اعترافات خانم بازیگر درباره بحران میانسالی و نداشتن پیشنهاد سینمایی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، آیدا تدین در مجله همشهری جوان نوشت: محال است شما نسل چهارمیها، آتنه فقیه نصیری را در نقش خاله سارا به یاد بیاورید. خاله سارای دهه ۷۰، این روزها سومین دهه فعالیت هنریاش را میگذراند و به تازگی در نقش زهره سریال «شمعدونی» بازی کرده. فقیه نصیری با کمدیهای پرتماشاگری مثل «جیب برها به بهشت نمیروند» و «دو نفر و نصفی» به سینما معرفی شد و بعد از آن در سریالهای موفقی مثل «داستان یک شهر»، «کت جادویی» و «جراحت» بازی کرد.
او بازیگری است که در ژانر کمدی و جدی، نقشهای متنوعی را تجربه کرده اما از آن بازیگرانی نیست که به آسانی زیر بار تعریف و تمجیدهای ما برود. تقریبا همه انتخابهای فقیه نصیری تا امروز نتیجه مثبت داشته و به کارهای پربیننده تلویزیون تبدیل شدهاند. خودش معتقد است برخوردش با نقشهایش سادهتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. بزرگترین چالشش هم دلهره بابت نتیجه کار است. سریال «شمعدونی» بهانهای شد تا با او گپی بزنیم درباره تجربیات گذشته و امروزش و دیدگاهش نسبت به سینمای کمدی این سالها.
شما اوایل دهه ۷۰، با بازی در فیلمهایی مثل «جیب برها به بهشت نمیروند» و «دو نفر و نصفی» سینمای کمدی آن سالها را تجربه کردید؛ سینمایی که ابوالحسن داوودی و یدالله صمدی سردمداران آن بودند. حالا بعد از دو دهه، نسل تازهای از کارگردانان مثل رضا عطاران و سعید آقاخانی جایگزین نسل قبل شدهاند. چقدر پیگیر کمدیهای اخیر بودهاید؟
- کم و بیش دنبالش کردهام. فکر میکنم در مقایسه با گذشته همه چیز خیلی فرق کرده و فیلمهای خیلی بهتری ساخته میشوند.
تفاوتشان را در چه میبینید؟
- کمدیهای امروزی به مسائلی میپردازند که قبلا امکان پرداختن به آنها نبود یا کسی نبود که دلش بخواهد به چنین مسائلی بپردازد. فیلمهای امروز نگاه اجتماعی دارند، صرف سرگرمی ساخته نمیشوند و این اتفاق خیلی خوبی است.
در سریال «شمعدونی» شما جنس متفاوتی از کمدی را تجربه کردهاید، ضمن اینکه در دو دهه مختلف با دو سبک متفاوت بازی کردهاید؛ به نظرتان این یکجور پوست اندازی نیست؟ چطور خودتان را با این تغییر وفق دادهاید؟
- راستش به سختی! اول باید این را بگویم که من آدم کم اعتماد به نفسی هستم؛ یعنی در شروع هر کاری اصلا اعتماد به نفس انجامش را در خودم نمیبینم، چه برسد به اینکه قرار باشددر یک کار کمدی که با کارهای قبلیام متفاوت است، بازی کنم. در نتیجه با ترس و لرز خیلی زیادی دست به انتخاب میزنم و این تفاوتی که از آن حرف میزنید برایم خیلی وحشتناک است. همیشه نگران نتیجهاش هستم ولی خب در نهایت کارم را انجام دادهام و نتیجهاش هم بعد از آب درنیامده. مسئله این است که من اعتماد به نفس کافی ندارم.
خیلی جالب است، چون حتی سریالهایی مثل «خاله سارا» (فرامرز باصری)، «عید آن سالها» (سعید ابراهیمی فر) و «داستان یک شهر» (اصغر فرهادی) که در آنها نقش جدی داشتهاید، زمان خودشان تبدیل به کارهای موفق و پرمخاطبی شدند. من حتی میخواستم بپرسم این شم انتخاب از کجا میآید که فارغ از فیلمنامه و اسم کارگردان، همیشه روی کارهای موفق دست گذاشتهاید؟
من آدم کم اعتماد به نفسی هستم؛ یعنی در شروع هر کاری اصلا اعتماد به نفس انجامش را در خودم نمیبینم، چه برسد به اینکه قرار باشددر یک کار کمدی که با کارهای قبلیام متفاوت است، بازی کنم. در نتیجه با ترس و لرز خیلی زیادی دست به انتخاب میزنم. |
- من هیچ شم خاصی ندارم، این اتفاق فقط از روی خوش شانسی و بازی بخت بوده.
ولی شما بازیگر ریسک پذیری هستید و کار کردن با کارگردانهای مختلف را در ژانرهای متفاوت تجربه کردهاید. به نظرم انتخابهای شما باعث شده کارنامه حرفهای موفقی داشته باشید.
