صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۰۴ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آنا گزارش می دهد

حیله انگلیسی برای کودتای هالیوودی

«کیم روزولت» مى‌گوید «وقتى ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقاله‌هایى که نوشته شده بود و باید ترجمه مى‌شد و در روزنامه‌ها به چاپ مى‌رسید، و نیز کاریکاتورهایى را با خودمان آوردیم»
کد خبر : 203631

کودتای 28 مرداد 1332 یا به تعبیر محمد رضا پهلوی «رستاخیز 28 مرداد» طرح براندازی دولت قانونی محمد مصدق است که با همکاری امنیتی و مالی سازمان های جاسوسی انگلیس و ایالات متحده آمریکا در ایران اجرائی شد. پس از برکناری رضا شاه و به قدرت رسیدن محمد رضا پهلوی در شهریور 1320 فضای سیاسی کشور تا حدودی باز شد و دکتر مصدق نیز فرصت یافت در چهاردهمین دوره انتخابات مجلس شرکت کرده و بیشترین رای را از حوزه انتخابی تهران کسب کند. مصدق بعد از ورود به مجلس با تلاش های خود طرحی را به تصویب رساند که براساس آن هر گونه مذاکره میان دولت و شرکت های خارجی در زمینه نفت بدون اجازه و کسب تکلیف از مجلس منع می شد. در ادامه و پس از ترور رزم آرا و جو میهن پرستی ای که سراسر کشور را فرا گرفته بود، با پذیرش استعفاء حسین علاء دکتر محمد مصدق به نخست وزیری رسید. دغدغه و برنامه اصلی دولت مصدق به اجرادرآوردن قانون «ملی شدن صنعت نفت» و برگزاری انتخابات آزاد بود. از آن پس مذاکرات پی در پی انگلیس و میان‌جیگری آمریکایی‌ها بی‌نتیجه ماند و حتی شکایت انگلیس به دیوان لاهه و شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز تأثیری بر روند ملی شدن نفت در ایران نگذاشت. مصدق در لاهه و نیویورک به دفاع از حق مالکیت مردم بر منابع سرزمین خود پرداخت.


دولت بریتانیا از ایران به شورای امنیت شکایت کرد و شورا رسیدگی به این شکایت را به دیوان بین‌المللی در لاهه ارجاع داد. دکتر مصدق دادگاه بین‌المللی را برای رسیدگی به این مسئله که امری مربوط به حق حاکمیت ایران بود صالح ندانست و دیوان نیز بالاخره به عدم صلاحیت خود رای داد. بدین ترتیب انگلیس و شرکت نفت که نتوانستند از مجراهای قانونی و بین‌المللی با ملی شدن نفت در ایران مقابله کنند بی تحرک نماندند به اقدامات دیگری روی آوردند. آنها مخالفان مصدق را متشکل و هماهنگ کردند و با صرف پول و اختلاف افکنی چهره‌هائی را که در آغاز نهضت ملی شدن نفت با مصدق همراه بودند، به مقابله با او کشاندند. دکتر مصدق توانست در مقابل این فشارها نیز مقاومت کند. با انجام رفراندوم و اعلام حمایت مردم از دولت و انحلال مجلس، دیگر معلوم بود که شاه و انگلیس باید دست از اقدامات به ظاهرقانونی بردارند و رو در رو مصدق را ساقط کنند. در گام اول با انجام کوتای ۲۵ مرداد و دریافت فرامین سفید امضا از محمدرضا پهلوی اقدام به صدور دستور عزل دکتر مصدق و نصب سپهبد زاهدی به نخست‌وزیری نمودند. در ۲۵ مرداد دکتر مصدق که صدور فرمان عزل را خلاف روح قانون اساسی و حکومت مشروطه می دانست و متوجه کودتای شاه شده بود در برابر این کودتا مقاومت نمود که منجر به فرار شاه به عراق می‌شود. در ۲۸ مرداد کودتایی که سازمان‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا طراحی کرده بودند آغاز شد و در این جریان نقش انگلیسی ها و آمریکایی ها و حتی استفاده از ظرفیت های بخش هنری سازمان سیا در جریان کودتا به وضوح آشکار است.



ماجرای کودتای 25 مرداد


نقشه کودتا با همکاری انگلیس و آمریکا طراحی شد و پس از چندبار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید. نقشی که برای شاه در نظر گرفته شده بود امضای فرمان عزل مصدق و نیز امضای فرمان نصب سرلشکر زاهدی به نخست‌وزیری بود. اشرف پهلوی که به درخواست مصدق به خارج از کشور رفته بود با مقامات آمریکایی و انگلیسی در سوئیس دیداری داشت و سپس با استفاده از نام خانوادگی شوهرش به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی که فرصت داشت شاه را در جریان طرح کودتا گذاشت و با آشکار شدن حضورش دوباره ناچار به خروج از کشور شد. شاه پس از تردیدهای اولیه به امضای فرمان‌ها رضایت داد. بعدها روشن شد که شاه در واقع دو ورقه سفید را امضا کرده بود تا کودتاگران آنچه لازم است بر بالای امضای او بنویسند.


فرمان عزل را یک ساعت بعد از نیمه شب ۲۵ مرداد سرلشکر نصیری که رئیس گارد سلطنتی بود با همراهی تانک و زرهپوش از سعدآباد به خیابان کاخ آورد تا در منزل دکتر مصدق به او ابلاغ کند. مصدق که با تلفن از حرکت این گروه باخبر شده بود فرمان را گرفت و نیروی محافظ مقر او بلافاصله نصیری و نیروی همراه او را بازداشت کردند. شاه که قبلاً به کلاردشت رفته بود با شنیدن خبر به رامسر رفت و از آنجا با هواپیما به بغداد و سپس به رم پرواز کرد. صبح ۲۵ مرداد خبر اقدام نصیری در شهر منتشر شد و همه دانستند که کوششی برای برکناری مصدق صورت گرفته و ناموفق بوده و کودتای ۲۵ مرداد شکست خورده است.


بعد از شکست کودتای 25 مرداد نوبت به کودتای 28 مرداد رسید


هنگامی که مردم از نقشه شوم دربار آگاه شدند، در روز 28 مرداد به خیابان ها ریختند و نارضایتی خود را از دربار اعلام داشتند. حزب توده نیز که در روزهای گذشته از احتمال کودتا خبرداده بود شروع به سازماندهی تظاهرات در تهران و شهرستان‌ها کرد. مصدق که تظاهرات را در خدمت کودتاگران می‌دانست دستور جلوگیری از تظاهرات را به پلیس و ارتش ابلاغ کرد. از ساعات اولیه صبح ۲۸ مرداد جمعیتی از سمت جنوب به سمت مرکز شهر تهران به راه افتادند. با شروع تظاهرات، گروه‌هایی از مردم نیز تحت تأثیر این جو به صف شعاردهندگان علیه مصدق پیوستند و از سوی دیگر، نظامیانی که با دریافت پول به شرکت در کودتا رضایت داده بودند، همراه جمعیت شدند.


پس از کودتا چه اتفاقاتی افتاد؟


پس از کودتا سرلشکر زاهدی امور دولت را در دست گرفت. دکتر مصدق در روز ۲۹ مرداد خود را به زاهدی تسلیم کرد و بازداشت شد. فرمانداری نظامی به ریاست سرتیپ تیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت. شاه از رم بازگشت. مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکایی و اروپایی شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد. کمک‌های مالی آمریکا به دولت ایران رسید و در تقویت حکومت تازه مؤثر افتاد.


پس از توضیح مختصری در رابطه با چرایی و چگونگی ایجاد کودتای 28 مرداد 1332 به بررسی زوایای دیگری از آن از جمله چگونگی دخالت های آمریکا و انگلیس در جریان کودتا و همچنین بیانات و موضع گیری های حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری می پردازیم.



