اتحاد شوم ریاض - تلآویو؛ محور شرارت خاورمیانه
عربستان سعودی در پیش برد مقاصد منطقهای خود در سوریه، لبنان، عراق و یمن، ناکام شده است. این کشور با وجود کمکهای مالی و تسلیحاتی همه جانبه به عوامل خود در منطقه و به رغم دخالت مستقیم نظامی در یمن با همراهی شماری از همپیمانان عرب خود، در عمل در همه عرصهها، شکست خورده است.
عربستان سعودی تا حدود زیادی قافیه را به ایران در خاورمیانه باخته و از این رو، اکنون درصدد است در همکاری با اسرائیل، بزرگترین دشمن کشورهای عرب و جهان اسلام، به باور خود، جلوی افزایش قدرت و نفوذ منطقهای ایران را بگیرد.
از نظر مقامهای عربستانی یکی از راههای محدود کردن قدرت و نفوذ ایران در خاورمیانه، سرکوب یا محدود کردن دوستان ایران در منطقه است. به باور آنها، محدود کردن و حذف تدریجی و گام به گام دوستان ایران، خود به خود موجب کم رنگتر شدن قدرت و نفوذ منطقهای ایران میشود.
با وجود این، تاکنون سیاستهای عربستان و کشورهای عرب همسو، برای تضعیف دوستان ایران در خاورمیانه، راه به جایی نبرده است. مقامهای ریاض برای اینکه خاندان آل خلیفه در بحرین هم از سوی شیعیان به زیر کشیده نشوند، سیاست فرار به جلو را انتخاب کردند.
هراس عربستان سعودی و دیگر کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس از خیزش شیعیان بحرین باعث شد، برای کمک به رژیم متزلزل آل خلیفه که در آستانه سرنگونی قرار داشت، از سال 2011 نیروهای خود را به این کشور کوچک بفرستند و مستقیما در سرکوب شیعیان شرکت کنند.
اقدامهای خرابکارانه منطقهای عربستان سعودی، از سوی ایران بیپاسخ نمانده است. ایران با کمک به دولتهای عراق و سوریه و حمایت از متحد منطقهای خود حزب الله لبنان، در شکست جبهه تروریسم و حامیان منطقهای و بینالمللی آنها در کشورهایی چون: عراق و سوریه، نقش مهمی بازی کرده است.
در یمن هم، شیعیان علیه تبعیض و سرکوب به پا خاستهاند و نظم مورد نظر عربستان سعودی را به چالش کشیدهاند. عربستان و ائتلاف عربی تحت امرش با صرف منابع انسانی و مادی بسیار، در یمن عملا به بن بست رسیدهاند.
بلندپروازیها و جاهطلبیهای منطقهای عربستان سعودی به ویژه ولیعهد جوان و بیتجربه آن و صرف منابع اقتصادی کشور در پروژهها و برنامههای محکوم به شکست منطقهای، برای این کشور پیامدهای داخلی بسیاری به همراه داشته است.
کاهش منابع ارزی کشور و پدید آمدن اختلاف در راس خاندان سعودی، یکی از مهمترین پیامدهای دخالتهای منطقه ای عربستان بوده است. اکنون کار محمد بن سلمان، به جایی کشیده که برای تامین منابع مادی پروژههای اقتصادی و نظامی خود، به گروگانگیری خاندان سلطنتی دست زده است. این امر میتواند در دراز مدت برای او بسیار گران تمام شود. دشمن تراشی در میان خاندان سلطنتی، بهای سنگینی دارد.
حمایت ایران از دوستان منطقهای خود، ضمن دلگرم کردن آنها به خوش عهدی ایران، این پیام را به جبهه تروریسم و حامیان آنها فرستاده است که نقشههای طرح ریزی شده برای سرکوب شیعیان و بازگرداندن تاریخ به مجرای قبلی، آرزویی بیش نیست. ایران و دوستان و همپیمانان منطقهای ایران به این نتیجه رسیدهاند که میتوانند با بودن در کنار هم، توطئهها و بحرانهای منطقهای و بینالمللی را از سربگذرانند.
وارد شدن روسیه به صفحه شطرنج خاورمیانه هم، قدری بازی را پیچیدهتر کرده است. روسیه، ایران، دولت سوریه و حزب الله لبنان در بحران داخلی سوریه، در یک جبهه بودند. آمریکا، اسرائیل، عربستان و بیشتر کشورهای عرب، از تروریستها و مخالفان دولت سوریه در جبهه مقابل، پشتیبانی کردند اما راه به جایی نبردند.
قرار گرفتن عربستان سعودی و اسرائیل در یک جبهه در شماری از رویدادهای منطقهای و همچنین همکاری نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آنها به گزارش منابع مختلف، برای مسلمانان و کل خاورمیانه، نتایج شومی به همراه خواهد آورد.
اسرائیل سرزمینهای عربی و اسلامی را به اشغال خود در آورده است. مقامهای عربستانی از درک این نکته عاجزند که همراهی با دشمن کشورهای مسلمان، علیه یک کشور مسلمان و مسلمانان منطقه، بیش از پیش آنها را در نگاه مسلمانان جهان به مثابه عامل بیگانه، جلوهگر میسازد و در نهایت به ضرر خود آنها و دیگر کشورهای عربی تمام میشود.
