صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

ورزش

سلامت

پژوهش

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

علم +

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۴:۲۰ - ۲۶ خرداد ۱۳۹۴
گشتی در فضای مجازی؛

چرا غواصان شهید را به مذاکرات هسته‌ای گره می‌زنند؟/ این ۱۷۵ نفر غربت‌شان یک‌جور دیگر است

موضوع مظلومیت شهدای غواص و تلنگری که به وجدان‌های نسل جدید فعال در فضای مجازی وارد کرده، همزمان با تلاش برخی برای زیر سوال بردن مذاکرات هسته‌ای با استناد به رشادت‌های این غواصان شهید، زمینه‌ساز انتشار انواع مطالب در فضای مجازی شده است.
کد خبر : 23601

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، در ادامه برخی نوشته‌های فضای مجازی در این زمینه می‌آید:


علی نادری، از اعضای تحریریه رجانیوز با انتشار تصویری نوشت:


افسانه غواص های اروند؛
انگار سی سالی وقت لازم بود تا برای همه روشن شود که آن قصه ها افسانه نبود..
پری های دریایی افسانه ها کجا و غواص های امام کجا..
از آب گذشتند
و با دستان بسته در خاک رفتند، ولی خاکی ندادند.
امروز اما دستان ما باز است
و هنوز در کمینند تا خاکمان را و عزتمان را و شرافتمان را ببرند
و شهدا می نگرند...



محمد سرشار، رئیس حوزه هنری تهران نیز نوشت:


میگفت دیده اند زنده بودنشان...
دیده اند دستی را که از میان اسرای از پا افتاده بلند شده تا نشان حیاتشان باشد...
دیده اند راننده بولدوزری را که دیده و خاک ریخته ....
دستهایشان بسته بود....
.
بیست سال طول کشید تا صدایشان از زیر خروارها خاک سر بلند کند....
پیامی شود برای روزگارمان
برای دل‌های سنگواره مان
برای غیرت‌های آب کشیده مان....
.









اگر می‌فهمیدند لااقل در انتخاب سخنران مراسم تشییع سر سوزنی سلیقه به خرج می‌دادند. اگر می‌فهمیدند این تشییع را به دعوایشان با دولت و اختلاف هسته‌ای گره نمی‌زدند. اگر می‌فهمیدند انگ سیاسی و جناحی به پیشانی غواص‌ها نمی‌چسباندند. اگر می‌فهمیدند...
*
ما ولی کمترین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که برویم تشییع‌ آن عزیزان. به رسم ادب. به حکم قدرشناسی. بی‌خیال سخنران و مداح و شعارها و پوستر و تراکت‌..


- محسن حسام مظاهری



فردا همه خانواده ما به پیشوازتان خواهد آمد
سراپا گوش خواهیم شد
تا دل به نجوایتان بسپاریم.
دستمان را بگیرید....


صبا آذرپیک، روزنامه نگار اصلاح طلب هم در فیسبوکش نوشت:


قرارمان فردا ساعت 4 عصر، میدان بهارستان
گفتند " آنها " که تا دیروز دل به محبت شهدا، نداشتند(!) به یکباره همگی عزادار " 175 غواص دست بسته " شدند
برایشان عجیب است این عزاداری سه نسل
باور نداشتند که دل " ما" خون ست از کمر خمیده پدر و مادرانی که 29 سال ست چشم به راهند
فردا برای بدرقه می رویم، برای دل خودمان، برای اینکه به آب دیده، سر فرود آوریم مقابل بزرگی جوانان وطن.



احمد حیدری در کنایه ای نوشت:


چرا از یادگاران آن هشت سال، آن کسانی که قریب 25 سال است با مرگ دست وپنجه نرم می کنند یادی نمی شود. آیا فکر کرده اید چرا دستان این 175 غواص را از جلو بسته اند. نگران چاقی بیش از حد آقا زاده ها باشید نه استخوان های نحیف.


امیر دبیری مهر، روزنامه نگار نوشت:
به یاد جوانان عزیزی که برای ارزش هایی مانند پاکی و نجابت ، سلامت و قناعت ، استقلال و عزت ، پیشرفت و عدالت ، آزادی و عدالت از جان عزیزشان گذشتند ....منتی بر کسی نگذاشتند ....با خدا معامله کردند .... ادعایی نداشتند ....و شهید نام گرفتند و افسوس که امروز نامردانی با یک دنیا ادعا و شهوت مال و جاه و مقام و دنیا پرستی مدعی ارزش ها و دین و انقلاب هستند اما با اعمالشان پا روی خون این عزیزان می گذارند ... منظورم مختلسین است... پرونده سازان و نان‌بران است ..خائنین به بیت المال است ...مدیران بی کفایت است ...ابلهانی است که نادانسته سخن می گویند و هزینه آن را مردم می دهند ...متحجرین و دگم اندیشانی است که با مغزهای کوچکشان درباره دیگران قضاوت می کنند ...اما نباید راه را گم کنیم ارزشها همان است که بود ...تلبیس شیطان زیاد شده است ...اما هنوز ایمان هست خدا هست قلب مومن است ...



