صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۱۳ - ۲۲ شهريور ۱۳۹۶
در گفت‌وگو با آنا

این زوج‌های دانشجو از زندگی مشترک می‌گویند

همزمان با سالروز میلاد امام موسی کاظم (ع) جشن ازدواج دانشجویی 76 زوج دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر برگزار شد.
کد خبر : 211882

خبرنگار خبرگزاری آنا در حاشیه برگزاری مراسم جشن ازدواج دانشجویی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر با یکی از این زوج‌ها گفت‌وگو کرده و طریقه آشنایی، احساس و ..... آنان را جویا شده است:


چطور با هم آشنا شدین؟


عروس: من تئاتر کار می کردم که برای موسیقی کار، گفتند می خواهیم از یک گیتاریست استفاده کنیم و ایشون به کار اضافه شدن (اشاره به همسر) و اونجا بود که جرقه های آغاز آشنایی و فوران احساسات زده شد. محمد امین که نمی دونم چطور اینقدر بردباری کرده بود 2 سال بعد درخواست ازدواج بهم داد و بعد برام تعریف کرد که از همون روز اول که منو دیده از من خوشش اومده و چیزی نگفته بوده. خلاصه اینکه با خانواده اش این قضیه رو در میون میذاره و با خانواده به خواستگاری من اومدن.


شما (داماد) چطور با خانواده درمیون گذاشتین؟


داماد: خونه بودیم، با کلی استرس مادرم رو صدا زدم و تو اتاق رفتیم و انگار آب سردی روم ریخته باشن بهش گفتم من زن می خوام، اینجا بود که مادرم با تعجب گفت: زن می خوای؟ تو که الان 22 سالته، زودِ.


گفتم: من دختر مورد علاقه ام رو پیدا کردم و ازت می خوام که بریم به خواستگاری. از طرفی استرس داشتم و خیلی عصبی بودم چون خبر داشتم که خواستگار داره و می ترسیدم از دستش بدم.



احساستون در مورد مراسم امروز چیه؟


داماد: وقتی کلیپ مراسم ازدواج دانشجویی سال قبل و صحنه های مشهد رفتنشون پخش می شد خاطرات شیرین مشهد رفتن خودمون برام تداعی شد.


عروس: اون صحنه هایی که از امام رضا (ع) پخش می شد دقیقا جاهایی رو نشون می داد که تو اون سال دانشگاه ما رو برای ازدواج دانشجویی برده بود و تمام خاطرات برامون زنده شد و به خودم گفتم کاش می شد دوباره بریم.


چرا به هدیه سر عقد داماد به عروس «زیرلفظی» می گن؟


داماد: می خواد دهنش شیرین بشه (با خنده)


عروس: می خواد بله نهایی رو از عروس بگیره


شما بلد هستید غذا درست کنید؟


داماد: دوپیازه تخم مرغ رو آره


عروس: اشاره به همسرش می کنه و می گه: محمدامین جوجه کباب رو عالی درست می کنه. تاس کبابش از من هم بهتر درست می کنه. تاس کبابش تو کل فامیل معروفه.


اگر غذای خانمت بعد از چند بار دوباره بسوزه چی می گید؟


داماد: چاره ای نیست می گم ان‌شاالله دفعه بعدی نمی سوزه.


عروس: (با لبخندی به روی لب) اصلا برای غذا ایراد نمی گیره، اگه نون خشک هم جلوش بذاریم هم هیچی نمی گه. مامانم بهم می گه این نعمت بزرگیه که همسر ایرادگیر نباشه و هر غذایی جلوش بذاری نوش جان کنه.


شما که این اتفاق مهم زندگی رو تجربه کردین، چه توصیه ای برای جوانان مجرد می کنید؟


داماد: قبل از ازدواجمون نظر خوبی به ازدواج نداشتم ولی بعد که این اتفاق شیرین برام رخ داد و ازدواج کردم دیدم چقدر این داستان اتفاق خوبیه.


و این جور شد که به همه دوستام توصیه کردم که ازدواج کنن. مادرم اولش مخالف ازدواجم توی سن کم بود ولی بعد خیلی خوشحال بود که پسرش تو این سن زن گرفته.


عروس: زمانی که به خواستگاری من اومد هنوز به خدمت سربازی نرفته بود و دقیقا بعد خواستگاری و نامزدی به سربازی رفت و بعدش گفت ای کاش زودتر به سربازی رفته بودم چون ذهنم رو باز کرد. پیشنهاد می کنم اون کسایی که شرایطش رو دارن زن بگیرن و با ساده گرفتن شرایط، ازدواجشون رو جلو بندازن.



اما زوج دوم، ستایش و محمد که از همون روزهای اول دانشجویی با هم نامزد شدند و امروز که هشت ماه از ازدواجشون می گذره خوشحال و خندان و با روی گشاده آماده اند که به سوال ها پاسخ بدهند.


چطور با هم آشنا شدید؟


داماد: مادرم که کارمند دانشگاه آزاد این واحد هستن همسرم رو دیدن و به من پیشنهاد دادن و این جور شد که با مادرم رفتیم ایشون رو دیدم.


عروس: مادرشون با من صحبت کردن و من هم با خانواده ام درمیون گذاشتم و قرارهای بعدی گذاشته شد.


زمانی که مادرتون این پیشنهاد رو دادن عکس العمل شما چی بود؟


داماد: خیلی خوشحال شدم و با روی گشاده استقبال کردم.


چرا به هدیه سر عقد داماد به عروس زیرلفظی می گن؟


داماد: یعنی به زور بله گرفتن و اینکه بدونن چقدر داماد برای عروس ارزش قائل هست.


عروس: برای اینکه برای گرفتن بله از عروس تو زحمت بیفته


احساستون در مورد مراسم امروز چیه؟


داماد: خیلی خوشحالم تو جمعی هستم که همه زوج ها یک جا جمع هستن و دیدن این صحنه واقعا حس خوبی داره.


عروس: این مراسم برام تداعی روزی رو داره که می خواستیم ازدواج کنیم.


شما بلد هستید غذا درست کنید؟


داماد: در غذا گرم کردن تبحر خاصی دارم!


اگر غذای خانمت بعد از چند بار دوباره بسوزه چی می گید؟


داماد: دوباره می سازه، همین چند روز پیش تعداد زیادی میهمان داشتیم که برنج سوخت و دوباره از اول درست کرد.


سرگرمی مورد علاقه تون؟


داماد: پلی استیشن


عروس: مهمونی رفتن


شما که این اتفاق مهم زندگی رو تجربه کردین، چه توصیه ای برای جوانان مجرد دارید؟


عروس: ازدواج اتفاق خیلی خوبیه و این عهد و پیمانی که بین دو نفر بسته می شه واقعا عالی و تاثیرگذار هست و البته بستگی به انتخابشون هم داره، اینکه چه کسی رو برای زندگی انتخاب می کنن و این انتخاب می تونه تاثیر مثبت یا منفی زیادی توی زندگیشون بذاره.





انتهای پیام/

ارسال نظر