پیدایش جشن نوروز
نوروز به گواهی نامش، جشن نوشدگی دنیا، مرگ زمـستان و بـاززایی طبیعت است. خروج انسان از خـمودگی و سـستی در پیوند بـا هـمین بـاززایی است، چراکه بشر در آغازین روزهای زنـدگی، خـود را جزئی از طبیعت میدانسته، با سرسبزی آن احساس نشاط میکرده و با شکفتن گلها لبـش بـه خنده باز میشده است.
شروع بـهار را که پیامآور نشاط و سرزندگی بـوده از این رو جـشن میگرفتهاند. انگیزههای آیینی این جشنها صـبغه مـلی هم دارد چنان که نوروز در ارتباط با جمشید و نعمتهای فراوان روزگار او از قبیل، بیمرگی، ساختن تـخت خـاص (ورجمکرد) و پرواز در آسمانهاست.
فردوسی در شاهنامه که تاریخ اساطیری ماست انگیزه جشن نوروز را این گونه توصیف می کند:
که در پادشاهی جمشید
به فر کیانى یکى تخت ساخت/چه مـایه بـدو گوهر اندر نشاخت،
که چون خواستى،دیو برداشتى/ز هامون به گردون برافراشتى
چو خورشید تـابان مـیان هـوا/نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برآن تخت اوى/شگفتی فرومانده از بخت اوى
به جـمشید بر گوهر اَفشاندند/مر آن روز را«روز نو»خواندند
بزرگان به شادى بیاراستند/مى و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار/بمامانداز آن خسروان یادگار
ابوریحان بیرونی نیزپیدایش جشن نوروز را به جمشید نسبت می دهد: «جمشید برای خود گردونهای بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمـد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند» (بیرونی، 1363، 327).
ثعالبی هم همین مناسبت را ذکر کرده است که: «امر کرد تختی از عاج و چوب ساج برایش بسازند، آن را با دیبا مفروش کرد و بر آن نشست و به شیاطین (= دیوان) فرمان داد تا او را بـه روی شـانههایشان در منطقهای که بین زمین و آسمان است حمل کنند. و او را در یک روز از دماوند به بابل بردند. و آن روز، اورمزد از ماه فروردین بود و روز اول بهار بود که آغاز سال و تجدید حیات زمان و بیداری زمین بعد از خواب زمستانی است» (ثـعالبی، بـه نقل از گرگانی، 1355، 44).
افـسانههای بـسیاری پیدایش جشن نوروز را به دوران جمشید نسبت میدهند.
*جـمشید به پادشاهی رسید،دین را تجدید کرد و این کار در نوروز انجام شد.
*به قولی در روز نوروز،جم اوزان و مـقادیر را تـعیین کرد
*بنا به روایتی دیگر گویند که نیشکر در دوران فرواروایی جم،در روز نوروز کـشف شـد.
*به روایتی دیگر گویند که دیروزمانی در ایرانشهر باران نبارید،اما چـون جـمشی بر تخت نشست،در این روز،یعنی«نـوروز»پس از یک دوران طولانی خشکسالی،بـاران بـارید.
* *بـا درهـم آمیختگیای که میان شخصیتهای افسانهای،بـه دلایـل اجتماعی پیـش مـیآید،در دوران اسـلامی،جم با حضرت سـلیمان آمیخته میشود و از مجموعهء این آمیختگیها افسانهای درست میشود که بنیانگذاری نوروز را به سلیمان نسبت مـیدهند.گـویند چون او انگشتری خود را گم کرد،قـدرت فـرمانروایی را از دسـت داد و پس از چـهل روز آنـرا باز یافت و فـرّهاش بـه او بازگشت و مرغان نیز با احترام پیرامون او جمع شدند و ایرانیان گفتند:«نوروز آمد»و بدین سبب آن روز را نوروز نـامیدند
اما ابن بلخی اعتدال ربیعی را مناسبت نوروز میشمارد که: «طالع نگاه داشت و آن ساعت که شمس به درجهی اعتدال ربیعی رسید، وقـت سـال گردش، در آن سرای به تخت نـشست و تـاج بر سر نهاد» (ابن بلخی، 1374، 103
دور نـیست که این دو عـید برپایهی باورمندی مردم بینالنهرین باشد که عید آفرینش را در آغاز پاییز و عید باززایی و برکتبخشی را در آغاز بهار جشن میگرفته اند.
