسلامی بوده است و آرزوی من این بود که مانند پدرم باشم. اما اینها صرفا موید افق نگاه من است و شان بیرونی برای من نمی‌سازد. یک جاهایی خجالت میکشم از برخی الطاف دوستانی که محبت به ما دارند که این برای امثال ماها خطرناک است اگر آدم مستعد باشد!


خود ما مردم در بخش زیادی از عوارض آقازادگی مقصریم ؛ چرا که احساس میکنیم فردی که در بیت یک عالم یا شخصیت سیاسی متولد و بزرگ می‌شود، استعدادها، توانایی‌ها، قدرت و توانایی خاص داردیا حداقل مورد تائید خود آقاست! درحالی که اینگونه نیست. البته آقازاده‌هایی هستند که چهره‌ پدرشان را با حضور خود کم‌رنگ کرده و خود آقا شدند؛ اما عکس آن نیز صادق است و هستند افرادی که به واسطه‌ نام پدرشان مورد توجه و مراجعه‌ مردم قرار می‌گیرند و پیش از این‌که به بالندگی و خودسازی برسند، احساس می‌کنند خبری شده . اما به نظر من اساس آقازادگی مقدمه اش خودسازی است. اینکه فردی صرفا از جایگاه پدرش استفاده کند و به عنوان شخصی خالی از جوهر مورد رجوع مردم قرار بگیرد، این خود ایجاد فساد می‌کند؛ که نمونه‌هایش را بسیار مشاهده کرده‌ایم. متأسفانه در بیت شخصیت‌های طراز اول کشور، نمونه‌های زیادی داشته‌ایم که رفتارهای دون آقازادگی آنها عوارض زیادی برای کشور بوجود آورده است.


* از پدرتان پول توجیبی می‌گرفتید؟


- پدرم مخالف فعالیت اداری من بود و می‌گفت در حد یک طلبه می‌توانم شهریه و هزینه تحصیل شما را پرداخت کنم تا مدرک ارشد و دکتری خود را بگیرید. آن وقت خودشان به دنبالت می‌آیند. تازه آن زمان مجرد هم بودم و خرج زیادی نداشتم؛ اما من از اینکه به لحاظ مالی وابسته به پدرم باشم احساس خوبی نداشتم. من کار و استقلال خودم را دوست داشتم.خیلی هم ریالی اش برایم مهم نبود، مثلا در ابتدای دوره دانشجویی سال 79 به پیشنهاد یکی از هم دوره‌ای‌های دانشگاه مدت یکسال در دبیرستان مروی معروف در خیابان ناصرخسرو حضور داشتم و در آن مرکز همه کاری کردم! از کمک ناظم بگیرید تا معلمی پرورشی تا امور دفتری و ... اساسا می‌خواستم شاغل باشم و این حس خوبی به من میداد .قبل از همه میرفتم و بعد از همه هم بیرون می‌آمدم. رئیس آن مرکز که امروز از وکلای مجلس هم هست، آخر سال که شد مرا به اتاقش خواند و یک چیزی فکر کنم حدود چهل هزار تومن بن خرید به من داد، اولین دریافتی من بود و به نظرم با برکت ترین و شیرین‌ترین آنها؛ البته برکتش از آن نظر که همه‌اش را به یکی از دوستان که کمی محتاج‌تر بود دادم! این میشد ماهی سه هزار و سیصد تومن تقریبا! یعنی هیچی. پس قطعا هزینه اش نبود که من را ترغیب می‌کرد. دوست داشتم موثر باشم.


* فرمودید مشاور وزیر بودید! با توجه به جوان بودنتان چگونه در سمت مشاور وزیر فعالیت کردید؟


- این سوال را بسیاری مطرح کردند که شما چه داشتید تا بتوانید به وزیر منتقل کنید! مشاورها باید دارای تجربه و پختگی باشند و مشاوره آنها محصول سال‌ها فعالیت مرتبط باشد، البته این امری صحیح است و من خودم این مسأله را باور دارم. یکی از انتقادهای من در حوزه‌ «مشاوران جوان» که در دوره‌ پیش به‌وجود آمد، همین بود و صرف نظر از نیت خوبی که پشت آن بود که همان تربیت مدیران و پر کردن فاصله نسلی مدیران بود،‌ اجرای بدی داشت. بنابراین معتقدم دوستان جوان ما نباید مشاور باشند، و بهتر است «دستیار جوان» باشند. همان روندی که در جوامع دیگر رواج دارد. خانم مرکل دستیار دبیرکل حزبش بود و از این راه به این جایگاه رسیده است. دستیاری در دنیا جا افتاده است.این یک راه موثر انتقال تجریه است .


