عبور از اصولگرایی و بنیانگرایی نوبهنو
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، شماری از جوانان انقلابی، پس از انتخابات، در این حس و حال متفق شدند که باید به سرعت مسیر جدیدی را گشود؛ آنها گاه با صراحت، خواهان عبور از "اصولگرایی" بودند و برخی نیز نام "اصولگرایی" را به "افولگرایی" تعبیر میکردند. بوضوح با این ایده آنها موافق نیستم، ولی به دغدغههای اصولی ایشان که همانا "بنیانگرایی نو به نو" است، احترام میگذارم. درک میکنم که آنها از هزیمت میلیمتری در انتخابات نود و شش سرخوردهاند، ولی واقع آن است که آنها در انتخابات مسیر درستی را رفتند و نتایج انتخابات هم لا اقل این نکته را تصدیق میکند که یک اقلیت نیرومند نزدیک به اکثریت خلق کردند؛ شاید هم اگر تخلفات دوازده گانه گزارش شده از سوی شورای نگهبان را هم لحاظ کنیم، بتوانیم تصدیق کنیم که روش و مسیر اصولگرایی چندان شکست خورده هم نبوده است. از یک دید وسیعتر، اگر به جریان اصولگرایی نگاهی بیندازیم، ضرورتاً باید اذعان کنیم که حضور عامل اصولگرایی در سپهر سیاسی ایران، به نحو مؤثری در پیشبرد پروژه انقلاب اسلامی سهم داشته است؛ البته همیشه و حتماً راههایی برای بهبود همه چیز هست. جوانان فعال در سویه "بنیانگرایی نو به نو"، درگیر یک تصمیم هستند؛ آنها باید تصمیم بگیرند که چه جلوهای در تاریخ داشته باشند. یک تصویر صمیمی و رفیق فرهنگ مکرم عامه یا استعاری و پیچیده، مدرن و رو به جلو یا محتاط و هوادار محیط زیست، جالب و هیجانانگیز یا رسمی و کلاسیک؟ اگر واقعاً درگیر ایجاد این کل معنادار تاریخی شوند، بعید است که بتوانند عناصر عمدهای از جریان موجود اصولگرایی را تغییر دهند یا به چالش بکشند. پس، شاید بهتر باشد که در هر حال به فکر بهبود روندهای موجود باشند، و این فرق میکند با برخورد پر از خشم با آن چه گمان به نا صحیح بودن آن دارند، آنها باید همراه و دوشادوش انتقاد از روندهای موجود، طرحی جایگزین ارائه دهند، و اغلب، چنین بوده است که این طرح جایگزین، عناصر مهمی از روندهای فعلی اصولگرایی را با خود داشته است؛ این نکته، دلیل اصلی آن است که جریان اصولگرایی به رغم همه کارشکنیهای مهلک، تا کنون پا بر جای مانده است.
و من در جریان آمد و شد به محافل این جوانان پر انرژی دریافتهام که آنها وارد فاز ارائه طراحیهای بدیل شدهاند و من این را به فال نیک میگیرم. ورود آنها به طراحیهای عملیاتی، واقعبینی را چاشنی آرمانگرایی ستودنی آنها میکند، و در نتیجه، ارزش خیلی از مساعی پیشین در قیاس با محدودههای عملی نزد ایشان معلوم میشود.
بدترین حالتی که ممکن است در این طراحیهای جایگزین اتفاق بیفتد، این است که خودمان را در چارچوب شعارهایی که قبلاً دادهایم حبس کنیم و گمان ببریم که مخالفتها یا معاضدتها را باید تا آخر ادامه داد، حتی اگر اصولی و بنیانگرایانه نباشند. باید شخصیتی برای مخالفتهای خود درست کنیم که بتوان از مقدمات و مقارنات و تبعات آن، یکپارچه دفاع کرد. رویکرد مؤثر هم برای این منظور آن است که ابتدا توصیف و شناخت خوبی از شرایط فعلی و احتمالی در آینده به دست آوردیم، و بعد، روشهای عملیاتی را بیابیم که ما را به آرمانها نزدیکتر و ارتباط متقابل عوامل را تسهیل کند.
