دست در دست هم دهیم به مهر
هربار که با معاون علمی و فناوری رئیسجمهوری به مراکز علمی و دانشگاهی میروم، میبینم که دانشجویان بااستعداد و بعضی از اساتید دانشگاه، ایشان را مخاطب قرار میدهند و با لحنی آکنده از دلسوزی و ایراندوستی و با کلمات و مثالهایی که شوق پیشرفت و کار و تلاش در آنها بهوضوح مشاهده میشود، یک سوال بسیار مهم و اساسی میپرسند: «چه رازی است که ما میتوانیم در علوم هستهای پیشرفت کنیم و به مدارجی برسیم که قدرتهای استکباری نگران شوند و به فکر مانع و رادع بیافتند، اما در دانشها و تکنولوژیهایی به مراتب پایینتر - مثلا خودرو - نهتنها پیشرفت نکنیم، بلکه از رقبای خود هم باز بمانیم و از آنها عقب بیفتیم؟» من هم مثل خیلیها گوشم از این سوال که همواره با مثالهای متعدد بیان میشود، پر است. منطقی هم هست که برای ناظران داخلی و خارجی این سوال پیش بیاید که چرا ما فیالمثل در نانو، بایو و هوافضا به این جایگاه رفیع میرسیم و کارهای فوق تصور میکنیم، در عین حال از تولید لوازم معمولی و آبرومند لازم و بهدردبخور زندگی مردم عاجزیم و مجبوریم که از خارج وارد کنیم؟ چه اتفاقی افتاده و چه مسیری را طی کردهایم که مثلا در تولید موشک به دانشی دست پیدا کردهایم که میتوانیم ماهواره به فضا بفرستیم، اما به عنوان مثال در تولید پوشاک و خوراک، زمینبازی را به ترکیه و چین واگذار کردهایم؟ حتی خارجیها هم متحیرند که چطور ایران در مدت کوتاهی توانسته کارهای فوقالعاده بکند و در بعضی علوم و تکنولوژیها در زمره سرآمدان منطقه و جهان قرار بگیرد، اما در تولید ضروریات معمول زندگی مجبور به خریدن از چین و کره و ترکیه و... باشد.
به لیست اقلام وارداتی نگاه کنید. این لیستها را معمولا رقبای سیاسی منتشر میکنند و جدا از دغدغهمندیهای رایج، قصد و غرضی جز منکوبکردن حریف ندارند، اما اگر واقعبینانه و به دور از مجادلات سیاسی نگاهشان کنیم، میبینیم که اینها جزو ملزومات و نیازهایی هستند که چون در داخل کسی برایشان فکری نکرده یا کرده اما نتوانسته نیاز داخل را با قیمت و کیفیت مناسب و بهصرفه تامین کند، لذا دولت وارداتش را مجاز شمرده. برای همین هم هست که هر وقت روزنامهها لیست اقلام وارداتی را منتشر میکنند، این سوال در ذهن اکثر مردم نقش میبندد که مگر میشود ما در بیوتکنولوژی و سلولهای بنیادی و علوم و فنون همگرا چنین عظیم و حیرتانگیز پیشرفت کنیم، بهطوری که محسود کشورهای منطقه و بالاتر از منطقه شویم، اما از آنطرف مجبور باشیم ارز بدهیم تا مثلا ایربگ خودرو وارد کنیم؟ آیا تولید ایربگ ایرانی سختتر از تولید «رادیو دارو» است؟
درباره توسعه و پیشرفت متوازن، سالهاست که استادان و کارشناسان مقاله نوشتهاند و ضرورتش را یادآور شدهاند. توسعه ناهماهنگ مثل پیکرهای است که بعضی اندامش بسیار قوی و عالی است، اما در عین حال بعضی اندامش رشد نیافته و ضعیف و ناتوان ماندهاند. مشهور است «رودن»، مجسمهساز فوقالعاده فرانسوی - همو که مجسمه متفکرش، شهرت جهانی دارد - روزی پیکرهای تراشید که بسیار زیبا و متحیرکننده بود. دستهای این مجسمه را چنان خوب و دقیق و زیبا تراشیده بود که گویی در رگهایش خون حیات جاری بود. این دستها چشم هر بینندهای را به خود جلب میکرد و چنان بر ذهن و ضمیر مخاطب اثر میگذاشت که ناخواسته زبانش را به تحسین وامیداشت. هرکسی به دیدن مجسمه میآمد، میگفت: «آه، چه دستانی.» این دستها آنقدر هنرمندانه تراشیده شده بودند که سر و چشم و پا و گوش و تن مجسمه را تحتالشعاع قرار میدادند. برای همین هنرمند در یک لحظه احساساتی شد و با تبر دستهای مجسمه را شکست. رودن میگفت: «اثر هنری باید هماهنگ باشد و یک کلیت را بسازد، نه اینکه هر جزوی ساز خود را بزند.» این حرف با هزار ملاحظه در نقشه توسعه و پیشرفت هم مصداق دارد، یعنی همچنانکه ما به هستهای مشغولیم، عقل حکم میکند که مثلا به خودروسازی هم مشغول شویم. البته ممکن است ظریفی بگوید که نیاز نیست همه موارد حتما در کشور تولید شود، بلکه همچنانکه در فناوری های نانو، بایو، هوافضا پیشرفت میکنیم، خوب است که در تولید بذر، خوراک، دام و کشاورزی هم پیشرفت کنیم. البته ملاحظات اقتصادی را نباید نادیده گرفت. هر کشوری برای خود امور مهم دارد و امور مهمتر.
