صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۰۱ - ۰۷ اسفند ۱۳۹۵

راهبرد ترامپ برابر تهران بر اساس نظریه «مرد دیوانه»

آغاز پرهیاهوی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا و نمود آن در تصمیمات جنجال‌برانگیز و رفتارهای عجیب‌وغریب در زمینه‌های مختلف و به‌ویژه در روابط با کشورهای جهان از جمله ایران، ذهن آنهایی که مسائل آمریکا را دنبال می‌کنند، با سؤالات زیادی درباره اصول استراتژی ترامپ در سیاست خارجه‌اش از منظر روابط بین‌الملل روبه‌رو می‌کند.
کد خبر : 161630

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، صابر گل‌عنبری کارشناس مسائل بین‌الملل با این مقدمه در «شرق» نوشت: در رابطه با جمهوری اسلامی ایران به نظر می‌رسد سیاست جدید دولت آمریکا در قبال این کشور بر دو نظریه شناخته‌شده در علم روابط بین‌الملل استوار است؛ یکی نظریه «مرد دیوانه» و دوم نظریه «بازی با برایند صفر».


١ـ نظریه «مرد دیوانه»:


این نظریه را نظریه‌پرداز معروف آمریکا «هنری کسینجر»، مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا اختراع کرد و از آن در مذاکرات با ویتنامی‌ها هنگام جنگ آمریکا علیه ویتنام در دهه ٦٠ قرن گذشته استفاده کرد.


کسینجر در نقش یک «میانجی دلسوز» به «له دوک تو»، رئیس هیئت مذاکره‌کننده ویتنامی هشدار می‌داد که اگر مذاکرات شکست بخورد و خبرش به نیکسون برسد، او مرد دیوانه‌ای است که از کوره در خواهد رفت و دستور می‌دهد کل ویتنام با خاک یکسان شود. هدف کسینجر این بود که مذاکره‌کننده ویتنامی را مجبور کند تا برای موفقیت این مذاکرات براساس معیارهای آمریکایی از مواضعش عقب‌نشینی کند.


گویا امروز تاریخ تکرار می‌شود، اما این بار کسی که نقش یک «میانجی دلسوز» را بازی کند، وجود ندارد، بلکه دونالد ترامپ خودش نقش ریچارد نیکسون و هنری کسینجر را در آنِ واحد بازی می‌کند؛ او رئیس‌جمهور آمریکاست و طبیعتا در جایگاه نیکسون قرار دارد و از سوی دیگر، تلاش می‌کند نقش کسینجر را به دو شیوه مخصوص خود بازی کند و از این رهگذر پیام روشنی را با این محتوا ارسال می‌کند که او «مرد ترسناکی» است و باید همگان از او بترسند؛ اول به واسطه تصمیمات، سیاست‌ها، رفتارهای عجیب‌وغریب و غیرمنتظره‌اش که دارای دو مشخصه «غافلگیری» و «وحشت» است و دوم به واسطه انتخاب افرادی در تیمش که به مکتب راست‌گرایان تندرو گرایش دارند؛ مثل مشاورش استیو بانون که از استراتژیست‌های ارشد به شمار می‌رود و برخی، او را رئیس‌جمهور واقعی آمریکا می‌دانند و مایک پومپئو، رئیس سیا و دیگر اعضای کابینه‌اش. ماهیت این تیم که گرایش نظامی افراطی دارد، پیام این نظریه را تقویت می‌کند.


در حقیقت تصادفی نیست که ترامپ ژنرال «جیمز ماتیس» را در رأس وزارت دفاع قرار می‌دهد که به «سگ هار» (mad dog) شهرت دارد. علت چنین انتخابی هم این است؛ پیامی که ترامپ سعی در ارسال آن دارد، از قدرت و قوت بیشتری برخوردار باشد و «ترسناک‌تر» به طرف‌های هدف برسد.


٢ـ نظریه «بازی با برایند صفر»:


نظریه دومی که دولت جدید آمریکا در برخورد با ایران در پیش گرفته است، همان «بازی با برایند صفر» است. همان‌طور که مشخص است، منظور از این نظریه در روابط بین‌الملل این است که طرف‌های درگیر، همان بازیگران هستند و بحران بین این طرف‌ها همانند یک بازی است. از این رو سیاستی که کشورها در قبال بحران‌های فی‌مابین براساس این نظریه در پیش می‌گیرند، دو حالت دارد: «بازی با برایند صفر» یا «بازی با برایند غیرصفر».


