اوج محرومیت زیر گوش پایتخت/ نان محرومان آجر شد
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، از زمانی که به یاد دارند، در کورههای آجرپزی کار میکنند، کار زمان نمی شناسد به خصوص تابستان اوج گرما و ساخت و سازهای ساختمانی هم زمان میشود و آنها مجبورند در برابر شلاقهای سوزان خورشید، بادهای داغ و گرمای غیر قابل وصف تابستان تهران، کار کنند.
پدیده «کودکان کار» و «زنان کار» در این میان پر رنگ تر به چشم میآیند، بازیهای کودکانه برای این بچهها معنا ندارد، از صبح تا غروب باید کار کنند، تا بتوانند زنده بمانند، البته این داستان مختص تهران نیست، بلکه در تعداد زیادی از کورههای آجرپزی کشور و یا کارگاههای تولیدی، صنعتی و تجاری، از کودکان، کار میکشند اما این پدیده در کورههای آجرپزی تهران حال و هوای دیگری دارد.
این جا، دغدغه کودکان، پر کردن اوقات فراغت تابستان و یا یاد گرفتن حرفه و فنی در این ایام نیست، این جا گرسنه ماندن چالشی بزرگ است، که کودکان برای حل آن مجبورند نزدیک به ۱۰ ساعت در شبانه روز را سخت کار کنند.
گاهی ۱۱ الی ۱۲ ساعت در شبانه روز کار میکنم
سری به این کورهها میزنیم و با برخی از کارگران همکلام میشوم، « هرسال با آغاز فصل تابستان و پایان مدارس، من هم به این جا میآیم، تا کار کنم، روزی ۸ ساعت، گاهی ۱۰ ساعت و برخی مواقع هم تا ۱۱ الی ۱۲ ساعت کار میکنم، ساعتهایی که کار میکنم، به سرعت کار و تعداد آجرهایی که میزنم ربط دارد. » ، این را یکی از کودکانی که با دستانی پینه بسته مشغول کار است، به مهر می گوید.
وی که حدود ۱۴ سال سن دارد و کلاس چهارم است، دلیل ۴ سال عقب بودن کلاسش را دیر رفتن به مدرسه میداند.
به گفته موسی زاده، تحصیل برای این کارگران در اولویت دوم است، مشکل اساسی آنها کار است، کار و گذران زندگی، چیزی که این روزها با مخاطرات و سختی بسیاری هم بوده و به راحتی ممکن نیست.
زهرا یکی دیگر از این کودکان است، نمی خواهد با ما صحبت کند، با اکراه به سوالها پاسخ کوتاه میدهد و از ما فاصله میگیرد، به او نزدیک میشوم، میپرسم: چرا از من دور میشوی؟
سرش را بر میگرداند، نیم نگاهی به آسمان و نیم نگاهی به اتاقهای کوچک انتهای محوطه دارد، با بی میلی پاسخ میدهد: پدرم گفته با غریبهها صحبت نکن.
این را میگوید و مشتی از خاکهای جلوی پایش پر کرده و مجددا خالی میکند، نشانی پدرش را از او میپرسم و به سوی محل کارگاه حرکت میکنم، تا با پدر زهرا هم صحبت شوم.
پدر زهرا، تا متوجه میشود خبرنگار هستم، با عصبانیت میپرسد: برای چه به اینجا آمدی؟ همین یک ماه پیش یکی از شما آمد و با بدبختیهای ما عکس یادگاری گرفت و رفت، این کارهای شما مشکلات ما را حل نمی کند.
خانه یعنی یک اتاق حدود ۱۴ متری با فرشی کهنه و پاره
بالاخره، پس از مدتی گفتگو، او را قانع میکنم که نه عکس میگیرم و نه در نوشتههایم اسمی از وی نخواهم آورد و قول میدهم مشکلی برای کارش پیش نمی آید.
زبانش باز شده و از دل پرش حکایت دارد، پر است از کلی گلایههای گوناگون، «بیمه نیستیم، همه خانواده قاچاقی کار میکنیم و اگر مامور بیمه بیاید ما را پنهان میکنند، اگر اسممان را رد کنند، باید از این جا برویم، هم بیکار میشویم و هم بی سرپناه، جایی برای رفتن نداریم، نه خانه ای داریم نه سقفی بالای سر و نه آینده و امیدی برای تمام این تلاشهایی که میکنیم.» اینها را پدر زهرا در حالی که صدایش از حد معمول بالاتر رفته، میگوید.