نقش ایالات متحده آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332


ایالات‌ متحده تا قبل از ملی شدن صنعت نفت، نفوذ چندانی در ایران نداشت. در صورتی که بریتانیا از نفوذ بسیار بالایی در امور ایران برخوردار بود و این موضوع موجب ناراحتی و نارضایتی دولت آمریکا بود. دولت بریتانیا از طریق شرکت نفت توانسته بود در تمام مسائل سیاسی و اقتصادی ایران دخالت کند. دولت آمریکا همواره سعی می‌کرد به انگلیسی‌ها گوشزد کند که در قبال خواسته‌های دولت ایران انعطاف بیشتری نشان دهند؛ اما دولت انگلیس حاضر نبود از مواضع خود عقب‌نشینی کند. با ملی شدن صنعت نفت در ایران به سلطه انحصاری دولت بریتانیا بر منابع نفتی ایران پایان داده شد. ایالات‌متحده اقدام دولت ایران را مورد پشتیبانی قرار داد. آمریکا با ملی شدن صنعت نفت در ایران موافق بود؛ اما این موافقت تا آن‌جا بود که به انحصار شرکت نفت پایان داده شود، نه اینکه صنعت نفت به نحوی که دولت ایران قصد داشت ملی شود. آمریکا همواره از این می‌ترسید که اگر ایران بتواند نفت را به نحوی ملی کند که اداره تولید و فروش آن را هم کاملا خودش به عهده بگیرد این الگویی می‌شود برای کشورهای نفت‌خیز خاورمیانه، زیرا آن‌ها با پیروی از اقدام دولت ایران تقاضای اقدام مشابهی را می‌کردند.


همراه شدن آمریکا با انگلیس


از زمانی که دموکرات‌ها در آمریکا بر سر کار بودند، سیاست دولت آمریکا همواره بر حل مساله نفت از طریق راه‌های دیپلماتیک و باقی‌ماندن ایران در اردوگاه غرب بود و با سیاست دولت انگلیس که همواره اقدام نظامی علیه ایران را تنها راه حل مساله نفت می‌دانست به شدت مخالف بود. "ترومن"ریس‌جمهور آمریکا با هرگونه اقدام نظامی علیه ایران مخالف بود. زیرا به عقیده وی هرگونه اقدام نظامی علیه ایران موجب خواهد شد که روس‌ها هم به ایران تجاوز کنند. انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نزدیک بود و پس از برگزاری انتخابات در آمریکا "آیزنهاور" از حزب جمهوری‌خواه در ژانویه 1953 به ریاست‌جمهوری رسید. به رغم این‌که دولت جدید، هنوز مصدق را تنها امید غرب در ایران می‌دانست اما دولت بریتانیا توانست با استفاده از دسیسه خطر کمونیسم در ایران به دولت جدید آمریکا که بر خلاف دولت گذشته از نفوذ کمونیسم در ایران نگرانی بیشتر داشت بفهماند که تنها راه حل مساله نفت، سقوط مصدق است.


بعد از جنگ جهانی دوم با آغاز جنگ سرد یکی از اهداف سیاست خارجی آمریکا جلوگیری از توسعه نفوذ کمونیسم در کشورهای دنیا به ویژه خاورمیانه بود ایالات متحده همواره ایران را یکی از کشورهایی می‌دانست که در آن کمونیست‌ها فعالیت دارند و معتقد بود که باید از نفوذ کمونیسم در ایران جلوگیری کرد. آمریکا تصمیم گرفت سیاست سازش با مصدق را کنار بگذارند و با سیاست انگلیس که تنها راه حل مساله نفت را سقوط مصدق می‌داد همراه شود. در اواخر دهه 1940 حزب توده به پشتیبانی شوروی فعالیت‌هایی در داخل ایران داشت. اما آنقدری که دولت ایالات‌متحده آن را خطرناک توصیف می‌کرد نبود، زیرا در آن زمان حزب‌توده از چنان قدرتی برخوردار نبود که بتواند مقامی را تسخیر کند. نکته قابل توجه این است که نگرانی از به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در این زمان بیشتر از سوی مقام‌های سیاسی ایالات‌متحده و روسای بالای سازمان "سیا" عنوان شده است. وزیر خارجه آمریکا در 29 ژوئیه، 7 مرداد در یک مصاحبه مطبوعاتی چنین گفته بود: «تشدید فعالیت حزب غیر قانونی توده در ایران و اغماضی که دولت ایران نسبت به فعالیت حزب مزبور روا می‌دارد باعث نگرانی آمریکا شده و موجب شده است که اعطای کمک از طرف آمریکا به ایران را مشکل‌تر سازد.» همین‌طور در اسناد سازمان سیا این گونه آمده است: در حال حاضر حزب توده خطری جدی برای دولت به شمار نمی‌رود و در سال 1954م قادر نخواهد بود، قدرت را در دست بگیرد ولو این‌که با احزاب و گروه‌های دیگر ائتلاف کند؛ اما توانایی اعمال خرابکاری و تروریسم را خواهد داشت.


تصمیم نهایی برای کودتا


با روی کار آمدن "آیزنهاور" و "والس" (رییس سازمان سیا) در آمریکا دولت این کشور نسبت به نهضت ملی ایران خیانت و توطئه‌چینی و همراهی کامل با انگلیس‌ها را برای سرنگون کردن دولت مصدق پیشه خود ساخت. مقدمات این چرخش از اسفند 1331 مارس/ 1953 با سفر "ایدن" به واشنگتن و تشکیل کنفرانسی مرکب از وزرای خارجه دو کشور و مشاوران آن‌ها آغاز شد و نتیجه کنفرانس چیزی جز سقوط دولت مصدق نبود. ولی به دلایلی چند این موضوع تا اول تیر 1332 اجرای آن قاطعیت کامل و نهایی نیافته بود. هر چند قبل از آن اقداماتی صورت گرفته بود. در جلسه اول تیر 1332/ ژوئن 1953 که در دفتر وزیر خارجه آمریکا تشکیل شده بود تصمیم نهایی برای آغاز عملیات کودتا و سرنگونی دولت ایران گرفته شد و در این کنفرانس "کرمیت روزولت" را به عنوان فرمانده تعیین کردند. آیزنهاور هم‌چنان امیدوار بود که با حل دعوای نفتی بتوان بی‌ثباتی سیاسی را در ایران بر طرف کرد. شورای امنیت ملی در چهارم مارس ابراز داشت که ایالات‌متحده باید موضع خود را از انگلستان متمایز کرده، وام یکصد میلیون دلاری را به ایران بپردازد؛ اما یک هفته بعد پس از آن ‌که مصدق آخرین دور مذاکرات نفتی را ناتمام گذاشت و "آنتونی‌ ایدن" وزیر امور خارجه انگلستان از "دالس" خواست که به ایران کمک نکند، آیزنهاور موضع خود را تغییر داد و اعلام کرد که تقریبا با اطمینان می‌توان گفت چنین ابتکار عمل یک جانبه‌ای از سوی ایالات‌متحده تاثیری نخواهد داشت. سازمان سیا اختیار یافت که به برنامه‌ریزی کودتا بپردازد و این تصمیم به اطلاع "هندرسون" (سفیرایالات‌متحده‌آمریکا) و "گودیران"(رییس سازمان سیا در ایران) رسانده شد. در چهارم آوریل یک میلیون دلار به پایگاه سیا در تهران داده شد تا بنا به تایید "گودیران" و "هندرسون" در هر راهی که باعث سرنگونی مصدق شود مورد استفاده قرار گیرد.