* نقش پدرتان در جایگاه کاری شما چه بود؟


- واقعیت این است که خودم تمام مدارج را در وزارت کشور طی کردم؛ اما همیشه متهم بودم که از سوی پدرم حمایت می‌شوم. برای این امر هم شاهدی جز خدای خود ندارم! باور دارم آخرتی وجود دارد و فردا روزی تمام ما باید در پیشگاه حق در برابر همه‌ سخنانمان پاسخ‌گو باشیم. پدرم هنگامی‌ از شغل من در وزارت کشور خبردار شدند که کار من در آن‌جا تمام شده بود. از من گلایه هم کردند و البته شادمان هم شدند و این شادمانی به این دلیل بود که هیچ کوپنی خرج نکرده‌اند و به هیچ کس رویی نینداخته‌اند. همیشه همین بود ! چون فضای کاری من سیاسی بوده خیلی وقتها اتفاقا اسم ایشان برای بنده هزینه هم بود . به خصوص در دعواهای بین مجلس و دولت ها .


* اگر از پدرتان می‌خواستید برایتان پارتی‌ می‌شدند؟


- یکی از مشکلات ما با پدرم که شاید نعمت هم باشد، این بود که هیچ وقت تمایل نداشتند برای ما کوپنی خرج کنند. شاهد این مدعا نیز این است که من زمانی از وزات کشور به عنوان مامور خارج شدم که پدرم عضو هیأت رئیسه‌ مجلس بود. خروجم از وزارت کشور به دلیل کم مهری‌ای بود که در این مجموعه به من به عنوان کارشناس ارشد شد. این درجات را پس از ارزیابی‌ها به کارکنان دولت می‌دهند، پارتی‌بازی نیست. با ارزیابی‌هایی که از من به عمل آمد، درجه کارشناسی ارشد اداری را کسب کردم. تصور همه این بود که باتوجه به رفاقت قدیمی پدرم با آقای وزیر،بنده در یک موقعیت حساس انجام وظیفه خواهم کرد که خدا را شکر چنین اتفاقی نیفتاد و امروز زبان من باز است و به این برخورد افتخار می‌کنم و به عنوان یک سند برای برائت خودم مطرحش می‌کنم که در دوره وزارت دوستان پدر در این دستگاه هیچ حامی در وزارت کشور نداشتم. من همیشه تلاش کردم خودم باشم و با تلاش خودم رشد کنم. اما هر کاری کنم نام پدرم همواره در کنار من است. مهر و لطف دوستان شامل حال من شود اما پافشاری من نیست.


* توانایی شما چقدر در پیشرفت‌هایتان موثر بوده؟


- شاید این را نیز بیان کنم بد نباشد، زمانی که به عنوان کارشناس عادی در اداره‌ کل سیاسی وزارت کشور مشغول به کار بودم، مدیر کل وقت که به لحاظ سنی به من نزدیک بود، نیروهایی را چینش کرد که با رویکرد سیاسی خودش همسو بودند که البته حق هر مدیری است و من روی این موضوع بحثی ندارم و چیزی که می‌خواهم بگویم این است که من اولا در نظام اداری کارمندم و گرایش سیاسی را دخالت نمی دهم و حتی این را شرعا حرام میدانم اما به خاطر رسانه ها و سوابقم به نیرویی همسو با پیروان خط امام و رهبری مشهور بودم و این جریان میانه خوبی با دولت آقای احمدی نژاد نداشت و در برهه ای اداره مرا که اداره تخصصی چهار سیاسی بود، تغییر داد و به دبیرخانه کمیسیون ماده‌ 10 منتقل کرد و به بیانی مرا تبعید کرد. آن زمان به دلیل تفاوت گرایش‌های سیاسی، فشار زیادی بر من وارد می‌کردند. اما برای اینکه آن زمان سرم به پژوهش گرم بود، به معاون و رئیس کاری نداشتم و پژوهشم را انجام می‌دادم و رد و یا تائید نشدن آن کاری نداشتم. چندین بار برای معاون سیاسی وقت طرح هایی را تهیه و ارسال کردم که بعدها متوجه شدم مدیر کل سیاسی و معاون ایشان طرح‌ها را بعد از دستور آقای معاون گرفته اند و امحا کرده اند که به دست من نرسد! اما ممارست من باعث شد یکی از معاونین سیاسی از من جویا شود و از طرح‌ها و پژوهش‌های من خوشش بیاید، من را دعوت به همکاری در معاونت کرد و من به عنوان مشاور معاون سیاسی وزارت کشور مشغول شدم و البته کار پژوهشی و کارشناسی بیشتر میکردم ، این برکت همت و جان سختی خودم بود و الا نگاه مدیر وقت این نبود .


