صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادداشت رسالت/دکتر حامد حاجی‌حیدری

ابرشهید دهه هفتادی

نکته‌ای هست... ؛ و آن این که در روز جزا، همه ما به شهیدان راه حق غبطه می‌خوریم، افسوس. و یا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزاً عظیما...؛ این قبول، ولی شهیدان نیز به مقام عباس علیه السلام رشک خواهند برد.
کد خبر : 217200

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، نکته‌ای هست... ؛ و آن این که در روز جزا، همه ما به شهیدان راه حق غبطه می‌خوریم، افسوس. و یا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزاً عظیما...؛ این قبول، ولی شهیدان نیز به مقام عباس علیه السلام رشک خواهند برد. شهیدی که بی سر و بی دست، «یک تنه» غوغای سرتاسر تاریخ شد. و در این میان، و از میان شهیدانی که همه ما به مقام آن‌ها غبطه خورده‌ایم و خواهیم خورد، شهید جوان هفتاد و یکی، از نجف‌آباد اصفهان، در یک موقعیت عباس‌وار، ناگهان یک «غوغای سرتاسر» شد، و باز این محرم بود که اسلام را در هیاهوی زنجیره‌ای‌های بی‌حیا و غرب‌زده، زنده نگاه داشت، و تبلیغات معاویه صفت آن‌ها را شست و برد.


ما در جریان نسل سوم شهدای وطن، در جبهه‌های دور دست حریم آل الله، سرداران بزرگی را از پیر و جوان تقدیم کردیم که به مقام تک تک آن‌ها و خانواده‌ها و فرزندان مطهرشان رشک می‌بریم و تقدیم احترام می‌کنیم؛ و یا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزاً عظیما...؛ این قبول، ولی از میان همه آن‌ها، یک شهید جوان هفتاد و یکی، عباس‌وار، بی‌دست و بی‌سر، «یک تنه»، «غوغای سرتاسر» این موطن شد.


ظاهر ماجرا این بود که مشهد و تهران و اصفهان و نجف‌آباد، به قیامت کبرا بدل گردید، و هر یک از این شهرها مراسمی را در خاطر خود ثبت کردند که نمونه کامل عیار آن را پیش‌تر ندیده بودند. بله؛ ظاهر ماجرا این بود، و همین ظاهر، عظیم و آیت حق شد.


ولی، بیش از این ظاهر تابناک، باطن ماجرا این بود که در مراسم تدفین این شهید رفیع، از سر تا سر ایران به نجف‌آباد شتافتند، و این، نشان می‌داد که کل ایران، موطن شهیدان، برای این شهید جوان هفتاد و یکی، به علامت احترام به پا خاست. حقیقتی که کمتر دیده شد و پوشش رسانه‌ای چندانی نیافت.


برای برخی، همچون اهالی یکی از روزنامه‌های رنجیره‌ای و «آمد نیوز»، این، نشان از توطئه درونی سرداران سرسپرده وطن داشت؛ بله آن‌ها که توطئه‌های بیرونی را توهم می‌دانند، به درون که می‌رسند، دنبال «پشت صحنه» می‌گردند، و همه چیز را توطئه می‌بینند و ذهن «روشنفکر» خود را برای فهم حکمت ژرف ماجرا به زحمت نمی‌اندازند. خب؛ به قول جلال، تقصیری ندارند؛ روشنفکر هستند دیگر، و از آن‌ها بیش از این توقعی نیست...


بله؛ برای برخی، التفات عظیم مردم این موطن به شهید محسنی حججی، جوان هفتاد و یکی، ناشی از کج‌فهمی مردم یا دسیسه سرداران سرسپرده وطن است. ولی، برای اهل ایمان، که جمله امیر المؤمنین علیه السلام را به یاد سپرده‌اند که «خداوند را در سستی عزم‌ها یافتم»، هوش و حواس را به سمت «غیب» معطوف می‌دارند؛ «ذلک الکتاب لاریب فیه؛ هدی للمتقین؛ الذین یؤمنون بالغیب».


شهید محسن حججی جوان هفتاد و یکی، بی‌دست و بی‌سر، «یک تنه»، به یک جنبش عظیم فرهنگی بدل شد، که حیثیت «آمد نیوز» و رنجیره‌ای‌ها را شست و برد. در فهم پدیده شهید جوان هفتاد و یکی، ذهن مؤمن از ذهن سست ایمان متمایز می‌شود. این که وقتی جوانی ملهم از شهادت ثار الله علیه السلام، خالصانه از خدا می‌خواهد تا شهادتش، ریختن قطره قطره خونش، موج آفرین شود، دستی از غیب برای استجابت دعای معصومانه و خالصانه او بر می‌آید که، حتی، نحوه بریدن سر او توسط اشقیا شرایط یگانه تاریخی را رقم بزند که آنچه او خواست را من حیث لایحتسب فراهم کند. قطره قطره قطره و ذره ذره ذره خون مطهر آن شهید آرام و مطمئن، در صحنه‌ای بزرگ مکرراً رؤیت شد و ضمن اشک و دریغ، از فرط عظمت و شکوه، خاطره شهادت‌های راز آمیز کربلا را زنده کرد. خدا به همه ما از آن روزی‌های «من حیث لایحتسب» عنایت بفرماید و حیات و ممات ما را همچون حیات و ممات محمد و آل او علیهم السلام، مبارک گرداند. آمین.


منبع:رسالت



انتهای پیام/

ارسال نظر