او در حالی که از زمین و زمان گلایه دارد، میگوید: من ۱۲ سال است، شغلم قالب کشی است، اما فکر کنم حدود یک سال بیمه داشته باشم، بعید میدانم روزی بازنشستگی را ببینم، دیگر از من که گذشت، بیمه سودی برایم ندارد، فقط باید شانس بیاوریم، در حالی که بیمه برایمان رد میشود، از کار افتاده شوم، تا بچهها مستمری را بگیرند، وگرنه من که برای خودم امیدی به بازنشستگی ندارم.
وی میافزاید: باز هم خدا را شکر، حاجی( منظورش صاحب کوره آجرپزی است) ، آدم با خدایی است، حرام و حلال میداند، حقوق ما را میدهد، اما بنده خدا توانایی بیمه کردن را ندارد، قبلا سفارش داشتیم و آجرهایی میزدیم، که قبلا فروش رفته بود، اما اکنون آجرها را میسازیم، مدتی میمانند و بعد فروش میروند، گاهی آن قدر آجرها را کسی نمی خرد، که مجبوریم کار را تعطیل کنیم، اما چه کار باشد و چه نباشد، حاجی از ما کرایه نمی گیرد و خانه در اختیار ما است.
از عدم حضور صاحب کار استفاده کرده و به داخل خانه و یک فنجان چای دعوتم کرد، وارد خانه شدیم، یک اتاق حدود ۱۴ متری، با فرشی کهنه و پاره، ۲ متر اضافه مساحت اتاق نسبت به فرش را با دستمال، چادر و پتو پوشانده بود، وسط اتاق پرده ای نصب و از این طریق اتاق را تقسیم کرده بود، طرف دیگر اتاق یک گاز کثیف و زنگ زده قرار داشت، روی گاز یک قابلمه و یک کتری و قوری بود، آتش کمی زیر کتری روشن بود، یک فنجان چای برایم ریخت و با قنددان جلویم گذاشت، در همین حالت ادامه داد: اینجا علاوه بر ما حدود ۲۰ خانواده دیگر زندگی میکنند، بعضیها همین جا کار میکنند و بعضی دیگر بیرون کار میکنند، اما هیچ کدام کرایه نمی دهند، حاجی کسی را بیرون نمی کند، مگر این که مامور بیمه او را ببیند.
یک دستشویی و حمام برای ۲۰ خانواده
پدر زهرا ادامه داد: همین ۸ ماه پیش بود، که یکی از کارگران را مامور بیمه دید، فردا اثاثیه اش را دم درب گذاشتند و عذرش را خواستند، اگر اخراج نمی شد برای حاجی مشکل به وجود میآمد، حاجی هم حق دارد، این بازار کساد طوری است که دست حاجی هم خالی است، همین چند وقت قبل یک نفر کلاه حاجی را برداشت و نزدیک بود ورشکست شود، مطمئنم اگر برایش مقدور بود، همه ما را بیمه میکرد، آینده ای نداریم، نه سرمایه ای داریم و نه پشتوانه ای برای دوران پیری، خدا سایه حاجی را بالای سر ما نگه دارد، اگر او نباشد، پسرهایش دو روزه درب این کارگاه را تخته میکنند و همه ما را بیرون میریزند، تا آواره شویم.
راجع به سرویس بهداشتی و حمام از او سوال میکنم، گوشه حیاط را نشان میدهد و میگوید: این دستشویی و حمام است، همه این ۲۰ خانواده در همین مکان دستشویی و حمام میروند، تازه روزها جمعیت بیشتر هم میشود، چون برخی کارگران از بیرون میآیند و دستشویی اینها هم همین است.
راجع به مادر زهرا سوال میکنم، میگوید: او در کارگاه است، همه مجبوریم کار کنیم، برای هر ۱۰۰۰ خشت حدود ۳۵ هزار تومان حقوق میگیریم، حقوقی که در این مدت افزایش نداشته است، همه چیز گران شده جز حقوق ما، مجبوریم بیشتر کار کنیم تا بتوانیم زندگی کنیم، کار باشد، کم نمی آوریم، مواقعی بوده است که ۱۳ ساعت هم کار کردیم تا سفارشات را برسانیم، چون بازار کساد است، اگر کاری گرفته شود برای رقابت با دیگر آجرپزیها باید بیشتر کار کنیم تا سفارشها را زودتر تحویل دهیم.
