صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
محمدرضا زمانی خطیبی*

نگاهی به مفهوم بیگانگی از منظر پل تیلیش

کد خبر : 237631

سرویس اندیشه خبرگزاری آنا: یکی از مهم ترین احوالات وجودی (اگزیستانسی) انسان در عصر جدید ابتلا به حس بیگانگی (estrangement) است. ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که در تمام شئون زیست جهانمان «بیگانگی» حکم فرما شده و باید اینطور گفت که تقریبا انسان جدید با تمام حواشی پیرامونش، بیگانه شده است.


درنگ و التفات به این بیگانه شدن، در تمام ادیان ابراهیمی و بعضا غیر وحیانی هم دیده می شود که در راس آن ها اندیشمندان الاهیات مسیحی هستند که درباره موضوع بیگانگی و آشتی، اظهار نظرات زیادی داشته اند.


این بیگانگی به تعبیر پل تیلیش (۱۸۸۶ – ۱۹۶۵) در سه مرحله ظهور کرده است: ۱- بیگانگیِ آدمی با خود اصیلش ۲- بیگانگی با دیگران ۳- بیگانگی با خداوند (یا هر امری که جای اتکا دارد)


بیگانگی با خود اصیل
از جمله مهم‌ترین ابتلائات بشر در عصر حاضر مواجهه نشدن با «خود» است. ما در عصر حاضر بیش از هر دوره دیگری از تاریخ با خودمان مواجه نمی‌شویم و اساسا حواسمانمان هم به این مواجه نشدن نیست و بسیار کم پیش می‌آید که در طول شبانه روزها، موضوع فکرمان واقع شود.
ما حتی در آینه هم نگاهی خریدار به خودمان داریم و به ظاهر سازی برای دیگری و ظهور به چشم دیگران مشغول ظاهر آراستن و خیره شدن به خودمان هستیم. در واقع ما در مقابل آیینه مانند نقاشانی عمل می‌کنیم که بوم نقاشی‌شان را معمولا از دو زاویه می‌نگرند تا از زاویه دیگری هم اثرشان را ببینند.


اما ما وقتی خیره در آینه هم هستیم به خود اصیلمان توجهی نداشته و به آن ذره ای نمی‌اندیشیم. خودی که کاملا عریان و بدون ریا و تزویر و ظاهر سازی برای دیگریست. خودی که کاملا زوایای وجودی‌اش آشکار است و دیگر هیچ ظاهر سازی‌ای ندارد. ما باید دیر یا زود با خود بدون هیچ ریا و ظاهر سازی‌مان مواجه شویم و پرده از ظواهر غیر واقعی‌مان برداریم.


ما چنان غرق در روزمرگی و تکرار شده‌ایم که اساسا وقت و فرصتی برای درنگ در خود حقیقی و اصیلمان نداریم و در واقع به این ترتیب با خود اصیلمان بیگانه‌تر از همیشه شده‌ایم.


بیگانگی با دیگری
وصف حال دیگر ما در این دوره از تاریخ، بیگانگی با «دیگری» است. ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که به تبع بیگانگی با خود با دیگران پیرامونمان نیز بیگانه‌ایم. تیلیش، اندیشمند حوزه الهیات دینی دلیل این بیگانگی با دیگران را «نا ایمنی خاطر، خویشتن مداری و حفظ پرده‌های تزویر وجودی» می‌داند و معتقد است همین باعث می‌شود تا از دیگران دور و مهجور بمانیم.
انسان جدید احساسات واقعی خود را پنهان می کند و نقابی بصورت می زند و نقش بازی می‌کند و خود حقیقی‌مان را تا جایی که ممکن است از دیگری مخفی نگه می‌داریم و این درست همان لحظه بیگانه و جدا شدن از دیگری است. البته به ذکر است که تعبیر از دیگری را می‌توان مجزا از صرفا نوع انسانی دانست و به تمامی حواشی دور‌تا‌دور انسان حمل کرد.


بیگانگی با خدا یا هر نقطه اتکایی دیگر
یکی دیگر از احوالات وجودی و ویژگی‌های انسان جدید، گنگی و ندانم کاری و سردگمی و به تبع آنها بی‌معنایی است. مهم ترین و ترسناک ترین حالتی که می تواند گریبان آدمی را بگیرد بی معنا شدن زندگی و زیستنش است. مثالی میان اندیشمندان حوزه دین مطرح است که می گویند دیدن یک خواب پر از اشباح و موجودات غیر معمول، کم رنج تر از دیدن خوابی در سکون، سکوت و خلا و عدم است.
تیلیش و دیگر همفکرانش معتقدند انسان نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن هیچ تکیه گاهی بعنوان مبانی اش به آرامش برسد این عدم تکیه به مبانی به مثابه حضور در خلا و عدم است که آدمی را به شدت میآزارد.
انسان به هر نحو ممکن در پی کسب آرامشی برای گذران زندگی اش است و نداشتن مبانی و معانی برای زندگی او را بی معنا و تهی تر از هر لحظه‌ای می کند. این اتفاقی است. تکیه به امری به نام خدا (امرقدسی، الله، اهورامزدا، پدر، یهوه، برهما و...) می‌تواند خروج از بی‌معنایی باشد.


«آشتی» را تجربه کنیم
این سه بیگانگی، یعنی بیگانگی با خود، بیگانگی با خدا و بیگانگی با دیگری را می‌توان مبنای مهم‌ترین آلام آدمی بدانیم که در روزگار ما بیش از هر زمان دیگری ظهور کرده است. حال پرسش اینجاست که مفر رهایی از این حال و بیگانگی که صرفا آدمی را میآزارد، کدام است؟
در پاسخ باید گفت، نخست باید با خودمان پرده‌های بیگانگی را کنار زده و خویشتن خویش آشتی کنیم. سپس به آشتی با خداوند بعنوان نقطه اتکا و مبنایی برای دیگر معانی‌مان بپردازیم و به تبع این آشتی با دیگران نیز از بیگانگی خارج شویم.
نکته مورد توجه در آشتی با دیگران این است که بدانیم و بفهمیم، خداوند ما را همانگونه که هستیم می‌پذیرد و قبول دارد و از همین رو ما نیز باید با دیگری مانند خدا مواجه شویم و همه دیگران را همانطور که هستند بپذیریم و قبول کنیم.
این سه آشتی (یعنی آشتی با خود، خدا و دیگری) در مقابل سه قهر و بیگانگی عمیق و تاثیرگذار قرار می‌گیرند و می‌توانند اوضاع و احوال آدمی را کاملا تغییر دهند و به تعبیر تیلیش بهبود بخشند. پس اگر قصد تغییراتی بنیادین در وجودتان را دارید پیش از هر اقدامی باید به این سه ارتباط عمیقا دقت کنید.


*محقق و پژوهشگر


انتهای پیام/

ارسال نظر