راهکار مصدق


در این زمان دکتر "مصدق" به منظور جلب کمک‌های اقتصادی از سوی دولت آمریکا با ارسال نامه‌ای به "آیزنهاور" رییس‌جمهوری آمریکا خاطر نشان کرد که اگر کمک‌های اقتصادی ایالات‌متحده به ایران نرسد ممکن است ایران به دامن کمونیست بیفتد؛ اما آیرنهاور در دام استدلال‌های پیچیده مصدق نیفتاد و این تاکتیک از سوی مصدق نه تنها منجر به دادن کمک از سوی آمریکا نشد، بلکه آن دسته از طراحان سیاست خارجی آمریکا را که با انگلیسی‌ها موافق بودند و تنها راه حل واقع‌بینانه را مداخله و سرنگونی مصدق می‌دانستند را مصمم‌تر کرد.


نقشه کودتا


متخصصان "سیا" در امور ایران پس از اختیار یافتن در ماه مارس، تدارک کودتا را آغاز کردند. آنان وضعیت را مورد مطالعه قرار دادند و در 6 آوریل/ 28 فروردین گزارش اولیه‌ای تهیه کردند که نتیجه می‌گرفت که یک کودتای مورد حمایت "سیا" شدنی و "زاهدی" بهترین نامزد برای جانشینی مصدق است. سازمان "سیا" به دلیل اینکه "زاهدی" دارای شجاعت، طرفداری از آمریکا و تنها شخصی بود که آشکارا هوای نخست‌وزیری در سرداشت از او حمایت کرد. مقامات آمریکایی به صورت رسمی تصمیم گرفتند "سیا" به همراه "اینتلجنیس سرویس" این عملیات را به اجرا در آورد.


"ژنرال ‌شوارتسکف" را جهت تدارک کودتا روانه ایران کردند. "شوارتسکف" یکی از کارشناسان آمریکایی بود که بین سال‌های 1321 و 1327 ماموریت سازماندهی و آمورش کادرهای شهربانی ایران را به عهده داشت و لذا با "زاهدی" که در آن دوران رییس شهربانی بود دوستی دیرینه‌ای داشت در دیدار از ایران که بنا بر ماموریت سیا و به عنوان دیدار از دوستان قدیمی انجام می‌گرفت با توافق شاه، "زاهدی" را که از سایرین در ارتش و شهربانی مناسب‌تر یافته بود جهت کودتا علیه مصدق انتخاب نمود. همزمان با فعالیت‌های "شوارتسکف" در ایران "آلن دالس" و برادرش "فالستر دالس" (وزیر امورخارجه آمریکا)و "لویی هندرسون" (سفیر کبیر آمریکا)در ایران رهسپار سویس شدند. "لویی هندرسون" قبل از سفر با خواهر شاه، "اشرف" ملاقات کرد و "اشرف" نیز پس از ابلاغ اوامر آن‌ها به شاه، روانه سوییس شد و از آن‌جا بود که کودتا مرحله به مرحله هدایت می‌شد. و اما روزولت رییس کودتا وارد ایران شد. وظیفه روزولت به دست آوردن حمایت شاه و راضی کردن او به عزل مصدق بود.


جنگ روانی سیا در ایران


یکی دیگر از شبکه‌های جاسوسی در ایران وابسته به سازمان سیا شبکه "بدامن" بود. آمریکا از اواخر دهه 1940 فعالیت‌های محرمانه را بدین شرح شروع کرده بود: اجرای یک سلسه عملیات با رمز "بدامن" که از سال 1948 برای مقابله با نفوذ شوروی و حزب‌توده شروع شده بود. فعالیت اصلی این شبکه نفوذ در حزب‌توده بود که توانستند با نفوذ در درون حزب‌توده اقدام‌های توده‌ای‌ها را در پیشبرد هدف‌های خود به کار گیرد. تظاهرات توده‌ای در روزهای 25-27 مرداد 1332 که مجمسمه‌های شاه را به زیر کشیدند و شعار جمهوری دموکراتیک از اقدام‌های شبکه "بدامن" بود. در اسناد سازمان سیا این ‌گونه آمده است: در روز 18 اوت صدها تظاهر کننده توده‌ای در خیابان‌ها رژه رفتند و خواستار برقراری جمهوری دموکراتیک شدند و رهبران حزب توده به مصدق هشدار دادند که کودتای نظامی دومی برای سرنگون ساختن دولت در شرف وقوع است، ویلبر (مستشار آمریکایی) و دیگر متخصصان جنگ روانی "سیا" تحت فعالیت "بدامن" مقالات، کاریکاتورها و جزوه‌ها و کتاب‌هایی را تهیه و آن‌ها را به دست ایرانیانی دادند که برای بدامن کار می‌کردند، به فارسی ترجمه می‌کردند سپس ماموران "سیا" این مقالات را در روزنامه‌های ایران منتشر کردند که عنوان آن این بود که اتحاد شوروی و حزب توده را به عنوان ضد ایران یا ضد اسلام معرفی می‌کردند تا خطر کمونیسم را جدی جلوه دهند. تیم "سیا" به عنوان بخشی از جنگ روانی خود علیه مصدق رهبران گروه‌های کمک رسانی اقتصادی و نظامی آمریکایی را متقاعد کرد که تماس خود با مقامات طرفدار مصدق را کاهش دهند. ماموران "سیا" هم‌چنین اقداماتی برای خنثی سازی توطئه "قشقایی" و ممانعت از کمک رسانی نیروهای قشقایی به مصدق به عمل آوردند.


موفقیت آمریکا در سرنگونی مصدق


"لویی‌هندرسون" در 27 مرداد چکی به مبلغ سی و دو میلیارد و ششصد میلیون ریال برای هزینه کودتا را پرداخت و "شوارتسکف" ریاست غیر رسمی پرداخت پول به گروه ضد مصدق را به عهده داشت. برخی از ایرانیان به یکباره ثروتمند شدند و طبق آن‌چه که بعدا مشخص شد "شوارتسکف" ناظر خرج بیش از 10 میلیون دلار پول‌های سیا بوده است و در نتیجه مصدق تعداد زیادی از هواداران خود را از دست داد. با این پول پانصد تن از ولگردان زاغه‌های جنوب شهر برای آشوب و غارت استخدام شدند و به این ترتیب سازمان "سیا" در 28 مرداد 1332 با کمک عناصر خودفروخته در ارتش و شهربانی و با بسیج کردن و به میدان کشیدن عده‌ای از مردم فقیر کودتایی را که از سوییس مستقیما و مرحله به مرحله هدایت می شد و گزارشش هر لحظه به رییس جمهور آمریکا، "آیزنهاور" می‌رسید، به ثمر رسید و حکومت جبهه ملی را ساقط کرد.


مهمترین نقش آمریکا در کودتا


به رغم این که طراح اصلی کودتا دولت بریتانیا بود، آمریکا هم نقش موثری در اجرای طرح کودتا داشت. شاید اگر کمک ایالات‌متحده نبود موفقیت در انجام کودتا امکان نداشت. نقش ایالات‌متحده در کودتا قابل انکار نیست؛ اما این نکته هم که آمریکا به تنهایی طرح کودتا را ریخت و بعد هم به وسیله عوامل سیا دولت مصدق را سرنگون کرد خیلی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. در این‌جا باید به‌ این نکته اشاره شود که مهم‌ترین نقش ایالات‌متحده در تامین هزینه عملیات کودتا بود در رابطه با تامین هزینه عملیات کودتا "روزولت" در مصاحبه با روزنامه "لوس‌آنجلس‌تایمز" گفته است: «مبلغ یک میلیون دلار برای ترتیب دادن تظاهرات خیابانی به منظور سقوط دولت ناسوینالیسم مصدق که سیصد کشته به جای گذاشت در اختیار ما بوده که حدود 75 هزار دلار آن خرج شده است و بقیه پول را در گاو صندوق مطمئنی گذاشتیم و پس از عملیات این مبلغ به شاه تحویل داده شود هم‌چنین "روزولت" در مصاحبه‌اش فاش ساخت که مبلغ 75 هزار دلار هزینه ترتیب دادن تظاهرات خیابانی را به یک شبکه مرکب از سه نفر آمریکایی و پنج نفر ایران که با او همکاری داشتنه‌اند پرداخت کرده است


.


نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد 1332


دولت انگلیس در آخر تنها راه حل موضوع سلطه انحصاری خود بر نفت ایران را سرنگونی دولت مصدق و جایگزین کردن دولتی دیگر که موافق با سیاست‌های بریتانیا باشد، می‌دانست. کوشش مدام برای براندازی دولت مصدق تحریم نفت و ایجاد پاره‌ای مشکلات اقتصادی علیه ایران از جمله تلاش‌هایی بود که بریتانیا در مقابله با مصدق به کار برد. دولت انگلیس بلافاصله بعد از ملی شدن نفت در ایران اعلام کرد که هر کس نفت ایران را خریداری کند، تحت تعقیب قضایی قرار خواهد گرفت. در نتیجه کشورها تمایلی برای خرید نفت ایران نشان نمی‌دادند. تحریم نفت ایران موجب شد تا دولت نتواند برنامه‌های اقتصادی خود را پیاده کند. زیرا دولت مصدق بعد از ملی شدن نفت شدیدا به عواید نفت به منظور بهبود اوضاع اقتصادی نیاز داشت. اما تحریم نفت ایران توسط بریتانیا باعث شده بود تا دولت با مشکلات مالی و اقتصادی بزرگی در داخل روبرو شود. گرانی و تورم باعث نارضایتی در میان مردم شده بود. مصدق امیدوار بود که از سوی ایالات متحده کمک‌هایی به ایران بشود؛ اما آمریکا نیز اعطای هر کمکی را منوط به حل مسئله نفت دانست. بدین ترتیب ایجاد مشکلات اقتصادی عامل مهم در تضعیف دولت مصدق بود که در دراز مدت می‌توانست به عمر حکومت مصدق خاتمه دهد. البته دکتر مصدق به منظور بهبود وضع اقتصادی دست به اقدام‌هایی زد. بنا به گفته مصدق، یکی از دلایلی که حکومت او را سرنگون کرده‌اند، این بود که مخالفانش تشخیص داده بودند که به تدریج وضعیت اقتصادی ایران طوری خواهد شد که بدون عواید نفت هم کار مملکت بگذرد. تلاش دیگر بریتانیا اقدامات مخفیانه آن‌ها بود که از همان ابتدای زمامداری مصدق شروع شده بود. "ویلیام راجر لوییس" می‌گوید: "تنها یک ماه و نیم پس از روی کارآمدن مصدق عملیات پنهانی انگلیس که در سال 1953 به سرنگونی مصدق انجامید شروع شد." دولت بریتانیا پس از آن‌که گفتگوهایش با دولت ایران با شکست مواجه شد، پس از پایان مذاکرات با شاه ملاقات کرد و مصرانه خواستار عزل مصدق شد.


جمع‌آوری مردم کوچه و بازار


تظاهرات خیابانی در 28 مرداد توانست به حکومت مصدق ضربه شدیدی وارد کند. عامل دیگری که توانست بسیار موثر واقع شود اختلافات وسیعی بود که بین سران نهضت ملی به خصوص "آیت‌الله کاشانی" و مصدق از چند ماه پیش به وجود آمده بود. شاید بتوان گفت که همین اختلاف‌های موجود، ضربه را به نهضت ملی وارد کرد. عوامل ایالات‌ متحده و بریتانیا توانسته بودند، به راحتی مردم ناآگاه و بی‌خبر را با پول و رشوه بخرند و برای مخالفت با مصدق به صحنه بیاورند. تحریک مخالفان مصدق در مجلس به منظور تضعیف برنامه‌های اقتصادی دولت از جمله اقداماتی بود که توانست زمینه را برای ضربه نهایی به مصدق فراهم سازد.


عوامل انگلیس در ایران


جلسات کودتاچیان در منزل "سرلشگر زاهدی" با حضور هفت سناتور و چهار نماینده مجلس شورای ملی و پنج افسر ارشد ارتش (حجازی، سرتیپ آریانا ، انصاری، یک سرهنگ و یک سرگرد ) و برادران رشیدیان تشکیل می‌شده و افراد مذکور با مقامات سفارت انگلیس ملاقات می‌کرده‌اند. جلسات دیگری نیز با حضور "سید ضیا طباطبایی"، "علم"، "زاهدی" و "میدلتون" کاردار سفارت انگلیس در منزل سناتور "خواجه‌نوری" تشکیل می‌گردید.


انگلیسی‌ها در پی کسب همراهی آمریکا در کودتا


یکی از ماموران برجسته انگلیس که با تلاش بسیار در پی راضی کردن و همراهی آمریکا با انگلیس بود، "مونتی وودهاووس" سرهنگ 27 ساله انگلیسی بود که در طی جنگ جهانی دوم با مقاومت یونان جنگیده بود. او بعدها نماینده محافظه‌کار "آکسفورد" در پارلمان و سر ویراستار چندین کتاب و هم‌چنین مورخ برجسته کتاب "تاریخ یونان" بود. با اعلام قطع روابط با بریتانیا از سوی مصدق در 30 دی 1331 وودهاووس راهی ایران شد و به دیدار "ایدن" وزیر امور خارجه آمریکا رفت. وودهاووس متوجه این قضیه بود که براندازی مصدق بی‌مشارکت و دستیاری آمریکا میسر نمی‌شود. در آخر وودهاوس به اتفاق چند تن از ماموران وزارت خارجه بریتانیا به واشنگتن رفت تا نظر بریتانیا را با مسئولان سازمان امنیتی آمریکا(سیا) در میان نهاد. آنها نقشه براندازی مصدق را که نام رمزی "عملیات چکمه" بر آن گذاشته بودند با "روزولت" رییس سیا در میان گذاشتند. وودهاوس پس از واشنگتن به سوی قبرس رفته و پس از ملاقات با ماموران انگلیسی پایگاه نظامی بریتانیا در قبرس، دفتری تاسیس کرد و ترتیب ارتباط با عمال خود در تهران را داد و به لندن بازگشت. در این هنگام او خبر پیروزی حزب جمهوریخواه آمریکا را در انتخابات ریاست‌جمهوری شنید و به برنامه‌های خود امیدوارتر شد.


وودهاوس می‌گوید: "چون نمی‌خواستم این گونه تلقی شود که ما قصد داریم آمریکا را آلت دست قرار دهیم و در پی منافع خود هستیم، در مذاکره با آمریکایی‌ها از پرداختن به مسئله نفت خودداری نمودم و به جای آن بر خطری که از جانب کمونیست متوجه ایران بود، تاکید می‌نهادم. استدلال من چنین بود که اگر هم احتمال ضعیفی برای حصول توافق با مصدق بر سر مسئله نفت وجود داشته باشد، دکتر مصدق در وضعی نیست که بتواند در برابر کودتایی از سوی حزب توده مقاومت کند. زیرا کودتای حزب توده از حمایت شوروی برخوردار خواهد بود، بنابراین باید پیشدستی کرد و تا فرصت باقی است، مصدق را از کار برکنار کرد.


وودهاووس معتقد بود که ایالات‌متحده از ترس روی کار آمدن کمونیست‌ها قصد داشت، به مصدق کمک‌های اقتصادی کند، وودهاووس می‌گوید: "اما من در دیداری با "آچسون" وزیر خارجه آمریکا خاطر نشان کردم که اگر مصدق سقوط کند، حکومت معقول‌تری می‌تواند به خوبی جای او را بگیرد، حکومتی که با آن می‌توان یک قرار داد رضایت‌بخش بست. بنابراین نمی‌توان گفت که واقعا کمونیست‌ها در زمان مصدق قادر بودند، قدرت را در دست بگیرند. اما دولت انگلیس به منظور کشاندن دولت آمریکا به سوی اجرای طرح کودتا از این دسیسه استفاده کرد و بالاخره آمریکا متقاعد شد که باید با انگلیسی‌ها همکاری کند. بنا به گفته "روبین" انگلیسی‌ها بر خلاف آمریکایی‌ها درباره نقش حساسی که در این کار داشتند، سکوت اختیار کردند و گناه همه مسائل بعدی را به گردن آمریکایی‌ها انداختند.