هر کشوری بسته به سیاستهای اقتصادی و دیپلماتیکش توسعه هماهنگ را متناسب با جغرافیای خود تعریف میکند. مثلا گاهی تولید یک کالای مورد نیاز بنا به دلایل بسیار صرف نمیکند، اصلا معنی استراتژی همین است که دولتها طبق یک برنامه متناوب با اعتقادات، آرمانها، جغرافیا، روحیات ملی و قومی، نیازمندیهای درازمدت و کوتاهمدت تدبیر کنند و تصمیم بگیرند. مثلا کشوری که مشکل آب و خاک دارد، طبیعی است که روی کشاورزی آببر تمرکز نکند و در این راه انرژی و وقتش را هدر ندهد. یا کشوری که به دریا راه ندارد، دلیلی هم ندارد که روی تولید کشتی و ناو سرمایهگذاری کند. باید ملاحظات سیاسی و اقتصادی را هم در نظر گرفت و متناسب با آنها نقشه توسعه را ترسیم کرد. عرضم را به این حساب نگذارید که دارم توسعهنیافتگی خودمان را در خودرو توجیه میکنم یا نیازمندیمان را به واردات، طبیعی و منطقی جلوه میدهم؛ اما ناهماهنگی و توسعه نامتوازن بحثی است جدی. آنچه از تجربه موفق هستهای یا نانو یا بایو یا هوافضا حاصل کردهایم، به ما میفهماند که هرکجا متمرکز شدهایم، دقیق و درست و معقول روی آن سرمایهگذاری کردهایم، برایش پشتوانه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی فراهم آوردهایم، بعد از مدت کوتاهی نتیجه گرفتهایم و به توفیق رسیدهایم. معنی این حرف این است که مقدمات فراهم است، نیروی انسانی متعهد خلاق و دانشمند و کاری وجود دارد، بستر رشد آماده است، فقط لازم است که متمرکز شویم و سرمایهگذاری کنیم و ضرورت آن را به جان درک کنیم.
نکته مهمی که در تجربههای موفق به دست آوردهایم، این است که فیالمثل در هستهای، از بالاترین مقام کشور - رهبر فرزانه انقلاب - تا آحاد جامعه در سیر آن حضور داشتند و آن را تبدیل به پارادایم «حق مسلم» و «ما میتوانیم» کردند. اگر این پارادایم در حوزههای دیگر هم شکل بگیرد، حتما میتوانیم مطمئن باشیم که به موقعیت بهتری دست پیدا میکنیم. در واقع علم و فناوری باید مستظهر به قدرت سیاسی و اجتماعی (مردمی) باشد تا امکان رشدش فراهم شود. حتی در قدیم هم ما در اموری به پیشرفت رسیدهایم و از خود قابلیت نشان دادهایم که از صدر تا ذیل نیروهای اجتماعی در آن حضور حداکثری داشتهاند. همین فرش که امروز جزو امتیازات و میراث هنری - فرهنگی و صنایع دستی ما به حساب میآید، امری بوده است که از سلاطین تا زنان روستایی در آن حاضر بودهاند و ذوق و انرژی خود را در آن صرف کردهاند. اگر بخواهم از تعابیر عوام استفاده کنم، باید بگویم هرقدر پول بدهید، همانقدر آش میخورید. اینجا پول معنی فراختر و عمیقتری دارد. یعنی هرقدر سرمایه اجتماعی جمع کنید، هرقدر کار فرهنگی بکنید، هرقدر «مایه» بگذارید و «کار» کنید، همانقدر نصیب میبرید. یقینا اگر بخواهیم تجربه موفق هستهای را فارغ از مسائل سیاسی و بینالمللیاش، فیالمثل در تولید بذر لازم کشور پیاده کنیم، یقین بدانید که زودتر از آنچه فکر کنید میتوانیم به موقعیتی ممتاز و به مراتب بهتر از اینکه هستیم، برسیم. منتها همه اینها مبتنی بر تشخیص قوه عاقلهای است که میتواند به قول فرنگیها «کرییت»(create) کند و هرچیزی را سرجایش قرار دهد. در واقع معنی توسعه هماهنگ این نیست که ما همه کاری بکنیم و در هر رشتهای وارد شویم و همه نیازهای خود را برآوریم. حتی معنی خودکفایی هم این نیست که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را خودمان تهیه کنیم. بلکه باید «الاهم فیالاهم» کنیم و با توجه به موقعیت استراتژیک مملکت نقشه توسعه بریزیم.
