هنرمندانی که صحنه تئاتر را خالی گذاشتند
ناهید منصوری، گروه فرهنگی خبرگزاری آنا- در پس هر هجران، آن هم در میان هنرمندان حفرهای در دلها از دلتنگی باز میشود که شاید یکی از بهانههای یادآوری آنها در آستانه هر سال جدید باشد.
ناصر جعفری (20 فروردین 1325، اردبیل/8 آبان 1395، اردبیل)
محصل بود که نخستین نمایشنامهاش، بازرس مدرسه را نوشت و با همکاری همکلاسهایش آن را در بیشتر دبیرستانهای شهر اردبیل به روی صحنه برد. این نمایش بهانهای شد تا جعفری به علاقهاش به تئاتر پی ببرد. او در سال 1348 در نمایش گناهکار کیست بازی کرد. پس از آن در نمایشهای «چهره گلگون»، «آیِ باکلاه، آیِ بیکلاه»، «آنجا که ماهیها سنگ میشوند»، «چوب به دستهای ورزیل»، «بیسرزمینتر از باد»، «دلباختگان وطن»، «جوجوخان شهر الفبا» هم ایفای نقش کرد. او که صدای خوبی داشت و با فن بیان آشنا بود، در نمایش رادیویی مارال هم شرکت کرد. جعفری به تئاتر و رادیو قناعت نکرد و با بازی در فیلمها و سریالهایی همچون «منظومه 72 خورشید»، «حلقه وصل»، «هویت پنهان»، «سایهای در تاریکی»، «بیزیم آپارتمان»، «آتش درست»، «هتل قوجالار» و «واپسین کوچ» به تلویزیون و سینما راه یافت.
همچنین جعفری را میتوان در تلهتئاترهای «کوی معرفت»، «سالکان» و «به گل نشستگان» دید. او که از چند سال پیش در بستر بیماری بود، بهدلیل سکته مغزی به کما رفت و در 8 آبان 1395 درگذشت.
رکنالدین خسروی (16 اسفند 1308، تهران/26 دی 1395، لندن)
در دبیرستان البرز درس خواند و در 1327 دیپلم ادبیات گرفت. سپس برای درس خواندن در رشته حقوق وارد دانشگاه تهران شد، اما خیلی زود فهمید این رشته به درد او نمیخورد و به رشته اصلیاش، ادبیات برگشت.
خسروی در سال 1334 به سراغ تئاتر رفت و در دوره 6 ماهه کلاسهای تئاتر پرفسور دیویدسون شرکت کرد. سپس در 1335 به سراغ مهدی محمدی رفت و نزد او هنرپیشگی و کارگردانی آموخت. سال بعد، او اداره هنرهای دراماتیک را بنیاد نهاد و در 1337 در این اداره، نمایش جایی که صلیب گذاشته شد را بر روی صحنه برد. «سایه دره»، «خاموشی دریا»، «پیکنیک در میدان جنگ» نمایشهایی بودند که در اداره هنرهای دراماتیک ساخته شدند و به روی صحنه رفتند. خسروی در سال 1342، از طرف این اداره برای شرکت در دورههای آموزشی بازیگری و کارگردانی کانون تئاتر انگلیس به لندن رفت. سپس برای دومین بار، در سال ۱۳۴۹ برای تحصیل در رشته کارگردانی تئاتر در مدرسه دراماسنتر با ریاست افتخاری پیتر بروک، عازم لندن شد. او در 1352 به ایران بازگشت و نمایشهای «لبخند باشکوه آقای گیل»، «سلام و خداحافظ»، «ابراهیم توپچی» و «آقابیک»، «زیتون» و... را روی صحنه برد. آخرین تئاتر او «مرگ بر آمریکا» نام داشت که در 1359 به روی صحنه رفت. پس از آن، خسروی به تدریس پرداخت. سرانجام خسروی در 26 دی 1395 درگذشت و صحنه خالی ماند.
جابر عناصری اردبیلی (1324، اردبیل/28 فروردین 1395، تهران)
از بچگی پای مراسم شبیهخوانی مینشست و زل میزد به پدرش، کربلایی علی عناصری. از همان وقت به تعزیه علاقهمند شد. بعدها هنگام انتخاب رشته دانشگاهی، فلسفه و علوم تربیتی را انتخاب کرد و این رشته را تا مقطع دکترا در دانشگاه تهران ادامه داد. سپس برای گذراندن دوره تخصصی مردمشناسی راهی انگلستان شد. عناصری میخواست با تکیه بر پژوهشهای قبلی خود، به تحقیق درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و بهویژه مسائل فرهنگی ترکیه، افغانستان و ایران بپردازد. او برای تحقیقات خود، به ریشههایش برگشت و چهل کتاب در زمینه فرهنگ ایران نوشت: «شناخت اساطیر ایران براساس طومار نقالان»، «شبیهخوانی کهنالگوی نمایشهای ایرانی»، «مردمشناسی و روانشناسی هنری»، «عاشقترین عاشقان فرهنگ»و «فرهنگ و پژوهش» بخشی از این کتابها هستند.