در دوران ساسانیان جشن نوروز در روز هرمزد از ماه فـروردین آغاز میشد و پنج روز ادامه داشت که نوروز عامه خوانده میشد «در این پنـج روز پادشـاه بـار عام داشت بدین ترتیب که دومین روز خاص دهقانان بود که مقام برتری داشتند روز سوم برای سپاهیان و بزرگان و موبدان روز چـهارم بـرای اهل خانه و نزدیکان و روز پنجم خاص خانواده و خدم و حشم بود در این پنج روز هر یک را برابر اسـتحقاق و رتـبه اکرام مـیکرد و صله میداد» (بیرونی، 1363، 332 استفاده از مضمون). روز ششم فروردین نوروز خاصه بود و آن را نوروز بزرگ میخواندند زیرا میپنداشتند که جـمشید در این روز مردم را به بیمرگی و تندرستی و خرمی مژده داده است، چنان که بیرونی مینویسد: «ششم فـروردین ماه نوروز بزرگ دارنـد... بـدین روز خلوت کردندی خاصگان را» (بیرونی،آثارالباقیه، 1316، 253.
مراسم عمده در جشنهای نوروزی
چهارشنبه سوری: در ایران قدیم نامگذاری ایام هفته رایج نبوده است بنابراین اصطلاح چهارشنبه سوری نه معمول بوده و نه به عنوان یک آیین در روز خاصی از هفته اجرا مـیشده اسـت. امـا سوری علاوه بر معنیهای رایج در مـعنی سـرخ هـم هست؛ پس این مراسم همان جشن آتش است که پیش از جشن پایان سال و عید نوروز در 360مین روز سال گرفته میشده است و چه بـسا که در هـنگام نـامگذاری در شب چهارشنبه اجرا شده است. این جشن هم بـیشتر در ارتـباط با بازگشت ارواح درگذشتگان، به خانههاست و آتشافروزی بر بامها که در گذشته مرسوم بوده برای راهنمایی آنها بوده است.درشکل مذهبی در آغاز پیشرفت اسـلام بـه ویژه در انـدیشهی ایرانیان این آتشافروزی به قیام مختاربن ابی عبیدهی ثقفی نـسبت داده شده که برای آگاه کردن همراهان خود در جهت خونخواهی امام حسین(ع) بر بامها آتش افروخته است.
برپایه سـنتهای کهـن تـعداد کپههای آتش در چهارشنبه سوری هفت کپه به شماره هفت امشاسپند یا سه کپه بـه شماره سه اصل گفتار نیک کردار نیک و اندیشه نیک است. آیینهایی که در این جشن اجرا میشود هریک تفألی در جـهت بـهبود زنـدگی، دفع ناملایمات سلامت، سرزندگی و شادابی است ،
سفره هفت سین: کلمهی (سین) یا شین و چین که با هفت گونه گیاه، خوراکی یا نوشیدنی میآراستند که ابتدای نامشان بااین حروف شروع میشده است آنچه بر روی آن گذاشته مـیشود بـیشتر نـمادین است و به عنوان سپاسداری از نعمتهای حق و برکتبخشی است.
از جمله:
* قرآن: تبرکجویی و خواندن آیه یا آیاتی جهت برکتخواهی و اجـابت دعـاها و خواستها.
*آب: به نشان نمادین آناهیتا و روشنی سفرهی نوروزی.
