مافیای خنده
تاکنون به این موضوع اندیشیدهاید که چه کسی نمیگذارد ما بخندیم؟ چه چیزی باعث میشود ما شاد نباشیم؟ چه عواملی مانع خوشحالی ما میشود؟ من اسمش را گذاشتهام «مافیای خنده». جواب این سوالات به ما خیلی نزدیک است، به نزدیکی تصویر آینه، درست است؛ خودمان و یک بختکی که درون دل ما چادر زده و قصد ترک این پیکنیک را هم ندارد.
روانشناسان معتقدند برای شادی و خوشحالی عامل بیرونی لازم نیست، همین که انسان در درون از زندگیش راضی باشد، انسان شادی است، منظور این است که این امیدها و انگیزه های شخصی است که خنده را به زندگی ما تزریق می کند. چه چیزی مانع از خنده های از ته دل و قهقهه هایی که فضا را به لبخند وادارد، میشود؟ بی شک پرده های سنگی درون افکار ما، کمی تابوشکنی کنیم، خنده مسری است، اجازه بدهیم دیگران هم از صدای خوشحالی ما دچار شعف شوند.
همکاری داشتم که هرگز نمی خندید یا لااقل من صدای خنده اش را نشنیده بودم، دلیلش هم این بود که اگر بخندم صدای قهقهه ام اتاق را پر می کند و برای یک خانم که صبح با لباس کار سرکار می آید، خندیدن با صدای بلند زشت است. همین خوبیت نداردها، مردم چه می گویندها، شده اند مافیای خنده درون ما و هرچه حلال و مباح است، حرام شده اند.
برخی احساس می کنند اگر چهره عبوس و خشمگین به خود بگیرند، جذابیت بیشتری خواهند داشت و با لبخند به قولی کلاس کارشان پایین می آید و دیسیپلین حفظ نمی شود. این گونه افراد همان هایی هستند که فکر می کنند اگر انسان خودش را درون پیله غم بپیچد، پروانه می شود مانند شخصیت گلام در کارتون گالیور همیشه ساز زندگیشان را منفی کوک می کنند و امیدی برای بهبودی اوضاع ندارند، خوشحالی و شادی را حق خود نمی دانند و دل خود را اسیر غصه های دیروز و نگرانی های آینده می کنند و انگار زمان حالی برای لذت بردن ساخته نشده است.
این افراد با خود و دیگران قهرند و اطراف خود را از افراد افسرده، موزیک غمگین و رنگ های تیره پر کرده اند و تقدیر خود را مملو از گناه و اشتباه و دلواپسی می دانند و هر لذتی را بر خود حرام کرده و تنها رسالتشان گره ابروهایشان است. مانند شخصیت اختاپوس در کارتون باب اسفنجی که حتی وقتی با کلارینت خویش می نواخت باز هم خوشحالی به دلش راه نمی داد.
در مجموع برای شاد بودن و شاد زیستن راه های ساده و ارزان قیمت در اطرافمان فراوان است که از آنها می توان به پرکردن دور و بر خود از افراد بانشاط که ناخودآگاه روحیه ما را طراوت می بخشد. رفتن به طبیعت و سلام دادن ریه ها به اکسیژن تازه و بوی ناب علفزار و برگ های درخت گردو که روح را تازه می کند.
وانمود کردن به خوشحالی می تواند به تک تک سلول های بدن و سلول های عصبی القا کند که در این لحظه شادی بر کل بدن غلبه کرده است. راه حل معروف روانشناسان؛ فراموش کردن اتفاقات بد گذشته و دوری از استرس آینده اگرچه دشوار است اما با تمرین و خواستن شدنیست. در صورت بروز غم می توان با رویاپردازی و تخیل شیرینی های زندگی غصه را از خود دور کرد.
وقتی در حال ورود به جهنم عصبانیت هستید، به صدای دم و بازدم خود خوب و دقیق گوش فرا دهید و بدانید وقتی واقعا صدای تنفس خود را می شنوید، آرامش از شما چندان دور نیست. تغذیه هم یکی از عوامل مهم در دوری از نگرانی و افسردگی است برای مثال عدس چون طبیعت سرد دارد زیاده روی در مصرف آن افسردگی را تسهیل می کند از اینرو با مصرف میوه های تازه و غذاهای مقوی به شاد زیستن خویش کمک کنیم.
شاید کسی بپرسد چه فرقی می کند شاد باشیم یا غمگین، چه تفاوتی در اصل قضیه روزگار نامراد دارد؟ اینگونه سوال پرسیدن دقیقا نشانه تفکر اندوهگینانه است. دوستی داشتم که چهراه اش اصلا زیبا نبود و یا شاید کمی هم زشت اما وقتی لبخند می زد جذابیتتش زیبایی عجیبی به چهره اش هدیه می کرد. دنیا هم همین است و بازتاب اعمال ماست. اگر ما بخواهیم شاد زندگی کنیم و خوشحال باشیم تمام ذرات کائنات جملگی در مغناطیس خنده های دل ما دچار حرکت و تکاپو می شوند و اتفاقات مطابق میل ما پیش خواهند رفت.
حرف هایی که زده شد در حد شعار و یا فیلم های انگیزشی نیست، بلکه برداشت شده از تجربیات روزمره است که هریک از ما می تواند بازیگرش باشد. شاد باشید و شادی را انتقال دهید و یادتان باشد در این دنیای پر از تورم و گرانی خنده و شادی مجانیست و فقط دو روز در عمرمان است که نمی توانیم بخندیم یکی دیروز و یکی فردا همین امروز را و همین لحظه، خنده را مهمان لب هایتان کنید.
*مسئول روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیروان
انتهای پیام/