صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۴:۱۲ - ۱۷ شهريور ۱۳۹۶

روایت عمران صلاحی از هفده شهریورِ ۵۷ در کتابِ «هفدهم»

کد خبر : 210510

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، «کتاب هفدهم ... مربوط به وقایع «هفدهم شهریور» است. منظومه‎ای در ۵٠ صفحه. همه‎اش یک نفس ساخته شده است. وقایعی را که دیده بودم، شب و تحت‎تأثیر آن روز، رفتم پشت‎بام و تا صبح، یک‎نفس و گریه‎کنان نوشتم. کتاب عجیب و غریبی هم از کار درآمد. اصلا به فرم و زبان و این قضایا فکر نکردم. ولی جالب اینجاست که بعد از چاپ دیدم اتفاقا به فرم و زبان بها داده‎ام، بدون اینکه متوجهش باشم. چون هیچ قیدی برایش نگذاشته بودم، ناخودآگاه به سمتش رفته‎ام. شنیدم که به انگلیسی هم ترجمه شده است ...»


یک


مردم چقدر خوبند


مردم چقدر ماهند


مردم چقدر


در فکر محوِ شاهند


مردم چقدر


معصوم و بی‎گناهند


مردم چقدر


همدیگر را می‎خواهند


دو


آتشفشانِ خاموش


با انفجارِ بغضش


از بالا،


جاری شد


خشم و خروشِ مردم


بیداد کرد


تهدیدها


_این میوه‎های فاسد_


هی ماند و باد کرد!


مشتِ بزرگِ مردم


محکم شد


صدها لباسِ خونی


پرچم شد!


سه


وقتی هدف، یکی شد


باید همه یکی شوند


شیخ و چریک باید


شیخِ چریک باشد!


یاد رفیق افتادم


یاد رفیقِ خوبم


یادِ کسی که از خونش


گل‎های سرخ می‎دمد امروز


یاد کسی که می‎گفت:


«شاعر چریک باش»!


چهار


شب است


صدای اذان آید از دوردست


صدای اذان، ماه را


درآغوش می‎گیرد و گریه سر می‎دهد


صدای اذان و عزا می‎رود تا به ماه


صدای اذان


صدای من است


صدای من و بغض من


صدای اذان، چشمه‎ی اشک من


که می‎جوشد از عمق اندوه و حیرت ...


صدای اذان


سفید است مانند برف


سفید است مثل کفن


عزیزان، صدای اذان را به تن کرده‎اند


عزیزان، صدا را کفن کرده‎اند


عزیزانِ ما، زیر خاک


عزیزانِ ما، پاکِ پاک


عزیزانِ ما، نعره‎هاشان بر افلاک


عزیزانِ ما، قلبشان چاک‎چاک


صدای اذان می‎شکافد شبم را


صدای اذان، راه می‎افتد از کوچه‎پس‎کوچه‎ها، مثل مردم ...


گفتنی است هفدهم شهریورِ ۱۳۵۷ تظاهرات با شکوه مردمِ مسلمان ایران در میدان ژاله («میدانِ شهدا»ی کنونی) تهران و اطرافش به دستِ دژخیمانِ پهلوی به قتل‎عامی هولناک تبدیل شد. تعداد راهپیمایانِ آن روز را حدودا یک میلیون نفر اعلام کرده‎اند و تعداد شهدا را تا حدود ۴٠٠٠ نفر (حتی منابعِ خارجی و افرادی چون «میشل فوکو») تخمین زده‎اند. چنین روزِ خونینی در انقلاب اسلامی مردم ایران باید هم در ادبیات این مردم بازتاب داشته باشد. با اینحال بسیاری از مردم و حتی طرفدارانِ زنده‎یاد صلاحی حتی اسمِ کتابِ «هفدهم» او را نشنیده‎اند. انگار این کتاب بایکوت شده است و هیچ‎جا نمی‎توان اثرِ واضحی از آن یافت. ما در ادامه به ذکر چند بخش از این کتاب بسنده می‎کنیم. شعرهای این مجموعه عموما در قالب‎های نو (نیمایی و سپید) سروده شده‎اند و بی‎شک به جز ارزش خاص تاریخی‎شان از ارزش هنری بسیاری نیز بهره‌‎مند هستند.


منبع: شهرستان ادب


انتهای پیام/

ارسال نظر