*سـبزه: گـندم، بـرنج، عدس و ... در هفت قاب یا سه قاب به شماره امشاسپندان یا سه اصل «گفتار نیک، کردار نیک و اندیشه نیک که موجب فـراوانی و بـرکت در سـال نو شود..
نان: نماد برکت*.
شمعدان: نماد دنیای نور *.
*شیر: غذای گیهانی، نـیز پنیر تازه که مـایه بـاروری و استحاله است.
*تخممرغ: بن مایه خوان نوروز، تمثیلی ازباروری وزندگی..
*سمنو: از جوانههای تازه رسیدهی گندم ـ نماد زایش گیاهی و بارور شدن.
سنجد: عشق و نماد دلدادگی است*.
*مـاهی: اسـفند و برج حوت که نماد آخرین ماه سال و هم نماد آناهیتا فرشته آبها به نیت برکت و باروری است.
*سیب: در ارتباط با زایش است
آمدن اهل قبور
جشن فروردگان:
این جشن از ده روز 5 آخر سال و نوروز مانده بیاد فرهوهرها گرفته میشود-فـرهوهرصورت مـعنوی هریک از آفریدگان اهورمزدا است که پیش از خلقت ایشان و ترکیب جهانمادی وجود داشته و بـرای مـحافظت صـورت جسمانی خود از آسمان فرود میآیند و موظف هستنداز وقتی که نطفه آدمی بسته میشود تا دم مـرگ او را حـفظ کنند.
فروردگان در پایان سال گرفته میشد و درواقع روزهای ماتم و سوگواری بوده نـه جـشنو شـادی.از پنج روز به آخر سال مانده پنج روز اندرگاه که خمسه مسترقه و ششمین گاهنبار استو فرهوهر مـردگان و درگـذشتگان نـیکوکار از آسمان فرود آمده و مدت ده روز در روی زمینمیمانند و بمناسبت نزول فرهوهرها این جشن را فـرودگان گـویند.امروز زردشتیان دهروز آخر سال را فروردیان میخوانند:در جشن فروردگان که جشن مردگان است پارسیانهند بدخمه مـردگان مـیروند و چوب صندل میسوزانند و برای شادی روح آنها دعا و خیراتمیکنند.
ابوریحان بیرونی مینویسد:در فـارس وسـغد در اطاق مرده و بالای بام خانهها برایپذیرائی از ارواحـ مـردگان غـذا میگذارند و بوی خوش بخور میکنند...
ظاهرا بـهمین جـهت جشن نوروز که پس از آن میآید علاوه بر جشن آغاز سال روزشادی بزرک بـوده اسـت.
گویند که جمشید در این روز مـردم را بـه بیمزگی و تـندرستی بـشارت داد و از ایـن جهتاین روز را بزرگ گفتند،پادشاهان در این روز زنـدانیان را آزاد و مـجرمان را عفو میکردندو بعشرت مینشستند
نوروز همان نمادی است از سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی و مرگی اسـت که به رستاخیز و زنـدگی مـنتهی میشود و به همین مناسبت جشن مربوط به«فروهر»ها نیز بوده است.«فروهر»(-فروشی در اوستا)،گونهای از روان است و نو عی همزاد آدمیان که پیش از آفرینش مادی مردمان در آن جهان بهوجود میآید و پس از مـرگ مردمان به دنیای دیگر میشتابد و از کیفرهای خاصی که روان میبیند به دور است.در دوران باستانیتر،عقیدهء عامه بر این بود که فقط پهلوانان دارای«فروهر»هستند.اما بعدها باورهای مردم این موهبت را شامل مـؤمنان نـیز کرد.اینان سالی یکبار در طلیعهء ماه فروردین(-ماه فروهرها)به زمین باز میگردند و هریک به خانهء خود فرود میآیندو ده روزی،و به روایتی تا روز فروهر(-روز نوزدهم)فروردینماه در زمین بهسر میبرند.16فروهرها چـون در طـلیعهء فروردین و در نوروز به خانهء خود و برای دیدار بازماندگان و خانواده بازمیگردند،از دیدن پاکیزگی و درخشندگی خانه دلخوش میشوند و بر شادکامی خانواده و بر برکت خانه دعا میکنند.و اگر خانه را آشفته و درهم،پاک نـشده و نـاآراسته ببینند غمگین میشوند و دعا نکرده و برکت نخواسته خانه را ترک میکنند.آنانکه بر این باورند،روز نوروز از خانه بیرون نمیروند،چون نمیخواهند که فروهرها صاحبخانه را در خانه نیابند و ناخشنود گردند.چراغ خـانهها در ایـن شـبها باید روشن باشد.زیرا فـروهرها اگـر چـراغ خانههای فرزندان خود را خاموش ببینند،غمگین میشوند و غمگینی آنان،برکت را از خانهها میبرد.برای اینکه راه را بر فروهرها بهتر بنمایانند،در آغاز پنج روز آخـرین گـاهنبار و بـه روایتی در پایان این پنج روز و درست شب نوروز بـزرگ، مـراسم آتشافروزی بر بامها انجام میدادند که هم راهگشای فروهرها باشد و هم به دور و نزدیک خبر دهند که سال نو مـیآید.
