«اشتباه استراتژیکی» که مانع توسعه و ترویج پرشتاب طب سنتی در کشور شد
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، صبح یکی از روزهای مرداد ماه امسال در دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران همه چیز برای گزینش علمی دانشجویان داروسازی طب سنتی مهیا بود، اتاقها تعیین شده، میزها چوبی زیبایی چیده شده و فرمهای مخصوص برای این کار تهیه شده بود.
در بیرون اتاقها، صندلیهایی برای کسانی که باید در سالن انتظار برای مصاحبه شکیبایی میکردند، چیده شده بود؛ ساعت 8 صبح را نشان میداد و مسئولان مصاحبه منتظر حضور دانشجویان و احتمالاً با هم بر سر معیارهای دانشجوی مناسب صحبت میکردند و شاید هم در ذهن مجبور بودند سطح توقعشان را با نظر یکدیگر تعدیل کنند.
زمان میگذشت و عقربههای ساعت عدد 10 را نشان میداد اما همچنان صندلیها خالی بود در حالیکه برای چنین روزی، ازدحام برای حضور دانشجویان پیشبینی شده بود؛ پس احتمالا مصاحبهکنندگان از خود پذیرایی کردند تا دانشجویان مشتاق رشته «داروسازی طب سنتی» خود را برسانند اما زمان میگذشت و هیچ از اثری از حضور دانشجویان نبود که نبود ...
عاقبت طی تماسی با وزارتخانه مشخص شد که هیچ فارغالتحصیل داروسازی حاضر به انتخاب رشته داروسازی طب سنتی در معتبرترین دانشگاه علوم پزشکی کشور نشده است!
اما چه عواملی باعث شده که رشتهای با صرف هزینههای میلیاردی و صرف عمر دانشجویان دکترای پزشکی عمومی، امروز به این وضعیت گرفتار شود؛ برای درک این وضعیت وخیم باید حدود 10 سال به عقب بازگشت.
در سال 1386 رشته طب سنتی در دانشگاه علوم پزشکی ایجاد شد؛ در ابتدا این رشته از میان فارغالتحصیلان مقطع پزشکی عمومی، دانشجو پذیرش کرد و مدرک کارشناسی ارشد طب سنتی را پس از طی یک دوره چهار ساله به دانشجویان ارائه میکرد؛ این وضع در کمتر از دو سال تغییر کرد و در دولت نهم قرار بر این شد که فارغالتحصیلان این رشته با مدرک تخصص طب سنتی فرارغالتحصیل شوند.
در همان دوران زمزمههایی از سوی فعالان، اساتید و دلسوزان طب سنتی در نقد این رویه و تاکید بر وقوع یک «اشتباه استراتژیک» به گوش میرسید؛ تذکرات و نقدهایی که متاسفانه نهتنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه با موجی از خشم و تهاجم مسئولان امر نیز مواجه شد.
تجربه موفق هند و چین در جذب دانشجو از مقطع دیپلم و طی کردن دورههای چهار یا پنج ساله نشان میداد که استراتژیی که ایران برای گسترش طب سنتی در کشورمان انتخاب کرده اشتباه بوده است؛ در چین اصولا برنامه آموزش طب سنتی یک برنامه پنج ساله است که دانشجو از مقطع دیپلم جذب میشود به طور مثال در «دانشگاه طب سنتی چینی شانگهای» (https://www.chinaeducenter.com/en/) یکی از چهار دانشگاه پیشتاز در عرصه طب سنتی چین است این دوره شامل: مبانی نظری طب چینی؛ تشخیص در پزشکی چینی؛ پایگاه گیاهان دارویی چین؛ فرمول گیاهی چینی؛ آناتومی عمومی انسان؛ فیزیولوژی؛ آسیبشناسی؛ بیوشیمی؛ اصول تشخیص؛ طب داخلی؛ طب داخلی چینی؛ پزشکی خارجی چینی؛ زنان و زایمان در طب چینی؛ اطفال در طب چینی؛ طب سوزنی و moxibustion، tuina؛ ادبیات کلاسیک پزشکی و اخلاق پزشکی است.
البته این رشته توسط دورههای طب سوزنی، توینا پنج ساله و فارماکولوژی طب سنتی چینی چهار ساله و تاسیس بیمارستانهای متعدد طب سنتی حمایت میشود؛ چین و هند توانستند از این طریق، یک اکوسیستم طب سنتی را برای مردم کشور خود فراهم آورند؛ این روش بسیار کوتاهمدتتر و کمهزینهتر از نظام آموزشی طب سنتی در ایران است که دانشجو بعد از طی کردن یک دوره هفت ساله پزشکی عمومی باید خود را برای طی کردن حداقل چهار سال دیگر برای آشنایی با طب سنتی آماده سازد.
اشتباه عمده طراحان دورههای PHD طب سنتی در کشورمان این بوده که نتوانستند فرق بین طب مکمل و طب جایگزین را درک کنند؛ به زبان ساده میتوان گفت که تفاوت این دو در این است که طب جایگزین میتواند جانشین طب رایج شود اما طب مکمل تنها در کنار طب رایج، پاسخگوی نیاز بیماران خواهد بود.