حالا این وسط، نباید یک چیز بسیار بسیار مهم از قلم بیافتد؛ «نیروی انسانی متخصص». این ترکیب، برای ما همان «سرمایه اجتماعی» است. نیروی انسانی ما در مقیاس تحصیلکردهاش، مدتی است که تبدیل به معضل عجیبی شده. یعنی دقیقا همانهایی که ما به واسطه آنان میتوانیم بال دربیاوریم و پرواز کنیم، وزنهای میشوند در پایمان که دارند پایینمان میکشند. مشکل اشتغال این طبقه را اگر از بحث جدا کنیم، گرفتاری مقالهسازی و مقالهنویسی را نمیتوانیم نادیده بگیریم. ما بهشدت دنبال پیشرفت علمی و افزایش شتاب و رشد آن هستیم، از طرف دیگر عنوان میشود که رشد مقاله، نهتنها تاثیری در علم و فناوریمان ندارد، بلکه ما را دچار توهم میکند و عقبمان میاندازد. مثلا میگویند رشد علمی ضامنی برای پیشرفت نیست یا اینکه فناوری ارجح است بر علم و قس علیهذا. اکنون نمیخواهم درباره این موضوعات صحبت کنم، اما چیزی که برای همه ما اهمیت بسیار زیادی دارد، این است که از نیروی انسانی تحصیلکرده، باید به صورت درست استفاده کنیم. چه آنکه مقاله مینویسد و چه آنکه لباس کارآفرینی و فناوری به تن میکند و میرود توی آزمایشگاه و کارخانه و پژوهشگاه و تا یک محصول قابل تولید و تجاری ارائه نکند، خودش از آنجا بیرون نمیآید؛ همه اینها برای مملکت ارزش هستند و ضروری. فقط این نکته را بگویم که رشد مقاله، به صورت غیرمستقیم موجب تربیت نیروی انسانی باکیفیتتر می شود. این نیروی انسانی موفق به توسعه فناوری در کنار پیشبرد سایر ابعاد توسعه ملی خواهد شد، اما یک شرط مهم دارد: سایر پیشنیازها هم باید فراهم باشد. همینجاست که دانشگاه نسل چهارم، ضرورتش یا حداقل بحث دربارهاش، جدیتر میشود. لازم است که در اینباره بسیار سخن بگوییم تا به یک موضوع مهم برسیم: تضادها و تردیدها و ابهامات باید در جنگ و جدلی که درباره خوب یا بد بودن مقاله علمی وجود دارد، برطرف شود تا به نتیجهای درست برسد.
تشخیص درست و دقیق «نیاز» هم میتواند مسیر آینده را معلوم کند. ما الان گرفتار بیآبی هستیم. گرمشدن زمین و بیآبی به علاوه آلودگیهای زیستمحیطی میتواند جغرافیای ما را به خطر اندازد. لذا از همین الان با یک همت و عزم ملی به شکلی دانشبنیان و مقتصدانه باید به ابزار و لوازم و دانشی دست پیدا کنیم که معضل ریزگردها، مشکل آلودگی و خطر کمآبی و بیآبی را حل و فصل کند و از بین ببرد. بنا به دلایل متعدد، کشاورزی ما نتوانسته متناسب با صنعت رشد پیدا کند. شیوههای سنتی، امروز نمیتوانند دوام بیاورند و نیازهای ما را برآورده کنند. میزان هدررفتن آب در کشاورزی سنتی آنقدر زیاد است که عملا تولید را با ضرر هنگفت همراه میسازد. آبی که صرف تولید هندوانه میشود، بهمراتب گرانتر از خود هندوانه است. بنابراین عقل حکم میکند که هرچه سریعتر، با همان عزم ملی و شیوههای دانشبنیان، کشاورزیمان را توسعه بدهیم... منظور اینکه باید متناسب با نیازهای واقعی، توسعه هماهنگ را تعریف کنیم و مطابق با نقشههای حسابشده و عالمانه پیش برویم. گاهی لازم است که عواطف را تحریک کنیم و فضای احساسی و هیجانی بسازیم، اما در کل نباید در ترسیم و بازخوانی نقشه توسعه، احساسی و هیجانی عمل کنیم و بیجهت اعتمادبهنفسمان را از دست بدهیم یا اعتمادبهنفس کاذب به دست آوریم. البته از فناوریهای جدید حوزه آب هم اخبار خوبی میرسد، خصوصا در زمینه آبهای ژرفی. اینجا همهچیز مبتنی بر تدبیر و خلاقیت است، آن هم به شکلی گسترده و فراگیر. توسعه، کاری و مسئولیتی مختص مسئولین نیست. آنها البته وظایفشان سنگینتر است، اما مردم هم مسئولند. در واقع تا توسعه به یک امر ملی و همگانی تبدیل نشود و آحاد جامعه خود را مسئول ندانند و از آن نقشه کلی تبعیت نکنند، ما نمیتوانیم به پیشرفتی همهجانبه دست پیدا کنیم. آن شعر معروف دوران دبستان در فرایند رشد و پیشرفت هم مصداق دارد که: دست در دست هم دهیم به مهر/ میهن خویش را کنیم آباد.
*دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانشبنیان
انتهای پیام/