شوهرم جای پارک پیدا میکند، درآمدش از آجرپزی بهتر است
از او میخواهم که مرا نزد یکی از خانمهای کارگاه ببرد، تا بتوانم با وی صحبت کنم، با هم نزد «ک» میرویم، حدود ۴۰ سال سن و ۲ کودک زیر ۵ سال دارد، که کودک بزرگ تر از خواهر کوچک تر خود مراقبت میکند، در مورد فرزندانش میپرسم، میگوید: توی کوچه هستند، بازی میکنند.
ناخودآگاه یاد بنیتا، آتنا و ستایش و دیگر کوچولوهای بی گناهی میافتم که توسط شکارچیهای سنگ دل به قتل رسیدند، نگران میشوم و میپرسم: کسی فرزندانتان را ندزدد، روزنامه بخوانید، چندین کودک را به قتل رسانده اند، به نظرم باید بیشتر مراقب باشید.
لبخندی میزند و گوشی موبایلش را نشانم داده و میگوید: روزنامه نمی خوانم، اما تمام اخبار را از این جا به دست میآورم، از همه اخبار با اطلاع هستم، اما کسی فرزندان ما را نمی دزدد، اینها میتوانند از خود دفاع کنند.
تعجب میکنم، کودک ۵ ساله چطور از خود دفاع میکند، اما ترجیح میدهم بحث را ادامه ندهم، در خصوص محل زندگی و شغل همسرش سوال میکنم، پاسخ میدهد: شوهرم صبحها سر کار میرود و من هم در کارگاه کار میکنم، هر دو کار میکنیم، تا زندگی مان بچرخد، سیگار فروشی و دیگر شغلها، کار را عار نمی دانیم، اما خدا را شکر، اکنون یک کار خوب پیدا کرده که درآمدش بهتر است.
وی ادامه میدهد: در یک محله در خیابان آزادی، جای پارک پیدا میکند و از رانندگان خودرو پول میگیرد، این کار را یکی از همشهریانمان پیدا کرده است، درآمدش بهتر از کار در آجرپزی است.
می پرسم، زیر نظر شهرداری کار میکند، یا پلیس راهور؟
باز هم تبسم میکند و میگوید: شهرداری و ادارات دیگر که ما را به کار نمی گیرند، باید کلی آشنا داشته باشی، زیر نظر اداره ای نیست، جای پارک پیدا نمی شود و همه دوست دارند جای پارک پیدا کنند، همسرم وسیله در جاهای خالی پارک میگذارد، تا کسی نتواند در آنها متوقف شود و مشتری که بیاید آنها را راهنمایی کرده و پول میگیرد، زمانی که خودروهایشان پارک است، مراقبت میکند تا آسیبی به آنها نرسد، راضی هستیم، خیلی بهتر از شغل شوهر خانم ... است.
در مورد شغل شوهر همکارش توضیح بیشتری نمی دهد.
همین قدر که روزهایمان در حالی شب میشود که گرسنه نمی مانیم کافی است
در خصوص محل زندگی، سوال میکنم، که اتاقی در همان حوالی اتاق زهرا، نشان میدهد و میگوید: ما همه این جا همسایه ایم، هرچند شوهرم در کوره کار نمی کند، اما حاجی از ما کرایه نمی گیرد.
در مورد ظرفشویی، امکانات رفاهی و دیگر تجهیزات یک خانه سوال میپرسم، میگوید: رضایت داریم، زندگی سخت است، چاره ای نیست، همین قدر که روزهایمان در حالی شب میشود که جایی برای خواب داریم و گرسنه نمی مانیم، کافی است، ظرفشویی همه مشترک است، لب چاه (با دست محلی در همان حوالی را نشان میدهد) مینشینیم و ظرفهایمان را میشوریم، شبها همه خانمها میآیند، که ظرف بشویند، فرصتی برای صحبت کردن هم هست، شوهرهایمان هم اگر خسته و خواب نباشند، از این فرصت استفاده کرده و در خانه یکی جمع میشوند و صحبت میکنند.
