شهید مطهری علیه شخص شاه سخنرانی کرد، اما از دانشگاه اخراج نشد/ برخی اصولگرایی را به معنای تعطیلی عقل گرفتهاند/ این جمله که «تصمیم نظام است و نباید حرفی بزنیم» یعنی چه؟
گروه سیاسی- مهدی روزبهانی: اندیشهها و سخنان برآمده از تفکرش را تاب نیاوردند و با چند گلوله به حیات مادیاش خاتمه دادند. اما اندیشه و کتابهای استاد شهید همچنان از گزند آن تیرها در امان مانده است. اکنون بعد از سه دهه فرزندش، علی، نیز در مسلک سیاست، مسیر متفاوتی را از همقطاران خود در پیش گرفته است، تا آنجا که برخی همکارانش هم او را تحمل نکردند و در مجلس به سویش حملهور شدند. کمی پس از آنچه در پارلمان پیش آمد، در شیراز با لشکر موتورسواران به پیشوازش رفتند چراکه از نطق ناگفته او ابا داشتند. علی مطهری، نماینده جنجالی دوره هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی، در سالگرد شهادت پدر در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا از دشمنیهای جریانهای مختلف با اندیشههای شهید مطهری و تعارضهای برخی رفتارهای امروز با آن اندیشهها سخن گفته است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
قبل از انقلاب چه جریانها و گروههایی مخالفان اصلی و جدی شهید مطهری بودند؟
شهید مطهری در آن دوره به جرم سخنرانی علیه شخص شاه زندانی شد، اما بعد از آزادی، او را از ادامه تدریس در دانشگاه منع نکردند. شهید مطهری بعد از قضیه 15 خرداد به تدریس خود ادامه داد. فقط در مسئله ارتقای مرتبه علمی ایشان از دانشیاری به استادی مانع ایجاد کرده بودند |
سه گروه به طور جدی با شهید مطهری مخالفت میکردند. یکی کمونیستها که از سال 1331 که کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم منتشر شد یک کینهای نسبت به شهید مطهری پیدا کردند. همچنین از حدود سال 1350 به بعد، گروههای مسلمانی که گرایش مارکسیستی داشتند، مثل سازمان مجاهدین خلق، با ایشان دشمنی پیدا کردند و شهید مطهری را مانع راه خود میدانستند. گروه مخالف دیگر ناسیونالیستهایی بودند که بر ایرانیگری و جدا کردن راه ایران از اعراب اصرار داشتند و بر این عقیده بودند که اسلام به عنوان بیگانه وارد ایران شده است و ما باید به فرهنگ باستانی خودمان برگردیم. اینها هم جزو گروههایی بودند که با ایشان خیلی دشمنی داشتند؛ به ویژه بعد از انتشار کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران. در میان قشر متشرع هم افرادی بودند که برخی نظریات شهید مطهری را نمیپسندیدند و با ایشان مخالفت میکردند. میتوانیم بگوییم که این افراد متحجران و قشریهایی بودند که در موارد مختلف با شهید مطهری به مخالفت برخاستند. مثلا بعد از چاپ کتاب مسئله حجاب یا زمانی که شهید مطهری درباره اصلاح سازمان روحانیت مقاله نوشت یا انتقاداتی که ایشان در مورد تحریفات در واقعه تاریخی کربلا مطرح کردند این گروه مخالفتهایی داشتند. رژیم شاه هم طبیعی است که از مخالفان ایشان بود. در سال 42 و در جریان قیام پانزده خرداد شهید مطهری بازداشت شد و مدتی زندان بود و بعد از آن خیلی روی ایشان حساس بودند. البته علیرغم اینکه ایشان در آن دوره به جرم سخنرانی علیه شخص شاه زندانی شد، بعد از آزادی، ایشان را از ادامه تدریس در دانشگاه منع نکردند. برخلاف امروز که ما طرف را بیچاره میکنیم و نه تنها فرد را از دانشگاه اخراج میکنیم، گاهی اجازه تحصیل به فرزندان او را هم نمیدهیم، شهید مطهری بعد از قضیه 15 خرداد به تدریس خود ادامه داد. فقط بعدها در مسئله ارتقای مرتبه علمی ایشان از دانشیاری به استادی مانع ایجاد کرده بودند که آن هم آنگونه که ما شنیدیم در یک جلسهای که رئیس وقت دانشگاه تهران، آقای پروفسور رضا، حضور داشت، وقتی شهید مطهری را دانشیار دانشکده الهیات معرفی کردند، رئیس دانشگاه تهران تعجب کرد و گفت چطور ایشان دانشیار هستند؟ آقای مطهری که استاد همه ماست که گفته بودند به خاطر مسائل سیاسی مانع ارتقای رتبه علمی ایشان شدهاند، و خود پروفسور رضا پیگیر شده بود و رتبه استادی را که سالها قبل باید به ایشان میدادند اعطا کردند.
