جای خالی کرسیهای آزاداندیشی برای تعمیق باورهای دینی
خشونت در اسلام با قدرت گرفتن داعش و تندروها بسیار در گفتوشنودها مطرح شد و میشود، در صورتیکه اندیشمندان مسلمان، پیروان داعش را مسلمان نمیدانند و معتقدند که تفسیر آنها از اسلام اشتباه است. در این زمینه دانشگاهیان بسیار میتوانند اثرگذار باشند و ابعاد تفکرات داعشی را برای همگان و آنهایی که نمیدانند این گروههای تندروی به ظاهر اسلامی چه میگویند و چه میکنند، روشن کنند. متخصصان دینشناسی و آنهایی که از ادیان دیگر باخبر هستند، میتوانند تصور بهتری را در این زمینه ارائه دهند، چراکه آنان هم اسلام را میشناسند و هم دیگر ادیان را. با این وجود به نظر میرسد گرایش ادیان و عرفان در رشته الهیات و معارف اسلامی در این مسیر میتواند بسیار راهگشا باشد، اما متاسفانه این گرایش کمتر مورد توجه است. این گرایش برای بررسی ادیان مختلف در مقایسه با اسلام شکل گرفته تا از این طریق زوایای پنهان اسلام برای محصلان این رشته مشخص شود. حال اگر در این رشته برای روشنشدن تفکرات تندروها کرسیهای آزاداندیشی مورد تاکید مقام معظم رهبری برگزار شود حتما نتایج مطلوبی را به بار خواهد آورد.
خبرنگار گروه دانشگاه آنا در اینباره با دکتر بخشعلی قنبری، استاد ادیان، مذاهب و عرفان و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی به گفتوگو نشسته است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
رشته یا گرایش ادیان و عرفان چهزمانی به دانشگاه راه یافت و اکنون در چه وضعیتی است؟
۵۰ سال پیش رشته ادیان و عرفان در دانشکده الهیات دانشگاه تهران دایر شد، از ابتدا نظرشان این بود که مکاتب مختلف از دیدگاه اسلامی بررسی شود به همین دلیل به عنوان یک گرایش رشته الهیات و معارف اسلامی مطرح شد. یعنی دانشجویان، رشته الهیات را انتخاب میکردند و بعد از گذراندن 70 واحد درسی میتوانستند گرایش ادیان و عرفان را انتخاب کنند.
هدف اولیه این گرایش این بود که ادیان و عرفان از منظر اسلامی بررسی شود، اما این هدف خیلی پابرجانماند. وقتی این رشته استقلال بیشتری پیدا کرد دانشجویان توانستند پیش از ورود به دانشگاه، گرایش خود را مشخص کنند.
گستره ادیان و عرفان از الهیات بیشتر است. چون وقتی میگوییم ادیان، اسلام را هم شامل میشود. متاسفانه اکنون ادیان و عرفان در این رشته در تطبیق با اسلام نیستند. یعنی نه ادیانش اسلامی بررسی میشود و نه عرفانش. البته عرفان گاهی به اسلام نزدیک میشود اما ادیان کاملا از اسلام جداست و با اسلام تطبیق داده نمیشود. هرچند که بنیانگذار این رشته به دنبال تطبیق ادیان با اسلام بود، ایشان تاکید داشتنند که دانشجویان باید اندیشههای اسلامیشان را تقویت کنند و در واحدهای بعد درباره ادیان دیگر با عنایت به اسلام درس بخوانند. الان این رویکرد خیلی رعایت نمیشود و دیگر مقایسه و تطبیق با اسلام نیست. مثلا در کلاسهایی مانند یهود، مسیحیت و غیره دیگر خبری از اسلام نیست.
مسئولان باید این نقضها را برطرف کنند. اگر قرار است ادیان به تنهایی بررسی شود باید دانشگاههای ادیان و مذاهب در این زمینه فعالیت کنند وگرنه گرایش ادیان و عرفان رشته الهیات و معارف اسلامی باید تطبیق با اسلام داشته باشد.
این رشته اکنون در کل کشور در دانشگاههای آزاد اسلامی علوم تحقیقات، تهران مرکزی، تهران شمال و شهرری و در دانشگاههای دولتی دانشگاه تهران، فردوسی مشهد، سمنان، کاشان و تبریز در مقاطع کارشناسی، کارشناسیارشد و دکتری دانشجو تربیت میکنند. دانشگاه پیامنور، دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی و دانشگاه مذاهب قم هم این رشته را دارند.
آیا کرسیهای آزاداندیشی در حوزه ادیان و عرفان برگزار میشود و کیفیت آن چگونه است؟
بعید میدانم کرسیهای آزاداندیشی مورد تاکید رهبر معظم انقلاب با آن کیفیت مدنظر ایشان برگزار شود یا کار جدی در این زمینه صورت گرفته باشد، در صورتیکه در رشته ما موضوعات قابل بحث زیاد است و میتوان کرسیهای آزاداندیشی زیادی را در این رشته برگزار کرد.