«ک» میافزاید: امکانات زندگی ما مثل شهریها نیست، ما از روستا آمدیم و به زندگی روستایی عادت داریم، اما از مسئولین تقاضا داریم که شرایط را طوری ایجاد کنند، که این همه تفاوت بین زندگیها نباشد، ما همگی کار سخت میکنیم و زندگی مان سخت است، برخی افراد کار راحتی دارند اما حقوقهای زیاد میگیرند و زندگی راحت دارند، خون آنها از ما رنگی تر نیست.
وی ادامه میدهد: سالهای قبل که کار بیشتر بود، بچهها هم به جای مدرسه کار میکردند، به همین دلیل اغلب بچههای کارگر کارگاه، چند سال از درس عقب هستند، اما حالا دیگر کار کم تر است و نیازی به حضور بچهها نیست، اصولا در زمستان و پاییز کاری نیست.
افغانها با هزینههای کم تر و کار بهتر رقبای سرسختی هستند
«ک» از عزم جدی خود و همسرش برای تحصیل فرزندانش میگوید و میافزاید: به هر طریقی شده باشد و حتی اگر گرسنه بمانیم، باید بچههایمان درس بخوانند، اگر ما درس خوانده بودیم، امروز این زندگی را نداشتیم، باید دکتر شوند و زندگی خوبی داشته باشند.
وی به حضور رو به افزایش کارگران افغان اشاره کرده و میگوید: بافت کارگری نیز نسبت به گذشته تفاوتهایی دارد، امروز افغانها با هزینههای کم تر از ما و کار بهتر رقبای سرسختی هستند، همین کوره آجرپزی نزدیک ما را افغانها اداره میکنند، حتی سر کارگر هم افغانی است و صاحب کوره تنها سر ماه میآید و حساب و کتاب میکند و پولها را گرفته و میرود، ما هم افغانی داریم، که حتی سکونت هم دارند، اما حاجی هرجا که کارگر ایرانی نباشد، افغانی میآورد، میگوید اول ایرانیها باید سر کار باشند.
«ک» در پاسخ به سوالی در خصوص میزان درآمد خانواده اش، میگوید: من ماهیانه بین یک میلیون الی یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان ، از خرداد ماه تا مرداد ماه درآمد دارم، اما اردیبهشت و شهریور درآمدمان کم تر است و مابقی سال اصولا درآمدی از این راه ندارم و به منازلی در تهران میروم و نظافت منازل انجام میدهم، اما چون باید آشنا باشیم، تعداد مشتریهایم حدود ۳۰ تا خانواده هستند.
وی میگوید: درآمد همسرم بهتر است، اگر مبلغی که به عنوان سهم مکان میدهد را کسر کنیم حدودا ۲ میلیون تومان درآمد دارد، البته یک میلیون آن را خرج سیگار میکند.
وضعیت کارگران کوره پزخانهها روز به روز دردآور تر میشود
با این شرایط به نظر میرسد، بیکاری، حقوق کم، نداشتن بیمه، برخورداری از سطح بسیار کمی از رفاه اجتماعی و شیوع آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد و ... معضلات بزرگ کارگران زحمت کشی است، که صبح تا شب و شب تا صبح کار میکنند تا «زنده» بمانند، بسیاری از رخدادهای تلخ و ناگواری که امروزه شاهد آنها هستیم برگرفته از همین معضلات است.
اشتباه نکنید، این معضلات برای مناطقی دور افتاده و برخی استانهای محروم نیست، این جا تهران است، پایتختی که پر است، از خودروهای چند صد میلیونی که هر از چندگاهی با عبور از کنار شهروندان، چشمها را مینوازند.
رییس انجمن صنفی کارگران کوره پزخانههای شهرستان قرچک در خصوص بیمه این کارگران به مهر گفت: خانوادههایی با ۵ عضو و حتی بیشتر شبانه روز در حال کار در این کورهها هستند، حق بیمه هم از اغلب آنها کسر میشود، اما از بیمه و تامین اجتماعی خبری نیست.
سید علی حسینیان اضافه کرد: وضعیت کارگران کوره پزخانهها روز به روز دردآور تر میشود، نبود امنیت شغلی، حقوق عادلانه، بهداشت در خور و درصد کمی از رفاه اجتماعی اصلی ترین معضلات این زحمتکشان است.
