دختران نجار؛ سلطان «عمود بر» و «وروجک خانم نجار»
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا از جام جم آنلاین، عشق و پشتکار در زندگی این دو دوست - این دو همکار- حرف اول و آخر را میزند؛ انگیزهای که همیشه قدمبه قدم با آنها آمده از کودکی تا امروز . دقیقا تا همین امروز که ایستادهاند داخل یک کارگاه نجاری و دوروبرشان پر از تراشه چوب است.دلیلی که باعث شده کاری را انتخابکنند که از نظر خیلیها مردانه است؛ اتفاقی که یک عنوان اختصاصی را برایشان به ارمغان آورده؛ اولین دختران نجار استان سرسبز گیلان.
لطفا تعجب نکنید؛ «صدیقه مومننیا» و «لیلا آوخ» را خیلیها به خاطر همین شغل غیرمتعارفی که انتخاب کردهاند میشناسند؛ دختران جوانی که موفقیتشان را بیش از هر چیز مدیون جسارت و پشتکار در کارهایشان هستند.
کارگاه نجاری شما چند ساله است؟
مومننیا: به طور رسمی دو سال است که ما اینجا مغازه داریم اما از هفت سال پیش من و لیلا تجربه نجاری را شروع کردیم.
پس سابقه دوستیتان زیاد است؟
مومننیا: تقریبا از هشت سال پیش با هم دوست هستیم.
قبل از نجاری به چه کاری مشغول بودید؟
مومننیا : من یک شرکت خدمات آموزشی داشتم و کارهای کامپیوتری انجام میدادم. لیلا هم آن روزها برای خودش گالری هنری داشت و نقاشی آموزش میداد. بعد که باهم دوست شدیم کم کم ایدههای جدیدتری به ذهنمان رسید.
متولد چه سالی هستید ودر چه رشتهای درس خواندهاید؟
مومن نیا: من 4 بهمن 62 به دنیا آمدهام و لیسانس مدیریت بازگانی دارم.
آوخ: من هم 26 بهمن 59 به دنیا آمدهام و لیسانس ادبیات دارم.
چه اتفاقی میافتد که یک لیسانس مدیریت بازرگانی و یک لیسانس ادبیات فارسی، نجار میشوند؟
آوخ: من از مدتها قبل علاقه خیلی زیادی به کارکردن با چوب داشتم. معرق و منبت و خراطی را به همین دلیل دنبال میکردم و در سطح حرفهای بلد بودم. اما دلم میخواست تجربههای دیگری را با کارکردن با چوب و میخ و ابزارهای مختلف داشته باشم. همان روزها دلم میخواست نجاری را تجربه کنم اما همه میگفتند که یک کار مردانه است. آنقدر این جمله را تکرار کردند که من انگیزه پیدا کردم آن را هم امتحان کنم. به خاطر رفتم سراغ کار با چوب . اوایل تندیسهای چوبی و دکوری میساختم یعنی تمرکزم روی ساخت کارهای هنری بود، اما همیشه ته ذهنم دوست داشتم ساخت وسیلههای چوبی بزرگتر را هم تجربه کنم. وسایلی مثل میز، صندلی، کتابخانه و ... که در زندگی همه مردم کاربرد دارند.
مومننیا : میتوانم بگویم سرنوشت ما را به این مسیر کشاند و اتفاقا از آن هم راضی هستیم. از همان ابتدای دوستیمان، دلمان میخواست که یک کار متفاوت و خاص انجام بدهیم. میگفتیم باید کاری بکنیم که کسی سراغش نرفته باشد. البته آن اوایل وقتی به نجاری فکر میکردیم من تردید داشتم که اصلا امکان پذیر است یا نه؟! مدام نگران بودم که کارمان چه بازخوردی خواهد داشت. حتی چند بار به لیلا گفتم که بیا اول یکسری کار آماده کنیم و بعد به طور رسمی وارد فضای حرفهای نجاری بشویم. اما لیلا اطمینان زیادی به موفقیت مان داشت.