اگر کرسیهای آزاداندیشی بسط و گسترش یابد برخلاف تصور برخی که دید غلطی دارند و میگویند کسانیکه ادیان و عرفان میخوانند بیدین میشوند، اتفاقا میتواند بسیار اثرگذار باشد. در حال حاضر هیچ دانشگاهی کرسی آزاداندیشی اسلام با سایر ادیان و با حضور اقلیتهای مذهبی برگزار نمیکند، البته گفتوگوهای مشترک بین ادیان در دانشگاهها وجود دارد ولی در ذیل کرسیهای آزاداندیشی نمیگنجد.
فرض کنید اگر در کرسیهای آزاداندیشی بررسی مقایسهای اسلام و یهود صورت گیرد بسیار اثرگذار خواهد بود. گاهی در دانشگاهها و مراکز در اینباره بحث میشود ولی مقایسهای نیست. مثلا دانشگاه آزاد اسلامی زمانی نشست بررسی روزه در ادیان مختلف را برگزار کرد، من هم روزه در یهود را توضیح دادم. این نوع مباحث مدون نیست و اتفاقی برگزار میشود. متاسفانه این موضوعات به صورت کرسی آزاداندیشی برگزار نمیشود یا مثلا به این صورت باشد که برتریهای اسلام را نشان دهد هم نیست.
همین جا به عنوان معلم این رشته به مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی توصیه میکنم که به این رشته بپردازند، وقتی دانشجو بداند که استادش به غیر از دین اسلام به ادیان دیگر هم مسلط است بیشتر اثرگذار است. تا اینکه دانشجو احساس کند که استادش فقط قرآن خوانده است و بحث میکند. بله هم بنده و هم کسی که علوم قرآنی خواندهایم این را میگوییم که قرآن برترین کتاب جهان است اما من بعد از خواندن کتابهای مذهبی عالم، این حرف را میزنم، اما یک علوم قرآنی بعد از خواندن قرآن این را میگوید. هرچند که نتیجه هر دوی ما یکسان است اما در نگاه تطبیقی، دانشجو و مخاطب بیشتر اقناع میشود. در جایگاه مقایسه جایگاه قرآن بسیار مقدس نمایان میشود و این نوع بررسی اثرگذارتر خواهد بود.
به نظر شما آیا نباید از بیان یکسویه دین اسلام فراتر رفت و در دانشگاهها در عمل نه حرف به سمت بررسی تطبیقی ادیان پیش برویم؟
مسئولان نظام آموزشی و نهادهای فرهنگی ما به جایگاه مقایسهای و سود و نفع آن خیلی واقف نیستند یا متقاعد نشدهاند. فکر میکنند که اگر اینگونه پیش برویم ایمان افراد سست میشود اما تجربه عملی خلاف این را ثابت کرده، ممکن است که فردی تعلق خاطری به دین خاصی نداشته باشد، آن دیگر مسئولیتش با خودش است، او ادیان و عرفان بخواند یا نخواند فرقی به حال او نمیکند. اگر بخواهیم جهانی به این موضوع بیاندیشیم رشته ادیان و عرفان باعث تبلیغ اسلام میشود، چراکه وقتی یکسویه درباره اسلام سخن نمیگوییم مخاطب قانع میشود، در این رویکرد همه چیز در نظر گرفته شده است، اینگونه میتوان اسلام را تبلیغ کرد. البته این برای همگان کارساز نیست، مخاطبانمان دانشگاهی هستند. اگر از این زاویه بتوانیم وارد مقوله ترویج دین اسلام شویم نتایج بهتری به دست میآوریم. ممکن است در میان بررسیها به نقاط اشتراک هم برسیم، اشکالی ندارد. مثلا روزه هم ما داریم و هم یهودیان. این مشخص میکند که روزه گرفتن فراگیر است و ما باید در روزه گرفتن جدیتر باشیم.
مثلا وقتی اسلام با مسحیت مقایسه شود، مشخص میشود که این دو دین در بسیاری مسائل با هم مشترک هستند ولی در این میان اسلام فقه دارد ولی مسیحیت فقه ندارد، مخاطب حتما تشخیص میدهد که اسلام همه مولفهها را دارد ولی مسیحیت یکی را ندارد. مسیحیت اخلاق و عرفان دارد، اسلام هم اخلاق و عرفان و فقه دارد، انسان وقتی به کمال برسد با اسلام بهتر میتواند برسد یا با مسیحیت؟ بدون اینکه درگیر شویم و مخاصمه کنیم خیلی راحت افراد قانع میشوند.
من توصیه میکنم که وقتی ادیان و عرفان میخوانید قرآن و نهجالبلاغه هم بخوانید، آن وقت میبینند که اسلام چقدر جذاب و ناب است. اینگونه افراد عاشقانه و عارفانه اسلام را میپذیرند.
