صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۵:۱۱ - ۳۰ آبان ۱۳۹۶
به مناسبت سالروز درگذشت «لئو تولستوی»؛

غول غارنشین ادبیات معاصر

۱۰۷ سال از مرگ نویسنده‌ای که به ادعای بسیاری بزرگترین نویسنده تاریخ ادبیات جهان است، می‌گذرد؛ نویسنده‌ای که به او لقب «غول» داده‌اند.
کد خبر : 234075

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا؛ 107 سال از مرگ نویسنده‌ای که به ادعای بسیاری بزرگترین نویسنده تاریخ ادبیات جهان است، می‌گذرد. 20 نوامبر 1910 بود که لئو تولستوی خالق اثر بزرگ «جنگ و صلح» قصه مرگ را نوشت. نویسنده‌ای که بسیاری «آناکارنینا»ی او را از مشاهیر کتاب‌های جهان خوانده‌اند.


به همین بهانه نگاهی به پاره‌ای از آراء و نظراتی که پیرامون این نویسنده بزرگ ابراز شده کردیم.


ایوان تورگنیف درباره افکار تولستوی در نامه‌ای می‌نویسد: «این تولستوی مرد بامزه و عجیب‌وغریبی است. هرگز او را چنین ندیده بودم و واقعاً او را درک نمی‌کنم. او مخلوطی است از یک شاعر، یک پیرو کالون، و یک ارباب دِه؛ معجونی که روسو را به خاطر می‌آورد، اما روسوی بسیار مؤدب‌تر، خیلی در بند اخلاق و درعین‌حال کمتر متکلفانه.»


تورگنیف در نامه‌ای دیگر می‌نویسد: «نمی‌توانی تصور کنی که این مرد [تولستوی] تا چه حد خوش‌محضر و جالب‌توجه است. اگرچه به حسب حرارت وحشی و لجاجت گاومیش گونه‌اش شخصاً بدو لقب غارنشین داده‌ام، به نحوی عجیب او را دوست دارم و بهتر است بگویم با محبتی پدرانه.»


او ضمن نقد بر رمان «جنگ و صلح» در مقاله‌ای می‌نویسد: «در جنگ و صلح ده‌ها صفحه مطلب از روش عالی و واقعاً درجه اول به چشم می‌خورد، به خصوص بخش‌هایی از کتاب که به توصیف آداب و رسوم (شکار، مسابقه درشکه‌سواری و...) می‌پردازد شگرف و شگفت‌انگیز است. در عوض ضمائم مرتبط با تاریخ کتاب، باوجود آنکه خواننده را به شوق می‌آورد. جز مطالبی از قماش خیمه‌شب‌بازی و شارلاتانیسم نیست... تولستوی با سخن گفتن از نوک چکمه‌های الکساندر یا خنده اسپرانسکی خوانندگان کتاب خود را به تعجب می‌اندازد و آنان را ناگزیر می‌کند که باور کنند که نویسنده وقتی بدین جزئیات می‌پردازد که از همه چیز این شخصیت باخبر است. حال آنکه جز از همین موارد جزئی و بی‌اهمیت از چیز دیگری خبر ندارد. با همه این احوال در این رمان چیزهایی هست که در سراسر اروپا جز تولستوی کسی شایستگی نوشتن آنها را ندارد. پدیده‌هایی که مرا به لرزه می‌اندازد و از شدت شوق دچار تبی واقعی می‌کند.


در این کتاب فصولی هست که مادام که زبان روسی وجود دارد دچار مرگ و نیستی نخواهند شد.


تولستوی بین همکاران ادبی‌اش غول است. غالباً فکر کرده‌ام که او در باغ‌وحش ادبیات حکم فیل را دارد که در عین عدم تناسب و بی‌فایدگی غول‌پیکر و هوشمند است.»


چخوف در مورد سَبک استاد پیر لئو تولستوی می‌نویسد: «شما در سطرهای نوشته‌های وی عقابی را می‌بینید که در آسمان پرواز می‌کند و کمتر در بند زیبایی پرهای خویش است.»


نویسنده داستان «شیطان» معتقد بود هنر ناب از نظر ظاهر نیز نباید مبتذل باشد. رمان‌های تولستوی آثاری اخلاقی و به‌دور از ابتذال است. وی حتی در زمان جوانی که زندگی پرعشرتی داشت، مقید بود که در نوشتن رمان‌ها افکار عمومی را مراعات بکند. در رمان «آناکارنینا» یا «پدر سرگی» که دست رمان‌نویس در توصیف صحنه‌های شهوت‌انگیز باز بود، تولستوی هرگز به خود اجازه نداد صحنه‌های مهیج بیافریند. او در دفتر خاطراتش می‌نویسد: «آرزو می‌کنم روسیه همواره از نویسندگانی پیش از من مقید آداب و اخلاق برخوردار باشد. در برابر هیچ مزیت دنیایی بی‌مزگی نخواهم کرد. هرگز صرفاً به عنوان سرگرمی‌ای ساده و بدون هدف دست به قلم نخواهم برد.»


منبع: فارس


انتهای پیام/

ارسال نظر