میر نوروزی:
ز کوی یارمیآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی،چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهیی داری،خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سـودای زرانـدوزی
سخن در پرده میگویم،چو گل از پرده بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
میر نوروزی:از مراسم نوروز در قرون گذشته، یکی هم این بوده است که در ایام عید ،شخصی بـینامونشان را امـیر یا سـلطان نامیده بر تخت مینشانیدهاند.این«امیر نوروزی»مانند امیر دائمی،فرمان میرانده و احکامش از«عزل و نصب و توقیف و حـبس و جریمه و مصادره»اجرا میشده،امّا پس از چند روزی امارت و حکومتش پایان مـیپذیرفته و طـبعا اوضـاع شهر به صورت عادی برمیگشته است.به همین مناسبت در زبان فارسی هرجا اشاره به حکومت«میر نـوروزی» شـده کنایتی است از سلطنتها و امارتهای کوتاهمدت و بیدوام.در جهانگشای جوینی آمده است که شخصی را«به اتـفاق بـه اسم سلطنت موسوم ساختند و پادشاه نوروزی از آن برخاستند» (جلد اول صفحات 97 و 98)
باین مناسبات تعبیر «پادشاه نوروزی»یا«میر نـوروزی»کـنایه شـده بوده است از پادشاهی که مدّت سلطنت او بسیار کوتاه و فرمانروائی او بـسیار متزلزل و بیدوام و بیاساس باشد
،در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی جلد اوّل صفحهء 67-68 در اوایل فصل راجع بفتح خوارزم بدست لشکر مـغول گـوید:«و در آنـوقت(یعنی اندکی قبل از حملهء مغول)از سلاطین خالی بود از اعیان لشکر خـمار نـام ترکی بود از اقربای ترکان خاتون1آنجا بوده است...چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی آدم هیچ سـرور مـعین نـبود که در نزول حادثات امور و کفایت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند و بـواسطهء او بـا سـتیز روزگار ممانعت کنند بحکم نسبت قرابت ؛خمار را باتفاق باسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نـوروزی ازو بـرساختند
در تذکرهء دولتشاه سمرقندی صفحهء 416 در شرح احوال میرزا علاء الدوله بن بایسنقر بن شـاهرخ بـن امـیر تیمور گورکاه گوید:
ولد او ابراهیم سلطان متصدی سلطنت خراسان بود باز بدستور سابق در دست فرزند مـتهور ذلیـل شد و چند روزی چون پادشاهان نوروزی در هنگام نوروز آن سال در دار السلطنهء هرات حـکومتی شـکسته بـسته
آخرین جشن میر نوروزی: «در بـهار 1302 هـجری شـمسی برای معالجهء بیماری به بجنورد رفته بودم از اوّل فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم،در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری سواره و پیاده میگذرند که یکی از آنها با لباسهای فـاخر بر اسب رشیدی نشسته چتری بر سر افراشته بود جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند یکدسته هم پیاده بعنوان شاطر و فرّاش که بعضی چوبی در دست داشتند در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جـنبین و در عـقب او روان بودند چند نفر هم چوبهای بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل سر گاو یا گوسفند بود یعنی استخوان جمجمهء حیوانی و این رمز از آن بود کـه امـیر از جنگی فاتحه برگشته و سرهای دشمنان را با خود میاورد،دنبال این جماعت انبوه کثیری از مردم متفرقه بزرگ و خرد روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند.
