حنجره عشق را بریدند...
جمعی از خفاشها، آفتابپرست را به اسارت آوردند و در دلِ غاری مخوف، محاکمهاش کردند و به رسم خود، سختترین عقوبت را برایش در نظر گرفتند که باید او را مقابل آفتاب قرار دهیم تا سخت مجازات شود و این از بینوایی خفاشها بود که نمیدانستند، عشقِ آفتابپرست در مواجهه با آفتاب است و آن کورباطنها در قیاس به نفس او را به آرزو رساندند، نه به عقوبت.
حکایت شهادت از آغاز خلقت آدم که هابیل تن به قضا داد و تیغ برادر را تحمل کرد تا نقطه عطف شهادت که در حکایت کربلا متجلی است و تا به امروز که دستهگلهای دیارمان به داس بیخردی و خنجر حماقتِ جمعی از خدابیخبر راهی قرب میشوند؛ فلسفه شهادت بی هیچ کم و کاست همان بوده و هست و تغییری نکرده و این ما هستیم که با پشتوانه دینی و ملی، شهادت را نهایت سعادت و حسن عاقبت میدانیم و هرازگاهی جمعی از دلدادههای به ساحت عشق و شهود را میبینیم که پای به دریای شهامت و ایثار مینهند و مردانه غسل بندگی میکنند تا زندگی را به دامن کبریایی حق گره بزنند و از خاک تا افلاک را به طرفهالعینی درنوردند.
در این چند پگاه که شهید محسن حججی راه به عرش برده فرصتی است تا قدری این واژه بینظیر شهادت را واکاوی کنیم که در این کانون کرامت که در تساوی عبارت مرگ برای همه، گریزی از آن نیست چه اکسیری نهفته که نه ایران بلکه جهان را متاثر از شهامت بیبدیل حججی کرده و خانواده او با سینهای ستبر و قامتی افراشته نام زیبای محسن را بر جریده روزگار مشق میکنند و ملتی سترگ بر ساحت ایشان قامت دوتا میسازد.
امنیت این مملکت را حججیها تامین کردهاند و اگر چنین نبود؛ داعشیها تا مجلس آمده بودند و اگر درایت امنیتی نبود شاید شاهد اتفاقهای ناگوارتر بودیم.
آنچه سبب نگارش این نوشتار است آنکه قدرشناس شهیدان دیار سبز لالههای عشق باشیم زیرا نابودی سودای فتح 3 روزه تهران توسط صدام و 38 کشور اروپایی، پیشگیری از فتنه منافقان در مرصاد، صبوری نازدانههای دزفول در حملههای موشکی، توسعه دانش هستهای و مرزبانی از کیان جمهوری اسلامی و صیانت از حریم اولیای الهی همگی ریشه در فلسفه باشکوه و تفسیر مهربان فرهنگ شهادت دارد که جمعی عاشق و دلباخته سر به سرای عشق نهادند و خدایی شدند تا ما آرام زندگی کنیم.
بیش از 215000 شهیدِ جانبرکف، شجره طیبه اسلام را بعد از 1400 سال از زایش دین اکمل، آبیاری کردند و بی محابا جنگیدند تا وجبی از خاک را به دشمن ندهیم و علاوه بر آن اصالت و ایمان را به تمامی جهانیان نشان دهیم؛ بنابراین امروز طفیل نگاه بسیجیان خداجو هستیم اگر چه جامعه را خواب گرفته باشد و چونان ماهیها در برابر پرسش آب کو؟ نشان از آب نداشته باشیم در حالی که جز با زلال آب، زندگی میسر نیست و دور از ادب است تمام امنیت جامعه را نبینیم و نابخردانه همت بزرگ و غیرت سترگ مدافعان حرم را زیر سوال ببریم.
سیاستها و کیاستها کجا رفتهاند که در کمترین مقدار از تحلیل سیاسی بازماندهایم و چرا فرهنگ شهادت را به عنوان یگانه داروی موثر در ترمیم و تصحیح ساختار اجتماعی به کار نمیبندیم.
اروپای لاییک در قدرشناسی از سربازان گمنام خود سنگ تمام می گذارد و عالیمقامان سایر کشورها را ملزم به ادای احترام به ساحت سرباز گمنام خود میکند و در کشور ما که جا دارد وزارت شهدا و امور ایثارگران داشته باشیم در کمترین مقدار در اندیشه تعالی جامعه، منبعث از فلسفه زندگیآفرین شهادت نیستیم.