اسرائیل هرگز عربستان را به چشم یک متحد واقعی نگاه نمیکند. نتانیاهو و صهیونیستهای تندرو به چیزی کمتر از نیل تا فرات فکر نمیکنند. اسرائیل تنها با هدف سوء استفاده و بهره برداری مقطعی به حاکمان ریاض نزدیک شده و عربستان را در دام خود گرفتار کرده است.
عربستان حاضر نیست آرایش نوین خاورمیانه را بپذیرد. شیعیان خاورمیانه دیگر تحت سلطه نخواهند بود. تلاش عربستان سعودی برای بازگرداندن نظم پیشین محکوم به شکست است. عربستان به جای پذیرش این امر، در اشتباهی راهبردی و تاریخی، به دامن دشمن کشورهای مسلمان و عرب پناه برده است.
عربستان سعودی به خیال خود، با نزدیکی به اسرائیل میخواهد جلوی نفوذ منطقه ای ایران و خیزش شیعیان منطقه را بگیرد و نظمی ریاضپسند را بر کل کشورهای خاورمیانه از سوریه گرفته تا عراق و بحرین، حاکم کند.
اما خیالات ریاض، چه با همراهی اسرائیل و چه بیهمراهی اسرائیل، قابلیت اجرایی ندارند. آب رفته به جوی باز نمیگردد. اوضاع در ایران، عراق، لبنان، سوریه و یمن به خواست آنها پیش نخواهد رفت. عربستان حتی با وجود گسیل نیروهای خود به بحرین، نتوانسته است جنبش شیعیان را به طور کامل سرکوب کند. سریال ناکامیهای ریاض ادامه دارد.
ناکامی عربستان در سوریه
از زمان آغاز بحران داخلی سوریه، عربستان سعودی کمکهای مالی و تسلیحاتی گستردهای در اختیار گروههای تروریستی و مخالف دولت، قرار داده است. به گفته فایننشل تایمز، در سال 2013 عربستان سعودی و قطر دو کشور مهم تامین کننده تسلیحات و مهمات گروههای شورشی سوری بودند.
اقدامهای مداخله جویانه عربستان سعودی در امور داخلی سوریه، از آن زمان تاکنون، بیوقفه ادامه پیدا کرده است. عربستان سعودی مانند آمریکا و اسرائیل، یکی از طرفداران جدی سیاست تغییر رژیم در سوریه است.
به گفته نیویورک تایمز، عربستان از راه کشورهایی چون: اردن، سلاح و مهمات در اختیار شورشیان قرار داده است. سلاحهای ارسالی ریاض برای شورشیان از جمله سلاحهای ضد تانک، نقش مهمی در عملیاتهای نظامی شورشیان علیه قوای دولتی سوریه و در درگیریهای داخلی بازی کرد.
عربستان و شماری از کشورهای عربی دیگر، با ارسال کمکهای گسترده برای شورشیان، تاثیر زیادی در طولانی شدن بحران داخلی سوریه و کشتار غیرنظامیان و زنان و کودکان بیگناه، به جای گذاشتهاند. از اینرو، بخشی از مسئولیت ویرانیها و کشتارهای سوریه مستقیما روی دوش آنهاست.
عربستان سعودی و کشورهای تحت سلطه آن، گهگاه مدعی شدهاند دخالتهای آنها در سوریه در پاسخ به حضور نیروهای ایران در سوریه انجام شده است. این در حالی است که ایران برخلاف عربستان و همپیمانانش، تنها به درخواست دولت قانونی و مشروع سوریه، به این کشور کمک کرده است.
طی بحران داخلی سوریه، رسانههای غربی بارها از عربستان و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، به خاطر کمکهای مالی و تسلیحاتی به شورشیان و گروههای تروریستی حاضر در سوریه مانند جیش الفتح، انتقاد کردند.
با وجود همه این کمکها و پشتیبانیها، طی دو سال اخیر، گروههای تروریستی حاضر در سوریه از داعش گرفته تا دیگر گروههای شورشی، شکستهای سنگینی را از نیروهای دولتی سوریه، متحمل شدهاند.
پروژه تغییر رژیم عربستان در سوریه شکست خورده است. تروریستهای تحت حمایت ریاض در آینده سیاسی سوریه جایی نخواهند داشت. اکنون نمایندگان دولت سوریه و مخالفان در حالی گفتگو و رایزنی میکنند که دولت سوریه دست بالا را دارد.
اسرائیل هم نتوانسته است به اهداف خود در سوریه دست پیدا کند. سیاست تغییر رژیم و تجزیه سوریه شکست خورده است. گرچه هنوز همه مناطق کشور تحت حاکمیت دولت سوریه در نیامده اما حاکمیت دمشق دوباره به بخشهای قابل توجهی از کشور، گسترش پیدا کرده است.
ایران، روسیه و ترکیه مخالف تجزیه سوریه و تقسیم آن به چند کشور مستقل هستند. به ویژه این مساله برای ترکیه که در همسایگی سوریه قرار دارد، بسیار مهم است. ترکیه به هیچ روی نمیخواهد یک کشور مستقل کرد در شمال سوریه و در جنوب مرزهای ترکیه تشکیل شود.
