صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۰۰ - ۱۵ آبان ۱۳۹۶
جواد اطاعت در گفت‌وگوی تفصیلی با آنا:

دانشگاه‌ها به کارخانه تولید مدرک تبدیل شده‌اند

عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی معتقد است که دانشگاه‌ها عموما به کارخانه تولید مدرک دانشگاهی تبدیل شده‌اند، در حالی‌که تمامی مشکلات کشور اعم از حوزه‌های صنعتی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باید به دانشگاه‌ها منتقل شود و دانشگاه‌ها چاره اندیشی کنند.
کد خبر : 222773

علی فراهانی- گروه دانشگاه خبرگزاری آنا؛ دکتر جواد اطاعت از سویی سال‌هاست با فضای سیاسی پیوند دارد و از سوی دیگر، نام اطاعت در سال‌های اخیر با مباحث علم سیاست نظری و سیاست عملی به گونه‌ای گره خورده که هم برای نخبگان علمی و دانشگاهی چهره‌ای شناخته شده است و هم برای فعالان عرصه سیاست.


اطاعت روزی در منصب نماینده مجلس شورای اسلامی نشسته بود و امروز ضمن عضویت در شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است. او جزو افرادی است که دو روی سکه دنیای سیاست و دانشگاه را تجربه کرده است.


در ادامه متن کامل گفت‌وگوی ما با اطاعت را می‌خوانید:


یکی از موضوعات مهم سال‌های گذشته در محافل علمی مسئله اسلامی شدن علوم انسانی که مورد تاکید رهبر انقلاب هم بوده است. کمیته‌ای هم برای این اقدام در شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شد، اما چرا هنوز نتوانسته‌ایم در این زمینه موفق شویم؟


منظور رهبری نظام این نیست که علوم انسانی باید اسلامی شوند، بلکه منظور آن است که در کنار نظریات علمی در غرب در حوزه علوم انسانی، نظر اسلام هم واکاوی، پژوهش و معرفی شود. برای مثال "مکتب هابزی" نگاه بدبینانه‌ای به ذات انسان دارد. او معتقد است انسان ذاتا موجودی شرور است. هابز در کتاب "لویاتان" عنوان می‌کند که انسان گرگ انسان هست. برای اینکه از این انسان شرور که در وضع طبیعی قانون جنگل حاکم می‌کند، رهایی یابیم باید با قرارداد اجتماعی دولتی مقتدر ایجاد کنیم که نظم مبتنی بر توازن ترس حاکم کند تا امنیت جایگزین ناامنی شود. از طرفی براساس نگاه "مکتب لیبرالیسم" انسان موجودی سراسر خیر است و برای اینکه خیرات و مبرات این انسان ساری و جاری شود، باید آزادی حداکثری حاکم شود. نتیجه و خروجی چنین تفکری دولت حداقل خواهد بود که به تعبیر "نئولیبرال‌ها" تنها وظیفه آن پاسداشت از آزادی است.


حال باید دید در اسلام راجع به این موضوع چه نظریه‌ای یا چه نظریه‌هایی وجود دارد. می‌دانیم که براساس برخی دیدگاه‌ها انسان مورد نظر اسلام، موجودی است که هم شر و هم خیر در ذات او به ودیعه گذاشته شده است. بسته به اینکه انسان چه مسیری را انتخاب کند می‌تواند به "اسفل السافلین" سقوط یا به "اعلی علیین" عروج کند. کما اینکه از نظر قرآن، انسان اگر ابعاد شرگونه‌اش را توسعه دهد از بهائم هم پست‌تر و پائین‌تر خواهد رفت (اولئک کالانعام بل هم اضل). بنابر این با نگاه قرآن نه مکتب هابزی و نه لیبرالیسم هیچ‌کدام در اسلام مورد پذیرش نیست. البته در ایران کسانی هستند که فکر می‌کنند باید همه علوم را اسلامی کرد که این نگاه هم نادرست است. در اسلام بسیاری از احکام امضایی هستند و عقل و تجربه بشری مورد تایید اسلام هم هست. تنها تبصره‌ای که وجود دارد این است که علوم و نظریه‌ها نباید مغایر احکام اسلام باشند همین و بس. قاعده‌"تلازم"، «حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الْشَّرْعُ، وَ حَکَمَ بِهِ الْشَّرْعُ حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ» موضوع را حل کرده است، یعنی عقل و شرع یکدیگر را تایید می‌کنند.


