فمنیزه کردن سیاست در راستای هدف امریکاییسازی جهان است
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، رقابت هیلاری کلینتون و ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا نخستین ورود زنان به عرصه سیاست در سطح ریاست جمهوری نبود؛ پیش از این در بسیاری از کشورهای دنیا زنان تا سطح ریاست جمهوری در حوزه سیاست خود را بالا کشیده بودند. دیلما روسف رئیس جمهور پیشین برزیل،کریستینا فرناندز رئیس جمهور سابق آرژانتین و آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان نمونههایی از زنانی هستند که به دنیای سیاست راه یافتند و در بالاترین سطوح نقش آفرینی کردند. سالهاست شاهد رقابت جدی زنان با مردان برای دستیابی به سطوح بالای سیاست در دنیا هستیم؛ زنانی که در ظاهر بازیگر نقشهای عرصههای جهان سیاست شدهاند اما انگار خواسته یا ناخواسته در مسیر پیادهسازی سیاستهای نظام سرمایهداری قدم بر میدارند و این مسئله در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم نمودی جدیتر مییابد. به عبارت دیگر میتوان نتیجه گرفت جهان سیاست به این خاطر سیاست فمنیزه کردن سیاست را در پیش گرفته است که بتواند از این رهگذر مهرهچینی نظام سیاست در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم را مطابق با معیارهای خود پیش ببرد،به همین خاطر هم در پی زنانی است که بتوانند چنین سیاستی را پیادهسازی کنند و در غیر این صورت به رغم تمام شعارهای فمنیستی زنانی که بخواهند در برابر روند فمنیزه کردن سیاست در راستای امریکایی سازی بایستند با مواضع قهری جوامع غربی مواجه میشوند.«فمنیزه شدن سیاست»
موضوعی است که دکتر عباس اسدی در مقالهای ابعاد مختلف آن را مورد واکاوی قرار داده است.به سراغ این استاد دانشگاه علامه طباطبایی می رویم تا مفهوم فمنیزه شدن سیاست اهداف،پیامدها و تبعات آن برای زنان را مورد بررسی قرار دهیم.
اگر بخواهیم تعریفی کلی از فمنیزه شدن سیاست ارائه کنیم، آن چه تعریفی میتواند باشد؟
وقتی میخواهیم فمنیزه شدن سیاست را تعریف کنیم باید ابتدا دو مفهوم فمنیسم و سیاست را از هم جدا کرده، بعد تعریف و سپس به فمنیزه شدن خود سیاست بپردازیم.
بر این باورم که فمنیسم و سیاست هر دو تعریفهای بسیار کلی، متعدد و متنوعی دارند. یعنی هر شخصی بر اساس گرایش و نگرش خود تعاریفی از این دو مفهوم داشته است. در مورد تعریف کلی از فمنیسم میتوان گفت آن یک جریان و گرایشی است که به دنبال برابری و عدالت جنسیتی و به عبارتی سهم خواهی است.
در مورد سیاست هم میتوان گفت که سیاست، شناخت فرصتها و به کارگیری فرصتها برای رسیدن به یک اهداف خاص است.
حالا اگر بخواهیم با این دو تعریف ارائه شده، فمنیسم را بررسی کنیم میتوانیم بگوییم که جنس مونث میکوشد تا با اثبات خودش در عرصه سیاسی بتواند بخشی از قدرت را از ید مردان یعنی رقبایش خارج کند و به دست بیاورد و بتواند به اهداف و منافع خود که در شعار برابری و عدالت جنسیتی متبلور است دست یابد. حال اینکه آیا میتواند این اهداف را برای خود محقق سازد؟ این خود بحث دیگری میطلبد.
در مجموع در خصوص فمنیزه کردن سیاست میتوان گفت که تلاشی است برای قطع کردن صدای مردانه سیاست. یعنی مردان را از صحنه به نوعی دور کرده و منویات، اهداف و نگرشهای زنانه خود را در عرصه سیاست پیاده کند که این مسئله هم دارای ابعاد و اهدافی است.