تداوم دشمنیها با شهید مطهری و اندیشه ایشان چگونه خود را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد؟
بعد از انقلاب اسلامی اولین و آخرین برخورد با ایشان شلیک گلوله از سوی گروه فرقان بود که ایشان را شهید کردند چون تحمل وجود و اندیشه ایشان را نداشتند. گروه فرقان از نظر نوع تفکر و منش به مجاهدین خلق نزدیک بودند. این گروه از افکار مجاهدین خلق و دکتر شریعتی متأثر بود و پشت جزوههای خودشان جملات قصاری از این دو میآوردند.
گفته میشود گروه فرقان در درس تفسیر آیتالله موسوی خوئینیها حاضر بودند و از آن تفاسیر متأثر شده بودند؟
من در مورد ارتباط گروه فرقان با آقای خوئینیها اطلاع دقیقی ندارم. ولی آقای خوئینیها جلسات تفسیر قرآنی در مسجد خود در نیاوران برگزار میکردند که آن زمان میگفتند ایشان قرآن را تفسیر مادی میکند. من این قضیه را در یک ملاقات خصوصی، زمانی که رهبر انقلاب رئیس جمهوری بودند از ایشان شنیدم. گفتند که شهید مطهری به من گفتند به آقای خوئینیها بگویید بیاید پیش من برای اینکه این تفسیرهایی که میگوید خطرآفرین و انحرافآفرین است. رهبری فرمودند که این را به آقای خوئینیها گفتم و دوباره وقتی نزد شهید مطهری رفتم، ایشان پرسیدند که شما آن مطلب را به آقای خوئینیها گفتید؟ گفتم بله. گفتند هنوز پیش من نیامدهاند.
آیا دیداری در نهایت صورت گرفت؟
فکر میکنم صورت گرفت و آقای خوئینیها هم در روش خود تغییری ایجاد کرد. بعدا در جلسهای در قم که شهید مطهری حاضر بودند، دیدم که برخورد خوبی با آقای خوئینیها داشتند. حتما شهید مطهری حرفهای خود را به او زده بودند. به هرحال من اطلاع کافی درباره اینکه گروه فرقان ارتباطی با درسهای تفسیر آقای خوئینیها داشته یا نداشته است، ندارم.
این را اضافه کنم که آن نوع تفسیرهایی که قبل از انقلاب وجود داشت بر اثر گرایش به مارکسیسم بود که انقلابیون مسلمان هم به این مکتب گرایش پیدا کرده بودند چون خیلی هم خریدار داشت. برخی از آنها میگفتند که ما مسلمانیم ولی مارکسیسم هم علم مبارزه است و از آن استفاده میکنیم. البته اینها با هم جور در نمیآید و امکان ندارد که انسان به هر دو اعتقاد داشته باشد. مجاهدین خلق هم همین مشکل را داشتند. رواج این نوع تفاسیر بیشتر به خاطر گرایشی بود که به مارکسیسم پیدا شده بود و میخواستند آیات و روایات را با اصول دیالکتیک و مبانی مارکسیسم منطبق کنند.
بعد از شهادت استاد، مخالفتها با اندیشه شهید مطهری چگونه ادامه پیدا کرد؟
همان گروهها همچنان مخالفت داشتند گرچه چندان بروز نمیدادند. در مجموع توجه خوبی به افکار و آثار استاد مطهری شده، هم به خاطر حقانیت و جذابیت این آثار و هم به خاطر توصیههای ویژه امام خمینی(ره). ولی امروز به طور کافی توجه به آثار و افکار ایشان وجود ندارد. یعنی به اندیشههای شهید مطهری به عنوان یک سرمایه توجه نمیشود. کمتر افراد، گروهها و حتی رجال حکومتی به این دریای معارف اسلامی توجه کافی را دارند. اگر به قسمتهایی هم توجه میشود بیشتر از آن استفاده ابزاری میکنند. یعنی جمله و نظری از ایشان را که مطابق میل خودشان است ممکن است به عنوان ابزار استفاده کنند. ولی اینکه ببینند نظر ایشان چیست و چه چارچوب فکری دارد، نه. بخشهایی از تفکر ایشان را که قبول دارند تبلیغ میکنند و جاهایی را که قبول ندارند وارد نمیشوند. به تعبیر قرآن نؤمن ببعض و نکفر ببعض هستند. مثلا شهید مطهری روی آزادی بیان خیلی تأکید داشت و به آن اهمیت میداد و من کسی را در میان رهبران انقلاب اسلامی سراغ ندارم که به اندازه ایشان بر مسئله آزادی تفکر و آزادی بیان تأکید داشته باشد.