با این رویکرد هر تجربه بشری که مغایر با "قوانین و مقررات اسلامی" نباشد، می‌تواند مورد پذیرش اسلام واقع شود. با این رویکرد ما می‌توانیم از تجربه دنیای مدرن و پیشرفته در حوزه علوم انسانی بهره‌مند شویم و در برخی موارد که اسلام نظر دارد، آن نظریه هم مطرح کنیم. البته اینکه در این زمینه موفق نبوده‌ایم هم به فهم نادرست موضوع بر می‌گردد، هم اینکه افراد متولی فاقد توانایی علمی لازم در این مورد هستند.



رشته‌‌هایی در حوزه علوم انسانی به وجود آمده که پسوند یا پیشوند اسلامی در آن‌ها قید شده است، آیا با چنین رویکردی می‌توان به سمت اسلامی شدن علوم انسانی قدم برداشت؟


همان‌گونه که اشاره شد، نه لزومی دارد که بخواهیم همه علوم را اسلامی کنیم و نه اصولا چنین چیزی امکان دارد. ما که نباید "کاتولیک‌تر" از "پاپ" باشیم. پیامبر مکرم اسلام بسیاری از عرف و قواعد و مقررات حاکم در دنیای جاهلیت را مورد تایید قرار دادند که به آن‌ها احکام امضایی می‌گوییم. در دنیای کنونی که بشر تجربه اندوخته‌ای دارد، چنانچه این تجربه با نصوص اسلامی مغایر نباشد می‌توانیم از آن تجربه استفاده کنیم. در عین حال نظر اسلام هم جویا شویم و چنانچه در مواردی حقوق بشر عرفی با نظر اسلام در تعارض بود، نظر اسلام را می‌پذیریم؛ البته با این تبصره که نظر اسلام از تفسیر و برداشت رویکردهای "رادیکالی" مثل داعش و بنیادگرایان اسلامی مثل سلفی‌ها نباشد. عقل به عنوان رسول باطنی و سنت و سیره معصومین هم می‌تواند راهگشا باشد. مثلا ترور در اسلام بر خلاف سنت و سیره معصومین ماست، اما متاسفانه در جهان اسلام تریبون رادیکال‌های اسلامی رساتر شنیده می‌شود.


رهبر انقلاب در سخنرانی‌های خودشان بارها به موضوع کرسی‌ آزاداندیشی تاکید کرده‌اند، اما چرا این مهم در دانشگاه به جایگاه خود نرسیده است؟


اندیشه "آزاد" است و کسی هم نمی‌تواند اندیشه را "محدود" کند که بخواهیم از "آزادی اندیشه" حرف بزنیم. فکر هم می‌کنم هدف رهبر معظم انقلاب نیز این بوده تا دانشگاه‌ها محلی برای گفت‌وگو، گفت و شنود، بحث و مجادله‌های علمی در حوزه‌های مختلف باشند. منتهی نگاه‌ زیرمجموعه‌هایی که می‌خواهند کرسی آزاداندیشی را پیاده و عملیاتی کنند "مضیق" است و نگاه "موسعی" به مسائل کشورداری، علم، پژوهش و تحقیق ندارند. به قول شهید مطهری؛ اگر فضای آزادی را در دانشگاه‌ها و جامعه گسترش دهیم، صاحب‌نظران منتقد و حتی مخالف را به بحث‌های مختلف دعوت کنیم این اقدام باعث بالندگی علمی می‌شود و به کسی هم آسیب نمی‌رساند، اما نگاه‌های برخی از کارگزاران جمهوری اسلامی نسبت به کرسی آزاداندیشی بسیار مضیق است و این تنگ‌نظری‌ها مانع از "ساری و جاری" شدن مباحث اصلی در دانشگاه‌ها می‌شود. بنابراین با نگاه‌های حاکم، هنوز بسترها برای کرسی آزاداندیشی فراهم نیست.


آیا دانشگاه‌های ما توان تولید علم برای رفع نیازهای کشور را دارند؟


اگر دانشگاه‌های ایران در مقایسه با سایر نهادهای اداری و اجرایی کشور مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم، دانشگاه‌ها موفق عمل کرده‌اند، کما اینکه هم اکنون که ما حدود یک درصد جمعیت جهان را داریم رشد تولید علمی ایران هم حدود یک درصد است؛ اما اگر از مقایسه خارج شویم، وضعیت آموزش عالی در ایران مناسب نیست.