جوانان میخواهند پژواک منحصر به فرد و ویژهای داشته باشند، ولی، نباید فراموش کنند که در این راه، گوش دادن به مردم، بسیار مهمتر از حرف زدن با آنهاست. ما باید به آنچه مخالفان دیدگاههای ما میگویند و به سخن مردم یا همان کسانی که باید از طراحیهای سیاسی ما منتفع شوند گوش دهیم، با آنها همدلی کنیم و به چالشها و مباحثاتشان احترام بگذاریم. لازم است تا تمام ادراک خود را برای شنیدن خواستههای واقعی آنها به کار بگیریم. هیچ راه میانبری برای گذشتن از این نکته مهم وجود ندارد.
بخشی از مسیر حرفهای سیاست این است که ارتباطی واقعی با مردم برقرار کنیم و به مردم خدمت برسانیم. هیچ کس بدون ارتباط با مردم و استفاده از بازخوردهای آنان برای توسعه، ایده و خطمشی سیاسی تلاش موفقی نخواهد داشت. بیایید با حلقههای ارتباطی قبلی شروع کنیم. با دوستان، خانواده و آشنایان و مخاطبان فعلی تماس بگیریم. کنار آنها بنشینیم و ایدههای خود را به اشتراک بگذاریم. به عکسالعمل آنها دقت کنیم.
نکته بعد این که بهتر است به جای حرکات پر سر و صدا و به اصطلاح جوانها، «ترکوندن»، به نقد و ارزیابی خودمان بپردازیم؛ این یک استراتژی اثربخش است. انتقاد خود از خویش، باعث ارائه چشماندازی بسیار روشن و واضح به مخاطبان میشود و اعتبار و جلوه صداقت ما را افزایش میدهد. مردم به کسانی اقبال نشان میدهند که ارزیابی واقعبینانهای از خود و مسیر رشد جامعه داشته باشند؛ کسانی که صادقانه ضعفها و حتی ضعفهای خودشان را ببینند و در عین حال، حسن نظر و امیدواری و شادابی و طراوت خود را حفظ کند.
مطلب مهم بعد آن است که باید ضرورت و فوریت دیدگاه خود را به نحو متعادلی گوشزد کنیم. این روزها، استفاده از قیودی مانند شدیداً و قویاً و شرایط خطرناک و ... بیش از حد شده، و اشکال کار این است که گوشها از این حرفها انباشته گردیده است، و استفاده از این قیود، عملاً به حساسیت بیشتر دیگران منجر نمیشود. حالا دیگر، انگیزههای بسیار قدرتمندی برای کار سیاسی «مستمر» نیاز هست؛ باید، با حوصله، مسائل و راهحلها را تعریف کنیم و بگوییم چرا نمیتوانیم بیش از این صبر کنیم.
اگر میخواهیم در مورد یک روند نزولی با سایر سیاستمداران و مردم حرف بزنیم، باید برایشان شرح دهیم که ممکن است وضعیت بحرانی شود و در عین حال، راهحلهای بالقوه چه مسیرهایی میتوانند باشند. کلید کار این است که باید به موازات طرح مسائل، راه حلهای خوبی هم ارائه دهیم، و الا اغلب مسائل را کم و بیش همه میدانند.
نکته آخر این که باید یک روایت از آینده ارائه دهیم. روایت آینده به ما اجازه میدهد، تا راه حلهای خود را به عناصر موجود اضافه کنیم و غریبگی و هولناکی را از آینده بزداییم. راه حلها ممکن است دشوار پذیرفته شوند، چون این گمان میرود که برخی مسائل را بهبود میبخشند و برخی دیگر را خراب میکنند. در شرایط امروز که گوش مردم از راه حلهای بخشی و خلق الساعه که برای مسائل مطرح میشوند پر است، ارائه یک راه حل، اکیداً مستلزم همه جانبه نگری است، و مردم میتوانند در جریان روایت آینده، همهجانبه نگریها را بیازمایند. غیر از این، اعتماد نخواهند کرد.
منبع: رسالت
انتهای پیام/