راهبرد امنیت ملی آمریکا و منطق رفتاری ترامپ
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، درک و تحلیل تئوریک سیاست خارجی ترامپ یکی از دغدغه های جدی کارشناسان سیاسی و مراکز آکادمیک بوده است. این که تیم مشاوران ترامپ با وجود فقدان تجربه در عرصه سیاست و برخوردارنبودن از یک حوزه فکری یکسان، از چه دریچه ای به تحولات عرصه سیاست و امنیت بین الملل می نگرند سوالی است که به دلیل نبود منابع کافی، تاکنون بی پاسخ مانده است. البته رفتار غیر منطقی و همچنین غیر قابل پیش بینی و پوپولیستی ترامپ نیز در این ناکامی نقش موثری داشته است. با این حال انتشار راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا که به تازگی توسط دولت این کشور صورت گرفته است، می تواند کمک شایانی برای یافتن پاسخ به این پرسش محسوب شود. در ادامه تلاش می شود با تعریف راهبرد امنیت ملی به ماهیت این راهبرد در دولت ترامپ و همچنین ارائه یک چارچوب تئوریک برای تحلیل نگاه سیاسی و امنیتی کاخ سفید پرداخته شود.
سند امنیت ملی توسط قوه مجریه آمریکا و با هدف تشریح جامع منافع این کشور در جهان، اهداف و وسایل رسیدن به آن منتشر میشود. اقداماتی که آمریکا باید برای جلوگیری از تجاوز کشورهای دیگر به اهداف یا سرزمینش و همچنین گسترش چتر امنیتی خود انجام دهد، معمولاً در این سند ذکر میشود.
سند جدید راهبرد امنیت ملی آمریکا چه می گوید؟
کارشناسان دولت جدید آمریکا در سند راهبردی خود، 45 بار از واژه تجارت، 14 بار غیرمنصفانه، 25 بار اقتصاد، 23 بار چین، 17 بار روسیه، یک بار اوکراین، 4 بار افغانستان، 6 بار عراق، 7 بار سوریه، 18 بار کره و 53 بار تروریست استفاده کردهاند. امری که هم نشان دهنده تمایلات شخصی ترامپ و شعارهای انتخاباتی وی و هم بیانگر لیست ترجیحات استراتژیک آمریکا در دولت جدید است. این سند بر اقتصاد، تجارت عادلانه، کنترل شدید مرزی و سیاست های مهاجرتی به عنوان مسائل امنیتی تاکید می کند. علاوه بر این نام بردن از روسیه و چین به عنوان رقبای جهانی آمریکا منعکس کننده نگرانی در داخل دولت ترامپ درباره این "قدرت های تجدیدنظر طلب" است. در کل، این سند بر تعامل با جهان و نه عقب نشینی انزواطلبانه تاکید می کند؛ اما تعاملی نیرومندتر از آن چه اسلاف ترامپ به کار گرفتند. این بخشی از یک الگوی کلی است که بر رقابت، بیش از همکاری در روابط بین المللی تاکید دارد. پاول میلر کارشناس موسسه تحقیقاتی رند در این باره در حساب توئیتر خود می نویسد: "راهبرد امنیت ملی ترامپ نه فقط تئوری صلح دموکراتیک را نادیده گرفته، بلکه به شکل ضمنی از آن انتقاد نیز کرده است." آن چه به وضوح در دکترین ترامپ، بر اساس این سند قابل مشاهده است دیدگاهی است که بر اساس مکتب واقع گرایی به روند تحولات سیاسی و امنیتی در عرصه بین الملل می نگرد. در دکترین ترامپ کشورها در رقابتی همیشگی اند و ایالات متحده برای حفاظت و دفاع از استقلال خود در برابر دوستان و دشمنان باید در تمام جبهه ها بجنگد. هر چند دولت آمریکا اغلب می گوید «آمریکا نخست» به معنای «آمریکا تنها» نیست، اما در راهبرد امنیت ملی که از سوی ترامپ ارائه شده، تصریح شده است که ایالات متحده برای حفظ منافع خودش خواهد ایستاد، حتی اگر این به معنای اقدام یکجانبه یا رنجاندن دیگران بر سر مسائلی مانند تجارت، تغییرات اقلیمی و مهاجرت باشد.