اگر تصور طراحان این رشته این بود که طب سنتی ایرانی ـ اسلامی همانند طب چینی یا آیروودای هندی توان جایگزینی با طب رایج را دارد پس اطلاله زمان برای تحصیل طب مدرن چه سودی برای دانشجویان این رشته خواهد داشت به جز صرف هزینه گزاف برای کشور و بالا رفتن سن دانشجو تا عمر کاری کوتاهتری داشته باشد.
دانشجویی که از دیپلم وارد فضای طب سنتی میشود ذهن بسیار منعطفتر و جوانتری برای درک و توسعه مباحث و مبانی طب سنتی دارد تا دانشجویی که پس از هفت سال مطالعه طب مدرن باید اغلب دانستهها و آموختههای خود در طب نوین را دور بریزد تا بار دیگر تعریفی جدید از بدن انسان و بیماریها و ... داشته باشد؛ برای در پیشگرفتن چنین رویه ناصواب و اتلاف این نیرو و سرمایه چه توجیهی میتوان داشت.
البته شاید طراحان اولیه این مشکل را از پیش تشخیص داده و مقطع این رشته را PHD تعریف کرده بودند بدین معنی که فارغالتحصیلان این رشته به کار مطالعاتی برای تغذیه کارشناسان ارشد طب سنتی بپردازند و بعد از مدتی اکوسیستم طب سنتی را در کشور ساماندهی کنند اما سیر تاریخی وقایع بهگونهای دیگر رقم خورد تا چنین نظامی شکل نگیرد؛ باید در نظر داشت که با وجود تمام این حوادث تا سال 1392 جذب دانشجو در این رشته وضعیت مطلوبی را داشت اما پس از آن، روند امور سیر نزولی گرفت که در ادامه به گوشهای از این وقایع اشاره شده است.
قاعدتاً برای شروع بهکار فرایند آموزش رشته طب سنتی در قالب دانشکدههای طب سنتی باید از پیشکسوتان طب سنتی کشورمان برای این امر خطیر، دعوت میشد؛ برای همین هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبهای برای تعیین صلاحیت این خبرگان و پیشکسوتان تعریف شد اما متاسفانه در عمل این مسئله هم متوقف ماند.
تاریخ شفاهی طب سنتی بعدها فاش خواهد کرد که چه حوادثی موجب شد که دستور رئیسجمهور برای ساماندهی فعالان طب سنتی صرفاً منجر به صدور پنج تا شش مدرک یک ساله شود؛ جای این سؤال وجود دارد که آیا معاون وقت طب سنتی، حاضر نشد بیش از پنج نفر را به وزیر معرفی کند یا اینکه وزیر وقت بهداشت حاضر نمیشد که مدارکی با اعتبار بیش از یک سال را برای افراد بیشتری که صلاحیتشان محرز شده بود را تائید کند؛ انشاالله صداقت این افراد موجب شود تا علل عدم ساماندهی فعالان طب سنتی در کشور مشخصص شود.
آیا مسئولان اجرایی این کار معتقد بودند که شورای عالی انقلاب فرهنگی در تصویب چنین مصوبهای، اشتباه کرده که مانع اجرای آن شدند یا اینکه نیت دیگری در کار بود که منجر شد این مصوبه شورا بهگونهای اجرا شود که عملاً کارآیی لازم را نداشته باشد.
از سوی دیگر باید توجه داشت که در حال حاضر داروهای طب سنتی، قیمتی کمتر از داروهای طب مدرن ندارند بهطور مثال یک شربت دفین هیدرامین حدود یک هزار و 400 تومان است اما یک شیشه شربت تیمکس(گیاهی) با قیمت 7 هزار تومان توزیع میشود؛ با این اوصاف، تصمیم دولت برای توسعه طب سنتی نهتنها به کاهش هزینههای درمان مردم کمکی نکرد بلکه این هزینهها را افزایش نیز داد.
در کشورهایی مانند هند و چین در کنار توسعه تولیدات دارویی طب سنتی، نظام خام فروشی عطاریها هم گسترش یافت، در این نظام درمانگران اقدام به ساخت داروهای ترکیبی گیاهی در محل فروش داروهای گیاهی نیز میکنند و دولت اقدامات نظارتی را نیز بر آنها اعمال میکند اما به نظر میرسد در کشورمان با گسترش متخصصین داروسازی طب سنتی بارها نظام عطاریها در کشور مورد تهدید قرار گرفته است.
دوگانگیهای موجود، مراجعهکنندگان و بیماران را نیز سردرگم کرده است؛ برای بیماران این سؤال مطرح میشود که اگر قرار بوده با طب رایج درمان شوند، قاعدتاً باید به پزشک طب مدرن مراجعه میکردند اما زمانی که انتخاب میکنند به طب سنتی مراجعه کنند، دانستههای طبیب مدرن عملا به کارشان نمیآید و در چنین شرایطی ترجیح میدهند به کسی مراجعه کنند که بطور خالص استاد طب سنتی باشد نه اینکه برای درمان خود به فردی مراجعه کنند که بیش از نیمی از ذهنش، انباشته از دانستههای طب مدرن باشد و از آن سوی دستی هم بر آتش حوزه طب سنتی و گرفتار در این دوگانگی و تضاد!