شهید مطهری یک نظام هماهنگ فکری و یک مانیفست فکری منسجم دارد و اینگونه نیست که حرفهایش در جاهای مختلف با هم تناقض داشته باشد. کمتر نگاه تحقیقی به آثار ایشان وجود دارد و این برای ما نقص است.
آیا تفاوتی هم بین دیدگاه شهید مطهری با امام در مورد آزادی وجود داشت؟
فکر میکنم که تفاوت زیادی وجود نداشت. امام(ره) قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبههای خود گفته بودند که کمونیستها هم در نظام اسلامی آزادند که حرف خودشان را بزنند. شهید مطهری هم با یک ادبیات دیگری این مسئله را مطرح کردند و گفتند که در جمهوری اسلامی حتی احزاب غیراسلامی اجازه فعالیت دارند مشروط به اینکه با تابلوی خود فعالیت کنند نه با تابلوی اسلام. اما لازم است درباره روش امام خمینی شرایط زمان را در نظر بگیریم. در هر دورهای که یک نظام جدید حکومتی مستقر میشود یا در زمان جنگ، یک محدودیتهایی ایجاد میکنند. یک اشتباهی که بعضی از ما میکنیم این است که میخواهیم رفتارهای امام(ره) در دوره تأسیس نظام و زمان جنگ را به امروز تعمیم بدهیم.
فرض کنید امام(ره) در دوره جنگ گفتند که قلمهای مسموم باید شکسته شود و بعد قریب به 17 روزنامه بسته شد. برخی روزنامهها مثل روزنامه میزان با ادامه جنگ مخالف بودند و امام(ره) احساس میکردند این ادبیات باعث تضعیف روحیه مردم و پشت جبهه میشود.
در دوره جنگ امکان انجام خیلی از کارها وجود دارد و میشود برخلاف قانون عمل کرد؛ چون شرایط اضطراری است و اشکالی هم ندارد. در دوره تأسیس نظام جدید هم شرایط همینگونه است چون شورشهای متعددی میشود و باید تصمیمات فوری اتخاذ کرد. اما اینکه ما آن روشها را به امروز تعمیم دهیم که نظام مستقر شده غلط است. در اواخر جنگ تعدادی از نمایندگان مجلس نامهای به امام(ره) نوشتند و گفتند بعضی کارهای خلاف قانون انجام شده است و امام(ره) فرمود به خاطر دوره جنگ بود و ما از این به بعد مطابق قانون عمل خواهیم کرد.
قبل از انقلاب خیلی از افراد با تصویری که از تفسیرهای شهید مطهری درباره جمهوری اسلامی پیدا کرده بودند به انقلاب پیوستند، فکر میکنید این تفسیر چقدر تا امروز محقق شده است؟
به نظرم در بعضی شاخصها با نقطه ایدهآل فاصله داریم گرچه توفیقاتی داشتهایم. مثلا در آزادی بیان، عدالت اجتماعی، استقلال فرهنگی، معنویت و اخلاق با آرمانها فاصله داریم. شهید مطهری در یکی از مصاحبههای خود میگویند که جمهوری اسلامی، نظامی است که شکل آن جمهوری و محتوای آن اسلامی است. چون شکل و قالب آن جمهوری است حاکم یعنی رئیس جمهوری را مردم برای مدت معین انتخاب میکنند. همچنین ایشان تفسیری در مورد ولایت فقیه داشتند گرچه فرصت پیدا نکردند که این نظریه را به صورت مدوّن ارائه کنند.
درست است که شهادت استاد در همان ابتدای پیروزی انقلاب رخ داد ولی بالاخره شهید مطهری در همان کوران حوادث اوایل پیروزی، خیلی از مباحث را مطرح میکرد. موضوع ولایت فقیه هم یک موضوع بسیار مهم در آن زمان بوده است؛ چرا به این موضوع خیلی نپرداختهاند؟ عنوان ولایت فقیه در آثار ایشان به صورت مشخص هست؟
در بحثهایی که ایشان در آستانه پیروزی انقلاب داشتند، به طور مختصر به این موضوع پرداختهاند؛ ولی در سال 56 درسی در قم شروع کرده بودند به نام حکومت در اسلام که به طلاب خاصی به شکل یک درس خصوصی ارائه میدادند و یادداشتهایی از آن به جا مانده است. ایشان در اواخر وارد دو موضوع حکومت و اقتصاد شده بودند چون احساس کرده بودند که خیلی زود سؤالاتی درباره آن مطرح میشود و به آن نیاز داریم. طبق روشی که داشتند خیلی اساسی پیش میرفتند. در هر موضوعی به این شکل بود که ابتدا چند جا سخنرانی میکردند یا درس میگفتند، انعکاس آن را میدیدند و سؤالات را دریافت میکردند، بعد که مسئله خوب حلاجی میشد، شروع به نوشتن میکردند.