تعداد کارگران کوره پزخانهها از ۳۰ هزار نفر به ۵۰۰۰ نفر کاهش یافته است
به سراغ عضو هیات مدیره، کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران کشور میرویم، وی دل پری از مشکلات کارگرها دارد و میگوید: تا ۲ سال پیش بیش از ۳۰ هزار کارگر در کوره پزخانهها کار میکردند و اوضاع آنها بسیار بهتر از امروز بود، اما هم اکنون با توجه به رکود ساخت و ساز و فروش کم آجر، تعداد کل کارگرهای کوره پزخانههای استان تهران به ۵۰۰۰ نفر نیز نمی رسد.
معصوم علی موسی زاده با بیان این که قیمت آجر در ۲ سال اخیر حتی یک ریال افزایش نیافته است، گفت: این عدم افزایش قیمت روی حقوق کارگران کوره پزخانهها نیز اثر گذاشته و حقوق آنها افزایش پیدا نکرده است و کارگرهای ما در به در شده ند، بیش از ۲۵ هزار نفر کارگری که شغل آنها کار در کوره پزخانهها بوده و کار دیگر بلد نیستند، بی کار شده اند و نمی دانم، چطور زندگی خود را میگذرانند.
وی افزایش قیمت آب، برق و گاز را در ورشکستگی و جمع شدن بسیاری از کوره پزخانهها موثر دانست و گفت: به عنوان مثال در شهرستان پاکدشت، که خود من رییس انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه این شهرستان هستم، ۲ سال پیش ۵۷ کارخانه فعال بود، اما در حال حاضر حداکثر ۱۰ کارخانه فعال است، که تعداد همه کارگران این کارخانهها را جمع کنید، به اندازه یک کارخانه فعال ۲ سال پیش نیست، این یعنی بیچارگی مفرط کارگران و معضلات بزرگ اجتماعی ناشی از بیکاری آنها در سراسر استان تهران و باید برای آن فکری کرد، فشار مالی زیادی روی کارفرما است، زور کارفرما هم به جایی جز کارگر نمی رسد، مجبور میشود از حقوق کارگر و بیمه او بزند، تا بتواند اوضاع را مدیریت کند، اما کارگر که گناهی ندارد.
موسی زاده عدم افزایش حقوق کارگران کورهها را مشکل دیگری میداند و میگوید: از اول انقلاب تا به حال اتحادیه کوره پزخانهها با انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه با هم توافق میکردند و به یک مبلغ برای افزایش دستمزد میرسیدند، اما ۲ سال است، که نرخ افزایش حقوق که توسط شورای عالی کار تعیین میشود، به مرحله اجرا نمی رسد، چرا که اتحادیه کوره پزخانهها برای امضاء قرارداد با انجمن صنفی حاضر نشده اند و اداره کار نیز همراه انجمن صنفی نبوده است و تنها حق کارگر است، که پایمال میشود.
عضو هیات مدیره انجمن صنفی کارگران کوره پزخانههای استان تهران افزود: ما خواهان پرداخت ۱۴.۵ درصد افزایش حقوق هستیم، اما کارفرمایان زیر بار نمی روند و عدم ابلاغ افزایش حقوق توسط اتحادیهها و یا صدور رای وزارت کار را بهانه میکنند.
حتی یک کارگر هم نداریم که از کار کوره پزخانهها بازنشست شده باشد
به گفته موسی زاده، بیمه این کارگران به اندازه واقعی پرداخت نمی شود، وی تاکید میکند: تا به حال حتی یک کارگر هم نداریم که از کار کوره پزخانهها بازنشست شده باشد، چرا که اینها در سال ۵ الی ۸ ماه کار میکنند، اما کارفرمایان در بهترین حالت با ۲ ماه تاخیر بیمهها را رد میکنند، یعنی در بهترین حالت یک الی ۳ ماه بیمه برای یک کارگر کوره پزخانه در سال رد میشود و تا سابقه کار یک کارگر بخواهد به ۲۰ سال برسد، آن کارگر دیگر زنده نیست، البته کارگران بیچاره مجبور به کار با همین شرایط هم هستند، اما عملا کاری نیست، شغلی نیست، چرا که درآمدی وجود ندارد.