آقای دکتر! این فمنیزه کردن سیاست آیا یک جنبش است که از متن و بطن زنان برخاسته یا طبق تعریفی که شما از سیاست داشتید جریانی هدفمند است که به دنبال پیگیری پروژه خاصی است؟
به نظرم این سؤال را میتوان به این شکل مطرح کرد که فمنیزه شدن یا پروژه است و یا پروسه؟ معتقدم که هر دوی اینهاست. فمنیزه کردن سیاست ابتدا پروسه بوده و سپس تبدیل به پروژه شده است.
با اندکی تعمق میتوانیم دریابیم که زنان ابتدا به دنبال این بودند که حقوق خودشان را پیگیری و آن را تأمین کنند ولی آرام آرام از مطالبات صنفی و سیاسی خود دور و وارد پروژه شدهاند. به عبارت دیگر میتوان گفت که فمنیزه کردن سیاست، پروژه و ابزاری در دست سیاستمداران و سرمایهداری شده است. جریان سرمایهداری میکوشد با این اهرم برای توجیهات خود و تأمین منافعش فعال شود و با شعار برابری زنان و امثالهم در پی پنهان شدن پشت زنان برای تأمین اهدافش است.
با توجه به تعریف شما، سرمایهداری از طریق پروژه فمنیزه کردن سیاست چه اهداف و منافعی را دنبال میکند؟
جریان سرمایهداری عمده هدفش از پیگیری این پروژه کالایی کردن همه چیز است. این جریان با نگاه سودمحوری و کالایی کردن در پی بهرهگیری از بسیاری از مناسبات مربوط به فمنیزه کردن است. به طور مثال دقت کنید که چطور به دنبال برپایی همه ساله مراسم انتخاب ملکه زیبایی هستند. در ظاهر این یک مسابقه است،اما در باطن خود به دنبال تأمین اهداف سرمایهداری است. سرمایهداری از زن به عنوان ابزاری برای شکل دهی به بازار مطلوب خود بهرهگیری میکند.
به عبارت دیگر، سرمایهداری به دنبال استعمار و استثمار و اقتصادی کردن جهان با ابزار و پدیدهای به نام فمنیزه کردن است. شما همین بازار لوازم آرایشی، بازار لباس و غیره را مورد بررسی قرار دهید، کاملاً واضح است که جریان سرمایهداری به دنبال خالی کردن جیب مردم است. البته هم جیب مردم و هم فکر و روح مردم، یعنی میتوان گفت که سرمایهداری به دنبال پدید آوردن فرهنگی است که در ید این جریان بوده تا با اتکا به مصرفگرایی کالاهای خود را به فروش برساند. در حقیقت میتوانم بگویم که سود سرمایهداری در تقویت فرهنگ مصرف است که برای آن سوژهای بهتر از زنان در دست ندارد.
با توجه به توضیحات شما آیا نمیتوان گفت که ما شاهد شیفت شدن استفاده ابزاری از زنان از ساحت فرهنگ تبلیغاتی به عرصه و حوزه سیاسی هستیم؟
اگر در همین ایران خودمان نگاهی به دوران قاجاریه داشته باشیم به دلیل اینکه زنان چندان آگاه و تحصیلکرده نبودند جریان سرمایهداری نتوانست اعمال نفود و قدرت کند، اما در شرایط امروزین این جریان برای اینکه بتواند حوزه سیاست را هم آلوده کند، این حوزه را به سمت مصرفگرایی پیش میبرد. به بیان دیگر میخواهند به عرصه سیاست رنگ و لعاب لوکس بدهند؛ به شکلی میتوان گفت ترغیب زنان برای ورود به سیاست در راستای ترویج افکار سازشگرانه است.