ولی به هر حال، آنچه از ایشان درباره ولایت فقیه مانده است و فهمیده میشود، این است که ایشان میگوید ولایت فقیه ولایت ایدئولوژیک و ولایت مکتب است نه ولایت شخص و فقیه جامعالشرایط به عنوان یک اسلامشناس بر جامعه نظارت دارد که از جاده اسلام خارج نشود. این ولایت از ناحیه تخصص او در اسلامشناسی و نیز عدالت و تقوای او حاصل میشود. در همه تخصصها نوعی ولایت وجود دارد. مثلا یک پزشک در حوزه تخصصی خود ولایت دارد و مردم حرف او را گوش میکنند. در واقع نیروی اجرایی ولیفقیه همان نفوذ کلام و تمکین مردم است والا ولی فقیه، حاکم به معنی رئیسجمهور یا پادشاه نیست.
رابطه شهید مطهری با امام خمینی(ره) چگونه بود؟
نزدیکترین رابطه بین آنها وجود داشت. در بین یاران امام(ره) کسی نزدیکتر از شهید مطهری به ایشان نداریم. این مسئله از سخنان امام(ره) هم مشخص است. مثلا ایشان فرمود مطهری پاره تنم بود. امام(ره) مسئولیت تشکیل شورای انقلاب را به شهید مطهری واگذار کردند یا زمانی که در نجف یا پاریس بودند، مسائل مهم را با شهید مطهری هماهنگ میکردند و خیلی از افراد را به ایشان ارجاع میدادند. مثلا بعضی از گروههایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند در سال 1355 به نجف رفته و از امام(ره) خواسته بودند برای اینکه به سرنوشت مجاهدین خلق دچار نشوند آنها را به شخصی معرفی کنند که تحت هدایت او باشند. امام(ره) هم به آنها فرموده بود که به آقای مطهری رجوع کنید. دلیل این رفتار امام(ره) هم روشن است. کسی مثل شهید مطهری اسلامشناس و انحرافشناس و حساس نسبت به انحرافات فکری و التقاط با مکتبهای بیگانه نداشتیم. امام(ره) دو شاگرد برجسته داشت؛ یکی شهید مطهری و یکی هم آیتالله منتظری و از آنجا که شهید مطهری هم از لحاظ سنی بزرگتر و هم پختهتر و حکیمتر بود به نظر من امام(ره) روی ایشان بیشتر حساب میکرد. امام(ره) به ایشان خیلی امید داشت خصوصا از نظر علمی و ساختن حوزه علمیه و تربیت طلاب. خود شهید مطهری هم مدتها بود که تصمیم داشت به حوزه علمیه برگردد. امام(ره) هم در سال 1354 به ایشان توصیه کرده بودند که حداقل هفتهای دو تا سه روز را برای تدریس به قم بروید.
شهید مطهری مدتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به امام(ره) گفته بودند که من به قم بروم و امام فرموده بودند که مدتی دیگر صبر کنید تا کارها یک مقدار پیش برود.
اگر بخواهید یک تصویری از این رابطه ارائه دهید چه میگویید؛ این رابطه یک رابطه استاد و شاگردی مرسوم در حوزههای علمیه بود که بر پایه بحث و استدلال بین شاگرد و استاد است یا رابطه امام و مأمومی؟
یکسری کارهای بیخود و بیجهت انجام دادیم؛ مثلا آن برخوردی که با آقای منتظری شد، غلط بود و نیازی به آن سختگیریها نبود و البته خلاف نظر امام(ره) هم بود. چون امام(ره) گفت که ایشان باید گرمیبخش حوزههای علمیه باشد. همچنین برخوردی که با خیلی از منتقدان از جمله اعضای نهضت آزادی شد نامناسب بود. مثل برخوردی که با مرحوم عزتالله سحابی شد و یا مسئله مرگ هاله سحابی. اینها کارهای غلطی است که انجام شد و نباید تکرار شود. |
این رابطه طبعا خیلی متأثر از رابطه استاد و شاگردی بوده است چون شهید مطهری 12 سال شاگرد خاص امام بوده است و امام خمینی به حجره ایشان رفت و آمد داشته است. امام(ره) کاملا شهید مطهری را میشناخت و مراتب علم و تقوای ایشان را میدانست.
امام(ره) به فریمان زادگاه شهید مطهری در 75 کیلومتری مشهد مسافرتی داشتهاند که در این سفر مرحوم آیتالله منتظری هم بودهاند و عموی ما از آن سفر داستانهایی نقل میکنند. میگویند که امام(ره) با پدر شهید مطهری خیلی مزاح میکردهاند، یک لطیفه ایشان میگفته و یک لطیفه پدربزرگ ما پاسخ میداده است. نهایتا امام(ره) گفته بودند که نخیر حریف خیلی قَدَر است. همچنین نقل کردهاند که میخواستند با اسب به روستایی بروند. یکی از اسبها چموش بوده، امام گفتهاند من همین را سوار میشوم، که این حاکی از روحیه حماسی ایشان بوده است.
