ردیهای علیه ادعای نتانیاهو/ یهودیان در خیمه ایرانیان
نتانیاهو، نخستوزیر دولت اسرائیل، در اظهار نظری که از او تعجببرانگیز نیست، برای بار چندم به دشمنی تاریخی ایرانیان با قوم یهود و اهتمام ایرانیان به نابودی یهودیان پرداخته است. این ادعا کاملا مخالف آن چیزی است که در متون مقدس یهودی آمده است یا عالمان یهودی به آن باور دارند. برای روشن شدن سخن وی بد نیست که به تاریخ ارتباط یهودیان و ایرانیان به طور کوتاه اشاره کنیم.
با بررسی تاریخ یهود در سه هزار سال گذشته متوجه میشویم که این قوم دوام و بقای خود را، از یک سو، و دستاوردهای دینی و فرهنگیاش را از سوی دیگر، کاملا مدیون دو فرهنگ و تمدن است: ایران و اسلام. بحث از خدمتی که اسلام به یهودیت و یهودیان کرده است فرصتی فراختر میطلبد که اکنون از آن میگذرم و کوتاه، به نقش ایران در دوام و بقای فرهنگ و دیانت یهودی میپردازم.
یهودیان تا پیش از اسلام به مدت دوازده سده در ایران حضور گسترده دارند. آغاز این حضور به دوره تبعید بابلی (586-538 قم) برمیگردد. بخت نصر، پادشاه بابل، با ویران کردن اورشلیم و معبد سلیمان، یهودیان را به بابل، در بین النهرین تبعید کرد تا کاملا در دسترس او باشند. در این دوره همان سرنوشتی در انتظار سبط یهودا، بازماندگان قوم اسرائیل بود که کمتر از دویست سال پیش آشوریان برای اسباط دیگر بنیاسرائیل رقم زده بودند: از بین رفتن کامل ویژگی نژادی آنها و ادغامشان در میان اقوام و ملل دیگر به گونهای که امروز آنها را اسباط گمشده اسرائیل میخوانند.
سرنوشت سبط یهودا، اما به گونهای دیگر رقم خورد. در سال 538 قم، کوروش، پادشاه پارس، که فقط یک سال از به کرسی نشستنش میگذشت، بابل را فتح کرد و به یهودیان اجازه داد تا به اورشلیم بازگردند و با بازسازی معبد ویرانشده سلیمان زندگی دینی و اجتماعی خویش را از نو بیاغازند.
یهودیان بازگشته با مشکلاتی فراوان دست به گریبان بودند و اگر حمایت کامل پادشاه ایران نبود، به هیچ روی نمیتوانستند بر اقوام و اسباطی که این شهر و منطقه را در اختیار گرفته بودند غالب شوند.
این نیز، البته، پایان کار نبود. آن گاه که جامعه یهودی اورشلیم در خطر جدی اختلاط نژادی بود و میرفت که ویژگی نژادی خود را از دست دهد، عزرا، مهمترین شخصیت یهودی پس از موسی، از طرف امپراتوری ایران ماموریت یافت تا به امور یهودیان سر و سامان دهد. او که در میانههای سده پنجم پیش از میلاد، حدود هشتاد سال پس از پایان تبعید، از ایران راهی اورشلیم شده بود توانست سرهگی نژاد یهودی را تضمین کند و دیانت یهودی را در مفهوم نوینش پایهگذاری کند.
به مدت دویست سال پس از تبعید بابلی، یهودیان از یک سو، در اورشلیم به طور همهجانبه در حمایت پادشاهی ایران قرار داشتند به گونهای که ایشان در امور دینی، قضایی و اجتماعی خودمختاری تام داشتند، و از سوی دیگر، بخش عظیمی از جامعه یهودی ترجیح دادند در بابل و پارس زندگی کنند به گونه ای که به مدت 1200 سال جامعه یهودی ایران در جایگاه دوم یا نخست به لحاظ اهمیت قرار داشت.