وی با بیان این که از سازمان تامین اجتماعی بسیار گلایه مندیم، اضافه میکند: کارگری سراغ دارم که ۴۵ سال سن دارد، همین الان هم در حال کار است، اما سابقه بیمه وی واقعی نیست، چرا که تا بازرس تامین اجتماعی به کوره پزخانهها مراجعه نکرده و نام این کارگران را ننویسد، کارفرما اسامی را رد نکرده ونیامدن بازرس را بهانه میکنند، ما آقای سید تقی نوربخش، رئیس سازمان تأمین اجتماعی و آقای علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به کوره پزخانهها آوردیم و از نزدیک اوضاع کارگران را دیده اند و مقرر شد، هر ماه بازرس تامین اجتماعی از کوره پزخانهها بازرسی کند، اما در حال حاضر که شهریور ماه است و قالب زنهای ما دارند، میروند، بازرس تنها یک بار به کوره پزخانهها آمده و به این طریق بیمهها بسیار کم تر از میزان واقعی برای کارگران ثبت میشود.
موسی زاده گفت: در این حالت شاید یک الی ۲ ماه برای کارگر قالب دار، بیمه پرداخت شود، در حالی که این کارگران از فروردین و اردیبهشت مشغول کار بوده اند، همین یک الی ۲ ماه نیز تنها برای سرپرست خانوار بیمه رد میشود، در حالی که هم مرد خانواده، هم زن و بچه خانواده کار کرده اند و باید برای همه آنها بیمه رد شود، اما متاسفانه کارفرما همکاری خوبی نمی کند و سازمان تامین اجتماعی نیز دلسوزی ندارد.
وی در خصوص اخراج کارگرانی که اسم آنها در لیست بیمه رد میشود، گفت: کارفرمایان معمولا نمی توانند کارگران را اخراج کنند، ممکن است به او سخت بگیرند و یا اذیت کنند، اما چون کارگران با زن و بچه در همین کارخانه سکونت دارند، اخراج آنها تا پایان کار سخت است و بسیار کم پیش میآید.
عضو هیات مدیره انجمن صنفی کارگران کوره پزخانههای استان تهران اوضاع بهداشتی کارگران نسبت به سالهای گذشته را بهتر خواند و گفت: در هر منطقه یک نفر به عنوان مامور بهداشت تعیین شده است و بدین ترتیب وضعیت بهداشت کمی بهتر شده، اما هنوز با اوضاعی که بتوان گفت، مورد تایید است، فاصله دارد، اما خوب آب آشامیدنی این کارگران و سرویسهای بهداشتی نسبت به گذشته بهداشتی تر شده است.
وی در خصوص اوضاع کارگران پس از پایان فصل کار، گفت: کارگران فصلی پس از پایان فصل کار به استانهای مبداء باز میگردند، اما کارگران دائمی، در این مناطق منازلی دارند و از صبح تا ظهر کار میکنند و ظهر میروند و بعد از خوردن شام دوباره برای کار میآیند.
ابتلاء کارگران کوره آجرپزی به بیماریهای تنفسی، به طور معنی داری بیشتر از کارگران عادی است
یک پزشک متخصص، اما از بعد دیگری به مشکلات کارگران کوره پزخانهها نگاه میکند، وی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان این که حضور کارگران کوره پزخانهها در مجاورت گرد و غبار، سبب ایجاد مشکلات تنفسی برای آنها میشود، اظهار داشت: بسیاری از این کارگران، در طول سال هزینههای هنگفتی برای درمان بیماریهای ناشی از گرد و غبار پرداخت میکنند، حال آن که اغلب هزینههای درمان آنها آزاد بوده و حمایتهای بیمه ای نیز ندارند.
احمدرضا تاجیک افزود: البته بخش عمده ای از کارگران که دارای مشکلات تنفسی ناشی از گرد و غبار و گازهای حاصل از سوختهای فسیلی هستند، به دلیل مشکلات مالی برای درمان مراجعه نمی کنند.
