صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
مصطفی محدثی‌خراسانی:

«اخوان ثالث» را از کودکی می‌شناسم / اولین غزلم برای امام (ره) بود

«مصطفی محدثی‌خراسانی» شاعر برجسته کشورمان با اشاره به جایگاه شعر گفت: شعر به دلیل اینکه در لحظه متولد می‌شود و خیلی زود می‌تواند در برابر اتفاقات عکس‌العمل نشان دهد، سرباز در صحنه است.
کد خبر : 217558

به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، «مصطفی محدثی‌خراسانی» متولد سال 1340 در شهرستان تایباد (خراسان جنوبی) است. وی از دوران کودکی به مشهد رفت و تحصیلات عالی را در همان‌جا گذراند. آغاز فعالیت جدی او در سرودن، با تشکیل گروه شعر حوزه هنری مشهد در سال 1364 همزمان بود.


از آثار او می‌توان به «شاعران پروازی»، «هزار مرتبه خورشید»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 46»، «طنین کوه»، «سلوک باران» و «گزیده غزلیات بیدل با نام «از چیدن رنگ» اشاره کرد.


آشنایی محدثی‌خراسانی با برخی از شاعران بزرگ معاصر خراسان مربوط به دوران کودکی اوست. وی امروز یکی از تاثیرگذارترین شاعران جبهه انقلاب اسلامی است که پس از تجربه‌های مختلف در عرصه مدیریت فرهنگی، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. خبرگزاری دفاع مقدس در پرونده‌ای به بررسی «جایگاه هنر انقلاب و جهانی شدن آن» پرداخته است که در این بخش گفت‌وگوی خبرنگار ما را با محدثی خراسانی درخصوص موضوع مزبور می‌خوانید:


* استاد! برای مقدمه از چگونگی ورودتان به عرصه شعر بگویید؟


شعر در خانواده ما تقریباً یک بحث موروثی است. پدرم «حسن محدثی‌خراسانی» معروف به «شیخ حسن» از شاعران فعال انجمن‌های ادبی خراسان بودند که در دوران تحصیل طلبگی‌شان اکثر دوستان‌اش، شاعران طلبه مثل محمدرضا شفیعی‌کدکنی بودند.


در همان فضا وقتی که من به همراه پدرم در انجمن‌های ادبی خراسان شرکت می‌کردم، مقام معظم رهبری نیز در مشهد بودند و پدرم با ایشان دوستی داشتند. در سال 1386 در دیدار شاعران وقتی شعری را در محضر رهبر انقلاب خواندم، ایشان از خاطرات مشترک‌مان پرسیدند و سال فوت پدرم را سوال کردند.


حدود سال‌ 1350 روزهای جمعه به همراه پدر به انجمن ادبی «فرخ» می‌رفتم. حیاط منزل آقای فرخ، باغ بزرگی بود و با بچه‌های برخی از شاعران در همان باغ، بازی می‌کردیم تا جلسه شعرخوانی تمام شود. در همان سنین دکتر شفیعی کدکنی، اخوان ثالث و محمد قهرمان را دیده بودم.


بعدهاً وقتی زمزمه‌های شعری را در خودم مشاهده کردم، اولین شعری را که از خودم بخاطر دارم، شعری بود که در سال 1354 در سوگ پدربزرگم گفتم. ایشان روحانی معتبری در تربت جام بود که اکنون در شهرستان باخر در مسجدی که 50 سال امام جماعت آن بود، دفن است.


همزمان با پیروزی انقلاب، رسماً زبان به شعر گشودم. الهام بخش اولیه من برای سرودن شعر، شخصیت حضرت امام (ره) بود. اولین شعرهای من نیز برای ایشان است و اولین غزل دُرست و درمانی که گفتم و امروز می‌توانم آن را خیلی جاها بخوانم، در سن 17 سالگی بود.


اوایل سال 1358 بود که به همراه پدرم از تربت جام با مشکلات آن زمان با اتوبوس و قطار، خودمان را به مدرسه فیضیه قم رساندیم. مراسم باشکوهی بود که هزاران نفر می‌آمدند. حضرت امام سخنرانی نداشتند و فقط چند دقیقه‌ای برای جمعیت حاضر، دست تکان می‌دادند و مردم نیز در یک فضای ملکوتی و روحانی می‌گریستند.