اولا از نظر کمی واحدهای دولتی که از بودجه عمومی ارتزاق می‌کنند را بسیار گسترش داده‌ایم و منابع محدود مالی در واحدهای متعدد پراکنده می‌شود و انباشت که موتور متحرکه توسعه هست حاصل نمی‌شود. قبلا در جایی گفته‌ام که نظام آموزش عالی مثل ورزش همگانی و ورزش قهرمانی است. از طرفی همه باید تشویق شوند که ورزش کنند؛ اما برای ورزش قهرمانی باید سرمایه‌گذاری مالی سنگینی انجام داد. در نظام آموزش عالی هم باید بین ده الی پانزده دانشگاه برتر با واحدهای ضعیف تفکیک قائل شد. ما نه تنها نباید مانع درس خواندن جوانان و علاقه‌مندان شویم؛ بلکه توسعه واحدهای دانشگاهی توسط بخش خصوصی را هم تشویق کنیم. اما منابع محدود مالی که از بودجه عمومی به نظام آموزش عالی اختصاص پیدا می‌کند را باید صرف دانشگاه‌های برتر کنیم تا آن‌ها بتوانند همانند قهرمان‌های ورزشی در میادین جهانی و در رقابت با سایر دانشگاه‌های برتر جهان "قدرت رقابت" را پیدا کنند. الان دانشگاه‌های برتر ما به طور متوسط در رنک‌های بالای 500 در جهان قرار دارند که عدد خوبی نیست. دانشگاه‌های تهران هنوز از نظر تجهیزات آزمایشگاهی در مضیقه هستند. هنوز نظام گزینش استاد مشابه سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی است.


بنابراین باید به صورت پایلوت هم که شده منابع مالی چند دانشگاه برتر را چند برابر کرد و نظام گزینش دانشجو و استاد را صرفا براساس توانمندی‌های علمی سنجید. امکانات مالی و رفاهی اساتید این چند دانشگاه را توسعه داد و البته با تدوین یک نظام جامع علمی اساتیدی بتوانند در این دانشگاه تداوم شغلی پیدا کنند که تولیدات علمی آن‌ها از حد معینی از نظر کمی و کیفی کمتر نباشد. بعد از چند سال از این اقدامات ارزیابی علمی انجام داد؛ اگر توانستیم نتیجه بگیریم که این رویکرد را ادامه دهیم. در هر صورت اگر نمی‌توانیم مثل دانشگاه‌های برتر جهان نخبگان علمی دنیا را جذب کنیم حداقل باید بتوانیم نخبگان کشور خودمان را جذب کنیم. الان حقوق یک استاد دانشگاه شریف در مقایسه با فرد مشابه آن در دانشگاه‌های برتر چه میزان است؟ نگاه فعلی باعث فرار مغزها شده است باید این روند را اگر معکوس نمی‌کنیم لااقل متوقف کنیم.



نظام آموزش عالی کشور با چه مشکلات دیگری مواجه است که باعث شده از نظر شما آموزش عالی در جایگاه واقعی خود قرار نگیرد؟


مشکل دیگر دانشگاه‌ها و به طور کلی نظام آموزش عالی این است که کمتر تولیدات علمی در عرصه‌های اجرایی مورد استفاده واقع می‌شوند. به عبارتی بین دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقاتی و پژوهشی با عرصه اجرایی ارتباط سازمان یافته و ارگانیکی برقرار نیست. دانشگاه‌ها عموما به کارخانه تولید مدرک دانشگاهی تبدیل شده‌اند، در حالی‌که تمامی مشکلات کشور اعم از حوزه‌های صنعتی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باید به دانشگاه‌ها منتقل شود و مراکز علمی برای مشکلات کشور چاره اندیشی کنند. حتی برخی از پروژه‌های تحقیقاتی را می‌توان از طریق دانشگاه‌های ایران با کمک دانشگاه‌های برتر جهانی انجام داد. دانشگاه‌های ما کمتر بین‌المللی هستند و مبادله استاد و دانشجو کمتر صورت می‌پذیرد.