به علت وجود شمار قابل توجهی از کردها در مناطق شرقی و جنوب شرق ترکیه، تشکیل یک کشور مستقل کرد در شمال سوریه، امنیت و یکپارچگی سرزمینی ترکیه را به خطر می اندازد. آنکارا به همین دلیل یکی از مخالفان جدی برگزاری همه پرسی استقلال در اقلیم کردستان عراق بود.
اگرچه عربستان سعودی و اتحادیه عرب هنگام برگزاری همه پرسی استقلال اقلیم کردستان از بغداد حمایت کردند اما دخالتهای ریاض در امور داخلی سوریه و تلاش برای سرنگونی دولت قانونی آن، بیشتر با مقاصد منطقهای اسرائیل همخوانی دارد. البته ریاض خواهان روی کار آمدن دولتی نزدیک به خود در سوریه است و مانند اسرائیل خواهان تجزیه سوریه نیست.
افتادن سوریه به دامان جنگ داخلی و نابودی زیرساختهای اقتصادی و صنعتی آن و در نهایت تجزیه آن به چند کشور، تنها اسرائیل را خرسند میکند. ایران، عراق و ترکیه به دلایل امنیتی، به هیچ روی مایل نیستند سوریه تجزیه شود.
هماهنگی خواسته یا ناخواسته سیاستهای عربستان سعودی و اسرائیل پیرامون سوریه، به زیان کشورهای عرب و غیر عرب خاورمیانه است. تلاش برای تغییر رژیم راه را برای تجزیه سوریه هموار می کند. تجزیه سوریه هم اتفاقی نیست که پیامدهای آن تنها به این کشور محدود شود. متاسفانه حاکمان ریاض درک درستی از روندهای منطقهای ندارند.
پدیدار شدن یک کشور مستقل کرد در شمال سوریه تنها به سود اسرائیل است. اسرائیل تنها بازیگری بود که از همه پرسی استقلال کردستان عراق حمایت کرد. حتی آمریکا و عربستان سعودی با این امر، مخالفت کردند.
تشکیل یک کشور مستقل کرد در شمال سوریه، استقلال خواهی کردهای عراق و جنوب ترکیه را تشدید میکند. به همین ترتیب، تشکیل یک کشور کرد در شمال عراق، به روند جداییخواهی کردهای سوریه و ترکیه شتاب می بخشد.
به نظر می رسد سیاست عربستان سعودی در قبال سوریه و عراق دچار تناقض و سردرگمی است. پیگیری سیاست تغییر رژیم در سوریه و تلاش برای تضعیف حاکمیت دمشق بر مناطق مختلف کشور، خواه ناخواه به یکپارچگی سرزمینی عراق هم ضربهای جدی وارد میکند؛ امری که با موضعگیری ریاض در قبال همه پرسی استقلال کردستان عراق، هماهنگ نیست.
شاید حاکمان ریاض بر این باورند که میتوانند پس از تغییر رژیم در سوریه، اوضاع را به شکلی پیش ببرند که در نهایت دیگر کشورهای عربی و دوستان منطقه ای آنها زیان نبینند اما واقعیت این است توان ریاض بسیار محدود است و حتی بازیگر قدرتمندی مثل آمریکا هم نتوانست پس از سرنگونی رژیم صدام، سرنوشت این کشور را طبق خواست و اراده خود رقم بزند.
اکنون اوضاع در عراق آنگونه نیست که آمریکا میخواست. به باور بسیاری از دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی، حمله آمریکا و همپیمانانش به عراق و سرنگون کردن صدام ، بیش از هر کشوری به سود ایران تمام شد! این چیزی نبود که آمریکایی ها می خواستند.
در مورد سوریه هم همین گونه است. حتی اگر سیاست تغییر رژیم عربستان سعودی در سوریه موفق میشد، اوضاع ضرورتا به سود این کشور رقم نمیخورد. یک سوریه و عراق چندپاره، تنها قدرت و نفوذ منطقهای اسرائیل را بیشتر میکند که این امر هم در نهایت به زیان همه اعراب حتی خود عربستان سعودی است.
ناکامی عربستان در لبنان
به تازگی شاهد افزایش تلاشهای عربستان برای ضربه زدن به حزب الله لبنان بودهایم. طبق گفته دیپلماتهای غربی و شماری از سیاستمداران لبنانی، اعلام استعفای سعد حریری در ریاض، تحت فشار مقامهای عربستانی صورت گرفت و تا حد زیادی به نقشههای ریاض برای حزب الله لبنان مربوط بود.
بر پایه گفته مقامهای یاد شده، محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی و حاکم عملی این کشور که حتی از گروگان گرفتن اعضای خاندان سلطنتی عربستان هم رویگران نیست، خواستار کنارهگیری سعد حریری از قدرت و جایگزنی فردی به جای او بود که فشار بیشتری بر حزبالله لبنان، متحد منطقهای ایران، وارد بیاورد.