در این سفر من این غزل را گفتم:


ارمغان سفرم، شعر تری آوردم
این ره آورد ز شیرین سفری آوردم


در سرا پرده آن پیرف دمی سر کردم
از پس پرده برایت خبری آوردم


دل سیه رفتم و در محضر نورانی عشق
زدم اکسیر بر آن قلب و زری آوردم


ذلت عافیت از چهره من پیدا بود
عزتی یافتم و چشم‌ تری آوردم


مثل مرداب پُر از حَسرت دریا رفتم
مُوج گردیدم‌ و شوریده سری آوردم


عُمر من کوچه بی حادثه غفلت بود
خودگری، خودشکنی، خودنگری آوردم


رونق معرفت آنجا، نه چنین اندک بود
عیب من بود که از آن مختصری آوردم


* شغل شما از اول چه بود؟


من تا سال 1380 در مشهد بودم و سپس به تهران آمدم. شغل و زندگی من در مشهد و در تهران همگی در فضای فرهنگی و مرتبط با شعر بوده است. در مشهد از سال 1367 تا 1380 مسئول گروه شعر حوزه هنری و همزمان مسئول کانون شاعران و نویسندگان آموزش و پرورش خراسان بودم. عمر من در این مدت صرف تعامل با شاعران شد و از زمانی که به تهران آمدم سردبیر مجله شعر بودم و در شورای عالی شعر صدا و سیما نیز عضویت داشتم و اکنون نیز به مبحث شعر و موسیقی می‌پردازم.


* همزمان با آغاز دوران دفاع مقدس، شما چه فعالیتی داشتید؟


در ایام دفاع مقدس، من مشهد بودم. سال 1362 در یکی از روستاهای بین مشهد و نیشابور به اسم جمال‌ده، معلم بودم. 15 دانش‌آموز داشتم که دو نفر کلاس اولی، دو نفر کلاس دوم و... بودند. من تنها معلم روستا بودم و مدرسه دو اتاق داشت که یک اتاق محل اسکان من و اتاق دیگر کلاس درس بود.


ابتدای سال 1362 حال و هوای جبهه داشتم اما رئیس اداره ما که آن زمان «حسن خجسته» بود اجازه نمی‌داد به جبهه بروم و می‌گفت «مدرسه کم از جبهه نیست، اگر شما نباشید مدرسه خالی می‌ماند.»


مدتی بعد خواهرم به عنوان آموزش‌یار نهضت سوادآموزی ثبت نام کرده بود. برای انتخاب روستا به او گفته بودم «جمال‌ده» را انتخاب کند تا در کنار هم باشیم. او آموزیار روستا شد و من تصمیم گرفتم او را جای خودم بگذارم و چندماهی به جبهه بروم.


آبان ماه سال 1362 به جبهه رفتم. از طریق لشکر 61 محرم به سرپل ذهاب اعزام شدم و در پادگان ابوذر به عنوان رزمنده حضور پیدا کردم. طی مدت حضورم در جبهه عملیاتی رخ نداد اما هواپیماهای عراقی به منطقه حمله می‌کردند و با ضد هوایی‌ها مقابله می‌کردیم. پایان سال بود و من دوباره به روستای جمال‌ده رفتم تا امتحانات دانش‌آموزان را برگزار کنم.


* آن روزگار فعالیت ادبی متاثر از اتفاقات دفاع مقدس داشتید؟


من چون با پیروزی انقلاب، زبان به شعر گشوده بودم، زیرساخت اکثر شعرهایم برگرفته از فرهنگ ایثار و شهادت بود. گاهی که در حوزه شعرهای عرفانی و عاشقانه وارد می‌شدم وقتی شعرها را واکاوی می‌کردم متوجه می‌شدم خواستگاه شعرهایم عشقی است که در دل و جان شهدا و رزمندگان است. امروز هم شعر ما در هر موضوعی که ورود پیدا می‌کند صبغه و رنگ و بوی فرهنگ شهادت و ایثار دارد.


* شاعران معاصری که بر شعر شما تاثیرگذار بودند چه کسانی بودند؟


سال‌های دفاع مقدس دوبیتی و رباعیاتی را تحت تاثیر، رباعیات «سیدحسن حسینی» می‌گفتم. سید حسن حسینی تازه رباعی سرودن را شروع کرده بود و طنین متفاوت و پرشوری را به همراه «قیصر امین‌پور» به راه انداخته بودند، وقتی این اشعار به گوش ما می‌رسید به شدت به وجد می‌آمدیم و کارهایی را تحت تاثیر همین رباعیات انجام می‌دادیم.


تحت تاثیر این رباعی از «سید حسن حسینی» که می‌گوید:


در پرده سوز و ساز هم می‌خندیم
با داغ درون گداز هم می‌خندیم
چون لاله نوشکفته‌ای در باران
از گریه پُریم و باز هم می‌خندیم


من یک رباعی سروده بودم:


در پرده‌ای از غبار هم می‎‌خندید
با دیده اشک بار هم می‌خندید
با آن که تو را خزان خزان پژمردند
شاداب‌‍‌تر از بهار هم می‌خندید


این را برای اسرایی گفته بودم که در دوران اسارت، مقاومت می‌کردند.


* شما قیصر امین‌پور و سیدحسن حسینی را حضوراً دیده بودید؟


نه؛ من در مشهد بودم اما پیگیر بودیم و آثار جدید شعرا را می‌شنیدیم. دوستی به اسم سید عبدالله حسینی داشتیم. ایشان طلبه و شاعر بود که به تهران رفت و آمد داشت و هر هفته خبرهای جدید را برای ما می‌آورد.