سمیه توحیدلو، روزنامه نگار نیز نوشت:


چه بخواهند و چه نخواهند اینها فرزندان این سرزمینند. چه بخواهند و چه نخواهند وجودشان و بودنشان همدلی می آفریند. چه بخواهند و چه نخواهند، چه باورمان داشته باشند چه نه، حرمت می شناسیم و سفر طولانی شان را همراهی می کنیم. بدرقه ای برای آنان. بدرقه ای برای خانواده های ایشان. بدرقه ای برای ایران. بدرقه ای برای همه چیزهایی که ارزش بود و رنگ باخت و ایشان بابتشان جان دادند
سه شنبه زمان تشییع پیکرهای ایشان است.


شهاب اسفندیاری، کاربر اصولگرا هم نوشت:
کاش زیر تابوت هایشان گزینش راه نیانداخته بودیم.
کاش زیر تابوت هایشان دعواهای کهنه را زنده نکرده بودیم.
کاش قدر اتحاد ملی زیر تابوت های شهدا را می دانستیم.
از اتحاد ملی با توسل به فوتبال و والیبال و نوروز و سیزده به در که "ارزش"مند تر بود...


محسن حسام مظاهری هم یادداشت زیر را قلمی کرد:


شهدا همه شان غریب‌اند؛ اما این ۱۷۵ نفر غربت‌شان یک‌جور دیگری‌ست.
دست‌شان را که سال‌ها پیش بعثی‌ها بسته بودند؛ پایشان را هم حالا سیاسی‌کارها می‌خواهند ببندند.
بندند مبادا این غواص‌ها پا بزنند، بروند جایی که پسند حضرات نیست. بروند داخل منطقه‌های ممنوعه. بروند آن‌طرف خط قرمزهای ساختگی این سال‌ها. بدون آن‌که گوش‌شان بدهکار فرمان ایست قدرت باشد.
ناراحت‌اند که پای این غواص‌ها به صفحه‌ پروفایل «غیرخودی‌ها» باز شده. عصبانی‌اند که چرا عکس غواص‌ها خورده روی دیوار دختری که سوژه‌ گشت ارشاد است. دلواپس‌اند که سر و کله‌ غواص‌ها در ‌نوشته‌ پسری پیدا شده که دل خوشی ندارد.
عادت ندارند به دیدن تکثر. عادت ندارند به همدلی در عین تنوع. دوست دارند همه عین خودشان باشند و همانجور فکر کنند.
می‌ترسند کنترل این‌همه غواص ـ آن‌هم نه غواص سرباز سازمانی حرف‌گوش‌کن و مطیع، بلکه غواص بسیجی [البته مدل منسوخ‌شده‌ی جبهه‌ای] و پرشور که گوشش بدهکار امر و نهی نیست ـ از دست‌شان خارج شود. می‌ترسند این مهمان‌های ناخوانده همه‌ی آنچه این سال‌ها دفاع مقدس دولتی رشته‌ بود را در ‌چشم‌برهم‌زدنی پنبه کنند.
برای همین به تکاپو افتاده‌اند. بیانیه صادر می‌کنند که: این‌ها همه‌شان انحصاراً مال ماست. مالک شش‌دانگش ماییم. تشر می‌زنند به آن «دیگر»ها که اصلاً شما را چه به شهید؟
نمی‌فهمند این غواص‌ها بچه‌های ایران اند؛ بچه‌های همه‌ ایران. نمی‌فهمند این فرصت ناب وفاق ملی که به برکت آمدن این مهمان‌ها فراهم آمده را نباید ضایع کنند. نمی‌فهمند خون این مظلومان، ارزش و اعتبارش خیلی بیشتر از دعواهای بچه‌گانه‌ خودشان است بر سر قدرت و پست و مقام.
اگر می‌فهمیدند لااقل در انتخاب سخنران مراسم تشییع سر سوزنی سلیقه به خرج می‌دادند. اگر می‌فهمیدند این تشییع را به دعوایشان با دولت و اختلاف هسته‌ای گره نمی‌زدند. اگر می‌فهمیدند انگ سیاسی و جناحی به پیشانی غواص‌ها نمی‌چسباندند. اگر می‌فهمیدند...
*
ما ولی کمترین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که برویم تشییع‌ آن عزیزان. به رسم ادب. به حکم قدرشناسی. بی‌خیال سخنران و مداح و شعارها و پوستر و تراکت‌. و در مسیر برگشت از تشییع به این فکر کنیم که شاید وقتش رسیده باشد بند از پای شهیدان وطن باز کنیم. شاید وقتش رسیده باشد «روایت مردمی جنگ» سلطه‌ی روایت دولتی و حکومتی را به چالش بکشاند. شاید غواص‌ها و دوستان‌شان چشم‌انتظار ما باشند.


انتهای پیام/

ارسال نظر