صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۰۱ - ۱۶ تير ۱۳۹۶
گزارش میدانی آنا از حاشیه‌های کنکور سراسری 96

هزینه‌های میلیونی امروز، استرس شغلی آینده

دانشگاه، جایی که می‌خواهد امسال میزبان بیش از یک میلیون دانشجوی جدید باشد، برای آغاز راهی جدید، برای ساختن آینده آنها، برای رقم‌زدن آرزوهایشان؛ خبرنگار آنا پای صحبت پدران و مادران نگران این فرزندان نشسته است و داوطلبانی که می‌گویند امیدواریم دانشگاه همان جایی باشد که در تصورمان بوده است.
کد خبر : 192731

پروین طالبیان، گروه دانشگاه آنا- بیرون درهای حوزه‌های امتحانی آزمون سراسری جمع شده بودند، خانواده‌های نگرانی که منتظر فرزندان‌شان هستند؛ عده‌ای زیرانداز پهن کرده بودند، عده‌ای در ماشین‌هایشان منتظر و برخی هم روی سکوها نشسته و چشم‌ به راه بودند. وقتی درباره فرزندان‌شان می‌خواستند سخن بگویند اضطراب و نگرانی در نگاه و صدایشان موج می‌زد. آنها از هزینه‌هایی که کرده‌اند پشیمان نبودند، فقط می‌خواستند و دعا می‌کردند که فرزندان‌شان به بهترین دانشگاه‌ها راه پیدا کنند.


مادر زهرا می‌گفت تا صبح همراه دخترش نخوابیده تا به او آرامش بدهد، او می‌گوید می‌خواهم دخترم روانشناسی قبول شود و دیگر هیچ آرزویی ندارم. مادر سودابه اما می‌گوید دخترش خیلی درس‌خوان است و می‌خواهد در رشته حقوق قبول شود. او می‌گوید دخترم تمام سعی‌اش را کرده تا در دانشگاه قبول شود. اکنون هر رتبه‌ای که بیاورد ما راضی هستیم؛ چون او تمام تلاشش را کرده است.


مادر اکرم اما اندکی متفاوت حرف می‌زند، در حالی که تسبیح به دست مشغول دعا کردن است، می‌گوید دخترم وقتی که دیپلمش را گرفت دیگر درس نخواند، اکنون 5 سال است که از درس خواندن فاصله گرفته و دوباره در کنکور شرکت کرده است، مطمئنم که امروز امتحانش را خوب می‌دهد و به دانشگاه می‌رود. خودش که همیشه ناامید است ولی من مطمئنم که او قبول می‌شود.


چیزی که در لابه‌لای صحبت‌های پدر و مادرها خیلی به چشم می‌خورد، هزینه گزافی بود که آنها برای قبولی فرزندان‌شان در دانشگاه‌ها صرف کرده بودند. البته از این نمی‌توان گذشت که عده‌ای هم می‌گفتند اصلا فرزندان‌مان به هیچ کلاسی نرفته است. با این وجود اعدادی را که پدرها و مادرها عنوان می‌کردند بسیار جای تعجب داشت. آنها بین 2 تا 100 میلیون تومان برای فرزندان‌شان هزینه کرده بودند. مادر پرستو می‌گفت ما از چند سال پیش پس‌انداز کردیم و از دبیرستان تا کنکور تقریبا 40 میلیون برای دخترمان هزینه کرده‌ایم. پدر علی که کارگر است برای تحصیل پسرش وام گرفته و او را به کلاس‌های کنکور فرستاده است. یا مادر نسترن که دخترش به مدرسه نمونه دولتی می‌رفته و حدود 20 میلیون تومان برای رفتن به دانشگاه او خرج کرده است. اما پدر محمد می‌گوید من به این هزینه‌ها اعتقادی ندارم، محمد اگر درس‌خوان بوده که جواب زحمت‌هایش را می‌گیرد و گرنه به این هزینه اعتقادی ندارم.