خانم آوخ دلیل این اطمینان چه بود؟
توانایی خودم و صدیقه را میشناختم و میدانستم که از پس کار بر میآییم. هروقت او نگران میشد میگفتم اشکال ندارد نهایتش اگر ضرر کردیم همه وسیلهها، ابزارها و دستگاهها را میفروشیم.
خانوادههایتان چه؟آنها مخالف نبودند؟
مومننیا: واقعیتش را بخواهید روزهای اول که این موضوع را مطرح میکردیم ما را خیلی جدی نمیگرفتند شاید فکر میکردند که یک جور علاقه سطحی و زودگر است که از سر ما میپرد. اما بعد که تلاش ما را دیدند از ما حمایت کردند.
نجاری را کجا یاد گرفتید؟
مومننیا(میخندند) : هیچ کجا... خودمان یاد گرفتیم. من که شخصا شاگردی لیلا را کردم و میکنم و از او کار را یاد گرفتم. خوشبختانه خود لیلا استعداد خوبی در کارهای هنری دارد و فقط با نگاه کردن به یک وسیله میتواند نقشه آن را توی ذهنش بکشد و یکی شبیه آن را بسازد. البته ما چون نتوانستیم آموزش ببنیم و از اصول اولیه ساخت وسیلهها خبر نداشتیم، آزمون و خطاهای زیادی را از سر گذرانیم اما بالاخره فوت و فن انجام کار دستمان آمد.
چرا کسی به شما نجاری یاد نداد؟
مومننیا: یاد ندادند دیگر... مثلا ما آن روزها به فنی حرفهای مراجعه میکردیم اما میگفتند که آموزش درودگری برای خانمها نداریم. اگر دوست دارید کارچوب کنید بروید سراغ معرق! ولی ما حرفمان این بود که میخواهیم از نجاری پول دربیاوریم نه معرق. بعد هم لیلا خودش معرق را بلد بود و احتیاج به آموزش نداشت. وقتی از آموزشهای رسمی ناامید شدیم رفتیم سراغ محیط حرفهای کارو اموزش غیررسمی. اما حتی آنجا هم کسی به ما کمک نکرد. یادم است از طریق یک آشنا به یک نجار معرفی شدیم به او گفتم که اجازه بده ما فقط هفتهای یک بار به کارگاه شما بیاییم. گفتیم حرف نمیزنیم ساکت یک گوشه مینشینیم و کارکردن شمارا تماشا میکنیم اما بازهم موافقت نکردند.
بعد چه کار کردید؟
آوخ: خودمان دست به کار شدیم. اوائل سرمایهای برای شروع کار نداشتیم و گوشه همان پارکینگی که من کارهای هنریام را انجام می دادم مشغول شدیم.
برای راهانداختن کارگاه و خرید وسیلهها به سرمایه احتیاج داشتید، این سرمایه را از کجا آوردید؟ تسهیلات یا وامی به شما تعلق نگرفت؟
مومننیا: نه اصلا...اتفاقا خیلی دنبال گرفتن وام بودیم اما میگفتند به شما تعلق نمیگیرد چون شغل نجاری برای مردها ثبت شده است نه برای خانمها.
آوخ: به ما میگفتند که از تهسیلات وام صنایعدستی استفاده کنید، اما ما میخواستیم با این وام وسیلههای نجاری بخریم که به مراتب هزینه بیشتری داست و مبلغ وام صنایعدستی کفاف خرید وسیلههای ما را نمیداد به خاطرهمین ما عطایش را به لقایش بخشیدیم.
پس سرمایه شروع کار را از کجا آوردید؟
مومننیا: ما از صفر شروع کردیم. طلاهایمان را فروختیم . لیلا تعدادی از کارهای هنریاش را فروخت و بالاخره به اندازه خرید چندتا دستگاه پول به دست آوردیم. بعد هم در طول کار بقیه وسیلهها را خریدیم .البته همین حالا هم خیلی مجهز نیستیم.