پس از آنکه در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد، سرزمین فلسطین بخشی از امپراتوری یونان شد، یهودیان ساکن در ایران همچنان جایگاهی استوار داشتند.
به رغم اینکه در کل این دوران 1200 ساله، یهودیان در پناه حکومت هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان همواره به حیات خویش ادامه میدادند، شکوفاترین دوران حضور آنها را در ایران میتوان سدههای دوم تا پنجم میلادی دانست. دورانی که از آن سخن میگوییم بدترین دوران حضور یهودیت در سرزمین فلسطین است. با حضور رومیان در این منطقه، و مشخصا همزمان با آغازین سالهای تقویم میلادی، یهودیان اوضاع اسفناکی یافتند. شکنجه و آزار فراوان از یک سو، و توهین به معبد و منع امور عبادی و قضایی آنان از سوی دیگر، تنگنایی شدید برای یهودیان پدید آورد که اوج آن در دو جریان قابل دیدن است: نخست ویرانی معبد دوم در سال هفتاد میلادی و رانده شدن یهودیان از شهر اورشلیم، و دیگری آغاز دوران آوارگی بزرگ (دیاسپورا) در سال 135 میلادی و اخراج یهودیان از کل سرزمین موسوم به یهودا. در این دوره پرآشوب، بسیاری از یهودیان به بابل، که بخشی از امپراتوری ایران بود کوچیدند و ایران به نخستین پایگاه اجتماعی و دینی یهودیان تبدیل شد.
با مسیحی شدن امپراتوری روم در قرن چهارم میلادی، اوضاع از این هم دشوارتر شد و اگر پناهگاهی به نام ایران نبود شاید امروز نام یهود را مانند دیگر اسباط اسرائیل باید در تاریخ سراغ میگرفتیم.
برای اینکه جایگاه ایران را در اعتلای فرهنگ و دیانت یهودی دریابیم، لازم است که به بزرگترین دستاورد دینی و فرهنگی یهودیان در همه دورانها اشاره کنیم: تلمود بابلی. یهودیان در قرنهای دوم تا پنجم میلادی، یعنی همان دوران بسیار سخت و پرآشوب فلسطین، توانستند متن بسیار مهم تلمود بابلی را در پناه امپراتوری ایران پدید بیاورند. این متن مفصل دارای چنان اهمیتی در فرهنگ و دیانت یهودی است که تاریخ یهود را میتوان به دوران پیش و پس از تلمود بابلی تقسیم کرد. این کتاب چندین جلدی که گنجینه شریعت یهودی است، در عمل حتی از تورات نیز ارج بیشتری دارد. درست است که در همین زمان، عالمان ساکن در فلسطین نیز تلمود فلسطینی یا اورشلیمی را پدید آوردند اما این متن با هیچ ملاک و معیاری با تلمود بابلی قابل قیاس نیست. هیچگاه در طول 1500 سال گذشته تلمود فلسطینی حتی ده درصد اعتبار تلمود بابلی را نداشته است به گونه ای که عالمان یهود آنگاه که تلمود را مطلق به کار میبرند مرادشان تلمود بابلی است.
در کل این دوران 1200 ساله پیشگفته فقط یک دوره زمانی 150 ساله است که در ایران نیز اوضاع کاملا بر وفق مراد یهودیان پیش نمیرود: نیمه دوم دوره ساسانیان. در این دوران با قدرت گرفتن روحانیان زردشتی، همه اقلیتهای ساکن در ایران، از جمله یهودیان تحت فشار قرار میگیرند و مدارس یهودی، که دستاورد بینظیرش تلمود بابلی است، تعطیل میشوند. به رغم این، در این دوران هم یهودیان آنقدر آزادی دارند که به مدت 150 سال، یعنی تا میانه سده هفتم میلادی، بتوانند تلمود را ویرایش و تنقیح کنند، فرصتی که هرگز در فلسطین مسیحی پدید نیامد.