تـحقیق کـردم گفتند که در نوروز یک نـفر امـیر میشود که تا سیزده عید امیر و حکم فرمای شهر است باعیان و اعزّهء شهر حواله نقد و جنس میدهد که همه کم یا زیاد تقدیم مـیکنند بـاینطریق که مثلا حکمی مـینویسد بـرای فلان متعین که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوقخانه کنید البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید،البته این صد تومان را کموزیاد میکردند ولی در هر حال چیزی گـرفته مـیشد. غالب اعیان برغبت و رضا چیزی میدادند زیرا جزو عادات عید نوروز بفال نیک میگرفتند.از جمله بایلخانی هم مبلغی حواله میدادند که میپرداخت،بعد از تمام شدن سیزده عید دورهء امارت او بـسر مـیآید و گویا در یـک خانواده این شغل ارثی بود.
خلاصه اینکه: آیین میر نوروزی، یـکی از جـشن های بـاشکوه ایـرانیان، در عـید نوروز بوده است. ایـن جشن، بر خلاف عقیده ی برخی از صاحب نظران، برای خنده و تفریح مردم نبوده است، بلکه یـک جـشن بارورانه بوده که همه ی مناسک آنـ کـاملاً جـنبه ای آیـینی داشـته و در جهت باروری هـر چـه بیشتر طبیعت و چهار پایان و حتی انسان ها برگزار می شده است. این جشن، ریشه در آیین کـهن تـری، مـوسوم به پادشاه مقدس داشته است. در آیین پادشـاه مـقدس، بـه مـحض دیـدن کـوچک ترین نشانه ی ضعف یا سستی در وجود پادشاه، او را می کشتند و جانشین قدرت مندتری بر جای او مینشاندند. با این کار می پنداشتند که پادشاه که نماد خدای گیاهی در زمـین است، با قدرت بیشتری، مانع رو به کاستی نهادن روند باروری می شود. میر نوروزی، گونه ی بسیار تلطیف شده ی آیین پادشاه مقدس است، یعنی به جای اینکه پادشاه را بکشند، چند روزی زمـام قـدرت را، با تمام لوازم آن، به دست پادشاهی بدلی می سپردند و پس از پایان مراسم، پادشاه واقعی که گویی رستاخیز یافته است، با قدرتی افزون تر، دوباره بر مسند قدرت می نشست و به ایـن شـیوه، از بروز هرگونه کاستی در روند باروری، جلوگیری می شد
خان سیزده روز(شکلی دیگرازمیرنوروزی): نوشتهاند که در دهـات اسـفراین رسمی خاص به نام (خان سیزده روز) بوده که در روز چهارشنبه آخر سال کسی را انتخاب مـیکردند تـا در سـیزده روز اول فروردین رئیس عیدگاه باشد این خان، دو معاون و ده نفر فراش داشت و بابت هزینهی دربار خود هر روز یک تـخممرغ از دخـتران و پسران ده میگرفت تخت او صندلیای بود که در میدان ده میگذاشتند و او هر روز با ساز و دهل در حالی کهـ جـوانان چوببازی میکردند به میدان وارد میشد و امر و نهی میکرد و جوانان را به کشتی چوخه و پرش و غیر آن وامیداشت روز سـیزده فـروردین مردم به باغها میرفتند و در پایان روز خان سیزده را در آب میانداختند تا نعمتها برکت یابد و آب زیاد شـود. این آیین را هـم بـاید شکل دیگری از میر نوروزی دانست