داروی شفابخش عمده ساختارشکنیهای اجتماعی و توسعه رفتار بهسامان بویژه حجاب و عفاف و حفظ بنیان خانواده از رهگذر تبیین آگاهانه فلسفه شهادت ممکن خواهد بود پس شایسته است مردم در قالب باورهای مردمی برای احیای پاسداشتِ شان و منزلت شهدا کاری کنند و با توسعه و تبیین فرهنگ شهادت، افزون بر ادای احترام به شهدای عزیز، نسبت به آگاهیافزایی اجتماعی تلاش و برای نسل جوان بیان کنند که کدام باور اعتقادی است که جاودانگان مدافع حرم را که عمدتا جوانند به مسلخ عشق و قربانگاه ایثار راهنمایی میکند.
حججیها نشان دادهاند؛ درِ باغ شهادت را نبستهاند و حنجر را به خنجر بیداد میدهند تا اندکی از بیخرد مردمان، داغ به سینه شیدایی آنها نگذارند؛ این روزها حججیها داغدار ناآگاهی قشر کمشماری هستند که اتفاقا در سایه ایثار شهیدان متمتع و بهرهمندند.
حجییها چون آفتابپرست در قیاس به نفس خفاشان زجر میبرند و میمیرند ولی در نگاه آفتابی آفتابپرست، زجر معنا ندارد و همه ماجرا، عشق است و در برابر آفتاب، قرب را مینگرد پس بدانید که خنجر اگر چه میبرد ولی قیود را بر میدارد تا محسن از خاک تا افلاک را به چشمبرهمزدنی درنوردد و افسوس به حال آن قشر ناآگاه که شهادت را مطابق مرگ معمولی برمیشمارند!
این روزها دل هوای گریه دارد و گاهی فرزند شهدای مدافع حرم با ترانهای از غربت به ذهنِ دنیاگرایم یورش میبرند و من در برابر این همه ایثار، شرمسارم؛ مقابل تازه دامادهای عاشق که زمین را به مقصد خدا ترک گفتند و راهی عشقآباد آرزوها شدند؛ شرمندهام.
ای کاش تمام چشمهای کشورم باز شود و قدر این همه ایثار را بدانند که شهیدان جز به تعبیر عشق و تفسیر ایثار، پای به میدان نگذاردهاند و آسایه و آرام امروز سرزمین ما از صدقه سر آنهاست که کشتی عاشقی را سکاندارانند.
مسئولان ارجمند! هموطنان ِجان! و عموم ایرانیان دیار مهربانی! وقت بیداری و دریافت پیام شهداست؛ کمی از خواب خرگوشی غفلت بیدار شویم و در مقیاس بومی منطقه، استان، شهر و روستا، نام شهدا و مرام ایشان را بلندآوازه کنیم و دولتمردان با تخصیص اعتبار، دستگیر خانوادههای معزز شهدا باشند و ادارات بنیاد شهید با توسعه رفتار فرهنگی حداقل در شهرستانها اقدام اصولی داشته باشند و با حسن درایت و توجه در شناساندن فلسفه شهادت تلاش کنند.
زمان زیادی از آخرین روزهای جنگ سپری نشده ولی نسل جوان با فلسفه ایثار و دیدگاههای ایثارگران فاصله دارد پس؛ از ضرورتهای ملی است تا با سعی انقلابی در اندیشه توسعه فرهنگ شهادتطلبی باشیم.
باید با تلاش و پویایی ملی، فرزندان شهدا را دریابیم تا با نگاه مهربان ایشان با پدران آسمانی آشنا شویم زیرا قهرمانان واقعی ملت بزرگ ایران بی هیچ زیادهگویی فقط شهیدانند که با بذل جان، خود را جاودانه و ما را مدیون خویش ساختهاند و نیز در نگاه مادران و پدران شهدا، خوشهچین عشق باشیم و گاهی ماتمِ نهاده در چشمهای فرزندان خردسال شهدای مدافع حرم را دریابیم و با آن افسوس، کمی افسون شویم تا شاید دستهای بیتوجهی ما را بگیرند.
شهید و شهادت یک فرهنگ متعالی ریشهدار است که با توسعه آن در جامعه، میتوانیم به سمت و سوی آسایش اجتماعی نائل آییم و بسیاری از کجرفتاریهای اجتماعی را درمان کنیم.
در خاتمه نیز با بازگشت به آغاز کلام از خدای مهربان میخواهم که ما را بیداری افزاید تا قدر موهبت ایثار و کرامات برآمده از همت شهیدان بویژه شهیدان مدافع حرم را بدانیم.
یادشان، هماره گرامی و جایشان در دلهامان، همیشه سبز باد.
* مدیر روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دامغان
انتهای پیام/