پس از اعمال فشارهای بینالمللی از سوی کشورهایی چون: آمریکا و فرانسه بر عربستان سعودی، این کشور مجبور شد به سعد حریری اجازه بدهد از عربستان خارج شود. اکنون پس از بازگشت حریری به لبنان و به حالت تعلیق درآمدن استعفای او، یکی از مهمترین درخواستهایش، توقف عملیاتهای برون مرزی حزبالله است.
سعد حریری پس از بازگشت به لبنان در اظهار نظری جالب توجه، گفته است مواضع حزبالله، امنیت و ثبات برادران عرب ما را به خطر میاندازد. مشخص نیست کمکهای حزب الله به دولت مشروع و قانونی سوریه در مقابله با تروریستها، چه ربطی به ایجاد بیثباتی و ناامنی در کشورهایی چون عربستان سعودی دارد.
البته شاید منظور سعد حریری این باشد که وجود ناامنی و بیثباتی در سوریه و گرفتار شدن این کشور در چنگال جنگ داخلی و تروریسم، عین برقراری امنیت و ثبات در عربستان سعودی و شماری دیگر از کشورهای عرب منطقه است.
با این حال، اقدامهای عربستان و کشورهای عرب دنباله رو در برابر حزب الله لبنان تازگی ندارد. پیشتر با تلاشهای عربستان، شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب، حزب الله را گروهی تروریستی اعلام کرده بودند.
جالب اینجاست کشور و کشورهایی حزب الله لبنان را یک گروهی تروریستی اعلام کرده اند که خود با دخالت مستقیم نظامی در یمن و تحت محاصره در آوردن این کشور، هزاران تن از مردم بیگناه را کشته و زخمی کردهاند و میلیون ها تن دیگر را در معرض بیماری و گرسنگی و در آستانه مرگ، قرار داده اند.
سیاستهای ضد شیعه عربستان سودی و تلاشهای این کشور برای محدود کردن یا حتی حذف حزبالله از معادلات سیاسی لبنان، با مواضع و رویکردهای منطقهای اسرائیل در مورد حزب الله همخوانی دارد. اسرائیل هم مانند عربستان سعودی خواهان محدود شدن قدرت ایران و حزبالله و در مجموع شیعیان، در کل خاورمیانه است.
اسرائیل و لابیهای صهیونیستی، در آمریکا و دیگر نقاط جهان، همواره کوشیدهاند ایران را به عنوان خطری منطقهای و جهانی معرفی کنند. اسرائیل به شدت مخالف حضور ایران و همپیمانانش در کرانه مرزهای سرزمینهای اشغالی است. به ویژه اسرائیل از افزایش قدرت حزب الله در کشور لبنان و در همسایگی خود، به شدت هراس دارد.
اسرائیل در سال 2006 کوشید با حملهای همه جانبه حزب الله لبنان را کاملا در هم بکوبد. با اینحال پس از 33 روز جنگ و کشتار غیرنظامیان به ویژه زنان و کودکان بیدفاع، مجبور شد به عملیات خود پایان بدهد. نکته تامل برانگیز اینکه گذشته از حامیان غربی اسرائیل، عربستان سعودی و اتحادیه عرب هم از اقدامهای خشونت بار اسرائیل علیه مردم لبنان جانبداری کردند.
در حال حاضر اسرائیل و عربستان سعودی، هر دو خواهان توقف عملیاتهای برون مرزی حزب الله لبنان هستند. یکی از درخواستهای اصلی سعد حریری پس از بازگشت به لبنان هم، توقف علمیاتهای برون مرزی حزب الله بوده است.
چرا این مساله تا این حد برای عربستان سعودی و اسرائیل و حامیان غربی آنها مهم است؟ به نظر میرسد یکی از نگرانیهای عمده عربستان سعودی و اسرائیل از عملیاتهای برون مرزی حزب الله، ترس آنها از کسب تجربه و آمادگی نظامی این نیروی نظامی شیعه، در میدان نبرد است.
کمک های موثر حزب الله لبنان و ایران به دولت سوریه در نبرد با تروریسم و نابودی تروریستهای تحت حمایت عربستان سعودی و غرب، یکی از دیگر دلایل کینه عربستان و اسرائیل و حامیان غربی آنها از حزب الله و ایران است.
اسرائیل قدرت حزب الله را در جنگ 33 روزه سنجید و به این نتیجه رسید که نمیتواند به هیچ طریقی جلوی افزایش قدرت این نیروی پرشور را بگیرد و آن را به طور فیزیکی نابود کند. از آن زمان تاکنون، اسرائیل موضع سرسختانهتری را نسبت به حزب الله گرفته است.
عربستان سعودی نیز که دخالت در امور همه کشورهای عربی را حق مسلم خود میداند، قصد دارد در لبنان، افراد و طیفهای سیاسی نزدیک به خود را بر سر کار بیاورد. با وجود همه این کوششها، حضور حزب الله در لبنان هر روز پررنگتر میشود. انتخاب میشل عون مسیحی و متحد حزبالله به سمت ریاست جمهوری لبنان در سال گذشته میلادی، آب سردی بر سر عربستان سعودی بود.