شاید مراکز اجرایی به توانمندی و پتانسیل دانشگاه‌ها اعتماد ندارند؟


حرف درستی است. تا چند سال پیش که هر وزارتخانه و سازمانی برای خودش یک مرکز آموزشی و پژوهشی وابسته به خود تشکیل داده بود؛ وزارت اقتصاد دانشکده علوم اقتصادی داشت، وزارت نیرو دانشگاه صنعت آب و برق تاسیس کرده بود و هم اکنون وزارت خارجه دانشکده روابط بین‌الملل و دفتر مطالعات سیاسی دارد. وزارت آموزش و پرورش دارای مراکز تربیت معلم بود که به دانشگاه فرهنگیان تبدیل شده است. اگر قرار است هر نهاد و سازمانی برای خود یک مرکز آموزشی و پژوهشی داشته باشد، به طور کلی دانشگاه و وزارت علوم را آن هم با هزینه‌های گزاف برای چه می‌خواهیم؟


باید همه این‌ها را به وزارت علوم تحویل داد. با این کار هم دانشگاه‌ها کاربردی‌تر خواهند شد و هم کیفیت آموزش برای تربیت نیروی مورد نیاز دستگاه‌های اجرایی ارتقا خواهد یافت. حتی کلاس‌های ضمن خدمت هم باید در تابستان‌ها به دانشگاه‌ها واگذار کرد. نیروهایی که در سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها مشغولند مرتب باید در کلاس‌های ضمن خدمت حضور پیدا کنند. شیوه کنونی باعث هرز رفتن انرژی‌ها و در نتیجه تضعیف مراکز علمی و دانشگاهی و مآلا تضعیف سرمایه انسانی است که می‌خواهد فرایند توسعه کشور را به پیش ببرد.


چرا انتخاب وزیر علوم از ابتدای تشکیل دولت یازدهم و الان در دولت دوازدهم با مشکل مواجه شده است؟


برداشت‌هایی که درباره "وزارت علوم" وجود دارد، صحیح و درست نیست. نکته اول اینکه وزارت علوم به آن معنا یک وزارتخانه "اجرایی" نیست؛ چراکه این وزارتخانه "سیاستگذار" است؛ یعنی یکسری دستورالعمل ارائه می‌دهد و رویکردهایی را درباره مباحث مختلف علمی و اجرایی انجام و به دانشگاه‌ها ابلاغ می‌کند. دانشگاه‌ها براساس "قانون اساسی" در حکم "سازمان‌های مستقل" به حساب می‌آیند و دانشگاه‌های بزرگی که دارای هیات امنا هستند وزارت علوم دخالت زیادی در آن‌ها ندارد؛ بجز اینکه بعد از اتمام دوره، وزارت علوم رییس دانشگاه‌ها را انتخاب می‌کند. بنابراین غیر از این، وزارت علوم همانند سایر وزارتخانه‌های اجرایی مثل "آموزش و پرورش" نقش چندانی در اداره دانشگاه‌ها ندارد.


از نقطه نظر سیاسی هم برخی فکر می‌کنند اگر وزیری با یک گرایش سیاسی خاص در مسند وزارتخانه قرار گیرد به این معناست که فضای دانشگاه‌ها به آن سمت میل می‌کند. این در حالی است که دانشگاه‌ها "پادگان" نیستند. امروزه از نظر سیاسی پادگان‌ها هم تحت تاثیر فرماندهان خود نیستند چه برسد به دانشجویان. بنابراین مشکلاتی که وزارت علوم را با چالش مواجه کرده بیشتر ناشی از سوءبرداشت‌ها و سوءتعبیرهایی است که از وزارت علوم و تحقیقات وجود دارد. با این شیوه که در چهار سال گذشته شاهد بودیم این نهاد بیش از این تضعیف خواهد شد. فقط کافی است بدانیم در دولت یازدهم برای مدت چهار سال هفت نفر یا به عنوان وزیر معرفی شدند که رای لازم را کسب نکردند، یا سرپرست بودند و کنار رفتند یا اینکه استیضاح شدند. طبیعی هست که در چنین وضعیتی کاری از پیش نخواهد رفت.



قبل از تشکیل دولت دوازدهم جنابعالی به عنوان یکی از گزینه‌های وزارت آموزش و پرورش مطرح بودید،اما به سر انجام نرسید آیا خودتان هم موافق چنین مسئولیتی بودید؟ گفته می‌شود مشکلات آموزش و پرورش به گونه‌ای هست که کمتر کسی تمایل پیدا می‌کند در این وزارتخانه عهده‌دار مسئولیت شود.