او که عاشق زادگاهش، اردبیل، بود، 150 مقاله درباره تاریخ شفاهی اردبیل نوشت و همراه با مقالات دیگر که درباره فرهنگهای محلی ایران بود، در مجموعه مقالات «نسیم خاطرات» به چاپ رساند. عناصری از معدود کسانی بود که به تعزیه و شبیهخوانی نگاهی علمی و دانشگاهی داشت. او که در میان مردم زیسته بود، با ریزترین نکات فرهنگی مردم ایران آشنا بود و سعی میکرد کاربرد علوم انسانی را (که محصول غرب است)، در میان مردم ایران پیدا کند. به پاس تمام این خدمات، او را پدر تعزیه دانشگاهی ایران مینامند. عناصری در 28 فروردین 1395 درگذشت.
سعید کشن فلاح (9 مهر 1336، کرمانشاه/24 مهر 1395، همدان)
مجید مجیدی، رسول ملاقلیپور، کمال تبریزی، محمدرضا هنرمند به همراه تاجبخش فنائیان، سعید کشنفلاح و... جوانهای نوزده بیستسالهای بودند که دور هم جمع شدند و با دستهای خالی تشکیلاتی به نام حوزه اندیشه و هنر اسلامی را بنیان گذاشتند و نخستین تئاترها را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به روی صحنه بردند. کشنفلاح از دانشکده هنرهای دراماتیک لیسانس بازیگری و کارگردانی گرفت و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر از دانشگاه تربیت مدرس بود. او تمام عمرش را بر سر تئاتر گذاشت: تدریس در دانشگاههای مختلف کشور، مدیریت مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری از سال 13۸۳ تا زمان مرگ، ریاست دانشگاه هنر، عضو هیأت علمی دانشکده سینما و تئاتر، دبیری جشنوارههای بینالمللی تئاتر فجر، تئاتر ماه، تئاتر دانشجویی، تئاتر دفاع مقدس، عضویت در شورای سیاستگذاری و هیأت بازخوانی، بازبینی و داوری چندین جشنواره تئاتر در کشور، مدیریت تالار مولوی.
کشنفلاح علاوه بر امور اجرایی، دستی هم در کارگردانی و بازی در تئاتر داشت. نمایشهای «ﻭﺍﺗﺴﻼﻭ»، «ﻣﺮگ ﺁﻭﺍ»، «حکم ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ»، «ﺭﻭﺷﻨﺎیی ﺗیرﻩ» و «بیریشه» از جمله نمایشهایی است که با کارگردانی او به روی صحنه رفت. او همچنین در نمایشهای «لیرشاﻩ»، «ﺗیر غیب»، «ﺻﺎﺑﺮین» و «ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭی» نقشآفرینی کرد.کشنفلاح هنگام بازگشت از کرمانشاه، در بیمارستانی در همدان بستری شد و در 24 مهر 1395 در همانجا به ﺩلیل افت شدید قند خون درگذشت.
سیدرضا کمال علوی (25 شهریور 1336، مشهد/ 16 مهر 1395، مشهد)
میدانست جز تئاتر به هیچ چیز دلبستگی ندارد، بنابراین به دانشکده هنرهای دراماتیک رفت و در رشته هنرهای نمایشی درس خواند. او که بهنوعی در تئاتر غرق شده بود، برای خدمت به تئاتر مسئولیتهای فراوانی بر عهده گرفت، از جمله: کارشناس هنری نهضت سوادآموزی استان، مسئول تئاتر حوزه هنری خراسان، کارشناس و عضو انجمن هنرهای نمایشی کشور، قائممقام مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران، عضو انجمن شورای هماهنگی و سیاستگذاری تئاتر خراسان رضوی، رئیس کانون هنرمندان مشهد، قائممقام کانون هنرمندان خراسان، مدیرعامل کانون هنرمندان خراسان، رئیس انجمن هنرهای نمایشی خراسان رضوی و... . کمال علوی در کنار کارهای اجرایی، در مراکز آموزشی مختلف، از جمله دانشگاه علامه طباطبایی، کانون پرورش فکری تهران، سروش صدا و سیما و... به تدریس تئاتر میپرداخت. اما آنچه او را در ذهن مردم خراسان ماندگار کرد، نمایشهایی است که بر روی صحنه برد. کمال علوی کارگردانی نمایشهایی همچون «پسرای عمو صحرا»، «دخترای ننه دریا» براساس شعری از احمد شاملو، «میراث» براساس داستانی از بهرام بیضایی، «مسافران» با نمایشنامهای از اکبر رادی، «خودکشی» براساس داستانی از آنتوان چخوف و... را بر عهده داشت. او در سالهای اخیر با ناراحتی قلبی دست و پنجه نرم میکرد و سرانجام در 16 مهر 1395 درگذشت.