فـالگوش ایستادن: به صورت نمادین تفألی است در جهت برآورد نیازها و انتظارها. نیتکننده. بـه این تـرتیب که کلیدى زیر پا مىگذارند و گوش مىایستند. توجه داشته باشید که کلید به طور سنتى به معنى فتح باب و گشایش و حل معماست. هرچند که در روانکاوى امروز به عنوان نمادى از سردرگمى و حیرت در انتخاب راهى از مـیان راهها و به تعبیرى تولد معماست.پس در حالى که فرد کلیدى زیر پا گذاشته و نیت کرده،به حرف مردم گوش مىسپارد که بىتوجه به او سخن مىگویند؛مثلا کسى نیت مىکند که: آیا امسال دخترم به خانه بخت مىرود یا نه؟»اگر یکى رد شـود و در حـین سخن گفتن با دوستش بگوید:«...بابا من که گفتم درست مىشود...» او خوشحال مىشود که حتما گره از کارش گشاده مىشود و بخت دخترش باز مىشود و اتفاقا یکى دیگر از مراسم این شب پرماجرا همین گرهگشایى است که تـا چـندى پیش رایج بود و شاید هم هنوز در گوشه و کنار کشور پهناورمان وجود داشته باشد. به این صورت که فرد به نیت حل مشکلاتش و گره گشادن از کار فـرو بـستهاش، قفل یا بندى به کمر یا گـردن مـىانداخت و سر راه مردم قرار مىگرفت و از یکى مىخواست که آن را باز کند.
قـاشقزنی: وسـایل مورد استفاده در مـراسم نـوروزی یا جشنهای دیگر بیشتر نـمادین اسـت؛ در آیین قاشقزنی قاشق، نماد نعمت خواری و ظرف مسین که بر سر آن میزنند نماد غذا است و خـوراکی که بـالای بام میگذارند به نیت ارواح است که در بـاور مـردم نیاز بـه غـذا دارنـد و میزبانی از آنها در شمار آیینـهای این جشن است.
مرحوم استاد شـهریار این مـاجرا را به شـعر درآورده.
کوزه شـکستن: این آیین علاوه بر رفع بلا و تفأل در جـهت بـیاثرشدن چـشم بـد، نـشانی از نوکردن وسایل در نـوروز نـیز هست که با فرو انداختن کوزه و کاسه ی خاص از بام انجام میگیرد، کوزهی چشمارو و انداختن آن از بلندیها که در ادب فارسی بـدان اشـاره شـده در همین شمار است.
حاجی فیروز: بازماندهی آیین بازگشت ایزد شهید شونده است. چهرهی سیاهش نشان بازگشت از جهان مردگان دارد و لبـاس سـرخ نـماد خون سیاوش و آتش سوزندهی سرخ است شادی او نماد زایش و رویش و برکت است.
آبپاشى: از گذشته رسم بود که مردم در نوروز به یکدیگر آب بپاشند،چنان که کریستن سن در کتاب«ایران در زمان ساسانیان» مىنویسد: «در روز اول(نوروز)مردم صبح زود برخاسته،به کنار نهرها و قناتها مىرفتند و شستوشو مـىکردند و بـه یکدیگر آب مىپاشیدند.» 70 به عقیده سن مردم به وسیله این عمل که منشأ آن اعتقادى جادویى است،مىخواستند باران بیاید.
