صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۵۴ - ۲۵ تير ۱۳۹۶

فیض شریفی: شعر مرا بدبخت کرد

شاعر، نویسنده و منتقد پرکار عرصه ادبیات معتقد است بازار شعر و داستان پر شده از کتاب‌های بی‌کیفیت و ترجمه‌های ضعیف. از طرفی عوامل مختلفی میل به مطالعه را در جامعه کاهش داده است، تا جایی که مردم اهالی کتاب و مطالعه را مقصر شرایط عمومی کشور می‌دانند.
کد خبر : 195283

هادی حسینی‌نژاد؛ خبرنگار فرهنگی آنا: فیض شریفی یکی از چهره‌های شناخته شده در حوزه ادبیات و نقد است که تالیفات و کتاب‌های متعددی را به رشته تحریر درآورده و به زیور چاپ آراسته است. گفت‌وگویی که با او داشته‌ایم و اکنون پیش رو دارید، در دو بخش تنظیم شده است: ابتدا به فعالیت‌های شریفی در حوزه نقد ادبی، نمایشنامه‌نویسی و ترجمه شعر اختصاص یافته و در ادامه نظر او را درباره وضعیت بازار کتاب و عوامل ناظر بر آن جویا شده‌ایم که خواهید خواند:


اهالی شعر و نقد ادبی، با کتاب‌های «شعر زمان ما» که بعد از مرحوم حقوقی به قلم شما منتشر می‌شود، می‌شناسند و دنبال می‌کنند. در ابتدا از آخرین اخبار درباره این مجموعه بگویید. آخرین‌شان به کدام شاعر مربوط بوده و کدام مجلد در آینده چاپ می‌شود؟


جلد سیزدهم شعر زمان مربوط به فریدون توللی و جلد هفدهم به بررسی شعرهای علی باباچاهی اختصاص یافده است

فکر می‌کنم شعر زمان 13 مربوط به فریدون توللی باشد که اکنون در ارشاد است .پیشتر از این‌ها این کتاب باید منتشر می‌شد ولی به دلایلی به تاخیر افتاد. به نظر من توللی حتا اگر کتاب شعر (رها) و (التفاصیل) را می‌نوشت برای هفت پشت‌اش کافی بود. این آثار در ادبیات معاصر ایران، جریان ساز شدند. شعر مریم، کارون و باستان شناس، همراه با افسانه نیما، پلاکاردهای شعر رمانتیک ایران بودند. در شعر ایران از قدیم الایام رگه‌هایی ازشعر رمانتیک بوده ولی این چهار شعر بیشتر متاثر از ادبیات اروپاست که بومی میهن ما است. التفاصیل که به نوعی متاثر از مرزبان‌نامه و گلستان است: آشِ درهم‌جوش خوشمزه‌ای از نثر و نظم؛ که بسیار هنرمندانه پرداخته شده است. بسیاری تلاش کردند به تبعیت از توللی این کار را ادامه دهند ولی به توفیق نرسیدند. توللی بعد از کناره‌گیری از حزب توده، خانه‌نشین شد و گوشه گرفت و همین باعث شد که دیگر سروده‌های او که بیشتر شرح شیرمستی‌های بودلریِ اوست بازتاب کمتری داشته باشد.


دفتر دیگری که از مجموعه شعر زمان ما در چرخه چاپ افتاده، شعر زمان علی باباچاهی است. شعر زمان 17 مربوط به این شاعر خوب و پرکار است که جناب رئیس دانایی، مدیر انتشارات نگاه قول چاپ آن را داده است. این کتاب هم خطی-زمانی است؛ از هنگامی که شاعر استارت زده، تا کنون که هنوز شعر می‌گویند.


در حال کار با یک شاعر دیگر هستم تا وظیفه خود را درقبال شعر زمان ما به اتمام رسانده باشم. پس از این می‌نشینم و شعرها، داستان و نمایش نامه‌های خود را سامان می‌دهم.


به نظر می‌رسد کار روی مجموعه «شعر زمان ما» تا حد زیادی باقی فعالیت‌های شما را تحت‌الشعاع قرار داده باشد. ممکن است کمی درباره فعالیت‌هاتان در حوزه نمایشنامه‌نویسی توضیح دهید؟


نظر شما ظاهرا باید درست باشد. شما بهتر می‌دانید که من پیش از شعر زمان ما، 9 کتاب را در زمینه شعر و نقد به چاپ رسانده‌ام و مقدار مبسوطی نقد و تحلیل و شعر دارم و ویژه نامه‌های مختلفی درباره نیما، اخوان، فروغ، شاملو و سپهری منتشر کرده‌ام که دوست دارم لااقل این 5 نفر را در یک کتاب بیاورم.