یک مطالعه موردی بر روی ۵۱ کارگر شاغل در چند کوره آجرپزی به عنوان مورد و ۵۶ کارگر صنایع غذایی به عنوان گروه شاهد، که توسط عبدالله غلامی، حمید رضا صابری ، اصغر قهری و داود اسکندری، مربی گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی گناباد، استادیار گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی کاشان، کارشناس ارشد بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی تهران و مربی گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی کاشان صورت گرفت، مشخص کرد که شکایتهای تنفسی در گروه مورد، به طور معنی دار بیشتر از گروه شاهد بود.
یعنی ابتلاء کارگران کوره آجرپزی به بیماریهای تنفسی، به طور معنی داری بیشتر از کارگران عادی است.
۴ نفر عضو یک خانواده برای روزانه ۱۰۰ هزار تومان دستمزد کار میکنند
یک کارشناس مسائل اجتماعی، به مهر گفت: کار در کوره پزخانهها در زمره مشاغل سخت و زیان آور و با دریافتی بسیار کم است، این کارگران، برای هر خشت تنها چیزی حدود ۳۰ الی ۳۸ تومان دریافت میکنند و اگر بیمه باشند، باید ۶۰ الی ۱۲۰ سال کار کنند، تا بازنشسته شوند و این رقم، یعنی عملا این کار بازنشستگی ندارد.
طاهره آهنگر حضور کودکان در این کار، علی رغم تمام سختیها و زیان ناشی از آن را فاجعه خواند، و ادامه داد: در قانون کار کارگران زیر ۱۵ سال ممنوع است، اما گویا برای کسی مهم نیست، که یک کودک ۸ ساله، برخلاف میل باطنی و بدون این که قدرت انتخاب داشته باشد، به کارهای سخت و زیان آور مجبور میشود، این کودکان آموخته اند، که برای نمردن باید کار کنند، دستان کوچک آنها پر از فریادهای کودکانه است، گویا کوره پزخانهها جزو ایران و قوانین ایران نیستند، زنان در بدترین شرایط جسمی باید کار کنند، چیزی به نام مرخصی زایمان برای زنان کوره پزخانهها تعریف نشده است.
به گفته این فعال اجتماعی، درآمد یک خانواده ۴ نفره که یک پسر ۷ ساله و یک دختر ۱۱ ساله به همراه پدر و مادر خود به سختی کار میکنند، روزانه ۱۰۰ الی ۱۱۰ هزار تومان است، یعنی تقریبا به اندازه حقوق یک کارمند متوسط در تهران و این قسمت ماجرا به شدت غم انگیز است.
وی با اشاره به ساخت خانههای همه مردم، توسط خشتهای زحمت کشیده این کارگران، گفت: این افراد، برای همه سرپناه میسازند، در حالی که خود نه سرپناه خوبی دارند و نه آینده قابل تصوری، واژه «رفاه» برای کارگران دلسرد، کورههای داغ فصل گرما، آن قدر قریب است، که واژه «فقر» برای یک شهرنشین.
آهنگر پشتیبانی دولت از این قشر را در حد صفر دانست و گفت: همه داریم میبینیم، که این کارگران کار میکنند، از سویی دیگر کسادی بازار، رکود و مشکلات کارفرمایان کوره پزخانهها را نیز همه میدانند، اما خبری از حمایتهای دولتی از این کارگران نیست، راههای متعددی برای اطمینان از حداقل ۶ ماه کار کردن این کارگران وجود دارد و دولت میبایست در حمایت از این افرادی که چرخ صنعت ساختمانی کشور روی دوش آنها میچرخد، ۶ ماه حق بیمه دیگر آنها را پرداخت کند، تا این افراد، رنج و غم حقوقهای اندک خود را با امید بازنشستگی بزدایند.
با شرایطی که تهران و حجم آسیبهای اجتماعی این کلانشهر دارد، به نظر میرسد، یک حرکت فراگیر و عزمی جمعی از سوی متولیان امر و نیز فعالان فرهنگی و اجتماعی نیاز است، تا بتوان به لحاظ مالی، رفاه اجتماعی و بهداشتی به این حداقل ۵۰۰۰ کارگر کوره پزخانه برای رسیدن به زندگی بهتر کمک کرد، تا بتوان بسیاری از معضلات اجتماعی حاصل از محرومیتها را زدود و از تعمیق فاصله طبقاتی به عنوان یکی از معضلات اجتماعی خطرناک جلوگیری کرد.
منبع:مهر
انتهای پیام/