پس با این توضیحات برگزاری کرسیهای آزاداندیشی در این حوزه یک ضرورت است
اگر کرسیهای آزاداندیشی در این حوزه برگزار شود، جایگاه این رشته را بهتر مشخص میکند، همچنین ضرورت توجه به دین بیشتر از گذشته معین میشود. البته باید با برنامهریزی جلو برویم و اتاق فکری داشته باشیم تا مخاطبان با این رشته آشنا شوند، چراکه استقبال از این رشته کم شده است. همچنین مخاطبان بازخورد دینشناسی از این رشته را در زندگیشان خواهند دید. آن وقت تعمیق باورهای دینی حاصل میشود که ما امروز در این زمینه دچار مشکل هستیم. ما حرف میزنیم ولی نمیدانیم باید چه کار کنیم، یکی از راههای سازنده همین کرسیهای آزاداندیشی است.
چقدر برگزاری کرسیهای آزاداندیشی در ادیان و عرفان میتواند جلوی تبلیغات مخالف و از جمله نمایشهای دروغین درباره خشونت در اسلام را یگیرد؟
علامه سیدحسن نصرالله میگوید که با داعش و اندیشههای سلفی و تفکیری در دو ساحت باید مبارزه کرد، یکی مبارزه میدانی و نظامی که مقطعی است یعنی تا زمانیکه آنها سلاح به دست دارند مبارزه ادامه دارد و پس از آن پایان مییابد. از آن زمان به بعد مسئولیت ما بیشتر میشود و آن مبارزه فرهنگی است.
کرسیهای آزاداندیشی در این زمینه میتواند نتایج خیلی خوبی داشته باشد، یکی از نتایج این است جنبههای رحمانی اسلام آشکارتر میشود. مثلا در قرآن میخوانیم اگر کسی یک نفر را به ناحق بکشد گویی او همه انسانها را کشته است، این آیهها پیام دارد، پیام این آیه این است که خشونت فقط در حد و اندازه ضرورت است.
نکته دیگر اینکه وقتی تاریخ اسلام را با تاریخ مسحیت مقایسه میکنیم خیلی چیزها روشن میشود. متاسفانه در بین جوانان نقل میشود که مسیحیت اخلاق و انسانیت و عشق دارد چراکه در نمازش حضرت مریم با بچهای در بغلش است ولی وقتی اسلام را میخواهند بیان کنند، ذوالفقار حضرت علی را نشان میدهند، شمشیری که در پرچم عربستان است. میگویند ببیند این شمشیر است و آن بچه بغل کرده است، کدام رحمانی است؟ مسیحیت رحمانی میشود. اتفاقا اینگونه نیست اگر تاریخ اسلام و مسیحیت با هم مقایسه شوند مسحیان از نظر کیفیت و کیفیت خشونت بسیار وحشتناکتری دارند. مثلا یکی از مصادیق خشونت آتش زدن آدمهای زنده است. سروتوس در قرن 16 میلادی به دستور ژان کالون در ژنو چگونه کشته شد؟ هیزمها را جمع کردند. سروتوس فریاد زد اگر میخواهید مرا بکشید مرا اعدام کنید، یا از کوهی بلند من را پرتاب کنید ولی من را در آتش نسوزانید. اما کالون بدون توجه به این سخنان گفت چون تو اعتراض به اعتقادات مسیحیان کردهای باید سوزانده شوی.
همه این نوع برخورد به خاطر اعتقاد است. سروتوس را از 9 صبح در وسط هزیمها کاشتند تا 12 ظهر کمکم سوخت. این کجایش رافت است.
در اسلام تیمور لنگ را داریم که آدم کشته است. متاسفانه او به عنوان حکومت اسلام حاکم شد و خشونت کرد ولی بازهم خشونت او در مقایسه با مسیحیت خیلی کمتر است.
در مسیحیت پاپ میگوید ما اعلام میکنیم چه کسی باید کشته شود و چه کسی زنده باشد. ما اگر مقایسه کنیم خشونتی که داعش و سلفیها باعث شدند به اسلام نسبت داده شود در بطن و متن اسلام وجود ندارد. ثانیا آنچه در تاریخ مسلمانان رخ داده نسبت به آنچه که در تاریخ مسیحیان رخ داده واقعا اندک است. مثلا پسر ناپلئون از 4 هزار نفر از نیروهای نظامی مسلمان با وعده اینکه جان شما در امان است، خواست که شمشیرهایشان را بر زمین بگذارند. وقتی زمین گذاشتند به پدرش پیام میدهد که چه کنم. ناپلئون گفت سلاحهایشان را جمع کن، بعد سرشان را ببر و بریز در دریا. آنوقت میگویند اسلام خشن است. در عهد جدید خشونت وجود ندارد ولی در عهد عتیق مملو از خشونت است.
اندیشههای داعش را اسلامی نمیدانیم. اینها تفسیرهای غلط دارند. یکی از راههای تفسیر معناشناسی است. در قرآن آمده است مشرکان را هر جا پیدا کردید بکشید. داعش معتقد است که چون شیعیان هنگام نماز مهر میگذارد پس مشرک هستند و باید کشته شوند. در صورتیکه باید معناشناسی کنند. مشرکان حربی مدنظر قرآن است. قرآن را نمیشود آیه به آیه تفسیر کرد. اگر اینها روشن شود دیگر کسی نمیگوید که اسلام خشن است.
گفتوگو از پروین طالبیان
انتهای پیام/