کار کردن در وزارت آموزش و پرورش در مقایسه با برخی وزارتخانه‌ها راحت‌تر است. برای مثال اگر شایسته‌ترین فرد وزیر اقتصاد شود، معلوم نیست بتواند اقتصاد کشور را از رکود خارج کند؛ چرا که عوامل متعددی در رونق یا رکود اقتصاد نقش دارند که خارج از حیطه اختیارات وزیر اقتصاد است. فضای روانی حاکم بر جامعه و بازار، بانک‌ها و وزارت‌خانه‌های اقتصادی دیگر مثل کشاورزی، نفت، نیرو و مهم‌تر از این‌ها وزارتخانه‌های سیاسی مثل وزارت خارجه در رونق و رکود اقتصادی نقش آفرینند. زمانی کشور وارد فاز رونق می‌شود که مجموعه دستگاه‌های قضایی، تقنینی و اجرایی در راستای رونق اقتصادی هماهنگ عمل کنند. نمونه دیگر، سازمان گردشگری است که عوامل و مولفه‌های سیاسی و فرهنگی مختلفی در رونق صنعت گردشگری ایفای نقش می‌کنند که از حیطه اختیارات مدیریت آن سازمان خارج است؛ اما وزارت‌خانه‌هایی مثل آموزش و پرورش کمتر از مولفه‌های بیرونی تاثیر می‌پذیرند و مدیریت آن وزارت‌خانه و همکاران نقش اصلی در حل مشکلات یا ایجاد مشکلات بر عهده دارند.


از دید شما وزارت آموزش و پرورش با چه مشکلاتی دست به گریبان است؟ همه می‌دانیم که آموزش و پرورش با یک میلیون معلم و بیش از سیزده میلیون دانش آموز بار مالی سنگینی را بر بودجه کشور تحمیل می‌کند، با توجه به وضعیت مالی دولت چگونه می‌توان مشکل این وزارت‌خانه بزرگ را مرتفع کرد؟


آموزش و پرورش با مشکلات اساسی منزلتی، مالی، مدیریتی و محتوای کتب درسی مواجه است.مشکلات مالی در کوتاه مدت، مشکلات مدیریت در میان مدت و مشکل محتوای کتب درسی و اصلاح ساختار نظام آموزش و پرورش و منزلتی معلمان در یک برنامه دراز مدت‌تر قابل حل است. به عبارتی مشکل مالی ساده‌تر، مشکل مدیریتی کمی سخت‌تر ولی قابل حل و مشکل محتوای درسی تا حدود زیادی پیچیده‌تر است. اگر این مشکلات مرتفع شوند منزلت و مقام معلم که بسیار پر ارزش هم هست ارتقا خواهد یافت.



از نگاه شما مشکلات مالی در کوتاه مدت قابل حل است در حالی که برخی آن را مهمترین معضل آموزش و پرورش می دانند.


در بحث مالی می‌توان خلاقیت‌هایی را انجام داد تا مشکلات مالی وزارت آموزش و پرورش مرتفع شود. البته این به آن معنا نیست که وزیر آموزش و پرورش بنشیند و بودجه وزارت را مثلا از 35 هزار میلیارد تومان به 40 هزار میلیارد تومان افزایش دهد تا بلکه مشکلات مالی برطرف شود یا کاهش پیدا کند. این نگاه مدیریتی اشتباه است؛ کسی که مدیر می‌شود، باید صاحب خلاقیت باشد تا بتواند "منابع جدیدی" خلق کند.


به یاد دارم به یکی از شهرداران تهران گفتم چرا شما هنوز نتوانسته‌اید مشکل "ترافیک تهران" را حل کنید؟ او در پاسخ گفت به این دلیل که دولت طلب‌های ما را پرداخت نمی‌کند! من هم به آن شهردار محترم گفتم اگر قرار باشد دولت به شما پول دهد تا خیابان، اتوبان و پل بسازید و مشکل ترافیک را حل کنید اصلا چرا شما باید شهردار شوید؟ چون در آن صورت هر کسی می‌تواند شهردار شود.