فرمودید نمایش‌نامه! دغدغه‌هایم در باب نمایش‌نامه، کمتر از شعر نیست. پیش از آن که کتاب بنویسم، در سال 60 سه نمایش‌نامه نوشتم، کارگردانی کردم و بازی کردم. رشته اصلی من، زبان و ادبیات فارسی است. من هفت سال در این رشته درس دادم و سی‌وهشت سال در دبیرستان، تربیت معلم، ضمن خدمت و دانشگاه تدریس کردم.


در ایران گویا شاعر ورشکسته، تاجر می‌شود یا نویسنده، و نویسنده ورشکسته، ناقد می‌شود و قالب تهی می‌کند

شعر مرا بدبخت کرد. وقتی دنبال شعر زمان ما رفتم، تدریس را وانهادم. یک شاعر اروپایی می‌گوید :«من 14 سال شعر گفتم (یا از شعر نوشتم) که بتوانم داستان بنویسم...» من هم بدون آن که این کلام وزین را در آن سال‌های دور خوانده باشم، همین کار را کرده‌ام. به ظاهر در ایران برعکس است. گویا شاعر ورشکسته، تاجر می‌شود یا نویسنده. و نویسنده ورشکسته، ناقد می‌شود و قالب تهی می‌کند. در صورتی که کار نقد از همه سخت‌تر است. مگر آن که انشاء بنویسی و فکر کنی نقد کرده‌ای.


حالا می روم روی بخش دوم سوال شما :من بر این باورم که در کار تئاتر سه کار لازم و ملزوم یکدیگرند :


الف: آثار کلاسیک را با استعانت از اروپایی‌ها درام کنیم. که این کار را در نمایش‌نامه «رساله حسنک وزیر» که به همت انتشارات علمی-فرهنگی چاپ می‌شود، انجام داده‌ام.


ب: کارهای اروپایی‌ را بومی کنیم. که این کار را با نمایش‌نامه آناکارنینا که اقتباسی از رمان آناکارنینای تولستوی است صورت داده‌ام. با نمایش‌نامه «زندگی بی‌لذت» و «شال» دیوید مامت هم همین کار را کرده‌ام. داستان کوتاه «نمازخانه کوچک من» از هوشنگ گلشیری را هم به شکل نمایش‌نامه درآورده‌ام.


ج: دو نمایش‌نامه مدرن هم نوشته‌ام. یکی به نام «می‌خواهم با بعضی‌ها فرار کنم» و دیگری «توهم »، که باید دید بعد از انتشار چه بازتابی خواهند داشت.


در حوزه ترجمه شعر چطور؟


من زبان انگلیسی را خوب بلد نبودم. مجبور بودم در این سال‌های عمر، دوباره کلاس اختصاصی و عمومی بروم. وقتی متون تاریخ ادبیات ادوارد براون انگلیسی را خواندم پیش افتادم. اکنون بر هدف هستم. شعرهای شاعران انگلیسی و غیره را با زبان اصلی خواندم و متوجه شدم که بعضی‌ها با مهارت آن‌ها را به فارسی برمی‌گردانند و با تغییرات مختصر به نام خود جا می‌زنند. شهر کوران است! خواهی گو بیا خواهی گو برو. این کارها بهتر از بیکاری است.


به هر معنی یک‌سری از شعرهای شاعران بزرگ را برگردانده‌ام که وقتی انتشارات مرو آن را چاپ کرد می‌توانید آن‌ها را بررسی و با نمونه‌های موجود در بازار مقایسه کنید.


کتاب «ویس و رامین (با دو تحلیل از صادق هدایت و فیض شریفی)» هم عنوان جالبی دارد. ماجرای این کتاب که نشر نوید شیراز آن را منتشر کرده چیست؟


من وقتی رمان‌های مادام بواری، آناکارنینا، مادام چاترلی (از لارنس) را می‌خواندم، دنبال یک زن ایرانی این گونه بودم. رفتم سراغ ویس و رامین، دیدم ویس از سه نفر بالایی ناب‌تر و زنده‌تر است. به همین دلیل آمدم هشت هزار بیت اسعد گرگانی را که از زبان پهلوی به زبان دری برگردانده بود و آب به آن بسته بود، در 1706 بیت خلاصه کردم تا ویس بیشتر دیده شود و شد. نقد و تحلیل جامعی هم هدایت در سال 1312 بر آن نوشته بود که حیفم آمد آن را نیاورم و آوردم. بعد من یک لغت نامه برایش تهیه کردم. یک نقد زبان شناسیک، سبک شناسانه و تطبیقی بر آن اجرا کردم تا این زن بهتر به دیده درآید.


