صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۸:۱۹ - ۰۸ مهر ۱۳۹۶

از «مکن ای صبح طلوع» تا «ای ساقی لب‌تشنگان»؛ شاعر مرثیه‌های ماندگار کیست؟

سروده‌های متعددی در سال‌های متمادی در هیات خوانده شده و دل عاشقان کربلا را با خود همراه می‌کند، اما شاید کمتر کسی بداند که شاعر این سروده‌ها کیست؟
کد خبر : 217071

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، عاشورا گنجینه‌ای از معارف است که در ابعاد مختلف ظهور یافته است؛ از ابعاد اندیشگی و معرفتی گرفته تا وجوه مختلف هنری. شعر نخستین هنری است که با تأثیرپذیری از این واقعه، مجال بروز یافت و توانست مصیبت اهل بیت(ع) را با واژگانی ساده اما با محتوایی پرمغز به مخاطب و مستمع منتقل کند.


طی 14 قرن گذشته از حماسه عاشورا تاکنون، اشعار مختلفی ار سخندانان و شاعران متولد شده‌اند، اما در این میان تنها تعداد کمی از این سروده‌ها توانسته‌اند نام خود را در ضمیر مخاطب، حتی پس از گذشت سال‌ها و سده‌ها، ثبت کنند. در رمز ماندگاری این اشعار نمی‌توان دلیل خاصی را ذکر کرد؛ ممکن است یک سروده به دلیل نوای دلنشینش ماندگار شده و یا ممکن است پس از مشق بسیار شاعر در درجه بالایی از منظر زبانی و محتوایی خلق شده است؛ اما مسلم آن است که هر شعر ماندگار و پایداری که گذر سال‌ها نتوانسته خاک فراموشی بر آن بپاشد، عنایت خود اهل بیت(ع) است.


در این نوشتار به بخشی از سروده‌های ماندگار و معروفی که سال‌های متمادی دل عاشقان امام حسین(ع) را با خود همراه کرده است، اشاره می‌شود.


«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...»


سال‌ها از سرودن این شعر می‌گذرد. همه محرم را با شعر محتشم آغاز می‌کنند و بسیاری اذعان دارند که هر چند شعر عاشورایی از کسایی آغاز شده، گذری در دفتر مثنوی مولانا داشته و بعد از صفویه به ویژه در سال‌های پس از انقلاب رشد چشم‌گیری از حیث کمیت و کیفیت داشته، اما ترکیب‌بند محتشم حکایت دیگری دارد؛ حکایتی که ماندگاری این شعر را رقم زد و بر دل‌های عاشقان اباعبدالله(ع) خوش نشست.


کمال‌الدین علی محتشم کاشانی بزاز ساده‌ای در بازار کاشان بود که به واسطه اشعار نابش ملقب به شمس الشعرای کاشان شد. او در آغاز سده ده هجری و هم‌دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دوران‌زندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال 996 هجری درگذشت.


محتشم همانند بسیاری دیگر از هم‌عصران و گذشتگان خود ابتدا یک شاعر درباری بود؛ شاعری که برای صله و قرب به درگاه شاه صفوی زبان به مدح می‌گشود. کم‌کم به واسطه فضای حاکم بر دربار صفوی و تشویق‌های شاه طهماسب به مدح اهل بیت(ع) منجر شد تا محتشم نیز قطعاتی در رثای ائمه(ع) بسراید، اما در این میان ترکیب‌بند او با مطلع فوق به سبب آمیخته شدن عرفان و عاطفه با کلام استوار او را به یک شاعر موفق در عرصه شعر آیینی و مرثیه‌سرایی مبدل کرد.


حکایت چگونگی سرودن این ترکیب‌بند نیز خواندنی است. در مقدمه دیوان محتشم نقل شده است «موقعی که محتشم در سوگ برادر نوحه گری می‌کرد، شبی در عالم رؤیا، امیر المؤمنین(ع) را دید که به او می‌فرماید: چرا برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمی گویی؟ گفت: یا علی از کدام مصیبت او شروع کنم؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: بگو، «باز این چه شورش است که در خلق عالم است».


محتشم از خواب بیدار شده و بقیه را می‌گوید تا می‌رسد به مصراع اول بیت چهلم. «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال» و در مصرع بعد باز متحیر بود که چه بگوید که شایسته مقام ربوبی باشد، ولی باز مدد به او رسید و در خواب حضرت ولی عصر(عج) را می‌بیند که به او می‌فرماید، بگو: «او در دل است و هیچ دلی نیست بی‌ملال». و بدین ترتیب بیت چهلم تکمیل می‌شود و ادامه می‌یابد.»


کلام استوار، اندیشه عمیق در کنار عاطفه‌ای سرشار از جمله ویژگی‌های ترکیب‌بند محتشم است. هر جا سخن به اندیشه نزدیک می‌شود، از عاطفه کمتر سراغی می‌توان در آن یافت و هر جا عاطفه صبغه بیشتری داشته باشد، اندیشه مجال کمتری می‌یابد، اما در ترکیب‌بند محتشم تمامی این مؤلفه‌ها در کنار یکدیگر قرار گرفته است که در نهایت هر بند را خواندنی‌تر از بندهای دیگر می‌کند. با خواندن هر بند گمان این است که این بند بهترین بند این شعر است، اما هر چه پیش‌تر می‌رویم، اشعار قوی‌تر و زیباتر ظاهر می‌شود.