* رسیدن به پست مشاور وزیر را هم ناشی از توانمندی‌های خود می‌دانید؟


- پست مشاور وزیر وزارت کشور خواست من نبود، یک ردیف استخدامی بود و در تمامی وزارت‌خانه‌ها اجرا ‌شد و هر نیروی را نیز که واجد شرایط می‌دانستند در این جایگاه قرار می‌دادند. برای پست مشاور‌ آقای وزیر هم چند تن را پیشنهاد کردند؛ من نیز به عنوان یک نیروی پژوهشی به آن‌جا رفتم که اتفاقا نماینده نهاد که با من مصاحبه می‌کرد بعدها گفت که ما شما را به دلیل گرایش‌های سیاسی پدرتان رد کرده بودیم -بعضی وقت‌ها با من برخوردهایی می‌شود که از مبنای آن خبرندارم- ولی هر چه بود، به دلیل اینکه دو نفر قبلی احراز صلاحیت نشدند در نهایت من به عنوان مشاور و رئیس گروه مشاورین مستقر شدم و خدا را شاهد می‌گیرم که پدرم از این هم خبرنداشت. بعد از تائید پیش پدرم رفتم و گفتم امروز من را به‌عنوان نیرویی در این حوزه که با شما چالش دارد، معرفی کرده‌اند. اگر احساس می‌کنید این موضوع ممکن است خدای نکرده آسیبی به شما بزند عذرخواهی کنم و کار را ادامه ندهم! ایشان هم گفتند مصلحت را خودتان می‌دانید و به من ارتباطی ندارد. بنابراین پدرم حتی قلمی برای کار من روی کاغذ نچرخاند.


* به نظرتان چرا آقازادگی با نگاه منفی در کشور مطرح شد؟


- اوایل انقلاب برای وزرا و تمامی مسئولان و چهره‌‎های سیاسی در مجلس کتاب‌چه‌ای با نام معرفی نمایندگان منتشر می‌شد. این دفترچه برای روشن‌شدن بحث آقازادگی بسیار به درد می‌خورد. این کتاب جدای از این‌که پیشینه‌ افراد را منتشر می‌کرد؛ اطلاعاتی از آنها مانند اینکه به چند زبان آشنا هستند، از کدام حوزه‌ انتخابیه هستند، شغل پدرشان چیست و ... را می‌نوشت. من این را تا دوره‌ سوم و چهارم به یاد دارم که برای نمونه آن را باز می‌کردم و در مقابل نام پدر خودم شغل پدر ایشان را می‌نوشت کشاورز! نگاه که می‌کردم می‌دیدم بالای 90 درصد نمایندگان شغل پدرشان یا آموزگار بود یا کشاورز؛ این یکی از افتخارات این مملکت است؛ و باعث افتخار من همچنین که در خانه انسانی زندگی کرده‌ام که با پدری کشاورز وارد حوزه می‌شود و بعد وارد دانشگاه تهران می‌شود و در هر دو مقطع کارشناسی و ارشدش رتبه زیر 10 دانشگاه تهران می‌شود و حتی بورسیه رژیم سابق می‌شود که در آمریکا ادامه تحصیل بدهد اما برای مبارزه نرفت. اما اکنون چه اتفاقی افتاده که شبهات درباره مسئولان مطرح است؟ اولین چیزی که در این مسأله به چشم می‌خورد اینکه نظام روشن و مشخصی برای گردش نخبگان و مدیران و مجریان جمهوری اسلامی تعریف نشده است. این با عدالت اجتماعی درگیر است و عدالت بیت الغزل شعارهای انقلاب اسلامی است.


زمان انقلاب افرادی که در هیأت‌ها و مساجد و کمیته‌های انقلاب فعالیت می‌کردند یا در حزب جمهوری اسلامی ایران -به‌ویژه- افرادی را تربیت می‌کردند و می‌گفتند این نیروی اصیل و مسلمان و حزب‌اللهی و تحصیل‌کرده است تا از او استفاده شود. اما اکنون چطور؟ در کدام دستگاه و ارگان کادرسازی وجود دارد که بگوید من یک نیروی مهذب متخصص تربیت کرده‌ام و در بزنگاه ها بتوان از او استفاده کرد؟ یک سیستم زمانی به لحاظ مسائل اعتقادی و مشروعیتی کامل می‌ماند و ادامه پیدا می‌کند که چرخه گردش نخبگان آن کامل باشد و احساس بشود که اینطور است.