میگویند آقای منتظری در درس امام زیاد اشکال میکرده ولی شهید مطهری مثلا ماهی یک اشکال میکرد اما امام(ره) در آن اشکال تأمل بسیار میکرد و گاهی دچار مشکل میشد.
رابطه شهید مطهری با امام(ره) یک رابطه تقلید کورکورانه نبوده است. گاهی میبینید که امام(ره) یک تصمیمی میگرفته و شهید مطهری با ایشان صحبت میکردند و تصمیم امام تغییر پیدا میکرد. نمونه آن، داستان انتصاب رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی است. مرحوم آقای مهدویکنی نقل کردهاند که ساعت 11 شب همه ما روحانیون از جمله آقایان مفتح، بهشتی، محلاتی، هاشمی، باهنر، موسوی اردبیلی و رهبر انقلاب در مدرسه علوی نشسته بودیم که آقای مطهری نگران وارد شد و گفت چه نشستهاید که انقلاب در خطر است، رفتهاند با امام صحبت کردهاند و قرار است که آقای لاهوتی رئیس کمیتههای انقلاب بشود و با حضور وی کمیتهها به دست مجاهدین خلق میافتد. کدام یک از شما آمادگی دارید این سمت را بپذیرید که آقای مهدوی کنی میگوید من اعلام آمادگی کردم و بعد شهید مطهری با امام(ره) صحبت کرد و امام(ره) هم پذیرفت. آقای مهدوی میگوید که حکم ریاست خودم به کمیتههای انقلاب اسلامی را اکنون به خط شهید مطهری و امضای امام نزد خود دارم. بنابراین آنگونه نبوده است که به خاطر علاقهای که به امام(ره) داشتند اظهارنظر نکنند، بلکه علاقه به امام اقتضا میکرد که واقعیات را با امام خمینی در میان بگذارند. امام(ره) میدانست که شهید مطهری برای هوای نفس خودش کار نمیکند و به دنبال قدرت نیست.
نمونه دیگر مربوط به روز ورود امام(ره) به ایران است. از پاریس خبر دادند که قرار است مادر رضاییها* از کشتهشدگان مجاهدین خلق پیام خانوادههای شهدای نهضت را در بهشت زهرا در حضور امام بخواند. شهید مطهری به وسیله آقایان ناطقنوری و کروبی پیغام داد که این کار به صلاح نیست و این امر راه را برای نفوذ مجاهدین خلق به نهضت باز میکند. اما اطرافیان امام(ره) گفتند که امکان لغو آن وجود ندارد چون برنامه قطعی شده است. در نهایت شهید مطهری به امام(ره) پیغام داد که اگر شما این موضوع را پذیرفتهاید از این ساعت من با شما نیستم. بعد از چند دقیقه از طرف امام(ره) گفتند که هرچه آقای مطهری میگوید همان را انجام دهید. از این قضیه میتوان در مسئله ولایت فقیه برداشتی کرد و گفت اینگونه نیست که اگر چیزی به ذهن ما رسید و ضروری دانستیم نباید اعلام کنیم. رابطه شهید مطهری با امام بر مبنای تقلید کورکورانه نبود. بارها گفتهام که ولایت فقیه به معنی تعطیل عقل نیست و هرکسی باید بتواند دیدگاه خود را بیان کند.
به نظر شما اگر ایشان در قید حیات بودند باز هم مسیر قم و حوزه علمیه را انتخاب میکردند؟
صد درصد. ایشان از کارهای اجرایی گریزان بود و واقعا هم حیف بود که با آن نبوغ فکری درگیر کار اجرایی شود. چند ماهی هم که ایشان رئیس شورای انقلاب بود، معذب بود و میگفت کار من این کارها نیست، ولی به خاطر ضرورت انقلاب ایستاده بود.
مهمترین نبایدی که شهید مطهری برای جمهوری اسلامی در نظر داشت، چه بود؟ چه خطراتی را متوجه انقلاب و جمهوری اسلامی میدید؟
ایشان در کتاب «نهضتهای اسلامی» آفتهایی را برای یک نهضت اسلامی ذکر کردهاند، مثل نفوذ اندیشههای بیگانه، تجددگرایی افراطی و از دست دادن خلوص نیت. همچنین نگران بودند که روحانیت ما دولتی و شبیه آنچه در دیگر کشورهای اسلامی درباره روحانیت اهل سنت اتفاق افتاد، بشود. بنابراین خیلی تأکید داشتند که روحانیون ما پست اجرایی دولتی نگیرند مگر اضطراراً و زمانی که فرد غیر روحانی صالح وجود نداشته باشد. میگفتند روحانیت همان کار خود را انجام بدهد و همان استقلالی را که در طول تاریخ داشته است حفظ کند و در جمهوری اسلامی هم در کنار مردم و در مقابل دولتها باشد تا بتواند نظارت و دولتها را هدایت کند و معتقد بودند که روحانیون باید تلاش علمی خود را چند برابر کنند.
