اینجا زنان کولبرند؛ اما برای آب + عکس
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، سمیه، مینا ، زرین ، نساء و بقیه زنان روستا ، هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب بیدار میشوند. وقتی هنوز هوا تاریک است راه میافتند تا برسند به چشمه . چشمه نزدیک نیست سه کیلومتر دورتر از روستای شان است. با قدمهای سمیه و مینا که باردارند میشود، نیم ساعت پیاده روی. زرین و نساء اما زودتر میرسند . سطل و طناب را میاندازند ته چشمه ای که مردها دیوارههایش را سنگ چین کردهاند. سطل به سرعت پایین میرود و سنگین بالا میآید.
زنها دبههای چهل لیتری آب را یکی یکی پر میکنند و راه میافتند سمت خانه ، سمت روستایشان آب بلوط پایین که فقط در اسمش نشانی از آب دارد. آب بلوط اسمش را وامدار درختان بلوطی است که در دامنه کوه بالای سر روستا پراکندهاند. درختهایی که هیزم میشوند و اجاق خانهها را روشن میکنند.
تا آب بلوط پایین از شهر مارگون 52 کیلومتر راه است ؛ 52 کیلومتر راه پرپیچ و خم ، جاده ای خاکی و پر از قلوه سنگ که در دل کوههای بلوط پوش منطقه محروم زیلایی در کهگیلویه و بویراحمد جلو میرود و میرسد به آب بلوط؛ به روستایی که زیر سایه محرومیت نفس میکشد.
در آب بلوط زنان کولبرند. دبههای چهل لیتری آب را میگذارند روی دوش شان ، سه کیلومتر راه چشمه تا روستا را مدام میروند و میآیند. چندبارش را ما میپرسیم و مینا نژدی که 26 ساله است و باردار اما چهره اش شبیه هیچ کدام از 26 سالههایی که میشناسیم نیست، میگوید: « 10 بار. من از صبح تا شب، 10 بار میروم و میآیم. بالاخره آب لازم داریم نمی شود که بی آب بمانیم.»
زندگی اهالی روستا به آب گره خورده ، آبی که نساء نژدی میگوید اگر نباشد کارشان لنگ میماند :« بخواهیم غذا درست کنیم آب میخواهیم، ظرف بشوییم آب میخواهیم ، حمام بکنیم ، آب میخواهیم، اما اینجا آب نداریم مجبوریم هر یک ساعت یک بار برویم و آب بیاوریم.»
رستم مختاریان پور یکی از مردان همین روستاست ، گلایههایش یکی یکی مینشیند روی کاغذ: « ما جاده نداریم، زمستانها جاده بسته است ارتباط مان با همه جا قطع میشود، حدود 15 خانواریم اما حتی بچههایمان مدرسه کانکسی هم ندارند باید بروند آب بلوط بالا درس بخوانند. اما زمستانها چون راه بسته میشود یک روز مدرسه میروند یک روز نمی روند. اصلا آب نداریم. زنها میروند سر چشمه یا با کول آب میآورند یا با الاغ . حمام کردن ما کلا با ظرف است.»
رستم که حرف میزند زنها به نشانه تایید سر تکان میدهند، نصرت الله حجتی فر هم که دایی رستم است میگوید:«ما اینجا آب حمام نداریم ، آب شستشو نداریم ، آب خوردن نداریم. به والله که زنان ما 15 روز یک بار حمام میکنند . محض امیرالمومنین به داد ما برسید ، ما هم ایرانی هستیم، ما هم برادرتان هستیم . هم دین تان هستیم. »
فقر در تک تک خانههای روستا پا گذاشته و اهالی را " ضعیف " کرده؛ این اصطلاحی است که نصرت الله به کار میبرد:« به خدا که ما ضعیفیم. بچههایمان حتی یک لباس خوب تنشان نیست . این از ضعیفی مان است. »
خانههای آب بلوط ، چهاردیوارییهایی سادهاند، با کمترین امکانات. خانههایی که هرکدام بیشتر از یک خانواده را پناه دادهاند:« من و دو پسرم که عروسی کردهاند و هرکدام 5 تا بچه دارند همه توی یک خانه زندگی میکنیم.» این را نصرت الله میگوید و رستم ادامه میدهد : « ما هم چهار تا برادریم که با پدرم همگی با هم زندگی میکنیم. »
اهالی پول ندارند خانه بسازنند، "نداری" همه اعضای یک خانواده را حتی بعد از ازدواج زیر یک سقف نگه میدارد. رستم میگوید:« روستای ما 100 نفر جمعیت دارد اما اگر نگاه کنید چندتا خانه بیشتر نیست. همه با هم زندگی میکنند.»
و نصرت الله دوباره تکرار میکند:« این از ضعیفی مان است...نداریم...در خانههای ما حیوان وحشی هم زندگی نمی کند بس که خراب است. ما هم از مجبوری اینجا زندگی میکنیم. فقط خدا خودش کمک میکند که زنده ایم. یک بار داخل همین خانه ، یک مار زن من را نیش زد فقط خدا کمک کرد که زنده ماند. »
بین این همه مشکل اما آب بلوطیها ، از نبود آب بیشتر از همه رنج میبرند؛ آرزویشان داشتن آب است، اما سقف آرزویشان اصلا بلند نیست، دلشان حمام و آب لوله کشی اختصاصی داخل هر خانه نمی خواهد. آرزویشان را از زبان نساء بشنوید :« یک شیر آب بیاید داخل این روستا. فقط یک شیر آب ، این برای همه ما بس است. همه از یک خانواده هستیم با هم استفاده میکنیم.»
آرزویی که رستم یک جور دیگر بیان میکند:« فقط به ما 3 هزار متر لوله بدهند ما از همان چشمه تا اینجا خودمان لوله میکشیم.یک شیر آب میگذاریم وسط روستا همه به آن دسترسی داشته باشند.»
مردهای آب بلوط، یک بار همین بهاری که گذشت، برای خرید لوله پرس و جو کردند، رفتند شهر تا حداقل خودشان یک کاری برای روستا بکنند، اما قیمت چیزی شد حدود 15 میلیون تومان؛ همه دارایی اهالی چند تا بز بود که اگر میفروختند 4 میلیون تومان هم نمی شد. مردها دست خالی برگشتند. زنها چشم انتظار ماندند.
حالا چند ماه گذشته، دبههای رنگارنگ آب هنوز جلوی هر خانه ردیف شدهاند. از صبح تا شب چند بار پر و خالی میشوند . عمر دبههای آب هنوز اینجا تمام نشده است.
منبع: جامجمآنلاین
انتهای پیام/