مدیر باید دارای خلاقیت باشد و منابع جدیدی را خلق کند. به طور مثال اگر "بن‌لادن" قبل از حادثه "11 سپتامبر" می‌گفت قصد تخریب برج‌های دوقلو در قلب نیویورک را دارم، احتمالا خیلی‌ها به او می‌خندیدند که تو با کدام وسیله و ابزار می‌خواهی چنین کاری را انجام دهی؟ چون گروه تروریستی "القاعده" موشک بالستیک آن هم از نوع قاره‌پیما برای تخریب برج‌های دوقلو نداشت و این گروه آرپی‌چی، کلاشینکف و نهایتا موشک استینگر داشت. اما بن‌لادن خلاقیت به خرج می‌دهد و می‌گوید هر هواپیمایی که در هوا و آسمان پرواز می‌کند به طور بالقوه یک "موشک" است. او با ابتکار و خلاقیت خود توانست برج‌های دوقلوی نیویورک را به وسیله هواپیماهای مسافربری مورد هدف قرار دهد. اگرچه این خلاقیت منفی است، اما کسی نمی‌تواند منکر هوش سرشار و خلاق طراح این عمل تروریستی باشد.


خلاقیت‌ها فضاهای جدید به وجود می‌آورند. در آموزش و پرورش هم نظام "مدارس غیردولتی" باید اصلاح شود. به طور مثال شما مجوز یک مدرسه غیرانتفاعی را دریافت می‌کنید و با آن در شمال تهران با هزینه‌های چند ده میلیارد تومانی مدرسه‌ای را دایر و شهریه‌های گزافی از دانش‌آموزان اخذ می‌کنید تا بتوانید هزینه‌ها را جبران کنید. نتیجه آن می‌شود که الان شهریه مدارس غیردولتی در شمال تهران بالای 15 میلیون تومان است و در شهرهای کوچک که مدرسه‌داران یکی دو میلیارد تومان هزینه می‌کنند، شهریه آنان هم یکی دو میلیون تومان است. این شهریه‌ها باعث شده است، بیشتر از 12 درصد از "جمعیت دانش‌آموزی" در مدارس غیرانتفاعی حضور پیدا نکنند. خب حالا چه کار باید کرد؟ باید سیاست‌های ابلاغی "اصل 44 قانون اساسی" در آموزش و پرورش هم اجرایی و عملیاتی کرد. به این معنا که ما باید مدارس موجود را به کسانی که می‌خواهند مدرسه‌داری کنند واگذار کنیم تا آن سرمایه و هزینه سنگینی که می‌خواهند برای مکان یک مدرسه اختصاص دهند را از دوش سرمایه گذار برداریم. اگر وزارت آموزش و پرورش مدارس را در اختیار افرادی که علاقه‌مند به فعالیت در حوزه آموزشی هستند، بگذارد دیگر هزینه سنگینی را صرف نمی‌کند و فقط هزینه‌های جاری و حقوق معلمان را می‌پردازد.


وقتی هزینه‌ها کاهش یابد به طور طبیعی شهریه‌های مدارس هم به شدت کاهش پیدا می‌کند و در آن صورت وزارت آموزش و پرورش هم می‌تواند سقف معینی برای شهریه‌ها در نظر بگیرد؛ اما در شرایط کنونی آموزش و پرورش نمی‌تواند به کسی که ارزش ملکی که در شمال تهران در آن مدرسه دایر است و بیش از سی میلیارد تومان است را مکلف به شهریه دو میلیون تومانی کند. چون توازنی بین سرمایه‌گذاری و میزان درآمد وجود ندارد. اگر این سرمایه سنگین حذف شود، بیش از 50 درصد از جمعیت دانش‌آموزی در مدارس غیردولتی حضور پیدا می‌کنند. پس با این کار می‌توان نیمی از هزینه‌های سنگینی که کمر آموزش و پرورش را خرد کرده است را از دوش این وزارتخانه برداریم.


مورد دیگری که قبلا عنوان کرده بودم، اراده رهبران و مسئولان کشور برای حل معضل نظام آموزشی کشور است. اگر به این باور رسیدیم که با آموزش و پرورش می‌توانیم ایران را نجات دهیم آن‌گاه مشکلات به زانو درخواهند آمد. زیرا مساله اصلی و بنیانی در توسعه کشور، اول آموزش و پرورش و بعد دانشگاه‌ها هستند. اگر حاکمان چنین اراده‌ای پیدا کنند مثلا با افزایش قیمت "بنزین" از هزار تومان به هزارو دویست تومان می‌توانند بخشی عمده‌ای از مشکلات مالی را حل کنند. یعنی آن 200 تومان را به وزارت آموزش و پرورش اختصاص دهند و فکر می‌کنم که مردم هم از این اقدام راضی باشند.