شما ببنید در دایره انتصابات امروز احزاب چقدر موثرند، چقدر از حوزه های موثر فرهنگی و نهادهای دانشگاهی و حوزه ها استعلام می‌شود؟ آقایان ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کنند و آن انتصاب آقازاده‌‌های خودشان، خواهرزاده‌ها و عموزاده‌هایشان است! و این آفت اصلی است. این‌جاست که مردم دچار بی‌اعتمادی و ناامیدی می‌شوند. شما ببینید در تسویه حساب‌هایی که در مکتب «ژن خوب» روی داده است که خدا ان‌شاالله آقایی را که این حرف غیرمنطقی را زد به راه راست هدایت کند، چه اتفاقاتی افتاد جامعه هم که مستعد بود و تبدیل به فضای تسویه حساب سیاسی شد. یعنی در این حوزه گسل بزرگی وجود دارد و فعال هم شده است. در همین مساله "ژن خوب" هر جریانی برای جریان دیگر پرونده سازی کرد و تر و خشک را هم برخی سوزاندند. این را من میگویم که خودم هم حالا درگیر این فضاها شدم. بسیاری به من در فضای مجازی پیام می‌دادند که چگونه با این سن چنین توفیقاتی داشتم ، بماند که من نمیدانم ملاک این تخریب ها و نقد ها چه بود ، یک زمانی در بحبوحه انقلاب معدل سنی مدیران همه حوزه های سیاسی و اقتصادی و اجرایی و حتی مجلس 30 سال بود، امروز من و امثال من در آستانه چهل سالگی هستیم . به هر حال هنگامی‌که من کامنت های مردمی و عمومی را دیدم با خودم گفتم حق هم دارند مطلب این‌جاست که باید برای وارد شدن به بدنه‌ی دولت و حاکمیت این مسیر را باز ببیند. همینک نه این مسیری وجود دارد و نه کسی راه آن را دربرابر خود باز می‌بیند و نه متاسفانه همتی وجود دارد. اگر کسی بخواهد در فضای سیاسی کشور مناصبی را به دست آورد این فضا و رسانه‌ها باید او را بشناسد و این نیازمند راه و مسیر مشخص است که وجود ندارد. خب همین صداهای کوچکی که در جامعه وجود دارد را به فال نیک می‌گیریم و همین پرسش‌هایی که مطرح می‌شود که احتمالا به دلیل نیاز جامعه بوده به فال نیک می‌گیریم ان‌شاالله اتفاق بیفتد دست‌کم شاهد آن باشیم که جوانان جامعه این فضا را باز ببینند و این محدودیت‌ها سبب نشود اگر دیگری توفیقی داشت خود را از او طلب‌کار بدانند. بدهکاری این مسئله به ما مربوط نیست. سیستم باید اصلاح شود.


* و سخن آخر؛


- من نوعی هم به عنوان یک شهروند به خواسته‌های به حق هموطنم اعتقاد دارم جدای از این‌که این بحث با بحث آقازادگی تااندازه‌ای متفاوت است. خیلی از افرادی که توسط برخی مدیران عالی و ارشد در مناسبی قرار میگیرند از آقا زادگی فقط پدر پر آوازه ندارند و الا همه چیزشان جور است! از نداشتن صلاحیت تخصصی بگیرید تا حتی اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی و غیره. به چشم خودم دیدم و حتی در یکی دو جا همین آقازاده‌های مورد حمایت و نور چشمی به خود بنده هم آسیب زده‌اند! فقط برای مثال عرض کنم برای تصدی یک مرکز آموزشی بنده معرفی شدم همزمان با بنده آقای دیگری هم معرفی شد که از نظر سطح تحصیلات و تخصص با مدرک لیسانس و نداشتن یک روز سابقه اداری خیلی شیک فقط با حمایت آقازاده یک آقایی همه گزینه‌های دیگر را کنار گذاشت. خب پدر ایشان نام و نشان آنچنانی هم نداشت ولی رفاقت با آقازاده آن آقا کار خودش را کرد! خود مردم آقازاده‌ها را پررو می‌کنند. رکن نخست آقازادگی مردمی هستند که این آقا را بلند می‌کنند و فراموش می‌کنند که در نظام اسلامی آقا و آقازادگی وجود ندارد و اعتقاد به این مساله میشود حکومت طاغوت و احیاء همان خان و خانزاده‌ها! باشد. همانطور که در آیه 13 سوره حجر آمده اساس و ملاک برتری فقط و فقط مساله "تقواست."


پاتوق آقازادگی1 با مصطفی ذوالنوری را اینجا ببینید.


پاتوق آقازادگی 2 با دختران نقوی حسینی را اینجا ببینید.


پاتوق آقازادگی 3 با فرزند دوم بهروز کمالوندی را اینجا ببنید.


انتهای پیام/

ارسال نظر