در خصوص جمهوری اسلامی ایران، ترامپ بازیگر، از نظریه «بازی با برایند صفر» استفاده می‌کند؛ به‌گونه‌ای که سعی می‌کند همه آنچه بازیگر ایرانی توانسته به دست آورد یا می‌تواند آنها را به دست آورد، به صفر برساند.


در حالی‌که ترامپ سعی می‌کند در شرایط فعلی از «بازی با برایند صفر» در قبال تهران استفاده کند، باراک اوباما، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، روش بازی با «برایند غیرصفر» را در روابط با تهران در پیش گرفته بود؛ به این معنا که دستاوردهایی که او سعی کرد در رابطه با تهران داشته باشد، لزوما در مقابل به‌صفر‌رساندن بازی برای ایران یا زیان بازیگر ایرانی نبود و این مسئله در توافق هسته‌ای به شکل روشنی مشخص است. توافقی که رئیس‌جمهور ایران از آن به‌عنوان توافق «برد - برد» یاد کرد.


به‌طورکلی، به نظر می‌رسد دونالد ترامپ در تعامل با مسئله ایران از هر دو نظریه در شرایط فعلی استفاده می‌کند. این احتمال هم وجود دارد که در نهایت بازی براساس این نظریه‌ها به وضعیتی بینجامد که از آن به‌عنوان «فاجعه» در روابط بین‌الملل یاد می‌شود، به این معنا که به جنگی که در آن خسارت کلی برای هر دو بازیگر است، منجر شود.


البته این احتمال در شرایط فعلی خیلی ضعیف است و وارد نیست، اما در نهایت امر بعیدی هم نیست. با وجود این، هرگونه حادثه غیرمنتظره ولو در مقیاس کوچکی در منطقه خلیج‌فارس می‌تواند به چالش بزرگی میان تهران و واشنگتن منجر شود.


به‌طورکلی، رئیس‌جمهور آمریکا از رهگذر دو نظریه مذکور در تعامل با مسئله ایران، روی چهار پرونده تمرکز و از این طریق تلاش خواهد کرد بر ایران فشار وارد کند:


١ـ پرونده برنامه موشکی:


به احتمال زیاد دولت جدید آمریکا تلاش خواهد کرد برنامه موشک‌های بالستیک ایران را به «پرونده داغی» در برهه پیش‌رو تبدیل کند که هرازچندگاهی در صورت ادامه آزمایش‌های موشکی دفاعی ایران، آن را مطرح و برای آن بهانه‌جویی کند.


با وجود آنکه مواضع مسئولان آمریکایی و غربی درباره آزمایش موشکی اخیر در چارچوب معرفی آن به‌عنوان ناقض قطع‌نامه ٢٢٣١ سازمان ملل مرتبط با برجام بود، اما احتمالا تعامل با پرونده «برنامه موشکی» به صورت مستقل و جدا از پرونده هسته‌ای خواهد بود و بر این اساس، طرف آمریکایی سعی خواهد کرد این مسئله جایگزین پرونده هسته‌ای شود تا در دوره آتی بر آن متمرکز شوند و مسئله پرونده موشکی نیز مسیری همانند پرونده هسته‌ای را طی کند.


به‌این‌ترتیب، پیش‌بینی می‌شود دولت ترامپ در آینده به گام‌هایی مانند افزایش تحریم‌ها به دلیل برنامه موشکی که از نظر تهران دفاعی است، متوسل شود؛ همان‌طور که اخیرا به بهانه مقابله با آزمایش موشکی، به اعمال اولین دور از تحریم‌ها علیه این کشور پرداخت.


٢ـ پرونده توافق هسته‌ای:


این پرونده نیز در دولت جدید آمریکا همچنان مورد نظر خواهد بود و این دولت تلاش خواهد کرد روی آن مانور دهد؛ اما سؤال مهمی که در اینجا مطرح می‌شود، درباره نحوه پرداختن به این پرونده در آینده است و اینکه آیا برجام لغو می‌شود یا خیر. برای پاسخ به این سؤال می‌توان گفت احتمالا ترامپ گزینه حذف را با وجود همه تهدیدهای دوره رقابت‌های انتخاباتی‌اش و هجمه‌هایی که بعد از پیروزی و انتصاب داشت، انتخاب نمی‌کند؛ بلکه تنها به اظهارنظرها و حملات توییتری‌اش ادامه می‌دهد و خواهان تجدید نظر در توافق هسته‌ای می‌شود؛ اما همان‌طور که گفته شد، بعید است که بنا بر سه دلیل زیر به حذف توافق هسته‌ای اقدام کند:


الف: آمریکا از حساسیت کشورهای اروپایی نسبت به این توافق مطلع است، از این رو بعید است که ترامپ کاری در جهت لغو برجام انجام دهد؛ به‌ویژه اینکه گسترش اعتراضات مردمی که در اروپا با آن مواجه است، در صورت لغو برجام می‌تواند باعث شود دامنه این اعتراضات به بدنه دولت‌های اروپایی نیز کشیده شود.


ب: آمریکا در سایه وجود مسائل و پرونده‌های دیگر، برای تحقق خواسته‌هایش دیگر به این پرونده نیازی ندارد، از این رو اهدافش را از طریق برجسته‌سازی پرونده‌های دیگری مثل پرونده موشک‌های بالستیک دنبال می‌کند؛ پرونده‌ای که اخیرا به شکل بسیار جنجالی بارزتر و برجسته‌تر از پرونده هسته‌ای شده است.


ج: همچنین خیلی از آمریکایی‌ها و چه‌بسا اسرائیلی‌ها و غربی‌ها با وجود تبلیغات رسانه‌ای، غالبا بر این باورند که توافق هسته‌ای درحال‌حاضر بهترین راه تعامل با مسئله هسته‌ای تهران است و از این رو انجام هر کاری در جهت پایان‌دادن به این توافق بعید است؛ چراکه ایران را به سوی تجدیدنظر در تصمیم‌گیری‌هایش می‌کشاند و فعالیت‌های هسته‌ای‌اش را از نظارت سازمان ملل خارج خواهد کرد و این چیزی نیست که غرب می‌خواهد.


به‌طورکلی، گمان می‌رود گاهی اوقات ترامپ با مطرح‌کردن درخواست بررسی مجدد برجام، با مهره پرونده هسته‌ای ایران و توافق بین‌المللی که در‌این‌باره وجود دارد، بازی کند تا با اعمال فشار بر ایران، بدون استفاده از اقدام مشخصی علیه برجام، به اهدافش برسد؛ او سعی می‌کند با بهانه‌های مختلف در چارچوب برجسته‌سازی پرونده‌های دیگر مانند برنامه موشکی به اعمال تحریم‌های جدید علیه کشور بپردازد تا جلوی فرصت‌هایی را که تهران در توافق هسته‌ای به دست آورده یا به دست خواهد آورد، بگیرد. اعتراض ترامپ در یکی از توییت‌های اخیرش به دستیابی ایران به ١٥٠‌‌ میلیارد دلار از دارایی‌هایش براساس برجام، بیانگر این نکته است که وی از راه‌های مختلف تلاش می‌کند چاشنی این توافق را به‌واسطه به‌صفررساندن امتیازدهی‌های اقتصادی که تهران به موجب توافق هسته‌ای به آن دست یافته یا خواهد یافت، خنثی کند. از این زاویه اعمال تحریم‌های اخیر به بهانه مقابله با برنامه موشکی ایران قابل تفسیر است.


٣ـ پرونده نفوذ منطقه‌ای ایران:


در اینجا نشانه‌هایی قوی وجود دارد که حاکی است دولت جدید آمریکا عملا تعامل با این پرونده را براساس سیاستی که در عربی تحت عنوان «چیدن ناخن‌ها» مطرح است، شروع کرده است. در رأس این قرائن، مسئله ایجاد مناطق امن در هر یک از کشورهای سوریه و یمن قرار است از طریق مکلف‌کردن پنتاگون به تهیه طرحی دراین‌باره در ٩٠ روز دنبال ‌شود و هدف غایی آن هم مقابله با نفوذ منطقه‌ای ایران است. همچنان که او این موضوع را در تماس‌های تلفنی جداگانه با پادشاه عربستان و رئیس‌جمهور ترکیه بررسی کرده و اعزام ناوشکن آمریکایی به سمت باب‌المندب نیز در این چارچوب می‌گنجد.