رئالیسم تهاجمی چارچوبی برای تحلیل سیاست خارجی ترامپ
بر این اساس می توان گفت ترامپ نگاهی واقع گرایانه آن هم از مدل تهاجمی به تحولات بین الملل دارد. واقعگرایی تهاجمی یا رئالیسم تهاجمی یک نظریه ساختاری و بخشی از مکتب نوواقع گرایی است که برای نخستین بار توسط جان میرشایمر مطرح شد. این نظریه با توجه به مبنای واقعگرایی خود مدعی است که آشوبزده بودن نظام جهانی باعث رفتار تهاجمی دولتها در سیاست بینالملل است. این نظریه اساساً با نظریه واقعگرایی دفاعی که توسط کنت والتز بیان شده در تضاد است. "میرشایمر"بر این باور است که رهبران کشورها باید آن دسته از سیاستهای امنیتی را دنبال کنند که دشمنان بالقوه آنان را تضعیف میکند و قدرت آن ها را نسبت به بقیه کشورها افزایش میدهد. در نگاه او اگر کشوری خواستار بقاست باید رئالیستِ تهاجمیِ خوبی باشد. زیرا از منظر رئالیستهای تهاجمی، ماهیت رقابتآمیز روابط بینالملل دایما در حال تشدید شدن است ؛ بنابراین لازم است که کشورها همواره در حال افزایش قدرت خود باشند تا به حدی از قدرت برسند که هیچ کشوری برای حمله به آن ها طمع نکند. به همین دلیل در نگاه آنان کاهش بودجه نظامی پس از جنگ سرد اشتباه بود.زیرا رهبران کشورها همواره باید منتظر حمله کشورِ توسعهطلبی باشند که نظم جهانی را به چالش میکشد. تا کید بر "حفاظت از صلح از طریق قدرت "، "تقویت بودجه و توان نظامی آمریکا" ، "در اولویت قرار گرفتن منافع آمریکا" ذیل شعار "آمریکا نخست"، در همین چارچوب قابل تحلیل است. علاوه بر این رشد اقتصادی چین همواره یکی از دغدغه های جدی ترامپ بوده است. بر اساس مکتب واقع گرایی تهاجمی، آن چنان که فرید ذکریا تصریح می کند:" تاریخ نشان میدهد که دولتها در شرایطی که به شکلی فزاینده ثروتمند می شوند، به ایجاد ارتش های بزرگ روی می آورند و خود را درگیر مسائل خارج از مرزهایشان میکنند و به دنبال افزایش نفوذ بینالمللی خود میروند. یعنی هر اندازه قدرت دولت و قدرت ملی افزایش پیدا کند به سیاستهای خارجی توسعهطلبانهتری منجر میشود. به عبارت دیگر توانمندیهای نسبی تا حد زیادی به نیات دولتها شکل میدهد و این مسئله را میتوان بر اساس رفتار دولت در طول تاریخ اثبات کرد.از این رو ترامپ و تیم امنیتی و نظامی او رقیب اصلی راهبردی آمریکا را چین می دانند. آن ها بر این باورند که در آینده ای نه چندان دور باید با دشمنی بسیار قدرتمندتر از اتحاد جماهیر شوروی سابق، در شرق آسیا به رقابت بپردازند و همان گونه که میرشایمر در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه تهران تاکید داشت، تلاش خواهند کرد تا برای این رویارویی نه چندان دور و در یک یارکشی بین المللی روس ها را یا در جبهه بی طرفی یا در جبهه غرب قرار دهند، برنامه ای که ترامپ حتی قبل از حضورش در کاخ سفید در دستور کار قرار داده بود.
تغییر منطق رفتاری آمریکا و لزوم هوشیاری ما
عصر ترامپ عصر پایان صلح دموکراتیک و برتری منطق رئالیسم تهاجمی است. درک زیر ساخت های تئوریک رفتار سیاستمداران آمریکایی، امری حیاتی برای تحلیل گران و به ویژه سیاستمداران کشورمان است. ناتوانی در تشخیص معنی و مفهوم کنش های کشور رقیب می تواند نتایج پر هزینه ای برای کشورمان به دنبال داشته باشد. لذا باید تاکید کردکه منطق رفتاری رئالیسم تهاجمی که شالوده اصلی دستگاه نظامی و امنیتی دولت ترامپ را تشکیل می دهد به هیچ وجه با منطق رفتاری دولت پیشین آمریکا یکسان نیست. در این عصر مهم ترین مولفه قدرت، اتکا بر توانمندی داخلی است. از این روست که دستگاه دیپلماسی و ساختار نظامی و امنیتی کشورمان نیازمند طراحی الگوهای کنشگری متفاوت جدیدی در این عصر هستند، الگوهایی که منافع کشورمان را بر اساس واقعیت های موجود در عرصه بین المللی تامین کند.
منبع: خراسان
انتهای پیام/