ویس زنی است که از ورای قرون می‌توان بر او دست سود و تپش‌های دلش را شنود. او زنی است که هماهنگی ذهنی، قلبی و جسمی را با هم می‌خواهد و در غرب به این می‌گویند عشق اروتیک.


جناب شریفی؛ به عنوان یک شاعر و پژوهشگر، سال‌هاست که با بازار نشر سروکار دارید. به نظرتان اوضاع و احوال این بازار، خصوصا در حوزه ادبیات و آثار ادبی چگونه است؟


گلی‌ها و گلی نه؛ یعنی برای بعضی‌ها خوب است و برای بعضی‌ها نه. وقتی تب مسکن خوابید، آن‌ها که این کاره نبودند، رفتند پی کارشان. در حوزه نشر هم دارد همین اتفاق می‌افتد. کار نشر یک کار تخصصی است. نباید ارشاد به این همه ناشر اجازه چاپ کتاب می‌داد. شما که خود در نمایشگاه تشریف داشتید. ما شش تا هفت ناشر بزرگ داریم؛ مابقی دارند از روی دست آن‌ها کپی می‌کنند. فکرش را بکنید: تا کنون 70 ناشر شازده کوچولو را ترجمه کرده‌اند.


ما شش تا هفت ناشر بزرگ داریم؛ مابقی دارند از روی دست آن‌ها کپی می‌کنند

کتاب‌ها بیشتر بر اساس سود مادی چاپ می‌شود. یک زمان به آذین، ابوالحسن نجفی، نجف دریابندری و شاملو با ترجمه‌های درخشان‌شان، یک انقلاب ادبی ایجاد کردند. اکنون بیشتر ترجمه‌ها فله‌ای چاپ می‌شود. برگشته‌ایم به رمان‌های پیش از انقلاب کمونیستی.


در حوزه شعر، بازار اشباع شده است. هرگروه شعری برای شاعرانِ هم افق خود شعر می‌گویند. شاعران کتاب چاپ می‌کنند و به هم تقدیم می‌کنند. هیچ‌کس کتاب دوستش را نمی‌خرد. کتاب‌فروشی هم نمی‌خرد. برای من حدود 350 جلد کتاب فرستاده‌اند که نقد کنم ولی نمی‌رسم. ضمن این‌که وقتی چند شعر از این کتاب‌ها را می‌خوانم، می‌بینم زبان شاعر، عاریتی است. چند شعر این شاعران هم در میان شعرهای دیگر گم می‌شود. وقتی شاعرانی چون شمس و صالحی از چاپ کتاب تن می‌زنند، شما خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


در داستان شاید اوضاع بهتر باشد. در آنجا چند داستان‌نویس نخبه داریم که به تقریب در بورس هستند. مابقی ول معطل‌اند و البته ول معطلی، حق مسلم آن‌هاست. هرکس را می‌بینم می‌گوید: دارم رمان می‌نویسم. اصلا ما در ایران رمانی در نصاب برادران کارامازوف، آنا کارنینا، آرزو‌های بزرگ، سرخ و سیاه، خشم و هیاهو، مادام بواری، غرور و تعصب و بلندی‌های بادگیر نداریم. این‌ها را می‌گویم که یک جوان تازه کار اول برود این‌ها را بخواند، بعد کلاس برود، و بعد استارت بزند.


در کل رمان متعلق به جامعه مدرن و صنعتی است. ما هنوز در اول وصف آن مانده‌ایم. اما در حوزه رمان‌های خارجی، تیراژ و فروش بیشتر است و من فکر می‌کنم نمایشگاه امسال کتاب تهران، آبی زیر پوست ناشران بزرگ دواند.