شکست سیاستهای خاورمیانهای عربستان سعودی و اسرائیل و بیداری شیعیان منطقه در کشورهای مختلف، این دو دشمن پیشین را بیش از پیش نگران آینده خود در منطقه کرده است. اکنون آنها با چرخشی بحث برانگیز به سوی یکدیگر، به زعم خود میخواهند جبههای مشترک را بر علیه دشمنی مشترک، ایجاد کنند.
ناکامی عربستان در عراق
سرنگونی صدام و روی آمدن دولتی شیعی در عراق، توازن منطقهای را به ضرر عربستان و به سود ایران به هم زده است. یکی از علتهای مهم طولانی شدن جنگ ایران و عراق، گذشته از حمایتهای آمریکا و غرب، کمکهای همه جانبه مالی، تسلیحاتی و حتی انسانی عربستان سعودی و شماری از همپیمانان عرب این کشور به صدام بود.
پس از پایان جنگ ایران و عراق، کشورهایی چون آمریکا، کویت و عربستان سعودی، مزد حمایتهای همه جانبه و بی دریغ خود را از صدام گرفتند. صدام ، کشور کوچک و نفت خیز کویت را اشغال کرد و حتی سایه تهدید بغداد بر ریاض افتاد.
حمله آمریکا و هم پیمانان این کشور به عراق در سال 2003 به سرنگونی صدام دیکتاتور عراق انجامید. سقوط صدام ، پیامدهایی به همراه آورد که عربستان و دوستان منطقه ای آن به هیچ روی مایل نبودند به چشم ببینند.
شیعیان عراق که در دوره صدام به شدت از سوی رژیم بعث عراق، سرکوب میشدند در دوره پساصدام، به مهمترین وزنه و نیروی سیاسی کشور تبدیل شدند و رابطه خصمانه ایران و عراق در دوره صدام ، جای خود را به دوستی و همکاری داد. این وضعیت به هیچ روی مورد پذیرش عربستان سعودی نبوده و نیست.
یکی از شباهتهای رویکرد عربستان سعودی و اسرائیل به رویدادهای عراق، این است که هر دو کشور مخالف وضع موجود در عراق و خواهان بر هم خوردن این وضعیت هستند اما هر کدام از راه متفاوتی به دنبال بر هم زدن اوضاع و رسیدن به اهداف خود هستند.
عربستان سعودی، خواهان محدود شدن قدرت شیعیان در عراق و بازگشت اوضاع به دورهای که است قدرت در دست دولتی غیرشیعه بود. البته خود مقامهای عربستانی هم میدانند که این امر، آرزویی بیش نیست و دیگر نمیتوان شیعیان عراق را از معادلات کشور حذف کرد.
همکاریهای ایران و عراق به عنوان دو دولت، به هیچ روی مورد پسند مقامهای عربستانی نیست. با توجه به نزدیکی محور تهران- بغداد، اکنون عربستانیها سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در پیش گرفتهاند. آنها میخواهند به هر طریق ممکن: از دعوت چهرههای شیعی عراق به ریاض گرفته تا کوبیدن بر طبل ایران هراسی، روابط تهران و بغداد را تیره و تار کنند.
اسرائیل هم برای عراق و کل منطقه خاورمیانه خواب و خیالهایی دارد. در همه پرسی اخیر اقلیم کردستان عراق، اسرائیل تنها بازیگر خارجی بود که از استقلال کردستان عراق جانبداری کرد. حتی آمریکا به خاطر پیامدهای امنیتی گسترده ای که استقلال اقلیم میتواند برای کل منطقه در بر داشته باشد، از این امر حمایت نکرد.
اگر اسرائیل دوست واقعی کشورهای عرب و مسلمان بود، سیاست تجزیه عراق را پیگیری نمیکرد. اسرائیل در کشور سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه از جمله ایران و عربستان هم، سیاست مشابهی را دنبال میکند. هرچه کشورهای خاورمیانه کوچکتر و قابل هضمتر باشند، بیشتر به نفع اسرائیل است.
با وجود اینکه عربستان سعودی از یکپارچگی عراق حمایت میکند اما به خاطر جاه طلبیهای منطقهای خود و مقابله با آنچه که افزایش قدرت و نفوذ منطقهای ایران مینامد، به دام اسرائیل، دشمن اصلی کشورهای عرب و مسلمان، افتاده است.
این در حالی است که ایران به شدت مخالفت خود را با استقلال اقلیم کردستان عراق اعلام و از یکپارچگی سرزمینی عراق دفاع کرد. ایران برای جلوگیری از این امر دیپلماسی فعالی را در پیش گرفت و با مقامهای آنکارا و بغداد وارد گفتگو و رایزنی شد.
ناکامی عربستان در یمن
عربستان و ائتلاف عربی تحت امرش در سال 2015 با گسیل نیروهای نظامی خود به یمن، به طور مستقیم در امور داخلی یمن مداخله کردند. این دخالت در واکنش به رویدادهای یمن و با هدف سرکوب انقلاب مردمی به رهبری انصارالله و محدود کردن قدرت روزافزون آنها صورت گرفت.
شیعیان از فرقههای مختلف با اینکه نزدیک به نیمی از جمعیت یمن را تشکیل میدهند، طی دههها از سوی دولتهای سنی و نزدیک به عربستان سعودی، سرکوب شده یا تحت انواع فشارها و تبعیض ها قرار داشته اند.
