صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گفت‌وگو با همرزم شهید خوش‌لفظ؛

ماجرای شب عاشورایی عملیات بدر/ وقتی خوش‌لفظ از بازنشستگی سر باز زد

همرزم شهید خوش لفظ با اشاره به شجاعت‌های این رزمنده در جبهه‌های جنگ گفت:‌ شهید خوش لفظ سال 80 فرمانده حفاظت فرودگاه همدان بود. با توجه به مجروحیت‌ها و مشکلاتی که داشت می‌توانست بازنشسته شود، ولی سرکار می‌آمد و در کار خود بسیار جدی و موفق بود.
کد خبر : 246759

گروه فرهنگی آنا؛ چهارده ساله بود که اولین مرتبه پا به جبهه های حق علیه باطل گذاشت. در عملیات های مختلفی شرکت کرد و به درجه جانبازی نائل آمد. در چند عملیات همرزم جانباز شهید«علی خوش لفظ» بوده است. چند روزی می شود که «خوش لفظ» بعد از سال ها درد و رنج ناشی از جنگ تحمیلی به یاران شهیدش پیوسته است. کسی که به گفته همرزمش علاقه ای به مصاحبه نداشته و نویسنده کتاب«وقتی مهتاب گم شد» به سختی توانسته بود او را راضی به بیان خاطراتش کند. گفت و گوی خبرنگار آنا با فریدون روشنایی همرزم و دوست شهید «خوش لفظ» در ادامه می آید:


فریدون روشنایی همرزم شهید علی خوش لفظ درباره اولین مرتبه ای که به جبهه رفته بود، می گوید:«متولد سال 47 هستم و اولین مرتبه سال 61 و زمانی که 14 ساله بودم به جبهه رفتم و در عملیات والفجر 8 جانباز شدم.»



وی درباره عملیات هایی که با شهید خوش لفظ همرزم بوده است، چنین می گوید: «توفیق داشتم که در خیلی از عملیات ها همرزم باشیم، ولی در یکی دو مورد در کنار هم بودیم که یکی از آنها عملیات «بدر» بود. سال 63 جهت انجام عملیاتی به سومار رفته بودیم که مقداری موفق نبود. بعد از عملیات باید ترخیص می شدیم، چون بعد از اینکه رزمنده ها در عملیاتی شرکت می کردند، آنها را به مرخصی می فرستادند. اما با توجه به اینکه در آن سال، بحبوحه عملیات ها و کمبود نیرو بود، ما را به جنوب برای عملیات «بدر» اعزام کردند.»


روشنایی در ادامه این چنین می گوید: «ما در اهواز مستقر شدیم. شب سوم یا چهارم عملیات بود که یک شب سردار شهید«حاج حسین همدانی» که آن زمان فرمانده لشکر بود، آمد و برای ما صحبت کرد و گفت:«الان توقع نیست که در قالب یک لشکر مجهز وارد عملیات شوید. بچه های لشکر دیگر از جمله لشکر 31 عاشورا و یکسری از بچه های مشهد در محاصره قرار گرفته اند و تعدادی هم ناجوانمردانه به شهادت رسیده اند. حضرت امام(ره) فرموده اند هر طور شده این محاصره باید شکسته شود و بچه ها نجات پیدا کنند.» من از این لشکر 35 نفر نیرو می خواهم که به جزیره بروند و مقاومت کنند. از این تعداد هیچ کدام راه برگشتی ندارند و شهادت صد در صد است. هیچ اجباری هم در کار نیست و هر کسی دوست دارد بیاید.»


همرزم شهید خوش لفظ درباره آن شب عاشورایی، می گوید: «آن شب ما شور و حال عجیبی پیدا کردیم که معروف به «شب عاشورایی لشکر 32 انصارالحسین» شد. همان وقایعی که از شب عاشورا برایمان تعریف کرده بودند و صحبت های امام حسین(ع) با یارانش در شب عاشورا برای ما یادآوری شد. بچه ها آماده شدند ولی خیلی بیشتر از 35 نفری که خواسته بودند، آماده شدند و در حد یک گردان شدیم که علی آقا هم جزء همین تعداد بود. چهره بچه ها بشاش و خوشحال بود، با اینکه می دانستند تا صبح شاید دیگر زنده نباشند. آن شب عکس انداختیم که الان کسی از بچه های آن عکس نمانده است و یکی یکی یا زمان دفاع مقدس یا بعدها در اثر جانبازی به شهادت رسیده اند مثل علی اقا که چند روز پیش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.»



روشنایی در ادامه می گوید: «همه نیروهایی که آماده شده بودیم، برای عملیات رفتیم ولی توفیق حاصل نشد که وارد عملیات شویم، چون با تدبیری که فرماندهان محور اندیشیده بودند، دیگر نگذاشتند ما وارد عمل شویم و در حد پدافندی عملیات بدر شرکت کردیم. من و شهید خوش لفظ در یکی دو عملیات دیگر هم تنگاتنگ در کنار هم بودیم، چون ایشان در واحد اطلاعات عملیات و بنده در قسمت ادوات بودم.»


همرزم شهید خوش لفظ درباره خصوصیات اخلاقی این شهید چنین می گوید: «شهید خوش لفظ سال 80 به عنوان فرمانده حفاظت فرودگاه همدان بود.با توجه به مجروحیت ها و مشکلاتی که داشت می توانست بازنشسته شود، ولی سرکار می آمد و در کار خود بسیار جدی و موفق بود. با توجه به سختی کاری که در یگان حفاظت فرودگاه و مشکلات کاری آنجا وجود دارد، الحمدالله مدیریت بسیار خوبی داشت و منظم و دقیق کار می کرد که این یکی از خصوصیاتی است که مدنظر بنده است. در زندگی و کارهای دیگر نیز همین خصوصیت اخلاقی را داشت.»


روشنایی با اشاره به کتاب «وقتی مهتاب گم شد» می گوید: «رفت و آمد خانوادگی با این خانواده داریم. نویسنده کتاب به سختی توانسته بود او را راضی به صحبت کردن و بیان خاطراتش کند، چون دوست داشت گمنام بماند. ان شالله بتوانیم ادامه دهنده راه شهدا و جانبازان عزیز باشم و دقت کنیم که از ما چه خواسته اند و چه پیامی دارند. اگر این کتاب را بخوانید، که بخشی از آن می تواند پیام هایی به شکل اشاره برای ما باشد که این عزیزان برای چه رفته اند، که ممکن است مستقیم نگفته باشد. ان شالله راه آنها را پیروی و الگوبرداری کنیم.»


همرزم شهید خوش لفظ به مدافعان حرم اشاره می کند و چنین می گوید: «شهید خوش لفظ در جمع دوستان در این باره صحبت می کرد و می گفت: «این قدم هایی که بچه های مدافع حرم برمی دارند مثل همان زمان دفاع مقدس است.»


روشنایی درخصوص صبر و استقامت جانباز شهید«خوش لفظ» این چنین می گوید:«چیزی که در ظاهر می دیدیم همان توکل و ایمان بود که به خدا داشت و می توانست به دردهای خویش غلبه کند. نمی توانم از زبان او بگویم ولی با توجه به روحیات این شهید، قطعا به همین روش در برابر دردهایش صبور بوده است.»





انتهای پیام/

برچسب ها: خاطره
ارسال نظر