* شما در دوران حیات امین‌پور و سیدحسن حسینی نتوانستید با آن‌ها دیدار داشته باشید؟


بارها شاعران بزرگ از جمله امین‌پور و سید حسن حسینی را دیدم و با آن‌ها دوست شدم. خیلی رفاقت خوبی هم با آن‌ها داشتم.


* انجمن ادبی مشهد چطور شکل گرفت؟


از سال 1363 شاعران جوان مشهد تشکلی را با محوریت شهید «احمد زارعی» معاون تبلیغات سپاه ایجاد کردیم. گروه شعری شکل گرفت که تمام شاعران مطرح میانسال خراسان، بر آمده از آن جلسات هستند.


مجید نظافت، محمدکاظم کاظمی، سید عبدالله حسینی، محمدحسین جعفریان و مرتضی امیری اسفندقه میدان‌دارهای جلسه بودند. 50 نفر از جمله شخصیت‌هایی چون علیرضا سپاهی، محمد رمضانی، قاسم رفیعا، آرش شفاعی و محمد بهشتی در این جلسات رشد کردند.


* اولین حضور جدی شما در عرصه شعر چگونه و چه سالی بود؟


وقتی تشکل ما ایجاد شد و صدای توانمندی‌های شاعران خراسان به تهران رسید، در حوزه هنری مکانی به ما دادند. سال 1364 این گروه شکل گرفت و اولین حضور جدی ما در شعر کشور، مربوط به سال 1365 و کنگره شعر جنگ در اهواز شد.


احمد زارعی اتوبوسی را به مشهد فرستاد و با حدود 20 نفر از شاعران جوان آن روزگار به تهران آمدیم و سپس به اهواز رفتیم. اولین دیدار ما با شاعران مطرح کشور در آن سفر بود. قیصر امین‌پور، سید حسن حسینی، علی معلم، نصرالله مردانی و همه شاعران بزرگ آن روزگار حضور داشتند و اولین حضور ملی ما در شعر شکل گرفت. سفری به فاو داشتیم. کنگره‌های بعدی شعر دفاع مقدس در کرمانشاه و سایر شهرها برگزار می‌شد.


* کارکرد شعر در دوران دفاع مقدس چگونه بود؟


شعر به دلیل اینکه هنر ملی ایرانی‌هاست و در بین مردم بی سواد نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد، همیشه اهمیت بالایی داشته است. شعر توسط خطبا، سخنرانان، روحانیون و اهالی دانشگاه همیشه مورد استفاده قرار گرفته اما در دوران دفاع مقدس کمک ویژه‌ای کرد. اکثر شعارها و سربندهای رزمنده‌ها شعر بود؛ «یا شهادت، یا زیارت» منظوم است و وزن دارد. شعر، در دوران انقلاب و دفاع مقدس، سرباز در صحنه و سخنگوی هنر انقلاب بود.


شعر به دلیل اینکه در لحظه متولد می‌شود و خیلی زود می‌تواند در برابر اتفاقات عکس‌العمل نشان دهد، سرباز در صحنه است. به این خاطر آن روزها، شعر تاثیرگذار و پُر رونق بود. شعر در دوران دفاع مقدس، سخنگوی هنر انقلاب بود.


شعر انقلاب در کنگره‌های شعر دفاع مقدس شکل گرفت. خاستگاه و محل رشد شعر انقلاب و محل کشف استعدادهای ادبی، کنگره‌های شعر دفاع مقدس بود.


* متاثر از شخصیت‌های شهید، شعر گفته‌اید؟


من دوستی به اسم «سید یحیی حسینی» داشتم که سال 1357 دوره تربیت معلم را در سبزوار قبول شده بودیم. دوست‌های صمیمی هم بودیم؛ جنگ که شروع شد ایشان به جبهه رفت و بیشتر ایام دفاع مقدس در خط مقدم بود تا در سال 1365 در مهران به شهادت رسید؛ من غزلی را برای ایشان گفته بودم:


امشب دلم کُنج غمت جا گرفته است
با یاد جانگداز تو، ماوا گرفته است


این شعر را برای ایشان گفته بودم که بعدهاً منظومه بلندی را به اسم «ولی مهر» که شامل 150 بیت است را در کتابی به چاپ رساندم. کُل آن منظومه متعلق به شهید «ولی‌الله چراغچی» است.


در آن مثنوی فکر می‌کردم که ولی‌الله چراغچی هستم که از قافله عقب مانده‌ام. انگار وجود شهید چراغچی، دو بخش داشت. که بخشی از آن جا مانده است و آن من هستم. بیان آن مثنوی همین مسئله است. خیلی از رباعیات و دوبیتی‌ها و غزل‌هایم گفت‌وگو با شهداست.


منبع:دفاع پرس


انتهای پیام/

ارسال نظر