در تازه ترین دور درگیریها، پس از اینکه انصارالله و دولت یمن در رویدادهای اواخر سال 2014 و اوایل سال 2015 بر سر چگونگی اداره کشور و تقسیم قدرت به توافق نرسیدند، عبدربه منصور هادی رئیس جمهور یمن و از چهرههای نزدیک به ریاض از کشور گریخت و به عربستان سعودی پناهنده شد.
عربستان و هم پیمانان این کشور در شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب، وضع جدید را نپذیرفتند و اعلام کردند که تنها عبدربه منصور هادی را رئیس جمهوری قانونی یمن میدانند و دولتش را دولت قانونی میشناسند.
عربستان و متحدانش طی سه سال اخیر با گسیل نیرو به یمن و انجام حملههای هوایی گسترده و محاصره همه جانبه این کشور، زیرساختهای اقتصادی و صنعتی یمن را ویران کردهاند و هزاران تن را کشته و زخمی و میلیون ها تن دیگر را به بیماری، فقر، گرسنگی و قحطی دچار کردهاند.
اکنون یمن عملا به کشوری چند پاره تبدیل شده است. انصارالله، بر صنعا پایتخت یمن و بخشهای غربی کشور مسلط هستند. بخشی دیگر از کشور هم در دست نیروهای وفادار به عبدربه منصور هادی و ائتلاف عربی تحت امر عربستان و باقی کشور هم زیر سلطه انصارالشریعه، داعش و دیگر گروههای تروریستی است.
عربستان سعودی و شماری از کشورهای عرب دیگر میکوشند رویدادهای یمن را به دخالتهای منطقهای ایران نسبت بدهند. بخشی از رسانههای غربی هم بحران داخلی یمن را در راستای جنگهای نیابتی منطقهای ایران و عربستان میبینند.
این در حالی است که ایران، یکی از طرفهای بحران داخلی یمن نیست و این عربستان سعودی و کشورهای تحت امرش هستند که با دخالت نظامی در یمن و محاصره آن، یک بحران انسانی بیسابقه را رقم زدهاند.
به گزارش رویترز، هواپیماهای کشورهای مختلفی چون عربستان سعودی، مصر، مراکش، اردن، سودان، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین، در یمن علیه انصارالله و مردم، عملیات انجام دادهاند. ایران بارها حملات هوایی گسترده و کور ائتلاف تحت رهبری عربستان را که هزاران غیرنظامی یمنی را هدف قرار داده، محکوم کرده است.
با وجود ابراز نگرانیهای گسترده سازمانها و نهادهای حقوق بشری مانند دیده بان حقوق بشر و عفو بین الملل، در عمل کار چندانی برای توقف عملیاتهای خونبار ائتلاف تحت رهبری عربستان در یمن، صورت نگرفته است.
دیده بان حقوق بشر، بارها عربستان را به نقض قوانین جنگی متهم کرده است. هواپیماهای ائتلاف عربی، به دفعات به کمپهای آوارگان جنگ داخلی، بیمارستانها، بازارها و دیگر مراکز غیرنظامی حمله کردهاند و مردم بیدفاع را به خاک و خون کشیدهاند.
عفو بینالملل هم بارها از عملیات هوایی ائتلاف تحت امر عربستان که باعث مرگ غیرنظامیان به ویژه زنان و کودکان شده، انتقاد کرده و خواستار توقف این حملهها شده است. عفو بینالملل، حملههای هوایی عربستان و متحدانش را نقض قوانین بشردوستانه بینالمللی خوانده است.
جنگ داخلی یمن تاکنون چند میلیون آواره و بیخانمان به جای گذاشته است و اتباع کشورهای خارجی از این کشور گریختهاند. محاصره یمن هم نتیجهای جز گسترش بیماری، فقر، کمبود مواد غذایی، قحطی و بالا رفتن شمار قربانیان به ویژه کودکان و زنان نداشته است.
عربستان پس از نزدیک به سه سال مداخله نظامی در یمن و صرف میلیاردها دلار هزینه، همچنان برای کنترل اوضاع دست و پا می زند.
اگرچه ریاض و ائتلاف تحت امرش نتوانستهاند در برابر انصارالله کاری از پیش ببرند اما در نابودی زیرساختهای اقتصادی، اجتماعی و صنعتی و کشتار مردان و زنان و کودکان و به تباهی کشاندن یمن، تا حد زیادی موفق بوده اند. سازمان ملل متحد تا کنون هیچ اقدام موثری برای برقراری آتش بس و توقف خشونت ها انجام نداده است.
اما واقعا چرا عربستان سعدودی به رغم همه انتقادهای بین المللی همچنان سیاست های سرکوب گرانه و مرگبار خود را در یمن با جدیت دنبال می کند؟ دلیل این امر را می توان در همان شکست های یادشده در موارد بالا پیدا کرد.
عربستان سعودی در سالهای اخیر نتوانسته است سیاستهای مورد نظر خود را در عراق، سوریه و لبنان پیاده کند. از این رو، در چشم حاکمان ریاض، حل مساله یمن به شکلی دلخواه، به مساله ای حیثیتی تبدیل شده است.