طرح موسوم به چکمه


وودهاوس می‌گوید که طرح عملیات مشتمل بر دو جزء بود، جزیی متکی بر یک سازمان شهری که در اختیار "برادران رشیدیان" بود و جز دیگر بر هم‌کاری چند تن از سران عشایر جنوب قرار داشت، بنابراین بود که هر دو جز عملیات در یک زمان آغاز می‌شود. افسران ارشد ارتش و شهربانی و وکلای مجلس شورا و سناتورها، ملاها، بازرگانان، سردبیران، روزنامه‌ها، سیاست‌پیشگان و نیز سردمداران اوباش در سازمان شهری جای داشتند و قرار بود که این سازمان با استفاده از حمایت شاه و حتی بدون آن کنترل تهران را به دست بگیرد و دکتر مصدق و وزیران او را بازداشت کند. همزمان با این جریان قرار بود، سران عشایر نیز در شهرهای عمده جنوب به نمایش قدرت برخیزند و در صورتی که مقاومتی از سوی "حزب‌توده" ظاهر شود. مراکزی چون آبادان و اصفهان را اشغال کنند. بهترین موسم برای اجرای این عملیات ماه آوریل، اول بهار یا سپتامبر آخر زمستان بود که عشایر در آن هنگام به صورت دسته جمعی برای ییلاق و قشلاق کوچ می‌کنند. برآورد وودهاوس آن بود که این عملیات اضافه بر ماهی ده هزار لیره که به رشیدیان داده می‌شد، نیم میلیون لیره دیگر خرج خواهد داشت. نظر بر این بود که عمال هر دو دولت بریتانیا و آمریکا در ایران دست به دست هم دهند و این عملیات را اجرا کنند. وودهاوس نخست این مسئله را پیش کشید که پس از رفتن مصدق چه حکومتی باید جایگزین شود. وی یک فهرست پانزده نفری از نام‌های سیاست‌مداران ایرانی را در جیب داشت. این پانزده نفر همگی از سوی وزارت خارجه بریتانیا قابل اعتماد شناخته شده بودند و آمریکا می‌توانست هر کدام از آن‌ها را که ترجیح می‌دهد، برگزیند. کسانی که نامشان در این فهرست آمده بود، بر سه دسته تقسیم می‌شدند : قدیمی‌ها، نورسیده‌ها، و گروه میانه. نام زاهدی در این گروه اخیر ذکر شده بود.


انتظار انگلیس از آمریکا


انگلیسی‌ها از آمریکایی‌ها چهار چیز را انتظار داشتند: اول آنکه "سیا" عوامل خود را با سازمانی که بریتانیا دارد همراه سازد. دوم آنکه دولت آمریکا آمادگی داشته باشد که به محض روی کار آمدن دولت جدید در تهران کمک‌های مالی در اختیار آن دولت بگذارد. سوم، آمریکا باید حاضر باشد که اگر لازم آید سیاست محافظه‌کارانه را رها کند و علنا تمایل خود را به وقوع تغییرات در تهران مثلا از طریق فشار بر شاه اعلام کند. چهارم آنکه آمریکا باید وحدت نظر و هماهنگی کامل با بریتانیا از خود نشان دهد. آمریکایی‌ها وعده دادند که نقشه بریتانیا را مسئولان وزارت خارجه و مقامات سیا مطالعه خواهند کرد؛ اما هر گونه تصمیم‌گیری در مورد آن را به بعد از روی کارآمدن دولت جمهوری‌خواه موکول کردند. بعدها با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا رایزنی‌های بریتانیا و آمریکا از سر گرفته شد. دو جلسه یکی در اداره مرکزی سیا و دیگری در وزارت‌خارجه تشکیل یافت و معلوم شد که آمریکایی‌ها آماده کار گشته‌اند. در نتیجه این جلسه‌ها قرار شد، طرحی را برای براندازی مصدق زیر نام رمزی "آژاکس" تهیه شود و روزولت نامزد فرماندهی عملیات در تهران گردید، نام زاهدی نیز برای جانشینی مصدق مورد توافق قرار گرفت.


رابط‌های انگلیس در ایران


یکی از افرادی که با انگلیسی‌ها رابطه داشت، با نام رمزی "عمر" مدیر کل یکی از ادارات دولتی بود که به عضویت کابینه مصدق درآمد. انگلیسی‌ها از طریق "عمر" به اسرار انبوهی درباره دولت مصدق دست یافتند. آن‌ها رابط دیگری نیز به نام "عباس قلی نیساری" رییس بانک ایران و انگلیس و شخص دیگری که یک چشم پزشک دارای شهرت بین‌المللی به نام "حسن علوی" بود، در کنار خود داشتند. او که بعدها به نمایندگی مجلس نیز رسید هیچ‌گاه ارتباط خود را با انگلیسی‌ها پنهان نمی‌کرد. "داربی شر"(رییس ایستگاه جاسوسی انگلیس در ایران) با توزیع پاکت‌های بیسکوییتی که وسط آن‌ها خالی شده بود و از اسکناس پر شده بود، به جلب حمایت دیگر اعضای مجلس که برخی از آنان دارای انگیزه‌های متعالی بودند کمک می‌کرد.


وادار کردن شاه به همکاری


نورمن داربی‌شر همراه با برادران رشیدیان که از آغاز تا پایان نقشی حیاتی در به وجود آوردن حوادث ایفا کردند، در گفتگو با سیا به آنان ضمانت داد که برادارن رشیدیان حاضرند جان و مال خود را در تلاش علیه مصدق به مخاطره اندازند. نقطه ضعف اصلی طرح سیا و سازمان جاسوسی انگلیس بی‌تصمیمی شاه بود. معماران کودتا معتقد بودند که به دست آوردن حمایت شاه از کودتا بسیار مهم است. هم به دلیل اینکه می‌توانست به این عملیات مشروعیت سلطنتی ببخشد و هم تایید برای برکناری قانونی مصدق و جانشین ساختن زاهدی و برای این کار نقشه‌هایی کشیدند. "روزولت" و "اسدالله رشیدیان" بارها با شاه ملاقات کردند و کوشیدند وی را به امضای فرمان و حمایت از کودتا متقاعد کنند. شاه که در تردید بود گاه حمایت از آن را می‌پذیرفت و گاه نظر خود را تغییر می‌داد. روزولت تهدید کرد کشور را ترک خواهد کرد و هشدار داد که ایالات‌متحده در صورت عدم همکاری وی ممکن است، بدون او دست به اقدام بزند. بلاخره رشیدیان با شاه ملاقات کرد و گفت که در صورت عدم همکاری وی، روزولت کشور را ترک خواهد کرد. سرانجام شاه پذیرفت که فرمان را امضا کند. روزولت و رشیدیان تصمیم گرفتند، از شاه بخواهند دو فرمان را امضا و در یکی مصدق را عزل و در دیگری زاهدی را منصوب کنند و عاملان انگلیس‌ها فرمان‌ها را تهیه کردند و توسط "سرهنگ نصیری" فرمان‌ها را نزد شاه بردند تا آن‌ها را امضا کند.