شهید مطهری درباره مسائل مهم و دلخستگیهای خود با چه کسی حرف میزدند؟
اول انقلاب که همه شاد بودند و اتفاق ویژهای نیفتاد. اما ایشان آدم بسیار پیچیدهای بود، چیزی بروز نمیداد و این گونه نبود که به هرکسی برسد درد دل کند. درباره افرادی که به ایشان بدی کرده بودند، هیچ وقت بدیشان را نمیگفت و گلایه و شکایت نمیکرد ولی آنجایی که کار آنها برای جامعه و اسلام زیان میداشت، احساس خطر میکرد و میتوانست موثر باشد ملاحظه کسی را نمیکرد.
به خود شما توصیهای درباره مسائل سیاسی و ... نداشتند؟
آن موقع من بیست و یک سال داشتم. توصیههای تربیتی و معنوی داشتند. ما آن زمان دانشجو بودیم و در تظاهراتهای دانشجویی شرکت میکردیم و ایشان نیز تشویق میکرد. میدانستند که این فعالیتها در همان راه امام خمینی است اما راه گروههایی مثل مجاهدین خلق را قبول نداشتند.
شهید مطهری از مهمترین و اصلیترین تئوریسینهای انقلاب بودهاند. امروز نیز چهرهای مثل آیتالله مصباح یزدی به عنوان نظریهپرداز این سالها مطرح میشوند. به نظر شما وجوه افتراق و اشتراک نظر بین شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی در چه مواردی است؟
آقای مصباح دقت نظر خوبی در مسائل علمی دارد و در مسائل فلسفی هم بیان روان و خوبی دارد؛ اما من معتقدم که آن عمق و جامعیت شهید مطهری را ندارد. آقای مصباح هم ادعایی ندارد و خودش را شاگرد شهید مطهری تلقی میکند. قطعا تفاوتهایی در نظریات علمی دیده میشود. به نظر میرسد نگاهی که آقای مصباح به ولایت فقیه دارد متفاوت با نگاه شهید مطهری است. در مسئله آزادی تفکر و آزادی بیان و نوع برخورد با منتقد و مخالف هم این تفاوت دیده میشود.
آقای دکتر نصر گفته است من مسئولیت رئیس دفتری فرح را با نظر شهید مطهری پذیرفتم، آیا تصدیق میکنید؟
واقعیت ندارد. اتفاقا وقتی آقای دکتر حسین نصر، سمت مسئول دفتری فرح را قبول کرد شهید مطهری خیلی ناراحت شدند و حتی برادرم نقل میکند که وقتی پدر این خبر و عکس آن را در روزنامه کیهان دید که نصر به فرح تعظیم کرده است، خیلی ناراحت شدند و جمله تندی گفتند.
اگر موافق باشید قدری درباره خودتان صحبت کنیم. درباره شما موضوعی در افکارعمومی مطرح است مبنی بر اینکه امکان ندارد یک نفر هم از آزادی بیان و حقوق ملت و مسائلی مثل رفع حصر سخن بگوید و هم درباره مسائل فرهنگی دیدگاه مذهبی جدی داشته باشد. از این رو میگویند که علی مطهری یک منتقد جدی نیست؟
شهید مطهری خیلی تأکید داشتند که روحانیون ما پست اجرایی دولتی نگیرند مگر اضطراراً و زمانی که فرد غیر روحانی صالح وجود نداشته باشد. میگفتند روحانیت همان کار خود را انجام بدهد و همان استقلالی را که در طول تاریخ داشته است حفظ کند و در جمهوری اسلامی هم در کنار مردم و در مقابل دولتها باشد تا بتواند دولتها را هدایت و نظارت کند |
این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند. من خودم این را شنیدهام. این برداشت غلطی است. تلازمی بین تأکید بر آزادی بیان و دفاع از حقوق منتقد و مخالف از یک طرف و تساهل فرهنگی از طرف دیگر نیست. کسی که از حقوق مردم و مثلا از حقوق زندانیان سیاسی دفاع، با حصر خانگی مخالفت و از آزادی بیان و حق اظهار نظر منتقد و مخالف دفاع میکند، حتما نباید در مسائلی مثل حجاب هم قائل به سهلگیری باشد. هیچ تلازمی بین این دو نیست و هرکدام در جای خود مطرح است و هر دو حکم اسلام است. دفاع از حقوق مردم و مظلوم و مبارزه با ظلم جزو دستورهای اسلام است. اجرای احکام هم دستور اسلام است. یک عده یک تلازم مصنوعی بین این دو قائل شدهاند و میگویند اگر کسی مدافع آزادی بیان بود باید مدافع آزادی فردی به معنای غربی هم باشد. علت این قضیه میتواند این باشد که آنهایی که بر اجرای حدود شرعی تأکید میکنند معمولا نسبت به آزادی بیان و دفاع از حقوق ملت و حقوق منتقد و مخالف بیتوجه هستند و برعکس، اما درست این است که بر هر دو تأکید داشته باشیم.
