صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۱۰ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴

گفت‌و‌گویی خواندنی با لوریس چکناواریان به بهانه انتشار عکسی از او در فضای مجازی

چند روزی است که تصویرش در فضای مجازی می‌چرخد. او خیلی ساده روی صندلی اتوبوس نشسته و آن‌قدر گرم تفکرات خودش است که متوجه شهروند محترمی نمی‌شود که با تلفن همراهش از او عکس می‌گیرد.
کد خبر : 16545

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، زینب مرتضایی‌فرد‌ در سایت موسیقی ایرانیان نوشت: لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر و آهنگساز کشورمان که هم شهرت دارد و هم محبوبیت، برخلاف بسیاری از دیگر افرادی که جایگاه او را دارند اغلب اوقات با مترو و اتوبوس رفت و آمد می‌کند و چندان در بند داشتن خودرو‌های مدل بالا و راننده شخصی و چنین مسائلی نیست. او از خانه بیرون می‌آید. در کوچه‌ پس‌کوچه‌های خیابان جمهوری ـ که به گفته خودش عاشقش است ـ قدم می‌زند و با وسایل حمل و نقل عمومی مسیرهای مورد نظرش را طی می‌کند.


اینها را از قبل درباره این مرد دوست‌داشتنی می‌دانم، اما با او تماس می‌گیرم تا ببینم از ماجرای عکسی که در فضای مجازی منتشر شده، چیزی می‌داند یا نه. وقتی از چکناواریان می‌پرسم عکس مورد نظر را دیده است یا نه، می‌خندد و می‌گوید: من نه تلویزیون دارم، نه رادیو و نه روزنامه می‌خوانم. پلیکان را دیده‌اید که سرش را در آب فرو می‌برد و دنیا را فراموش می‌کند؟ من هم چنین حال و هوایی دارم، سرم را در نت‌ها فروبرده‌ام و حواسم به هیچ چیز نیست.


او ادامه می‌دهد: چند روز پیش در یکی از شبکه‌های اجتماعی دوستی درباره این عکس از من سوال کرد. گفتم؛ آن را ندیده‌ام. ایشان با اظهار تعجب برایم نوشت که فکر نمی‌کرده من سوار اتوبوس شوم. فکر می‌کرده من با بی‌ام‌و یا یک خودروی مدل بالا در این سطح رفت و آمد کنم. من هم خندیدم و به او پاسخ دادم آدم‌ها یا خودشان را جدی می‌گیرند یا کارشان را. من کارم را جدی گرفته‌ام. او می‌افزاید: دوست دارم هر روز مردم را ببینم. از کنارشان عبور کنم. هنر با مردم است، میان مردم است و در کنارشان پرسه می‌زند. اگر کسی می‌خواهد هنرمند شود و هنرمند بماند باید میان همین مردم باشد. هنر از مردم می‌آید و به مردم بازمی‌گردد.


چکناواریان می‌خندد و می‌گوید: ما همه در برابر خدا یکسانیم و هیچ امر ظاهری نباید موجب شود فکر کنیم از بقیه بالاتر هستیم. اما بگذارید این را هم بگویم که در این دنیای گذرا همین اتوبوس هم برای من زیاد است! هیچ کس هیچ چیز با خودش نمی‌برد… باید گذاشت و گذشت…


تلفن را که قطع می‌کنم به خیلی چیزها فکر می‌کنم، تصاویر زیادی از ذهنم می‌گذرد و بیش از همه به این فکر می‌کنم که دنیا پر از پلیکان‌هایی است که هنوز مسیر آب را پیدا نکرده‌اند، راه را گم کرده‌اند و به دنبال چیزهایی می‌گردند که شاید آنها را از آب دور و دورتر کند.


انتهای پیام/

ارسال نظر