سقوط مصدق


سرانجام شاه با صدور دو حکم، یکی نامزدی زاهدی به نخست‌وزیری و دیگری حکم بازداشت مصدق با کودتاچیان هم‌کاری کرد؛ اما نتوانست مصدق را ساقط کند. پس از آن شاه با ملکه به بغداد و از آن‌جا به رم رفت. روز بعد طرفداران مصدق در خیابان‌ها به تظاهرات پرداختند و مجسمه شاه و پدرش را پایین کشیدند. بسیاری از نظامیان که در مظان همکاری با شاه قرار گرفته بودند بازداشت شدند. دو روز بعد طرفداران شاه با طرفداران مصدق به زد و خورد پرداختند و بر آن‌ها پیروز شدند و مصدق از مقام خود ساقط شد، سپس "سپهبد زاهدی" زمام امور را در دست گرفت. در این ماجرا سیصد نفر کشته و چند نفر هم زخمی شدند. سه روز بعد شاهنشاه از رم بازگشت. با پایان حکومت مصدق فصل داستان نفت ایران که با مرگ "سپهبد رزم‌آرا" آغاز شده بود، پایان یافت.


پس از بررسی نقش ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در جریان کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت مصدق حالا به بازخوانی بیانات حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری می پردازیم:


امام خمینی (ع) و کودتای 28 مرداد


این غفلت بزرگ از رجال سیاسى، علما و سایر اقشار مملکت ما واقع شد، و این آدم [شاه] را تحمیل کردند بر ما و دنباله‌‏اش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلت‌ها شده است. قوام السلطنه بارها نخست وزیر شد.


قیام 30 تیر 1331 علیه صدارت وى بود. مى‏‌توانست این کارها را بکند لکن با غفلت‌ها و ضعف نفس‌ها نکرد. از او بالاتر دولت دکتر مصدق در 28 مرداد 1332 با کودتاى آمریکایى سرنگون شد. قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او براى مملکت مى‏‌خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکى از اشتباهات این بود که آن وقتى که قدرت دستش آمد، این (محمدرضا شاه) را خفه‌‏اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کارى براى او نداشت آن وقت، هیچ کارى براى او نداشت، براى اینکه ارتش دست او بود، همه قدرت‌ها دست او بود و این هم این ارزش نداشت آن وقت.


آن وقت این طور نبود که این یک آدم قدرتمندى باشد ... مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلتى شد. غفلتى دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکى یکى وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتى استعفا دادند، یک طریق قانونى براى شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخست وزیر با شاه است؛ شاه تعیین کرد نخست وزیر را! این اشتباهى بود که از دکتر واقع شد. و دنبال آن این مرد را دوباره برگرداندند به ایران. به قول بعضى که «محمدرضا شاه رفت و رضا شاه آمد»! بعضى گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت- خوب، محمدرضا آن وقت یک آدم بى ‌عرضه‌‏اى بود و تحت چنگال او بود- او رفت و رضا شاه آمد یعنى یک نفر قلدر آمد. این‌ها آن وقت گفتند نمى‏‌دانستند که بعدها رضا شاهِ چند آتشه [محمدرضا پهلوى] است. این هم یکى از اشتباهات بود که شده است‏.


بیانات امام خمینی (ع) در مورد مصدق


مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند[هر کاری می‌خواهند بکنند] ـ من از آن ریشه‌هایش می‌دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت‌اللّه‌ کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، اینها[این]کار کردند[که]یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت‌‌اللّه‌» گذاشتند! این در زمان آن بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده‌اند و به اسم «آیت اللّه‌» توی خیابان‌ها می‌گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‌زد.



مقام معظم رهبری و کودتای 28 مرداد


انقلاب اسلامی؛عامل توقف دخالت آمریکا در ایران


ما باید نیروهای مسلح خودمان را هرچه بیشتر و با کیفیت‌تر و عمیقتر تقویت کنیم و این کار را خواهیم کرد. عجیب است! کشور عزیز و ملت بزرگ و منطقه‌ی تاریخی ما، آزمایشگاه چه تجربه‌های بزرگی است. اتفاقاً اولین باری هم که امریکاییها، دخالت مستقیمی در اجرای یک کودتای نظامی در یک کشور کردند، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که آن کودتای ننگین را مستقیماً با پول و عوامل و نقشه و نیروهای نظامی و شبه نظامیشان در تهران به راه انداختند. متأسفانه در آن روز، غفلتها موجب شد که توطئه‌ی امریکاییها به نتیجه برسد. اما تمام شد و انقلاب اسلامی، درِ همه‌ی این تجاوزها و پُرروییها و خباثتهای نسبت به ایران را روی دشمنان بسته است و شجاعت و کاراییهای شما و حضور ملت، باید برای همیشه این در را بسته بدارد. اینها آمدند، خلیج فارس را هم مشمول تجاوزها و دخالتها و کارهای غلط و ناشایست خودشان کردند..۱۳۶۹/۰۸/۲۸


بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی و اخذ سردوشی در دانشگاه هوایی



کنارگیری روشنفکران از نهضت پانزده ساله اسلامی در ایران


در جریان مسائل عظیم کشور، روشنفکران با همین خصوصیات [مخالفت با مذهب و دین، علاقه‌مندى به سنن غربى وبى‌اعتنایى به سنّتهاى بومى و فرهنگ خودى ] حضور داشتند؛ اما در حاشیه. در قضیه ۲۸ مرداد، هیچ مبارزه حقیقى از جانب روشنفکران صورت نگرفت. البته ۲۸ مرداد نسبت به زمان ما، خیلى قدیمى و دور از دسترس است؛ لیکن شدّت عمل رژیم پهلوى در قضیه ۲۸ مرداد، با روشنفکرانى که احیاناً به دکتر مصدق یا نهضت ملى علاقه‌اى هم داشتند، کارى کرد که به‌کل کنار رفتند و هیچ مبارزه حقیقى از طرف مجموعه روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالى که وظیفه روشنفکرى ایجاب مى‌کرد که به نفع مردم و به نفع آینده آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند؛ اما این کارها انجام نگرفت..۱۳۷۷/۰۲/۲۲


بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران‌



نمونه هایی از تسلط بیگانگان بر ایران در عصر مشروطه و دوران پس از آن


کشور ما هرگز استعمار نشد؛ یعنی بیگانگان نتوانستند به این کشور بیایند و یک حکومت غیر ایرانی - حکومت مثلاً انگلیسی؛ چون انگلیسیها این‌جا مسلّط بودند - تشکیل دهند. ملت ایران این را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند - در آن‌جایی که می‌توانستند و در دورانی که قادر بودند - نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند.


ما چهار نمونه را از تاریخِ نزدیکِ خودمان تاریخ صد سال پیش به این طرف داریم یک نمونه آن مرداد سال ۱۳۳۲ هجری شمسی بود. بعد از آنکه حکومت مصدّق را سرنگون کردند البته قبلًا مرحوم آیت‌اللّه کاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی کردند، کنار زدند و با بی‌تدبیری‌هایی که انجام گرفت کنار گذاشتند باز سرِ کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، کودتای ۲۸ مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا کرد. این چهار مقطع است؛ این‌ها همه عبرت‌انگیز است.