به نظر شما مشکلات بازار کتاب، بیشتر به ساختار چرخه نشر برمی‌گردند یا عوامل خارج از این دایره، مثل دستگاه‌های فرهنگ‌ساز و ...؟


هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست. همه مسئول‌اند. گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن چه هست گیرند. مردم نان ندارند بخورند. آدمِ پریشان آشفته حال بیشتر دنبال جیفه دنیاست. او فکر می‌کند آن‌ها که اهل کتاب‌اند، او را دچار این بلایا کرده‌اند. بنابراین بعضی از مردم را وقتی در مترو می‌بینم و بر اثر علائمی فکر می‌کنند که ما اهل کتابیم، با عتاب به ما می‌نگرند، انگار پدرشان را کشته‌ایم.


بعضی از مردم را وقتی در مترو می‌بینم و بر اثر علائمی فکر می‌کنند که ما اهل کتابیم، با عتاب به ما می‌نگرند، انگار پدرشان را کشته‌ایم

گفتم خدمتتان، چرخه چاپ تا حدودی معیوب است. مردم نمی‌دانند چه می‌خواهند. آن زمان که من بچه و نوجوان بودم و شعر و داستان ارج و قربی داشت، سپری شده است. چون ما آرمان داشتیم، پول کباب‌مان را می‌دادیم کتاب می‌خریدیم. اکنون اما همه‌چیز برعکس شده است. اگر روزگار بگذارد اموراتمان بگذرد، فکری به حال کتاب هم خواهیم کرد. من فکر می‌کنم کتاب‌های خوبی هم چاپ می‌شود ولی خوانده نمی‌شوند. شاید دور چرخ گردون باعث شود که به حق خود برسند. اگر هم نرسیدند عذر ما بپذیر. ای بسا آرزو که خاک شده... دستگاه‌های فرهنگ ساز؟ کدام دستگاه؟ آنها فقط اجازه دهند کتاب‌های ما زودتر به بازار بیاید، ما حباب‌وار کلاه بر می‌اندازیم: «امیدوار بود آدمی به خیر کسان/ مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان!».


به نظر شما پایین بودن سرانه مطالعه و افت شمارگان کتاب‌ها، چقدر به عنوان یک هشدار فرهنگی-اجتماعی جدی است؟


به قول نیما:


من دلم سخت گرفته است از این مهمان‌خانه مهمان‌کُش، روزش تاریک


که به جان هم انداخته است


چند تن ناهموار


چند تن ناهشیار...


شعر و داستان باید در موقعیت تاریخی و اجتماعی نوشته شوند تا بتواند با مردم در اعماق ارتباط برقرار کند

خوب است که نانی در بساط ادبیات نیست وگرنه دادگاه ادیبان تشکیل می‌دادند. یک عده از نخبگان قلابیِ قلاب شده زیر پوش شعر وادب به هر نان و نوایی رسیده‌اند. اکنون بریده‌اند، به چند شاعر شکسته بسته می‌گویند ما با شماییم و همدردی می‌کنیم. اول شاعران و نویسندگان متعارف مقصرند. مردم چه گناهی دارند؟ شعر و داستان باید در موقعیت تاریخی و اجتماعی نوشته شوند تا بتواند با مردم در اعماق ارتباط برقرار کند.


بعضی‌ها مثل آن وقت‌های شاملو می‌گویند :اگر این کتاب‌ها چاپ شود کن فیکون می‌کند. حالا شاملو با قلم خود زندگی می‌کرد. بعضی‌ها که کتاب‌هاشان در انبار دارد خاک می‌خورد! اگر ناشر کتاب‌ها را به کارخانه کارتن‌سازی ببرد، بیشتر سود می‌کند. یک انبار در تهران چقدر اجاره می‌گیرد؟ حجم کتاب را محاسبه کنید، آن وقت قیمت بزنید.


طرف می‌گوید خوراک خوبی تهیه کرده‌ام و کسی نمی‌خورد. اگر غذا بوی خوشی داشته باشد، ذائقه مردم را تحریک می‌کند. خیلی‌ها نمی‌دادند که بسیارانی از نسل امروز ما از خواندن یک متن ساده عاجزند. بیشتر انگلیسی می‌خوانند که فرار کنند بروند آن سوی مرز. من متن اورازان آل احمد را به پنج نفر از دانش آموزان تیزهوشان دادم، نمی‌توانستند درست بخوانند. طرف استاد ادبیات است و به سختی تاریخ بیهقی را می‌خوانند. وضعیت از حالت هشدار گذشته است.


انتهای پیام/

ارسال نظر