محمدعلی مهیمنی (6 فروردین 1324، همدان/ 20 آذر 1395، همدان)
در دانشسرای مقدماتی همدان درس خواند و در سال 1342 به عشق معلمی راهی شوشتر شد. در همان سالها تئاتر را به عشق بچهها در مدرسه آغاز کرد، با این هدف که از طریق نمایش، اوضاع فرهنگی و اجتماعی مردم را بهتر کند. برای نمونه، نمایش «عروس قلابی» را برای تهیه پوشاک عید دانشآموزان فقیر و نمایش «یعقوب لیث صفار» را به نفع کتابخانه دبستان سپه که در آن تدریس میکرد، روی صحنه برد. فعالیتهای او به شوشتر محدود نشد. مهیمنی در سال 1350 به تهران آمد و دو سال از کلاسهای استادان پری صابری، حمید سمندریان و مصطفی دالی بهره برد. او سپس به شوشتر برگشت و ضمن تدریس هنر در مدارس، گروه هنری پژواک را تأسیس کرد. مهیمنی نمایشهای «خورشـید پارس درخشـــان است»، «رنگ سرخ اسکناسها»، «قوچ شایسته قربانی است»، «در راه ماندگان»، «مژده ای دل که...»، «شب»، «میخکهای سرخ»، «شجاع»، «سگی در خرمن جا»، «عاقبت قلمفرسایی» و... را به روی صحنه برد. در این نمایشها مسائل روز جامعه شوشتر بیان میشدند.
او در سال 1360 به همدان رفت و کلاسهایی برای علاقهمندان به تئاتر برگزار کرد و همراه با گروه خود نمایشهای «سربخش»، «آهنگ گمشده»، «شام شوم شکوه» را به روی صحنه برد و تلهتئاترهای «شور شط» و «بوی باران» را ساخت. مهیمنی قریحه شاعری هم داشت. از او مجموعه سِفر سَفَر به جای مانده است. او چند سالی بهدلیل بیماری کمتر کار میکرد تا اینکه در 20 آذر 1395 به دلیل مشکل ریوی درگذشت.
مظاهر هندی ورکانه (14 مرداد 1358، همدان/28 دی 1394، تهران)
نوجوان بود که پا به عرصه تئاتر گذاشت. اواخر دهه هفتاد، مظاهر هندی بهعنوان بازیگر و مدیر صحنه در نمایشهایی مثل «در و صدق»، «طمع»، «دل و دشنه»، «موج مهربانی»، «فرشتهها»، «صدای سوت باران »و «طمع» حضور داشت. بعدها در رشته گرافیک تحصیل کرد، اما دوباره به تئاتر برگشت و در نمایشهای «صبور»، «من دیگه آدم بشو نیستم»، «مرگ آمد ما هم مردیم»، «یک کمی پیاده راه برویم» و «در راه ماندگان» بازی کرد. او همزمان از سال 1379، در رادیو به عنوان گزارشگر و صداپیشه مشغول به کار شد. همچنین برخی از متنهای آثار نمایشی رادیویی را که اجرا میکرد، خودش مینوشت.
هندی در سال 1385 به تلویزیون همدان رفت و در چند سریال و تلهفیلم بهعنوان بازیگر و دستیار کارگردان حضور داشت، از جمله در تلهفیلم «غریبه» بهعنوان بازیگر و برنامه تلویزیونی «شب غربی» بهعنوان گزارشگر فعالیت کرد. اینها بخشی از کارهایی است که مظاهر هندی در طی سالهای کوتاه عمرش در بازیگری، دوبله، گزارشگری، کارگردانی، نویسندگی و... انجام داد. او که چند سالی با بیماری قلبی دست و پنجه نرم میکرد، در 28 دی 1394 در تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد.
جعفر والی (1312، تهران/ 27 آذر 1395، تهران)
بازیگری خوانده بود و از سال 1330 روی صحنه میرفت. بعدها نمایشهای زیادی را کارگردانی کرد. او از نخستین کسانی بود که به نمایشنامههای ایرانی روی آورد و آثار بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی را روی صحنه برد. والی سپس به سینما و تلویزیون آمد و در فیلمهای شاخصی همچون «گاو»، «تنگسیر»، «سفر سنگ»، «گلهای داوودی»، «ناخدا خورشید»، «پاییزان»، «پاداش سکوت» و... نقشآفرینی کرد. او همچنین بیش از بیست تلهتئاتر ساخت که از تلویزیون پخش شد: «در گوش سالمم زمزمه کن»، «عاشق مترسک»، «ننه انسی» و... . و دستی هم در نوشتن داشت، فیلمنامه فیلم بهیادماندنی «مریم و میتیل» نمونهای از کارهای او است. والی که تا روزهای آخر همچنان پرانرژی کار میکرد، در 27 آذر 1395 بر اثر بیماری ریوی درگذشت.
انتهای پیام/