محمد بن سلمان و شماری دیگر از مقامهای سعودی، بر این باورند افتادن یمن به دست حوثیها، ضربهای جبران ناپذیر به وجهه و اعتبار عربستان در میان کشورهای عرب و غیر عرب خاورمیانه و در سطح بین الملل، وارد میآورد.
مقامهای عربستانی، یمن را به طور تاریخی جزو محدوده قدرت و حریم خود میدانند. یمن در همسایگی عربستان واقع شده است. از دید حاکمان ریاض، افتادن یمن به دست شیعیان حوثی، امنیت و ثبات عربستان را به خطر می اندازد.
به باور مقام های سعودی، روی کار آمدن یک دولت شیعی در یمن، که میتواند به طور بالقوه و بالفعل متحد ایران باشد، قدرت و نفوذ منطقهای ایران را به مرزهای جنوبی عربستان میرساند؛ امری که برای آنها به یک کابوس شبیه است.
موقعیت ژئوپولیتیک یمن هم بسیار مهم است. این کشور مشرف بر خلیج عدن و تنگه استراتژیک باب المندب و قسمت جنوبی دریای سرخ است. عربستان سعودی به هیچ روی مایل نیست یک دولت شیعه و به طور بالقوه متخاصم در مرزهای جنوبی کشور و در کنار چنین آبراهههای بینالمللی مهمی مستقر شود.
پناه بردن عربستان به آغوش اسرائیل
اسرائیل با عربستان سعودی و شماری از کشورهای عرب دیگر روابط دیپلماتیک رسمی ندارد. با اینحال، طبق گزارشهای منتشر شده و به گفته مقامهای اسرائیلی، میان اسرائیل با عربستان سعودی و شماری از کشورهای عربی، گفتگوهای دیپلماتیک غیررسمی و همکاریهای اطلاعاتی وجود دارد.
به گفته روزنامه اسرائیلی هاآرتص، به تازگی میان مقامهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و اردن، به طور پیوسته، ملاقاتها و رایزنی هایی در زمینههایی چون تروریسم و رویدادهای منطقهای، صورت میگیرد.
برخی روزنامه نگاران سعودی هم گفتهاند، رسانههای عربستانی، از سال گذشته میلادی، لحن خود را درباره اسرائیل تا حد زیادی تغییر دادهاند و از سیاستهای یهودستیزانه در کشورهای عربی، انتقاد کردهاند.
شماری از رسانههای اسرائیلی از این تغییر رویکرد رسانهای در عربستان سعودی استقبال کردهاند و آن را تلاشی آشکار برای ایجاد یک دیدگاه مثبت در اذهان عمومی مردم عربستان نسبت به اسرائیل و هم چنین زمینهای برای گسترش روابط دوجانبه، خواندهاند.
پس از انتقال دو جزیره تیران و صنافیر، واقع در دریای سرخ و در دهانه خلیج عقبه، از سوی مصر به عربستان در آوریل 2016، وزیر خارجه عربستان برای کاهش حساسیت های اسرائیل، اعلام کرد کشورش به معاهده صلح مصر و اسرائیل احترام می گذارد. اسرائیل هم با واگذاری این دو جزیره واقع شده در دهانه خلیج عقبه به عربستان، که قاعدتا برای اسرائیل می توانست بسیار حساسیت زا باشد، هیچ مخالفتی نکرد.
شواهد نشان می دهند عربستان به تدریج در حال گسترش همکاریهای خود با اسرائیل در زمینههای مختلف است. در جولای 2016، یک ژنرال بازنشسته عربستانی، با هدف گسترش روابط دوجانبه، در راس یک هیات آکادمیک و تجاری از اسرائیل دیدار کرد.
اقدامهایی از این دست بسیار به کام مقامهای اسرائیلی شیرین آمده است. رسانههای اسرائیلی، تلاشهای اخیر عربستان برای نزدیک شدن به اسرائیل و حل اختلافهای موجود را با حل اختلافهای میان اسرائیل و مصر در دوره انور سادات مقایسه میکنند.
به نظر میرسد عربستان سعودی در قبال بازگشت اسرائیل به مرزهای سال 1967 و عقب نشینی از کرانه باختری و دیگر سرزمینهای اشغالی، حاضر است با اسرائیل روابط دیپلماتیک رسمی برقرار کند. البته این خواسته عربستان، چیزی است که نتانیاهو و دیگر تندروهای اسرائیلی هرگز آن را نخواهند پذیرفت.
با اینحال در سالهای اخیر، عربستان موضع نرم تری نسبت به مذاکرات میان اعراب و اسرائیل برای حل اختلافات سرزمینی موجود، اتخاذ کرده است. در مجموع، عربستان سعودی از راه حل دو دولت برای حل مناقشه اعراب- اسرائیل حمایت میکند.
طی حمله سال 2014 اسرائیل به نوار غزه، دیوید هرست با انتشار مقاله ای در «میدل ایست آی» نوشت که عربستان سعودی از اعمال اسرائیل در غزه حمایت میکند و مقامهای موساد و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی عربستان، به طور مرتب با یکدیگر دیدار میکنند.