آقای دکتر! آیا میتوان گفت فمنیزه کردن سیاست با هدف همان سیاستهای جهانیسازی امریکا در حال پیگیری است؟
فمنیزه کردن عمدهاش توسط امریکا در حال پیادهسازی است ولی این به معنای آن نیست که این اتفاق در بخشهای دیگر غرب صورت نمیگیرد. امریکا به دنبال آن است که هم سیاست و هم فمنیسم را به نام جهانیسازی، امریکاییسازی کند. هدف امریکا به صورت کلی امریکاییسازی اقتصاد، سیاست و... است. به عبارت دقیق باید گفت که جهانیسازی به نوعی امریکاییسازی است. امروزه به دلیل یک قطبی بودن جهان امریکا از طریق رسانهها، مطبوعات، سینما و غیره به دنبال آن است که اهداف خود را رواج دهد. در مجموع میتوان گفت که ما در فمنیزه کردن سیاست کاملاً میتوانیم رگههای برجسته امریکا برای تأمین اهداف خود را مشاهده کنیم.
در بررسی مقالات شما در حوزه فمنیزه کردن سیاست ما با مسئله کشورهای مرکز یا همان جهان اول و کشورهای پیرامونی یا همان در حال توسعه و جهان سوم در خصوص فمنیزم مواجه هستیم. در حالی که از ادعاهای فمنیسم برابری جنسیتی است اما با پیاده شدن پروسه فمنیزه شدن سیاست، نخستین چیزی که مورد هجمه قرار می گیرد موضوع برابری در میان خود زنهاست. این نابرابری چگونه اتفاق میافتد؟
فمنیزه کردن سیاست در خودش یک نابرابری دارد. شما با یک بررسی متوجه میشوید که در فمنیزه کردن سیاست شما میتوانید ببینید که برخی از زنان کشورهای پیرامونی چشم به دهان کشورهای مرکز دارند و هر آنچه مورد تأکید آنان باشد مورد توجه قرار میگیرد. در حقیقت زنان در کشورهای پیرامونی گماشتگان غرب محسوب میشوند و به عبارتی نگهبانان منافع آن هستند. به طور مثال شما در میانمار میبینید که خانم سوچی نگهبان منافع غرب است و به رغم مسائل حقوق بشری که در آن جا وجود دارد و با توجه به عدم خدمت این زن به کشور و زنان خود میبینیم به دلیل همین نگهبان بودن منافع اقدامی علیه وی از سوی غرب صورت نمیگیرد. چرا؟ چون خانم سوچی سنگ غرب را همواره به سینه میزند.
باید بگویم که اکثریت زنان تا زمانی که منافع سرمایهداری و غرب را حفظ میکنند به عنوان زن نمونه،زن شایسته و مترقی از سوی این نظام تعریف و تمجید میشوند و به محض تحت انقیاد نبودن میشوند زن متحجر و ارتجاعی.
همین مسئله را شما میتوانید در ماجرای سوریه ببینید. تا پیش از حوادث و بحران سوریه شما در رسانههای جریان سرمایهداری و غرب مشاهده میکردید که آنان از همسر بشار اسد به عنوان یک زن الگو و موفق نام میبردند، اما حین اتفاقات این کشور شروع کردند به سمپاشی علیه وی. در واقع سرمایهداری به دنبال آن است که در جهان سیاست ردپای زنان را داشته باشد و قدرت را به سبب آنان از مردانی که در تقابل با نظام سرمایهداری هستند، خارج سازد. در واقع میکوشند که به نفوذیها خود میدان و قدرت بدهند،بنابراین فمنیزه کردن سیاست وجهه مثبت ندارد و امری منفی است و معتقدم که این وضعیت روزی وبال گردن زنان خواهد شد.