- به هر حال، من آدم تنوع طلبی هستم. شخصیتم این شکلی است که از تکرار بدم میآید. در هر موردی که میخواهد باشد. حتی تکرار در زندگی روزمره هم من را خسته میکند. از طرفی فکر میکنم از آدمهای مختلف میتوانم چیزهای متفاوتی یاد بگیرم و این خودش تجربهای میشود برای زندگی من؛ نه فقط یک تجربه کاری که تمام شود و برود پی کارش. به همین خاطر، فکر میکنم حالا با این کارگردان که نوع کارش متفاوت است، کار کنم و ببینم این آدم قرار است چه چیز جدیدی به من یاد بدهد. به همین دلیل ریسک میکنم.
انگار طبقه متوسط رو به بالا در کارهای مهران مدیری و سروش صحت نقش پررنگ تری دارد اما فضای کارهای رضا عطاران یا سعید آقاخانی بیشتر درگیریهای طبقه متوسط رو به پایین را نشان میدهند. شما با کدامشان احساس راحتی بیشتری دارید؟ فکر میکنید اگر قرار باشد یک روز با عطاران یا آقاخانی همکاری کنید، میتوانید جنس بازیتان را به فضای کارهای آنها نزدیک کنید؟
- اگر متن خوب باشد، بله تجربهاش میکنم. البته اگر مردم آدم را بپذیرند. چون مردم معمولا به یک کاراکتر از آدم عادت میکنند و بعد شکستن آن تصویر ذهنی کار سختی است اما در مورد کمدی آقای صحت که ازش حرف زدید، به نظرم اتفاقا این کار، طبقه متوسط معمولی را نشان میدهد. در همین سریال «شمعدونی» ما با یک خانواده کارمند روبرو هستیم یا مثلا شخصیت عطا، صاحب کارواش است؛ یعنی آدم اشرافی بینیاز نمیبینیم. اتفاقا میبینیم که این خانواده با مشکلات یک خانواده از طبقه متوسط روبرو است.
یعنی تا حالا شده مردم اشاره کنند به بازی خاصی که از شما دیدهاند یا شما را به اسم آن کاراکتر بشناسند؟
- بله، خیلی پیش آمده یا مثلا بارها اتفاق افتاده ازم بپرسند چرا نقش یک آدم عصبانی را بازی کردهای؛ به تو اصلا نمیآید نقشهای این مدلی بازی کنی! برایشان این شکلی جا افتاده که بازیگر باید به نقشش بخورد و اصلا به این موضوع فکر نمیکنند که تو به عنوان یک بازیگر، باید بازی در نقشهای متفاوت را تجربه کنی. متاسفانه این دیدگاه بین مردم ما رایج است.
برویم سراغ «شمعدونی»؛ شما سریال آمریکایی «مدرن فامیلی» را دیدهاید؟ بعضیها میگویند «شمعدونی» یک جاهایی از این سریال الهام گرفته. به نظرتان مقایسه درستی است؟
- نه، به نظرم این مقایسه درست نیست. به نظرم نوع و شکل کار خیلی شبیه سریالهای کمدی همیشگی تلویزیون نیست و این موضوع باعث میشود آدم رجوع کند به کمدیهای خانوادگی که خارج از ایران ساخته میشوند اما این موضوع به خاطر متفاوت بودن ساختار این سریال است؛ وگرنه از نظر من، به لحاظ قصه و داستان هیچ شباهتی بین این دو سریال وجود ندارد.
پس ساختار متفاوت «شمعدونی» دقیقا به چی برمی گردد؟
- طنز «شمعدونی» یک طنز کاملا متفاوت است. جملهای هست که میگوید آدم خودش میتواند زندگیاش را تبدیل به درام یا کمدی کند؛ یعنی نوع نگاه ما به زندگی و مشکلات است که میتواند شکل زندگی ما را بسازد. به نظرم، اتفاقی که در «شمعدونی» افتاده این است که به مشکلات زندگی روزمره دو خانواده جوری نگاه شده که میتواند کمدی باشد. در صورتی که ممکن است نویسنده دیگری عینا همین متن را بنویسد و سریالی که ساخته میشود، اشک همه را دربیاورد یا اصلا تبدیل به یک داستان خشن و پرفراز و نشیب شود که خب در تلویزیون هم زیاد میبینیم اما نکته اصلی، تفاوت نگاه کارگردان و نویسنده به مسائل زندگی است که باعث شده «شمعدونی» کار متفاوتی شود.
اتفاقا کاراکتر زهره که شمای نقشش را بازی کردهاید با بقیه شخصیتهای سریال، تفاوتهای اساسی دارد. از بقیه معقولتر و جدیتر به نظر میرسد و مدام تلاش میکند میانه داری کند. در عین حال رگههای طنزش هم تازه دارد پررنگتر میشود. برای اینکه این شخصیت به سمت شعارزدگی نرود و یکجورهایی وصله ناجور به نظر نرسد، شما به چه راه حلی فکر کردید؟
- اصلا به این پیچیدگی که میگویید، نبود و من به سادگی فقط نقشم را بازی کردم.