ظاهرا مقابله با این نفوذ در سوریه و یمن آغاز می‌شود و کشورهای دیگری مانند عراق، لبنان و فلسطین را نیز دربر می‌گیرد. در همین راستا، مقابله با این نفوذ سهم بزرگی را در بیانیه شدیداللحن مشاور مستعفی امنیت ملی آمریکا درباره آزمایش موشک‌های بالستیک ایران به خود اختصاص داد. در این بیانیه به حمله اخیر انصارالله یمن به یک فروند ناوچه سعودی اشاره و ضمن هشدار به ایران، اعلام شد دولت اوباما در تعامل با رفتارهای «موذیانه» ایران از جمله انتقال سلاح به «تروریسم» و دیگر «اقدامات ناقض قوانین بین‌المللی» حمایت می‌کند، شکست خورد.


به‌طورکلی، موفقیت آمریکا در این پرونده، به همکاری روسیه بستگی دارد؛ از این رو شکلی که روابط آمریکا و روسیه در آینده به خود خواهد گرفت، در این خصوص بسیار مهم و تعیین‌کننده است. اگر دو طرف موفق شوند طومار گذشته را در هم بپیچند و صفحه جدیدی از روابط را آن‌طور که ترامپ وعده داده، بگشایند، به احتمال قوی این امر به ضرر نفوذ ایران در منطقه است و آن‌طور که منابع آمریکایی می‌گویند، همکاری با روسیه برای جلوگیری از این نفوذ یکی از شروط دونالد ترامپ برای بهبود روابط با روسیه است.


٤ـ پرونده «مبارزه با تروریسم»:


آمریکا از زمان پیروزی انقلاب اسلامی همواره از این پرونده علیه ایران استفاده ابزاری می‌کند.


در این پرونده، فاکتور اسرائیل کاملا تأثیرگذار و هویداست. بعد از آنکه جورج بوش پسر، ایران را در فهرست کشورهای محور «شرارت» قرار داد، این مسئله در دوره باراک اوباما در سیاست آمریکا در قبال تهران، کم‌رنگ شد؛ اما پس از اوباما، قرائن حاکی از این است که این مسئله چهارمین پرونده مهمی است که در جدول کاری دولت جدید آمریکا به رهبری دونالد ترامپ برای مواجهه با ایران قرار دارد؛ به‌گونه‌ای که بار دیگر رهبران کاخ سفید مجددا از ایران به‌عنوان «کشور حامی تروریسم در جهان» سخن می‌گویند و همین اتهام به بخشی از نوشته‌های توییتری دونالد ترامپ، اظهارنظرهای او و برخی از افراد نزدیک به او در داخل دولت آمریکا تبدیل شده است. ازاین‌رو، گمان می‌رود دولت جدید آمریکا تحت‌تأثیر لابی اسرائیلی بیشتر از قبل در تعامل با ایران، روی این پرونده متمرکز شود، به‌ویژه در شرایط کنونی که مبارزه با تروریسم در جهان به کالای رایجی تبدیل شده است و کشورها و قدرت‌های زیادی در لوای آن، اهداف خود را دنبال می‌کنند. تلاش برخی جمهوری‌خواهان تندرو کنگره آمریکا هم برای قراردادن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در فهرست سازمان‌های تروریستی در این راستا می‌گنجد. خلاصه سخن اینکه به احتمال زیاد رئیس‌جمهور آمریکا در آینده به نقش خود به‌عنوان «مردی دیوانه» در مقابله با ایران ادامه خواهد داد تا از یک سو، اهداف آمریکا و متحدان منطقه‌ای‌اش را پیش ببرد و از سوی دیگر، دستاوردهای ایران و متحدانش را به صفر برساند. در این میان هم بعید نیست دست به ماجراجویی‌هایی بزند و کار به جایی برسد که سگ هارش «جیمز ماتیس» را رها کند. البته این مسئله فعلا در حد یک گمانه ضعیف است، با وجود این، به‌عنوان یک گزینه است و اگر ترامپ سرانجام به این نتیجه برسد که دشمنش از او مرعوب نشده و کوتاه نمی‌آید، شاید به آن پناه ببرد و از این طریق بخواهد عملا دیوانگی خود را نشان دهد. کمااینکه در صورت بالاگرفتن اعتراضات به ترامپ در داخل آمریکا و غرب بعید نیست وی در اندیشه صدور بحران خود برآید و نگاه‌ها را به سمت دیگری ببرد.


انتهای پیام/

ارسال نظر