سیزده بدر: در مورد اینکه چرا روز سیزدهم انتخاب شده، مىتوان احتمال داد که دوازده روز نخست هر یک نماد ماهى از سـال اسـت که امـید است به شادى و خرمى سپرى شود و روز سیزده،مظهر آن آشوب ازلى و نابسامانى پیش از آفرینش است که سراسر شومى و نـحوست است (مانند پنج روز دزدیده که معروف بىنظمى است،به طورى که فرمانروایى در آن روزها شایسته فـردى عادى و حتى خل وضـع مـىشود!)پس چون شوم است و نشان از بىنظمى،دارد،معیارهاى پذیرفته شده اجتماعى به یک سو نهاده مىشود،بر منابع قدیمىتر اسکندر مقدونى را بر اندازندۀ این سنت معرفى کردهاند؛چنان که حکیم نظامى گنجوى در«شرفنامه»مىگوید: پس از اینکه اسکندر ایران را فتح کرد،از جمله کارهایش برانداختن آتشپرستى و آتـشکدهها و دعـوت به دین توحیدى پیشین بود.و آنگاه به وصف سنت ناپسندى مىپردازد که چگونه دختران در نوروز و سده بىپرده از خانه بیرون مىآمدند و شوخى و دلبرى مىکردند و اسکندر آنان را از این کار بازداشت:
دگر عادت آن بود کاتش پرسـت#هـمه سـاله با نو عروسان نشست
بـه نـوروز جـمشید و جشن سده#که نو گشت آیین آتشکده
زهر سو عروسان نادیده شوى#ز خانه برون تاختندى به کوى
رخ آراسته،دستها در نگار#به شادى دویدندى از هـر کنـار
مـغانه مى لعل برداشته#به یاد مغان گردن افراشته
هـمه کارشـان شوخى و دلبرى#گه افسانهگویى،گه افسونگرى
فروهشته گیسوشکن در شکن#یکى پایکوب و یک دستزن
...سر سال کز گنبد تیزرو#شمار جهان را شدى روز نو،
یکى روزشـان بـودى از کوى کاخ#بـه کام دل خویش میدان فراخ
جدا هر یکى بز مى آراستى#وز آنجا بـسى فتنه برخاستى!
...چنان داد فرمان شه نیک رأى#که رسم مغان کس نیارد به جاى
گرامى عروسان پوشیده روى#به مادر نمایند رخ،یا بـه شـوى
هـمه نقش نیرنگها پاره کرد#مغان راز میخانه آواره کرد
جهان را ز دینهاى آلوده شست#نگهداشت بر خلق دین درسـت
و اما در مورد اینکه چرا سبزهها را در آب روان مىاندازند،با توجه به آنچه پیشتر گفتیم که سـبزه نـمادى از ایزد گیاهى شهید شونده است که در پى تـلاش و زارى هـمسرش-ایزد بانوى عـشق و بـارورى-سـر از خاک به در مىآورد،تنها مىتوانیم حـدس بـزنیم که با انداختن سبزه در آب،سعى مىشود در کار وصلت ایزد نباتى[در روایت ایرانى:سیاوش]با ایزد بانوى آبـ[در روایتـ ایرانى:سودابه(-سوته آپکه:آب سود بخش])بـه نحوى همراهى و هماهنگى کرد.آب روان حـکایت از زنـدگى و نشاط و پویایى مىکند و بىشک با ویژگـیهاى اسـاطیرى آب راکد(مرداب)تفاوت دارد؛به همین جهت سبزه را باید در آب روان انداخت که هم زنده است و هـم زنـدگى بخش؛
سیزده به در: آخرین بـخش جـشنهای بـهاری سیزده بدر، یا آیینهای سیزدهم فروردین است. مردمان، این روز را نامبارک میدانند و به هـمین سـبب از خانهها بیرون میروند و پا بر سبزه میگذارند تا هم نحوست سیزده را به بیرون خانه برده باشند و هـم در انـدیشهی رستن از بلاهای سالانه به دامن طبیعت پناه آورند. دختران دم بخت در این روز به انـدیشهی بـرآمدن آرزوها، پا بر سبزه میگذارند و با خواندن تـرانه مـانند مـحاورهای: «سیزده به در، چهارده به تو، سال دگـر خـونهی شو» اجابت خواست خود را از خداوند آرزو میکنند.
انتهای پیام/