مردم وقتی وارد کارگاه شما میشوند و دوتا دختر جوان را مشغول کار میبینند چه واکنشی نشان میدهند؟
آوخ: اوایل که اصلا ما را باور نمیکردند. همیشه وارد کارگاه که میشدند میپرسیدند: خب اوستا کار کجاست؟ ما هم جلو میرفتیم و میگفتیم خودمان هستیم، بفرمایید! باز میگفتند نه منظورمان آقای اوستاکار است!
مومننیا: اصلا به همین خاطر ما هر دو طرف مغازه را شیشه سکوریت کار کردیم تا داخل مغازه دیده شود و همه ببیند که این فقط ما دونفر هستیم که در مغازه حضور داریم و کارها را انجام میدهیم. البته آن اوایل همه فکرمیکردند که ما معرقکار هستیم، یا فقط قاب میسازیم اما کم کم وقتی دیدند سازههای بزرگتری مثل میزنهارخوری، کنسول، کمد، کتابخانه و ... هم از این کارگاه بیرون میآید نگاهشان عوض شد.
آوخ: یک چیز دیگری هم که خیلی به ما کمک کرد فضای مجازی بود. ما صفحهای در اینستاگرام راه انداختیم و عمدا ازلحظه لحظه ساخت و تحویل سفارشهایمان فیلم گرفتیم که نشان بدهیم کار را خودمان انجام میدهیم؛ خودمان چوب را میبریم، خودمان سنباده میزنیم، رنگ میکنیم و ... و این بازخورد خیلی خوبی داشت.
الان بعد از دوسال، برخورد رقبای نجار با شماچطور است؟
مومننیا: یکسری خیلی خوب ما را تشویق میکنند و از این کار ما استقبال میکنند.مثلا ازتهران استادکارهای قدیمی و باسابقه میایند وبه ما سرمیزنند ،شیرینی میآورند و میگویند خوشحالیم که شما این کار را انجام میدهید.اما هنوز هم خیلیها واکنش خوبی نشان نمیدهند و دورادور به گوش ما میرسد که از این اتفاق راضی نیستند.
کار با ابزارهای نجاری سخت نیست؟اصلا باچه ابزارهایی کار میکنید؟
مومننیا: قطعا راحت نیست! ما با اره میزی، اره فارسیبر، دستگاه پولیش،دستگاه اوور فرز و اره عمودبرکارمیکنیم.روزهای اولی که کار را شروع کردهبودیم، لیلا یک اره عمودبر فرسوده داشت که من اصلا تعجب میکردم چطور با آن کارمیکند. البته کلا لیلا با اره عمودبر معجزهمیکند، چیزهایی که خیلیها حتما باید با فارسیبر، در بیاورند یا روی اره میزی بیندازند،او با همین اره عمودبر انجاممیدهد. حتی الان خیلی ازکاهاری عمودبر لیلا را استادهای نجار که میبینند تعجب میکنند و میپرسند که این را دستگاه CNC انجام داده؟!که ما هم میگوییم کار دست لیلاست وبا عمودبر انجامداده. اصلا به خاطر همین من به لیلا میگویم سلطان عمودبر! مثلا همین تابلوی مغازه را هم لیلا با عمودبردرآورده.
خودتان چه لقبی دارید؟
مومننیا(میخندد) : من هم وروجک خانم نجارم!
از درآمدتان راضی هستید؟
مومننیا: اگر صادقه بگوییم نه. چون ما الان ابزار کافی نداریم و این باعث میشود روند کارما کند و سخت بشود. یعنی حتی اگر دو روز دیرتر کار را تحویل بدهیم خواب سرمایهدرایمو دیرتر به پول میرسیم و خستگیمان هم بیشتر میشود. وقتی هم که به پولی میرسیم باز باید هزینه کنیم برای تهیه متریال. مثلا ورق پولیش بخریم، متههای اوور فرز بخریم،پیچ بخریم، میخ بخریم و... درنتیجه این هزینهها باعث میشود که ما هنوز سود را لمس نکردهباشیم اما درکل میدانیم که کار به لحاظ بازده اقتصاد کار خوبی است فقط چون ما با سرمایه کمی شروع کردیم هنوز به سودآوری نرسیدهایم.
انتهای پیام/