این فمنیزه شدن سیاست چه تبعاتی برای زنان خواهد داشت؟
کافی است به همین جامعه خودمان نگاه کنیم. زنانی را میبینیم که به مجلس راه یافتهاند. انصافاً این زنان چقدر در مجلس به دنبال منافع همه زنان اعم از روستایی و شهری بودهاند؟ اینها یا به دنبال منافع شخصی خود هستند یا منافع اقلیتی که در حوزه زنان شهری به شمار میآیند. معتقدم این زنان خود به سیاستهای مردسالارانه روی آورده و عملاً به جامعه زنان نگاه مردانه دارند. باید بررسی شود زنانی که مثلاً به مجلس راه یافتهاند آیا به بخش عظیمی از قشر زنان خدمت کردهاند یا خیر؟ یا اینکه تلاشها و کنشهای آنان در چارچوب تأمین خواست و منافع بخشهایی از جامعه بوده است؟
به تعبیر شما، یعنی برخی با تحریکات و هیجانات عمومی به دنبال آن هستند که آرا را در انتخابات جلب و جذب کنند و سپس هنگام استقرار در قدرت منافع برخی گروههای خاص را دنبال میکنند؟
با مشاهده این روند در مییابید که سرمایهداری به طور مثال از ابزار زیبایی زنان استفاده و با برجستهسازی این مسئله از این عنصر به عنوان یک ابزار و شیء برای جلب و جذب آرا استفاده میکنند. این آرایی که به زنان داده میشود فقط مختص به زنان نیست، مردان هم به آنان رأی میدهند. بعد هم ملاحظه میشود که این زنان پس از استقرار در قدرت نگاه مردسالارانهای را در تفکر، عملکرد و مشی خود ظهور و بروز میدهند.
آقای دکتر! آیا ما این رویه و این وضعیت را هم در ایران شاهد هستیم یا این مسئله مختص کشورهای غربی است؟
این مسئله به نوعی در ایران هم هست. برخی از زنان در کشور ایران به عنوان کشوری پیرامونی، وقتی بحث فمنیسم را مطرح میکنند، به دنبال رفتار، آداب و عادات زنان مرکز هستند. آنها میبینند که زنان مرکز چه میکنند و بعد تلاش مینمایند همان اظهارات، شیوهها و عملکرد را در داخل پیادهسازی و دنبال کنند. حتی میتوان گفت این مسئله در ایران دارد بعضاً افراطیتر دنبال میشود. به طور مثال در خصوص روزجهانی 8 مارس(روز زنان) شما میتوانید ببینید که چه اتفاقاتی در کشورهای غربی اتفاق میافتد و چه تلاش هایی در ایران صورت میگیرد؟ به طوری که میتوانیم بگوییم آنطور که این روز از سوی برخی زنان در ایران دنبال میشود در غرب به این شدت و غلظت پیگیری نمیشود.
در مجموع میتوان گفت این بخش از زنان به شدت تشنه قدرت بوده و با مطرح کردن خود و برجستهسازی میخواهند تبدیل به بت شوند. بتهایی که عایدی برای خدمت به زنان ما ندارند. شما اندکی تأمل کنید. مشاهده میکنید که ما این همه زن روستایی داریم که مشکلات بیشماری دارند. واقعاً به اینها از سوی همین زنان چه خدماتی داده شده و چه دغدغهای از آنان رفع شده است؟ این زنان معطوف و حاضر در قدرت متأسفانه دنبالهرو تزهای زنان مرکز بوده و اصولاً توجهی به واقعیت موجود زنان ایرانی به طور عام ندارند. اینها متأسفانه دقت ندارند که ارزشهای کشور ما چیز دیگری است و ارزشهای کشورهای غربی چیز دیگر.
سلسله روشهایی هست که برخی از سازمانها در راستای توانمندسازی زنان و آموزش مهارتها و در قالب به ظاهر برنامههای انساندوستانه، دنبال میکنند. آیا این روشها به نوعی در چارچوب منویات کشورهای مرکز یا همان کشورهای توسعه یافته نیست؟
بسیاری از سازمانهای بینالمللی به صورت خواسته یا ناخواسته در چارچوب برنامههایی فعالیت میکنند که زنان برای آنها حکم ابزار را دارند. اینها به بهانه توانمندسازی زنان در برابر نابرابری جنسیتی به آموزش زنان مبادرت میورزند. آموزشهایی که در راستای منافع آنها بوده و برآیند نهایی آنها تأمین منافع سرمایهداری است. اگر مشاهده میشود که در برخی روستاها نیز کارهایی صورت میگیرد، این اقدامات در فضای کلی تأثیری ندارد و بخشی از آن نیز برای ردگمکنی است.