این دوران 150 ساله نیز، این بار با ظهور ستاره نجات یهودیان، به تعبیری که خود میگویند، پایان یافت: ظهور اسلام. بررسی خدمتی که اسلام و مسلمانان به یهودیت و یهودیان کرده است مجالی جدی و فراخ میطلبد که اکنون میسور نیست. به طور کوتاه میتوان گفت که در طی 1200 سال بعدی، یعنی تا قرن هجدهم، بی اغراق کل دستاورد فرهنگی و دینی یهود در جهان اسلام به دست آمده است و اگر شرح راشی بر تورات و تلمود را استثنا کنیم میتوان گفت دستاورد یهودیان در جهان مسیحی تقریبا هیچ است.
تاثیر ایران بر یهودیت را از زاویهای دیگر نیز میتوان بررسی کرد که اکنون مجال طرح آن وجود ندارد. به باور برخی از پژوهشگران، بسیاری از آموزههای دینی یهود در اثر مجاورت با ایرانیان و متاثر از ادیان ایرانی شکل گرفته است. آموزههایی مانند رستاخیز، موعود، بهشت و دوزخ، روح و فرشته و بسیاری دیگر از آموزههایی که بعدها بخش اساسی دیانت یهودی را شکل میدهند از ادیان ایرانی و دردوران حضور در ایران برگرفته شده اند. این البته سخنی قابل بحث است که در جای خود باید به آن پرداخت.
به سخن نتانیاهو بازمیگردیم. نتانیاهو میگوید این بار اول نیست که ایرانیان عزمشان را بر از بین بردن یهودیان جزم کرده اند. سه هزار سال پیش نیز ایشان چنینی عزمی داشتند. اشاره وی به داستان نه چندان قطعی استر در کتاب مقدس یهودی است: در دوران حکومت خشایارشاه وزیر او، ماهان، به دلیل کینهای که از یهودیان به دل دارد تصمیم میگیرد یهودیان ایران را قتل عام کند. او پادشاه را نیز با خود همداستان میکند اما ملکه یهودی خشایارشاه، استر، با نقشه ای که پسر عمو و قیم او، مردخای، میکشد، موفق میشود پادشاه را پشیمان کند و چوبه داری که برای یهودیان فراهم شده، ماهان و همدستان او را به بالا میکشد. در روز سیزدهم ماه ادار یهودی، یهودیان با جلب حمایت پادشاه، بیش از هفتاد و پنج هزار نفر از ساکنان ایران را کشتند (کتاب استر، باب نهم) و این پیروزی را با نام عید پوریم جشن گرفته و میگیرند.
البته این آمار از کشتگان، مانند سایر آمارهایی که در متون یهودی است، میتواند اغراق آمیز تلقی شود اما اگر این آمار را بپذیریم مفهومش این است که یهودیان میهمان در ایران، حدود ده درصد از جمعیت آن روز ایران را قتل عام کردهاند. در میهمان نوازی و کرامت ایرانیان همین بس که در طی این سالیان طولانی و به رغم تغییر حکومتها و نظامها، به آرامگاه این دو شخصیت یهودی، یعنی مردخای و استر، تعرضی نشده و با آنها مانند مکانهای مقدس برخورد شده است.
غرض از بازخوانی این اتفاق، نمک پاشیدن بر زخمهای تاریخی نیست. این اتفاق حتی اگر رخ داده باشد و حتی اگر آمار کشتگان را درست بدانیم خللی بر روابط ایرانیان با شهروندان یهودی وارده نکرده است، شهروندانی که ایرانیاند و بیش از ما از تعابیر نانجیبانه نتانیاهو و نظام صهیونیستی رنج میکشند و آسیب میبینند. شهروندان یهودی ایران چون دیگر شهروندان ایرانی ارج و قرب و حرمت دارند و همواره به عنوان بخشی از پیکره جامعه ایرانی خدمتگزار این جامعه بودهاند. سخن ما با وقیحانی مانند نتانیاهوست که با قدرناشناسی و ناسپاسی، 24 قرن خدمت ایران و اسلام را به یهودیت نادیده میگیرند.
*عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب
انتهای پیام/