محمد بن نواف بن عبدالعزیز سفیر عربستان در انگلستان به این امر واکنش نشان داد و گفت عربستان متحد اسرائیل نیست. با اینحال، افزود دو طرف با یکدیگر تماسهایی داشتهاند اما این تماسها به مذاکرات صلح خاورمیانه محدود بوده است. البته گفتههای سفیر عربستان در انگلستان مربوط به چند سال پیش بوده و اکنون گویا محدودیتهای تماسهای دو طرف، بسیار کمتر شده است.
در دوره ملک سلمان و محمد بن سلمان، رایزنیهای اطلاعاتی عربستان با اسرائیل پیرامون ایران بیشتر شده است. دو سال پیش انور عشقی یک ژنرال بازنشسته سعودی و ژنرال دور گلد از افراد نزدیک به بنیامین نتانیاهو در نشست شورای روابط خارجی از منافع مشترک کشورهایشان برای مقابله با ایران سخن گفتند.
موشه یعلون وزیر دفاع پیشین اسرائیل در ژوئن سال جاری میلادی هم گفت که اسرائیل و کشورهای عرب سنی، به جز قطر، اکنون تا حد زیادی در یک قایق هستند زیرا آنها ایرانی هستهای را تهدید شماره یک برای خود میدانند.
به نظر میرسد نقش آمریکا در نزدیک کردن دو طرف بسیار مهم بوده است. اسرائیل مهمترین متحد منطقهای آمریکا در خاورمیانه به شمار میآید و عربستان سعودی هم روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی نزدیکی با واشنگتن دارد.
از سوی دیگر، آمریکا و ایران در چهار دهه اخیر در برابر یکدیگر رویکردهای خصمانهای داشتهاند. آمریکا به دنبال کاهش قدرت و نفوذ منطقهای ایران و محدود کردن هرچه بیشتر آن است. از نظر واشنگتن یکی از راه های رسیدن به این هدف، نزدیک کردن عربستان سعودی و اسرائیل به یکدیگر است.
در مورد سوریه دیدگاههای عربستان و اسرائیل با هم چندان همخوانی ندارد. عربستان سعودی خواهان تغییر رژیم در سوریه اما حفظ تمامیت ارضی آن به عنوان یک کشور عربی است. عربستان دوست دارد یک رژیم نزدیک به ریاض در سوریه سرکار بیاید. اسرائیل، تجزیه سوریه را ترجیح می دهد. با اینحال، عربستان و اسرائیل هر دو خواهان حذف ایران از معادلات سوریه هستند.
عربستان و اسرائیل درباره لبنان نگرانی های مشترکی دارند. هر دو حزب الله لبنان را بازوی منطقه ای ایران می بینند و نگران افزایش قدرت حزب الله در لبنان و به تبع آن، افزایش نقش آفرینی ایران در امور منطقه هستند. با توجه به موقعیت جغرافیایی لبنان، حساسیت ها و نگرانی های اسرائیل در این باره بیشتر است.
با وجود اختلاف دیدگاه عربستان سعودی و اسرائیل در مورد عراق، هر دو طرف خواهان محدود شدن روابط ایران با عراق و کمرنگ شدن حضور ایران در معادلات این کشور هستند. عربستان سعودی خواهان حفظ یکپارچگی سرزمینی عراق به عنوان یک کشور عربی است اما اسرائیل تجزیه عراق و تشکیل یک کشور کرد نشین در شمال آن را بیشتر می پسندد.
هم عربستان و هم اسرائیل در یمن خواهان محدود شدن قدرت انصارالله هستند زیرا از افزایش قدرت شیعیان در منطقه می هراسند و نمی خواهند یک دولت شیعه نزدیک به ایران در بخشی دیگر از خاورمیانه بر سر کار بیاید. با توجه به همسایگی یمن با عربستان، حساسیتهای عربستان بیشتر است.
با وجود اختلافهای دو طرف پیرامون کشورهای مختلف و بر سر مناقشه اعراب- اسرائیل، بر سر یک چیز کاملا توافق دارند. عربستان و اسرائیل میخواهند به هر ترتیب ممکن، بازوان منطقهای ایران را از کار بیندازند و ایران را تا جای ممکن، تضعیف کنند. به همین دلیل هر دو دیدگاه سرسختانه ای را در برابر برنامه هستهای ایران اتخاذ کردهاند.
ناکامیهای عربستان سعودی در منطقه و شکست سیاستهای این کشور در سوریه، لبنان، عراق و یمن، این کشور را بسیار سر خورده کرده است. ریاض برای جبران این شکستها و سرخوردگیها، به آغوش اسرائیل دشمن واقعی اعراب پناه برده است.
اکنون شیعه ستیزی، سیاست رسمی دولت عربستان است. محمد بن سلمان مانند بنیامین نتانیاهو بازاریاب کالای ایران هراسی در منطقه و جهان شده است. فاجعه یمن نشان میدهد ریاض برای رسیدن به اهدف خود حتی از دست زدن به جنایتهای بی حد و حساب، رویگردان نیست.
*کارشناس روابط بین الملل
انتهای پیام/