آموزشهای این سازمانها چگونه میتواند به فمنیزه شدن سیاست و دستیابی کشورهای توسعهیافته به اهدافشان در کشورهای در حال توسعه کمک کند؟
آموزشهای این سازمان اشکال مختلفی دارد. بعضی اوقات آنها میآیند خبری را به صورت هدفمند منتشر میکنند که به طور مثال فلان زن، به قدرت رسیده، یعنی اینکه زمینهسازی میکنند که پلن موفقیت و رسیدن به موفقیت بر اساس پیمودن مسیرهایی است که آن زن طی کرده است. از طرف دیگر برنامههایی را برای زنان در نظر گرفته و آموزشهایی را ترتیب میدهند که به موجب آن زنان میآموزند که چگونه به قدرت برسند. طرح مباحثی همچون کمپینسازی و امثالهم نیز در همین راستاست. به عبارت دیگر آنها از این طریق مهرهسازی میکنند تا وقتی که این زنان به قدرت رسیدند منافع این جریان را تأمین کنند. باز هم تأکید میکنم فمنیزه کردن سیاست ظاهری دارد اما در باطن عواقب منفیای دارد. به گونهای که عواقب این کار دامنگیر زنان خواهد شد. ما میگوییم که زن نباید به عنوان کالا و شیء در دست جریان سرمایهداری باشد که از آن استفاده ابزاری شود. باید زن و ارزشهایش مورد تأکید و توجه قرار گیرد نه اینکه زیبایی و ظرافت وی جهت تأمین منافع جریان سرمایهداری مورد استثمار قرار گیرد.
در راستای این مواردی که فرمودید میتوان گفت موضوع جراحیهای زیبایی برخی از شخصیتهای زن غربی نیز در همین چارچوب است؟
این مسائل برای این است که این چهرهها و مهرهها به لحاظ ظاهری جذابیت داشته باشند. برای همین است که طبق مشاهدات تجربی میبینیم که روی این افراد جراحیهای زیبایی و پلاستیک صورت میگیرد که علاوه بر تأمین جاذبهها قدرت جلب رأی را از طریق آنان افزایش دهند و بتوانند نظر خود را در سطح جامعه نفوذ دهند.
از سوی دیگر باید به نکتهای هم اشاره کنم و آن این است که بهرهگیری از این چهرهها تا زمانی است که چهرههای مزبور همچنان کارایی داشته باشند و در صورتی که این چهرهها در تقابل با جریان سرمایهداری قرار گیرند یا کارکرد خود را از دست دهند با سناریوهای مختلفی سوزانده و مهرههای جدیدی جایگزین آنها میشوند. به طور مثال این روزها در خبرها میبینید که اخباری از فسادهای جنسی چهرهها و مسئولان سیاسی غربی منتشر میشود. اینها را میشود در راستای فمنیزه کردن سیاست دانست که میآیند به صورت درست یا نادرست مطالبی را در باره افراد در زمینه فساد جنسی و مالی مطرح میکنند تا وی را برکنار و فرد جدیدی را جایگزین او کنند.
پس شما معتقدید رسانهای شدن فسادهای جنسی اخیر در مقامات غربی یک سناریو است؟
بله، معتقدم این اخبار و فعالیتها در راستای فمنیزه کردن سیاست است. این اقدامات تلاشی است برای سوزاندن یک مهره و جایگزینی مهرهای دیگر به صورت عمدی. جریان سرمایهداری رصد میکند که کجا منافعش در شرف از بین رفتن است آن وقت حتی برای افراد اقدام به تلهگذاری میکند.