برخی از تحلیلگران میگویند که اگر علی مطهری به این شیوه انتقادات خود ادامه دهد، از راه یافتن به مجلس آینده بازمیماند. با این اوصاف شما چه تصوری از آینده سیاسی خود دارید؟
آدم هروقت به تکلیف خود عمل کند، تصور خوبی از آینده دارد. من هم به وظیفه خود عمل میکنم و هر اتفاقی بیفتد مورد رضایت من است. از طرفی من دلیلی برای ردصلاحیت خودم نمیبینم. من هرچه گفتم و انجام دادم مطابق قانون اساسی و قوانین عادی بوده است.
فکر میکنید نهادهای نظارتی با شما و اصلاحطلبان چه برخوردی خواهند داشت؟
اگر بخواهند مطابق قانون عمل کنند نباید امثال من را ردصلاحیت کنند اما اگر بخواهند مطابق میل شخصی و حب و بغضهای سیاسی اقداماتی انجام دهند آن وقت بحث دیگری است. ولی به هرحال دلیلی برای ردصلاحیت امثال من وجود ندارد. به نظرم خیلی پیشبینی و پیشگویی نکنیم و منتظر باشیم و ببینیم چگونه عمل میکنند و اینکه اصلا من نامزد میشوم یا نمیشوم.
برخی هم میگویند نطقهایی که شما در مجلس داشتید و روندی که طی کردید با هدف کسب پایگاه اجتماعی و شرکت در یکی از انتخاباتهای ریاستجمهوری آینده است.
من آنجایی که برای نظام خطری ببینم و احساس کنم که رویه غلطی در نظام نهادینه میشود، حرفم را میگویم و به خوشامد و بدآمد کسی هم کاری ندارم. شما هم دیدهاید که گاهی من حرفی میزنم که اصلاحطلبان خوشحال میشوند و اصولگرایان ناراحت میشوند و گاهی برعکس این اتفاق میافتد. حرفهای حساسیتبرانگیز من آنجاست که مثلا از حقوق خبرنگاری که بازداشت شده است دفاع میکنم یا راجع به حادثه بند 350 زندان اوین صحبت کردم که باید ابعاد آن روشن شود، یا در مورد ماجرای ستار بهشتی یا مسئله حصر خانگی. من این رویه و این شیوه برخورد با مخالف و منتقد را قبول ندارم و میگویم که این برخوردها خلاف اسلام، اخلاق و قانون اساسی است و از طرفی ضرورتی ندارد؛ نظام جمهوری اسلامی از استحکام کافی برخوردار است و نیازی نیست که بخواهیم سختگیری کنیم، همانطور که در گذشته هم برخی کارهای بیخود و بیجهت انجام دادیم. مثلا آن برخوردی که با آقای منتظری شد، غلط بود و نیازی به آن سختگیریها نبود و البته خلاف نظر امام(ره) هم بود. چون امام(ره) گفت که ایشان باید گرمیبخش حوزههای علمیه باشد. همچنین برخوردی که با خیلی از منتقدین از جمله اعضای نهضت آزادی شد نامناسب بود. مثل برخوردی که با مرحوم عزتالله سحابی شد و یا مسئله مرگ هاله سحابی. اینها کارهای غلطی است که انجام شد و نباید تکرار شود.
من میگویم که اگر نظام کار غلطی هم انجام میدهد باید عذرخواهی و روش را اصلاح کند نه اینکه روی همین روشها پافشاری شود. وقتی یک کار غلطی رویه میشود من از آن انتقاد میکنم. وقتی از حصر خانگی انتقاد میکنم، منظورم دفاع از آقای موسوی و کروبی نیست که بگویم اینها هیچ خطایی نداشتهاند و بخواهم یک دفاع صددرصدی بکنم. اصلا بحث شخص و این دو نفر نیست. حتی در انتخابات 88 به آقای رضایی رأی دادم. من واقعا جاهایی که برای نظام و مردم احساس خطر کنم صحبت میکنم. حالا ممکن است یک عده هم بگویند که این تصمیم نظام است و نباید حرفی بزنیم، ولی من این را قبول ندارم. یعنی چه تصمیم نظام است و نباید حرفی بزنیم؟ ممکن است تصمیم نظام غلط باشد. هرکسی باید بتواند حرفش را بزند، البته بدون ایجاد آشوب. اظهارنظر باید آزاد باشد. تصمیم نظام است ولی ما به این تصمیم نظام انتقاد داریم. مخصوصا یک نماینده باید بتواند این حرف را بزند.