اما در میان پدران و مادران منتظر و نگران، چهره‌هایی را مشاهده می‌کنیم که گویا با بقیه فرق دارند، با آنها که هم‌صحبت شدیم از دغدغه‌های دیگری حرف می‌زدند، آنها گویا از قبول‌شدن یا نشدن فرزندانشان عبور کرده‌اند، آنها حتی به بعد از فارغ‌التحصیلی دختران و پسران خود فکر می‌کنند و نگران اشتغال آنها هستند. آنها می‌گفتند ما حاضریم هرچقدر که لازم است هزینه کنیم تا فرزندان‌مان درس بخوانند و شغل خوبی را برای خود دست و پا کنند، اما این فقط به ما بستگی ندارد، دیده‌ایم و شنیده‌ایم حتی بیشتر از این هم تجربه کرده‌ایم، چه فراوان کسانی که همین الان با مدارک عالی یا شغلی ندارند یا اگر دارند در شان آنها نیست.


مادر مونا می‌گفت متاسفانه کار در کشور کم است، با این همه وقت و هزینه‌ای که صرف درس خواندن بچه‌هایمان می‌شود، اما بعد از قبولی در دانشگاه‌ها و فارغ‌التحصیلی کاری برای‌شان وجود ندارد. مادر سمیرا هم با آه و افسوسی که بین حرف‌هایش سر می‌داد می‌گفت من 3 مهندس بیکار در خانه دارم؛ امروز هم اگر دخترم در کنکور قبول شود 4 دانشگاهی دارم که شغلی ندارند. از رئیس‌جمهور و وزرا می‌خواهم که فکری به حال اشتغال فرزندان‌مان کنند، ما هر چه در توان داشتیم برای اینکه فرزندمان بتواند در کنارمان بماند و عصای دستمان باشد، انجام داده‌ایم. همینطور که داشت ادامه می‌داد و مطالبه می‌کرد، درب سالن‌ها نیز باز شد و عده‌ای زودتر بیرون آمده‌اند، بعضی از آنها والدین‌شان را به آغوش می‌کشیدند، عده‌ای خوشحال و عده‌ای ناراحت و عصبی بودند.


مریم می‌گفت فقط تست‌های زبان انگلیسی را حل کردم، امیدوارم در همین رشته هم قبول شوم، می‌خواهم دانشگاه را تجربه کنم، آشنایان ما در خارج از کشور تحصیل می‌کنند، من هم اگر قبول شوم، مطمئنا فقط لیسانسم را در ایران می‌گیرم. هدی از سوالات آزمون گله داشت و از سخت بودن آنها؛ می‌گفت همه سوالات تخصصی‌ را حل کرده، ولی سوالات عمومی‌ سخت‌تر از تست‌های سال‌ قبل هم بوده است. سارا اما خیلی خوشحال بود در حالی که متن حرف‌هایش اینگونه نبود، من فقط 40 سوال را جواب دادم و نگران نیستم، خداراشکر دانشگاه آزادی هست، رشته‌های خوبی دارد، از نزدیک دیده‌ام، دوستان من در واحد علوم و تحقیقات درس می‌خوانند، من هم بدم نمی‌آید به آنها بروم.


سر دو راهی گیر کرده‌اند، اگر قبول شوند یا اگر نشوند، چه می‌شود؟ عده‌ای هستند تازه پا در این راه گذاشته‌اند و عده‌ای هم پس از سال‌ها دوباره سراغ آزمون آمده‌اند، دانشگاه، مقصد آرزوهای این داوطلبان است و این را از نگاه و حرف‌های آنها می‌توان فهمید، هرچند برخی هدف دارند و بعضی‌ها هم می‌خواهند بروند ببینند چه می‌شود، چه خبر است!!! پدران و مادرانی که دوست دارند فرزندشان باشند، در کنارشان بمانند، بخوانند و خدمت کنند، خطاب آنها مسئولان است، آنچه در توان داشته‌اند، کم نگذاشته‌اند، نگران آینده فرزندانشان هستند و از حرف‌هایشان معلوم است که دیگر می‌خواهند پشت فرزندانشان بایستند و روبه‌رو را نگاه کنند، نگاه آنها، حرفشان، همه و همه خطاب به مسئولان است و به صراحت می‌گویند فرزندمان را به شما سپرده‌ایم.


انتهای پیام/

ارسال نظر