هر چند بعد از محتشم شاعران بسیاری چون وصال شیرازی، نیر تبریزی، مشفق کاشانی و دیگران به صورت مستقیم و غیرمستقیم از او الهام گرفتند، اما این شعر او است هر ساله همراه با عزای امام حسین(ع) بر سر در خانه‌ها و تکایا نقش می‌بندد. شاید این بهترین صله‌ای باشد که محتشم از خاندان اهل بیت(ع) گرفته است.


***


«بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است»


علی اکبر خوشدل تهرانی در سال 1293 در تهران به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه، به فراگیری علوم قدیمه پرداخت و صرف، نحو، فقه، اصول، معانی، بیان، بدیع، حکمت و منطق را آموخت.خوشدل در قالب‌های مختلف شعری از جمله قصیده، قطعه، مثنوی و غزل اثر دارد و به گفته کارشناسان، در غزل سبکی مشابه صائب دارد. با وجود اینکه در میان اشعار او، تنوع موضوعی نیز دیده می‌شود، اما خوشدل تهرانی بیش از هرچیز به شاعر آئینی که عمر خود را صرف مدح خاندان نبوت کرد، شهره است. مراثی و مدایح او سال‌ها زمزمه عاشقان کربلاست. از خوشدل تهرانی آثار متعددی از جمله دیوان کامل، گلشن خوشدل، عمده الاسرار و دیوان غزلیات به یادگار مانده است.


در میان سروده‌های خوشدل، تعدادی از مراثی او سال‌هاست که در هیئات خوانده شده و گذر زمان، گرد فراموشی بر آن ننشانده است. از جمله این اشعار، مرثیه معروف «فلسفه بزرگ نهضت حسین(ع) است:


بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است


حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است


نه ظلم کن به کسی و نه به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است ومنطق دین است


همین نه گریه بر ان شاه تشنه لب کافی است
اگر چه گریه بر الام قلب تسکین است...


علاوه بر این، سروده دیگری از او در ستایش حضرت عباس(ع) نیز معمولاً در دهه اول محرم در هیئات خوانده می‌شود:


ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم
سقای طفلانم


داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم
سقای طفلانم


من بـی‌برادر چـون کنم بـا این سپـاه دون
در دامـن هامـون


بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم
سقای طفلانم


خواهـم بـرم در خیمه‌گه، ای گل تن پاکت
پیکـر صدچـاکت


ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم
سقای طفلانم...


***


او می‌دوید و من می‌دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل


از نمونه اشعاری که سال‌هاست در هیئات خوانده می‌شود، اما اکثر شنوندگان شاعر آن را نمی‌شناسند، مرثیه‌ای است از میرزا عبدالجواد جودی خراسانی. عبدالجواد جودی‌ خراسانی‌ شاعر و مرثیه‌سرای‌ عهد ناصری است که در شعر به «جودی‌» تخلص می‌کرد و به‌ اعتبار اینکه‌ در دوران‌ او، «میرزا» لقب‌ عمومی‌ شاعران‌ بوده‌، میرزای‌ جودی‌ هم‌ خوانده‌ شده‌ است‌. از زندگی‌ وی‌ اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. همین‌ قدر از او نوشته‌اند که‌ از مردم‌ عنبران‌ (روستایی‌ در سه‌ کیلومتری‌ طرقبه مشهد) بوده‌، در جوانی‌ به‌ مشهد رفته‌ و دکان‌ قنادی‌ باز کرده‌ و از همین‌ طریق‌ معیشت‌ خود را تأمین‌ می‌کرده‌ است‌.


قنادی‌ و خانه جودی‌ محل‌ آمدوشد مرثیه‌خوانانی‌ بود که‌ برای‌ شنیدن‌ سروده‌های‌ او جمع‌ می‌شدند و از او تقاضا می‌کردند تا سروده‌های‌ تازه‌اش‌ را در اختیار آنان‌ بگذارد. نقل کرده‌اند که او علاقه بسیاری به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشت، در حین خواندن مرثیه می‌گریست و مستمعان را نیز به گریستن دعوت می‌کرد. مرثیه‌هایش در خراسان شهره بود و در جلسات اهل بیت(ع) هیجان خاصی به پا می‌کرد. هرچند جودی در مرثیه‌سرایی شهره بود و مورد اقبال عموم مردم، اما خواص و فضلا به شعر او تمایلی نداشتند و می‌گفتند که شهرت‌ مرثیه‌سرایی‌ جودی‌، مقام‌ ادبی‌ او را تحت‌الشعاع‌ قرار داده‌ است‌، اما غافل از اینکه آنچه جودی را ماندگار و عاقبتش را ختم به هیئات و ذکر امام حسین(ع) کرد، همین اشک‌هایی بود که از مرثیه‌هایش جاری می‌شد.