یعنی این شکلی نبوده که متن بخواهد این امکان را به شما بدهد یا با کارگردان در این باره تعامل کرده باشید؟ یا حتی خودتان تنهایی به راه حلی رسیده باشید که ظرافتهای نقشتان درست از کار دربیاید؟
- نه، خیلی شهودی این اتفاق افتاده. من هیچ برنامه ریزی یا فکر خاصی برای این نقش نداشتم و اتفاقا همهاش در حال غر زدن بودم که این نقش در مقایسه با شخصیتهای دیگر هیچی ندارد؛ یعنی مدام به نویسنده و کارگردان غر میزدم که وقتی این شخصیت هیچ ویژگی خاصی ندارد، من باید چه کار کنم؟! ولی اگر زهره اینجوری که شما میگویید به نظر میآید، من خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده.
همیشه با نقشهایی که به شما پیشنهاد میشود، برخورد شهودی دارید؟
- نه، متفاوت است. بعضی وقتها بعضی نقشها یک چیزی دارند برای اینکه تو بتوانی برنامه ریزی کنی و بگویی اینجا این کار را میکنم یا آنجا فلان کار را انجام میدهم تا نقش متفاوتی از کار دربیاید، مثل نقشهایی که من در «نشانی» رامبد جوان یا «جراحت» آقای عسگرپور داشتم؛ یعنی وقتی متن را خواندم، فقط به خاطر نقش و اینکه فکر میکردم میتواند تجربه متفاوتی باشد و من میتوانم برایش طراحی و برنامه ریزی کنم، قبولشان کردم. در مورد «شمعدونی» من فقط متن را دوست داشتم و اتفاقا همهاش با خودم فکر میکردم زهره در این داستان قشنگی که ازش خوشم آمده، شخصیتی خنثی است و برای این موضوع چه کار میشود کرد؟! و تا آخر کار هم این فکر با من بود.
متاسفانه برنامههای تلویزیونی که ساخته میشوند، اینقدر همه آدمها را مثبت نشان میدهند که حالا وقتی در یک سریال طنز چهرهای واقعی از خانواده یا جامعه نشان داده میشود، همه یک کلمه «بدآموزی» هم یاد گرفتهاند و مدام از آن استفاده میکنند. |
این تغییر نقش از جدی به کمدی و برعکس، چقدر برایتان چالش داشته؟
- از کار جدی به سمت کمدی رفتن، همیشه این ترس را برایم داشته که ممکن است نقش لوس بشود. ممن است بیمزه بشود یا حتی ممکن است مردم آن را نپذیرند؛ یعنی خودم شخصا همیشه نگران نتیجه کار بودهام. سر این کار هم خیلی جاها به آقای صحت میگفتم: آخه اینجا لوس میشه! آخه بیمزه میشه... آخه مردم خوششون نمیآد... همیشه وحشت این موضوع را دارمخ.
به نظرتان چرا یک عده اینقدر نسبت به واقعیتهای خانوادههای ایرانی که در سریال میبینیم واکنش منفی نشان دادهاند؟ مثلا بیادبیهای عرشیا بعضیها را حسابی عصبانی کرده...
- شاید این تقصیر برنامههای تلویزیونی است که همیشه دلشان خواسته همه چیز را در جامعه ما صددرصد مثبت نشان بدهند، در صورتی که واقعیت جامعه ما این نیست. واقعیت جامعه ما این است که در خانوادهها جوان معتاد وجود دارد، درد وجود دارد، بزهکار وجود دارد. واقعیتهای جامعه ما این است و همه پاک و مودب و همه چیز تمام نیستند.
متاسفانه برنامههای تلویزیونی که ساخته میشوند، اینقدر همه آدمها را مثبت نشان میدهند که حالا وقتی در یک سریال طنز چهرهای واقعی از خانواده یا جامعه نشان داده میشود، همه یک کلمه «بدآموزی» هم یاد گرفتهاند و مدام از آن استفاده میکنند. اصلا فرض بگیریم که این واقعیتی که ما نشان میدهیم، بدآموزی دارد، از بچگی به ما یاد دادهاند «ادب از که آموختی از بیادبان»... خب از همین یک جمله استفاده کنیم که بدآموزی نشود و بچههایمان را درست تربیت کنیم.
احتمالا یاد نگرفتهایم با خودمان روبرو بشویم.
- همه ما، همه آدمها وقتی بخشی از چهره واقعیتشان را میبینند، خشمگین میشوند چون آدم تقریبا هیچ وقت با شخصیتهای بزهکار، دزد و قاچاقچی همذات پنداری نمیکند اما وقتی میدانی نقاط ضعفی در وجودت هست که حالا با آنها داری در قاب تصویر یا آینهای روبرو میشوی، این موضوع میتواند تو را خشمگین کند.
انتهای پیام/