در زیمباوه دیدیم که بنا بود همسر رئیسجمهور، جانشین وی شود. بعد دیدیم که چطور وی را کنار گذاشته و مهره مورد نظر غرب را روی کار آوردند. اینها به نظر من حساب شده است. یعنی این جریان افراد را تا زمانی که در راستای منافع آنان است در قدرت نگه میدارند و اجازه انتشار مسائل منفی را نیز علیه وی نمیدهند، اما به محض آغاز زوایه، عدم تأمین منافع و از دست رفتن کارکرد مهره شاهد طرح مسائل مختلف و اتهامات برای کنار گذاشتن آن هستیم.
شما مخالف حضور زنان در عرصه سیاست نیستید اما در حال بیان این هشدار هستید که ادامه روند فعلی موجب فمنیزه شدن سیاست میشود، درست است؟
معتقدم شرایط امروز کشور نشان میدهد که پدیده فمنیزه کردن سیاست دارد اتفاق میافتد و پیگیری میشود. حالا ممکن است که برخی موافق نظر من باشند و عدهای نه.
آقای دکتر! از طرفی صحبتهایی در خصوص شکافهای موجود میان زن و مرد میشود و از طرف دیگر ما در بحث سبک ایرانی- اسلامی مسئله خانه و خانواده را مورد تأکید قرار میدهیم. چطور میشود که هم در عرصه سیاسی حضور داشت و هم اینکه به سمت فمنیزه کردن سیاست نرفت؟
ما داریم خواسته یا ناخواسته زنان را تشویق میکنیم که وارد دانشگاهها شوند و درس بخوانند. در حال حاضر حدود 90 درصد دانشگاههای ما را زنان تشکیل میدهند که اکثراً هم بیکار هستند. وقتی زنان از خانه بیرون آمده و وارد عرصه سیاست میشوند از محیط خانواده دور میشوند. اینها مسائلی است که باید مورد موشکافی قرار گیرند و برای حلشان راهکارهایی داده شود.
متأسفانه ما داریم میبینیم که خانوادهای به معنای واقعی آن وجود ندارد. الان طلاق عاطفی در جامعه به حدود 70، 80 درصد رسیده است. همچنین میزان مکالمات روزانه زنان و مردان در خانواده 5 دقیقه در روز را نشان میدهد. عمدتاً زنان و مردان هم در شبکههای مجازی سرگرم هستند.
در شرایط فعلی آشپزخانهها مملو از وسایل آشپزخانه است، اما آشپزی تعطیل بوده و پخت و پزی صورت نمیگیرد.
از سوی دیگر وقتی ازدواج در کشور تجاری میگردد، وضع بهگونهای دیگر میشود. ازدواجها باید بر اساس ارزشها باشد نه اینکه با نگاه به سبک زندگی غربی به دنبال مصرفگرایی باشیم. مثلاً برای فردی که میخواهد دختر خود را شوهر دهد، میگویند باید سرویسها و جهیزیهاش از مارک بهخصوصی باشد. ماحصل این موضوع چیست؟ قطعاً نتیجهاش این میشود که جیب سرمایهدار پر شود.
به نظرم آینده خوبی قابل ترسیم نیست. به ویژه اینکه غربیها در موضوع فمنیزه کردن در کشورهای جهان سوم و حتی ایران به دنبال انقلاب زنانه هستند. به دنبال این هستند که زنان را بهگونهای تحریک و تهییج کنند که اینها به پاخاسته و قدرت را براندازند.
عملکرد مردان را در این حوزه چگونه میبینید؟ آیا عملکرد بد مردان هم میتواند فمنیزه شدن سیاست در کشور را تشدید کند؟
در مجموع معتقدم مردان ما هم در جامعه دارند بد عمل میکنند و نه حقوق خودشان را و نه حقوق زنان را رعایت میکنند که این باعث بهوجود آمدن سرخوردگیهایی شده است. معتقدم که فقط حضور زن در جامعه از مسیر دانشگاه و سیاست نیست از راههای دیگری هم زنان میتوانند در جامعه حضور داشته باشند. نباید شرایط به سمت بهرهبرداریهای سیاسی برود.
منبع: جوان
انتهای پیام/