جریان اصولگرا شخصیتی مثل آقای عماد افروغ را در مجلس هفتم تاب نیاورد و در مقابل شما هم کمطاقتیها اثر کرد. فکر میکنید که اصولگرایی با این حرکتها چه آیندهای دارد؟
ما جبهه رفتیم برای سخنرانی ولی برای جنگ نرفتیم. در مجلس هم بعضی این را طرح کردند که مطهری یک روز هم جبهه نرفته است. خب مگر من ادعا کردهام که فاتح خرمشهر بودهام؟! |
اصولگرایی به این شکلی که در بعضی از اینها وجود دارد، قابل دوام نیست. اصولگرایی را عملا به معنای تعطیل عقل، مغفول واقع شدن حقوق مردم و آزادیهای اجتماعی و فردی گرفتهاند. اینها اصولگرایی را تنها به معنای دفاع از حقوق نظام گرفتهاند و میگویند که ما باید فقط از نظام دفاع کنیم. فکر نمیکنند که یک جاهایی بین حقوق نظام و حقوق مردم تزاحم ایجاد میشود و باید به حقوق مردم هم بپردازیم. اینها تنها خود را مدافع حقوق نظام میدانند و لذا این نوع اصولگرایی قابل دوام نیست. نگاه اعتدالی در اصولگرایی میتواند دوام داشته باشد اما نگاه افراطی و تندرو در اصولگرایی به مرور از بین میرود چون اینها پایگاه قابل توجه اجتماعی ندارند و پایگاه موجودشان هم به مرور ضعیفتر خواهد شد. نمیتوانند خیلی تأثیرگذار باشند.
درباره جبهه رفتن شما و دیگر اعضای خانواده شما نیز حساسیت زیاد است.
ما جبهه رفتیم برای سخنرانی ولی برای جنگ نرفتیم. در مجلس هم بعضی این را طرح کردند که مطهری یک روز هم جبهه نرفته است. خب مگر من ادعا کردهام که فاتح خرمشهر بودهام؟!
از رابطه خودتان و خانواده شهید مطهری با رهبر انقلاب بگویید.
رابطه ما خیلی خوب است. از دیرباز و قبل از انقلاب ایشان با شهید مطهری ارتباط داشتند و خیلی اوقات در تهران به منزل ما میآمدند و یا وقتی ما به مشهد میرفتیم، ایشان به دیدن شهید مطهری میآمدند. شهید مطهری هم عنایتی به ایشان داشتند. مثلا در ابتدای کتاب آزادی هندوستان که ترجمه آیتالله خامنهای است، شهید مطهری چند جمله نوشتند و کتاب را ترجمه خوبی دانستند و گفتند باید از این کارها زیاد انجام شود. یا در اسناد ساواک هست که شهید مطهری از بازداشت آقای خامنهای اظهار تأسف کرده و گفتهاند من به آینده ایشان امیدوارم. خود ایشان ما را از سنین 14 ، 15 سالگی میشناسند.
ملاقاتی هم اخیرا بوده است؟
موضوعی پیش نیامده که بخواهد ملاقاتی صورت گیرد.
شما اظهارنظرهای سیاسی جنجالی کم ندارید. تا به حال نقلی از ایشان راجع به این اظهارنظرها شنیدهاید؟
زمانی که هیئت اجرایی استان تهران در انتخابات مجلس نهم من را رد صلاحیت کردند، از منابع موثق شنیدم که ایشان معترض بودند و خطاب به آنها گفته بودند که آقای مطهری یک آدم «حرّ» و آزادهای است و مثل پدرش حرف خود را میزند، چرا ایشان را رد صلاحیت کردید؟ من این را از چند منبع موثق شنیدم که البته در رسانهها نیز مطرح شد.
رابطه شما با آقای علی لاریجانی و خانواده آنها چگونه است؟
رابطه من با آقای علی لاریجانی خوب است. اما انتقاداتی به برخی اقدامات رئیس محترم قوه قضائیه دارم. ابتدا که ایشان آمدند، چند کار خوب انجام دادند، مثلا از پخش مستقیم دادگاههای متهمان فتنه 88 به آن شکل جلوگیری کردند اما به برخی عملکردهای بعدی این دستگاه انتقاداتی را وارد میدانم و انتظار تحولات مثبت بیشتری در این قوه داشتم.
---------------------------------------------------------------
* برادران رضایی شامل احمد، رضا و مهدی رضایی از کادرهای اصلی سازمان مجاهدین خلق بودند که ساواک آنها را در اوایل دهه 50 به قتل رساند.
انتهای پیام/