یک ملت وقتی اجازه بدهد که یک قدرت بیگانه در دستگاه‌های سیاسی او یا در دستگاه‌های فرهنگی او نفوذ کند، سرنوشت این ملت همین است‌.۱۳۷۹/۰۷/۱۴


بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌



روزنامه هایی برای زمینه سازی کودتای 28 مرداد در تهران


کسى که قلم به دست مى‌گیرد، باید تقوا، صداقت، عفاف و انصاف نسبت به دیگران جزو طبیعت ثانوى‌اش بشود. من در صحبتى که اوایل امسال کردم، گفتم که بعضى از روزنامه‌ها پایگاه دشمنند. بعضى افراد تعجب کردند! من اخیراً شنیدم که اسناد سازمان سیا در خصوص نقش آن سازمان در مطبوعات قبل از ۲۸ مرداد منتشر شده است. البته من خودم آن را ندیدم؛ اما آنچه که نقل کردند، بسیار جالب است. نشان مى‌دهد که چه روزنامه‌هایى با پول و هدایت و تغذیه سازمان سیا براى زمینه‌سازى کودتاى ۲۸ مرداد در همین تهران پخش مى‌شد. البته در جاهاى دیگر هم نمونه‌هایش را دیده‌ایم: در شیلىِ دوران سالوادور آلنده، یکى از نقشهاى مهم را روزنامه‌ها داشتند؛ براى این که حکومت دو ساله آلنده را ناموفّق جلوه دهند و تمام افکار را علیه او بسیج کنند و بالاخره آن بلا را بر سرش بیاورند. البته آن روز کسى اعتراف نکرد؛ اما بعد همه فهمیدند که چه کسانى بوده‌اند و آنهایى که بر سرِکار آمدند، انگیزه‌هایشان چه بود و از کجا دستور گرفته بودند و آنهایى که زمینه‌سازى کردند، چه کسانى بودند. نمى‌شود صبر کرد تا فاجعه اتفاق بیفتد، بعد آن را کشف بکنیم. امروز باید دید و با چشم باز حرکت کرد.۱۳۷۹/۱۲/۰۹


بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر



نقش بخش هنری سیا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲


چند روز پیش سندى از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امریکا درباره جریان کودتاى ۲۸ مرداد را ترجمه کرده و براى من آوردند. آن بخش مورد توجّه من این است: «کیم روزولت» مى‌گوید وقتى ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقاله‌هایى که نوشته شده بود و باید ترجمه مى‌شد و در روزنامه‌ها به چاپ مى‌رسید، و نیز کاریکاتورهایى را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سى. آى. اىِ امریکا براى ساقط کردن حکومتى که با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمین نمى‌کرد؛ حکومتى که به آراء مردم متّکى بود - برخلاف همه حکومتهاى دوران پهلوى، این یک حکومت ملى بود که قانونى و با آراء مردم بر سر کار آمده بود - تحت عنوان این‌که ممکن است پشت پرده آهنین شوروى برود، از همه ابزارها - از جمله از ابزار هنر - علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستى که هم به درد اینها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهاى آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنرى سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! اتفاقاً دو، سه سال پیش نیز ایتالیاییها کتابى نوشتند که به فارسى هم ترجمه شده است؛ آن‌جا هم به وجود بخش هنرى سازمان سیا و فعّالیتهاى گوناگونش اشاره شده است. سیاست، این‌گونه از هنر استفاده مى‌کند. شما در این‌جا مى‌خواهید چه کار کنید؟۱۳۸۰/۰۵/۰۱


بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر



نقش برجسته آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران


آیةاللَّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمی‌پیوست. من به جوانان عرض می‌کنم، با تاریخ گذشته‌ی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار به‌وفور صورت می‌گیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمی‌شد. کسی مصدّق را نمی‌شناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمی‌دانست؛ توده‌های عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمی‌کردند. مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقه‌ی این مرد را، علما می‌شناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیله‌ی قشون غاصبِ مداخله‌گرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمی‌تواند هیچ‌گونه موضع‌گیری‌ای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنباله‌ی جنگ بین‌الملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت می‌داد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعه‌ی فلک‌الافلاک خرم‌آباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که می‌گفتند مرحوم آقای کاشانی در آن‌جا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همه‌ی دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نماینده‌ی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت می‌کردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نماینده‌ی مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب می‌کرد که هیچ عامل دیگری نمی‌توانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال ۱۳۲۹ شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملی‌شدن صنعت نفت ایران شدند و علی‌رغم این‌که محمدرضا موافق نخست‌وزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخست‌وزیر شد. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمی‌آورد، او نخست‌وزیر نمی‌شد. بعد در سال ۱۳۳۱ که ضدّ حمله‌ی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخست‌وزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود. اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیده‌اند و از قضایای آن خبر دارند و به‌روشنی می‌دانند چه گذشته است؛ لیکن عدّه‌ای عمداً اینها را کتمان می‌کنند و نمی‌گذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوام‌السلطنه را به جای مصدّق به نخست‌وزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوام‌السلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوام‌السلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخست‌وزیر بماند. اصلاً مگر می‌شد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوام‌السلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفاده‌ی غاصبانه می‌کردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت می‌بردند و دربار سلطنت هم برای این‌که چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری می‌کرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمه‌ی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی.


بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض می‌کنم و این مطلبی است که می‌خواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر ۱۳۳۱ که مرحوم آیةاللَّه کاشانی توانست ملت ایران را آن‌طور به صحنه بیاورد، تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئه‌ی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصله‌ی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا این‌که مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای ۲۸ مرداد نامه نوشت - همه‌ی این نامه‌ها موجود است - و گفت من می‌ترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همین‌جا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار می‌کرد که صحنه‌ها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در ۲۸ مرداد که کاشانی منزوی و خانه‌نشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و به‌راحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیست‌وپنج سال این ملت زیر چکمه‌های دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است.


شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آن‌جا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ والّا مظفرالدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آن‌که مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامه‌ها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانه‌ای دارد.


من از این‌که می‌بینم جوانان ما از این قضایا بی‌اطّلاعند، رنج می‌برم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب می‌شود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض می‌شود. شما می‌بینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان می‌نشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه می‌کنند تا روشهای او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیه‌ی مهم قبل از انقلاب اسلامی با امریکا و انگلیس روبه‌رو شده است. یک قضیه، قضیه‌ی مشروطیت است؛ یک قضیه، قضیه‌ی نهضت ملی شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندی زدند و ملت ایران را از لذت بردن از پیروزی خود محروم کردند و یک دیکتاتوریِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند.


ماجرای سوم، ماجرای انقلاب اسلامی بود که امام هشیاری به‌خرج داد و نگذاشت. عدّه‌ای اوّلِ انقلاب به تلقینِ همان دشمنان، تبلیغ می‌کردند که بسیار خوب، امام آمد، انقلاب را پیروز کرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ کار امام دیگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و کارهای خود باشد! معنایش این بود که همان کاری که در مشروطیت شد، در انقلاب اسلامی هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبدیده‌ای که تجربه‌های تاریخی را داشتند و بزرگان سیاستمدار انقلاب که می‌فهمیدند چه می‌کنند و دشمن از کدام منفذ ممکن است هجوم و حمله‌ای دوباره به این کشور بکند، ترفند دشمن را فهمیدند. قانون اساسی تدوین شد و امام بزرگوار در همه‌ی جریان کار، بر استحکام این پایه اشراف و نظارت داشت. در طول این مدت، مردم در کنار حقایق دینی و پرچمداران معرفت دینی باقی ماندند. جوانان ما به جای این‌که طبق خواسته‌ی دشمن، به حقایق و زیباییهای معرفت دینی و به برجستگیهای اسلامی که پرچم عدالت را در دنیای امروز بلند کرده است، پشت کنند، از همه‌ی قشرهای دیگر آگاهانه‌تر و با اصرار بیشتر، پرچم اسلام و اسلام‌خواهی را در کشور برافراشته و به دست گرفته‌اند.


مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمی دشمن، در انقلاب اسلامی تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحوّلی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت. مأیوس شدن مردم موجب می‌شود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدید آمدن یک دیکتاتوری ظالمانه و بی‌رحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتی که دین نقشی نداشته است، راحت توانسته‌اند این فرمول را پیاده کنند: مردم را مأیوس کنند؛ آنها را از صحنه دور کنند؛ در غیاب آنها هر کاری که می‌خواهند بکنند و عوامل مورد نظر خود را سر کار بیاورند. در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی نتوانستند این کار را بکنند؛ نتوانستند عنصر دین را از اساس حکومت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جدا کنند؛ نتوانستند مردم را مأیوس کنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هیچ تحرّک واقعی و حقیقی را در کشور ما ندارد.۱۳۸۰/۰۸/۲۰


بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل‌



نقش آفرینی دولت امریکا در سرنگونی چهل دولت مستقل از سال ۱۹۴۵ تا امروز


آن روزی که بعد از فروپاشی اردوگاه کمونیزم، رئیس جمهور وقت امریکا نظم نوین جهانی را اعلام کرد، هدف استکباریِ دیرین امریکا را آشکار کرد؛ ما فی‌الضّمیر خودش و دستگاه سیاستگذار امریکایی را نشان داد و آشکار کرد. البته این مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پیش تصمیم گرفتند و اعلان کردند که اجازه نخواهند داد هیچ قدرت دیگری وارد امریکای لاتین شود. امریکای لاتین به عنوان یک منطقه‌ی اختصاصی دولت ایالات متحده امریکا به حساب آمد. بعد بتدریج این به همه‌ی دنیا توسعه داده شد؛ منتها این را به عنوان یک هدف اعلام‌شده ذکر نمی‌کردند و بر زبان نمی‌آوردند. بعد از آن‌که احساس کردند در مقابلشان رقیب بزرگی مثل شوروی وجود ندارد، این هدف را تقریباً به‌صراحت اعلام کردند: دنیای تک قطبی؛ نظم نوین جهانی با یک قدرت واحد و مسلّط بر همه‌ی عالم. هدفی که برنامه‌های کاری امریکا در طول این دهها سال گذشته، همه همین را نشان می‌دهد. هدف، گسترش سلطه‌ی نظامی و به دنبال آن، سلطه‌ی سیاسی و اقتصادی است؛ و تماماً در جهت منافع کمپانیهایی که در واقع سیاست دولت امریکا را آنها تعیین می‌کنند؛ جهتگیریها را آنها به وجود می‌آورند. اینها واقعیّاتی است که بشرِ امروز اگر این واقعیات را بداند، به‌موقع تصمیم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنیای آنها چه می‌گذرد، قدرت تصمیم‌گیری و موضعگیری دارند. آحاد ملتها کارهای بزرگی می‌توانند انجام دهند.


به من آماری دادند که دولت امریکا از سال ۱۹۴۵ تا امروز در سرنگونی چهل دولت مستقل، که تابع امریکا نبودند، نقش ایفا کرده و در بیست و چند مورد دخالت نظامی داشته است! این دخالتها بدون استثناء با کشتار عمومی و با فجایع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردی موفّق شده و در مواردی هم ناکام مانده و موفّق نشده است. آنچه که در ذهن خود ماست و از یاد ماها دور نیست، مثالهای روشنی است؛ از جمله بمباران اتمی ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم، که آقای رئیس جمهور اشاره کردند؛ مثال ویتنام، آن جنگهای خونین، آن فجایع فراموش نشدنی که بالاخره هم با ناکامی امریکا تمام شد؛ مثال شیلی؛ مثال خود ایران در کودتای ۲۸ مرداد - که مأمور امریکایی به تهران آمد و مشغول برنامه‌ریزی و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان این موضوع را اعلام کردند و اسنادش نیز منتشر شد که الان در دسترس همه است - و همچنین در جاهای متعدّد دیگر. عامل همه‌ی اینها، کمپانیهای بزرگ اقتصادی، سردمداران مالی بزرگ امریکا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهیونیستی، شخصیتهای معیوب از لحاظ فکری و اخلاقی - که در رأس کارها هستند - می‌باشند. این پرونده‌ی بسیار سنگین و گذشته‌ی بسیار ننگینی است. اینها چیزهای کوچکی نیست. برای اینها نابودی انسانها مهم نیست، نابودی ثروتها مهم نیست، نابودی عدالت مهم نیست، فاجعه‌های بشری مهم نیست؛ این مسائل هیچ کدام مانع سر راه اینها محسوب نمی‌شوند. البته برای حفظ ظاهر، امکانات فراوان تبلیغی و رسانه‌ای را هم در اختیار دارند. تعبیر کردند به «صدای بلندتر»، تعبیر درستی است. سعی می‌کنند با صدای بلندتری فضای دنیا را آن‌طور تنظیم کنند که این فاجعه‌آفرینی را بپوشاند؛ چهره‌ی آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردم‌سالاری و دموکراسی، طرفدار حقوق بشر نشان دهد.۱۳۸۰/۱۲/۲۷


بیانات در دیدار کارگزاران نظام



ایجاد کودتای ۲۸ مرداد در سایه اغتشاش و بی‌اعتمادی مردم به حکومت


دشمن می‌خواهد در کشور هرج و مرج شود؛ بی‌ایمانی باشد؛ بی‌اعتمادی به حکومت باشد و در سایه‌ی این هرج و مرج و اغتشاش، یک دیکتاتوری مثل دیکتاتوریِ رضاخان را سرِ کار بیاورد؛ همان چیزی که یک بار در اوایل این قرن در دوره‌ی رضاخان و یک بار هم در ۲۸ مرداد در ایران تجربه شد. ۲۸ مرداد هم همین‌طور شد؛ گروهی از ایادی داخلی آنها تبلیغات و جنجال و هیاهو راه انداختند و اغتشاشگران به خیابانها ریختند. به دنبال آن، کنار زدن روحانیت و ناامیدی مردم و آمدن امریکا بود و دیکتاتوریِ سخت و سیاه دوران محمّدرضا آغاز شد. امروز می‌خواهند آن کارها را بکنند.


البته مردم بیدارند و امروز آن روزها نیست. امروز، روزی نیست که امریکا بتواند مثل ۲۸ مرداد، یا انگلیس مثل دوران رضاخان عمل کند. جوانانی که در این کشور برای دفاع از اسلام آماده هستند، این خانواده‌ها، این پدر و مادرها، این زن و مرد مؤمن و آگاه و غیور، امروز ملتی را تشکیل داده‌اند که اسوه و نمونه‌ی ملتهاست .۱۳۸۱/۰۵/۰۵


بیانات در دیدار اعضای ستادهای نمازجمعه


جدایی از مردم و مکر انگلستان؛ عامل انحراف مشروطیت و شکست نهضت ملی شدن نفت


مسئله‌ی اصلی ما، مسئله‌ی مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، اراده‌ی مردم، عزم راسخ مردم. این را باید عرض کنیم؛ در همه‌ی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابسته‌ی به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد. البته در تاریخ کشور ما جابه‌جائی‌های قدرت، آمدن سلسله‌های سلاطین و رفتن آنها، به مردم ارتباطی نداشته است؛ لیکن همین سلسله‌های حکومتی و سلطنتی‌ای که در طول تاریخ ما وجود داشته‌اند، هر کدام از آنها که توانسته‌اند رابطه‌ی خودشان را با مردم به یک نحوی محکم و گرم و دوستانه کنند، پایداری‌شان، موفقیتشان در اداره‌ی کشور و در عزت ملی بیشتر بوده است؛ هر کدام، از مردم منقطع شدند، همه چیز را از دست دادند؛ که نمونه‌ی اتمّ آن، سلسله‌ی قاجار و سلسله‌ی منحوس پهلوی در این دوره‌های اخیر است. ما یک تجربه‌ی مشروطیت را داریم در دوران نزدیک خودمان، و یک تجربه‌ی ملی شدن صنعت نفت را. در این دو، مردم حضور داشتند، شرکت داشتند؛ عامل پیروزی هر دو نهضت، مردم بودند؛ ولی از مردم جدا شدند. در نهضت مشروطیت، انگلیسها با مکر و کلک خودشان، با حیله و خدعه‌ی خودشان، آمدند بر امواج مشروطیت سوار شدند، مردم و رهبران مردمی را کنار زدند؛ مشروطیت سر از قلدری رضاخان درآورد.


در قضیه‌ی صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دهه‌ی ۳۰ شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیت‌آور بود؛ لیکن دیری نپائید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت کردند؛ کودتای آمریکائی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجدداً به استبداد کشاند.۱۳۹۰/۰۷/۲۰


بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه‌







انتهای پیام/

ارسال نظر