این حس عدم اطمینان به توسعه دانشی طب سنتی نیز صدمات فراوانی وارد کرد؛ کتب متعددی در این حوزه وجود دارد که به درمان بیماران در وضعیتهای اوژانسی یا درمانهای ارتوپدی میپردازد که ظاهراً در دانشکدههای طب سنتی از خطوط قرمز محسوب میشود بدون اینکه به این نکته توجه شود که تکنیکهای غیرجراحی ارتوپدی مگر چیزی به جز جمعآوری دستاوردهای شکستهبندان اروپایی، امریکایی و ... است که تدوین شده و هسته اصلی این علم را محقق کرده است؛ مطالعه ابتدایی تاریخ پزشکی هم نشان میدهد این تکنیکها، خلقالساعه نبوده و در یک بستر تاریخی تکوین یافتهاند؛ حال آیا ممکن نیست که شکستهبند خراسانی یا مازندرانی ما در ایران با تکنیکی آشنا باشند که شکستهبندان اروپایی یا امریکایی از آن مطع نبودند و جمعآوریکنندگان این حوزه آن را وارد کتب خود نکرده باشند.
از سوی دیگر بازار کار برای فارغالتصیلان داروسازی طب سنتی عملا وجود نداشت چرا که عملا طرح تاسیس داروخانههای طبیعی عملیاتی نشد؛ هر چند باید دید که طراحان این نوع داروخانههای قصد داشتند با تاسیس این داروخانهها، هزینههای درمان را در کشور کاهش دهند و خدمات مناسبتری به بیمارن ارائه کنند یا نیت دیگری را دنبال میکردند اما به هر تقدیر، یک دانشجوی رشته داروسازی طب سنتی که عملاً امید تاسیس چنین داروخانههایی را ممکن نمیدید، با چه توجیهی باید خود را متقاعد کند که چهار سال از عمرش را صرف تحصیل در چنین رشتهای کند کما اینکه مراحل اخذ مجوز تولید گیاهان دارویی یا استانداردسازی آن هم محدود به فارغالتحصیلان این رشته نیست.
همچنین یک انجمن علمی طب سنتی تاسیس شد و صرفاً به دانشجویان و فارغالتحصیلان این رشته محدود شد؛ ارزیابی این مسئله که تصمیمات این انجمن تا چه اندازه به توسعه طب سنتی کشور کمک کرده را باز میگذاریم تا آیندگان به آن پاسخ دهند و درباره آن قضاوت کنند.
باید به این نکته توجه داشت که وزارت بهداشت و درمان طرح آموزش طب سنتی را برای پزشکان عمومی آغاز کرد؛ دورههای کوتاهمدتی که هر چند قصد داشت تعداد ارائهکنندگان خدمات طب سنتی را افزایش دهد اما در عمل نتوانست از مراجعه مردم به سایر فعالان طب سنتی بکاهد و همین امر، انگیزه کسانی که میخواستند به ادامه تحصیل در مقطع PHD طب سنتی بپردازند و چهار سال از عمرشان را صرف این رشته کنند را از میان برد؛ شاید به همین دلیل باشد که بعد از گذشت چند سال هنوز وزارت بهداشت گواهی پایان دوره برخی از این پزشکان را صادر نکرده است.
تمام این عوامل موجب شد که بتوان پروژه مقطع PHD طب سنتی را عملاً پروژه شکستخورده قلمداد کرد؛ وقتی دانشجویی حاضر نیست برای ثبتنام به این دانشکدهها مراجعه کند همانطور که این اتفاق امسال برای گروه داروسازی دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران رخ داد؛ حال باید این سؤال را پرسید که چه دلیلی برای ادامه حیات این گروه وجود دارد و جا دارد کارشناسان این حوزه بررسی کنند که پروژه مقطع PHD طب سنتی در کشورمان چقدر هزینه به همراه داشته و آیا متناسب با این هزینهها، دستاورد مناسب و درخوری داشته یا در چنبره عملکرد مسئولان امر، سیر قهقرایی داشته است؟
اگر مسئولان دانشگاهی این رشته به جای اصرار به اینکه خود را بهعنوان یک متخصص همانند متخصص قلب یا چشم معرفی کنند، بیشتر به فکر تشکیل اکوسیستم طب سنتی در بستر اجتماعی آن در کشورمان بودند، هیچگاه این وضعیت وخیم رخ نمی داد.
صرفاً کفایت میکرد که از همان ابتدا، فعالان طب سنتی کشور ساماندهی میشدند و با تکیه به تجارب موفق کشورهایی همانند چین و هند، رشته طب سنتی از مقطع دیپلم اقدام به جذب دانشجو میکرد و میتوانست موجب بالندگی خدمات درمانی کشور، ترویج همهجانبه، پرشتاب و واقعی طب سنتی در کشورمان شود.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/