از او دیوانی در حدود سه هزار بیت به دست ما رسیده که در بخشی از آن با عنوان «از مدینه تا مدینه» وقایع قیام سیدالشهدا(ع) با زبان شعر لحظه به لحظه به تصویر کشیده شده است. این بخش هر چند از منظر استنادات تاریخی، به زعم کارشناسان، ارزش چندانی ندارد، اما قدرت شاعر در توصیف کربلا را به مخاطب نشان می‌دهد؛ روایتی شعرگونه از تأثرآورترین صحنه‌های این قیام خونین. از این میان، مرثیه‌ای سوزناک که عموماً در پایان مراسم عزاداری امام حسین(ع) در هیئات خوانده می‌شود، در افواه و ضمایر مردم ثبت شده است:


آن دم بریدم از زندگی دل
که آمد به مسلخ شمر سیه دل


او می‌دوید و من می‌دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل


او می‌نشست و من می‌نشستم
او روی سینه من در مقابل


او می‌کشید و من می‌کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل


او می‌برید و من می‌بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل


دیوان‌ جودی‌، نخستین‌ بار در 1299 به‌ امر ناصرالدین‌شاه‌ و به‌همت‌ میرزاسعیدخان‌ مؤتمن‌الملک در چاپخانه سنگی‌ آستان‌ قدس‌، به‌ خط‌ میرزاشفیع‌ اعتمادالتولیه چاپ‌ شد.


****


امیری حسین و نعم الامیر


از واقعه کربلا رجز‌های متعددی در میان آثار مکتوب شده که تعدادی از آنها نسبت به دیگر رجزها، مشهورتر شده است. از نمونه‌های این رجز‌ها می‌توان به رجز مشهور «امیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر» اشاره کرد. این رجز از زبان نوجوانی 11 ساله -و به نقلی 21 ساله_ با نام عمرو بن جناده انصاری نقل شده است. پدرش از صحابی پیامبر(ص) بود که به همراه فرزند و همسرش در واقعه کربلا حضور داشت.


عمرو صبح روز عاشورا، پس از شهادت پدر عازم میدان شد تا امامش را یاری کند. وی در این زمان نزد امام(ع) رفت و اجازه خواست تا با دشمن بجنگد، امام فرمودند: «إنّ هذا غلامٌ قُتل أبوه فی المعرکة، ولعلّ أمّه تکره خروجه» : پدر این نوجوان کشته شده، شاید برای مادرش سخت باشد و او راضی نباشد. عمرو در این هنگام خطاب به امام(ع) گفت: «به خدا قسم نه، مادرم خود به من دستور داده و لباس رزم برتنم کرده تا شما را یاری کنم». در این زمان اذن حضور در جبهه جنگ را از امام(ع) دریافت می‌کند و با این ابیات راهی میدان نبرد می‌شود:


امیری حسین و نعم الامیر
سرور فواد البشیر النذیر


علی و فاطمه والده
فهل تعلمون له من نظیر


له طلعة مثل شمس الضحی
له عزة مثل بدر منیر


البته روایات در انتساب این ابیات به یاران امام(ع) متعدد است. در نقلی دیگر این ابیات را منتسب به غلامی ترک از غلامان حاضر در صحنه کربلا ذکر کرده‌اند که البته از نظر سندیت همانند روایت نخست، دارای قطعیت نسیت.


***


مکن ای صبح طلوع...


شاید کمتر کسی بداند که دودمه معروف «مکن ای صبح طلوع» از خباز ساده اما اهل‌دلی است که همه فرزند او را به تقوا می‌شناسند.


کربلائی محمود بهجت، پدر آیت‌الله العظمی بهجت، شاعری گمنام بود که به شغل خبازی اشتغال داشت، اما عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حد اعلی در جان وی فوران داشته است. کربلائی محمود با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت سیدالشهداء(ع)، آن‌چنان غرق در ماتم و عزا می‌شد و این داغ را با جان و دل درک می‌‌کرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع را شخصاً درک کرده است و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع طبیعی زمان می‌گیرد؛ به صبح دستوری می‌دهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر می‌کند که تا سر نزند و نجنبد تا حضرت فاطمه زهرا(س)، خونین‌جگر نشود:


«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است/ مکن ای صبح طلوع...»


این بند از اشعار مرحوم کربلائی محمود بهجت، از مدت‌ها قبل به‌عنوان یکی از بهترین اشعار حماسی و عاشورایی در حلقه عزاداران امام حسین(ع)، زینت‌بخش مجالس سینه‌زنی است و به‌عنوان شعر آیینی ماندگار است. محتوای برگرفته از آیات قرآن کریم، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه بر غنای این سزوده افزوده است.


علاوه بر اشعاری که به آن اشاره شد، عاشورا الهام‌بخش آثار ماندگار بسیاری شده که مجال بررسی هریک از این منابع در این مجال ممکن نیست. آثاری مانند «گنجینه الاسرار» عمان سامانی، ترکیب‌بند نیر تبریزی و ... .


منبع: تسنیم



انتهای پیام/

ارسال نظر