روزانه 85 میلیون لیتر مصرف بنزین داریم که آن 200 تومان با این میزان مصرف در سال می‌تواند بالای 6 هزار میلیارد تومان به آموزش و پرورش کمک مالی کند. این ابتکار با مصوبه مجلس می‌تواند نهایی و اجرایی شود و قطعا بسیاری از مشکلات مدارس، آموزش و پرورش، دانش‌آموزان، معلمان و غیره حل خواهد شد. اصلاح ساختار اداری آموزش و پرورش هم بسیار مهم است. بزرگی بدنه اداری آموزش و پرورش هم بسیار هزینه‌بر شده است. آموزش و پرورش به طور متوسط به ازای هر 13 دانش آموز یک نیرو در استخدام دارد اگر این عدد به 18 نفر برسد خیلی از کمبودهای فعلی جبران خواهد شد.



مشکلات مدیریتی چطور؟


آموزش و پرورش که دارای بزرگترین ذخیره یا سرمایه انسانی است، از معضلات مدیریتی رنج می‌برد و واقعا دردآور است. در این‌جا هم آموزش و پرورش می‌تواند هرساله با برگزاری آزمون از بین معلمانی که زیر 12 سال سابقه کار دارند از بین چند صد هزار نفر شرکت کننده با مصاحبه‌های فنی دو هزار نفر را گزینش و روانه کلاس‌های ضمن خدمت کند تا به کمک دانشگاه‌ها در این کلاس‌ها آموزش‌های لازم مدیریتی به آنان که قاعدتا نخبگان آموزش و پرورش هستند آموزش داده شود. با گذراندن این دوره‌ها این افراد می‌توانند در شاخه‌های تربیتی، آموزشی، مالی و عمرانی که مورد نیاز آموزش و پرورش هست، از مدیریت‌های رده پایین کار عملی مدیریتی خود را شروع کنند. در یک بازه زمانی ده ساله، صدها مدیر جوان پرورش پیدا خواهد کرد که از میان آن‌ها ده‌ها نفر خواهند توانست برای مدیران کل، معاونان و وزیر از آن‌ها استفاده کرد.


و راه حل شما برای اصلاح محتوای کتب درسی؟


نظام تعلیم و تربیت در ایران، مبتنی بر محفوظات یا به عبارتی آموزش‌محور است. در حالی‌که در مقاطع ما قبل دانشگاه باید مهارت‌محور به معنای عام آن باشد. در اینجا منظور از مهارت، آموزش حرفه‌های فنی و هنری نیست که این مهم در سازمان فنی و حرفه‌ای و دانشگاه‌های کاربردی آموزش داده می‌شود. منظور این است که مهمترین رسالت آموزش و پرورش باید تربیت فرزندان این کشور برای کسب مهارت‌های زندگی، یعنی تربیتی که آنان را برای زندگی آینده مهیا سازد. مثلا مهارت گفت‌وگو، چگونگی معاشرت‌های اجتماعی، رعایت نظم و انضباط اجتماعی، تعهد نسبت به سرنوشت کشور و ملت، تعهد نسبت به بیت‌المال، احساس تعلق به میهن و... .


متاسفانه اگر می‌بینیم میزان طلاق در ایران بالاست به این دلیل است که فرهنگ گفت‌وگو برای رفع اختلافات فی‌مابین را نیاموخته‌ایم. اگر میزان تصادفات در ایران بسیار بالاست، به این دلیل است که فرهنگ رانندگی را نیاموخته‌ایم. اگر فساد مالی در ایران زیاد هست، تعهد به کشور و ملت بسیار پایین آمده است.


به نظر شما برای یاد گیری این مهارت‌ها در آموزش و پرورش چه کار باید کرد؟


برای انجام این مهم باید با انجام مطالعات تطبیقی تجربه مفید دیگر کشورها را اخذ و مورد استفاده قرار داد. برای مثال باید مطالعه کرد تا ببینیم چرا ژاپن با اینکه مدرن‌ترین و توسعه یافته‌ترین کشورهای جهان است، به شدت سنت‌های فرهنگی خود را پاس داشته است. کشور عمان هم در عین حال که از امکانات مدرن و پیشرفته استفاده می‌کند، به سنت‌های فرهنگی و اعتقادی خود وابسته و پایبند است.




انتهای پیام/

ارسال نظر