صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۰۶ - ۰۳ بهمن ۱۳۹۵
گزارش سفر به افغانستان /1

کابل، زخمی از روزهای ناخوش؛ امیدوار به فردا

مریم جمشیدی- وقتی خلبان هواپیما که اعلام کرد تا دقایقی دیگر در فرودگاه بین‌المللی کابل به زمین خواهیم نشست، شوق دیدن سرزمینی که سالهاست با مردمانش در وطن خودم آشنا هستم، بیشتر شد. کوه‌هایی که از فراز آنها در حال عبور بودیم،‌ یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته می‌شد تا اینکه به دشت میان این کوه‌ها رسیدیم و این یعنی رسیدن به کابل، کابلی که در بین کوه‌ها محصور شده است و هوایی خشک و سرد دارد.
کد خبر : 152025

در قالب یک هیات رسانه‌ای اعزام شده از سوی وزارت‌خارجه جمهوری اسلامی که قرار است میهمان سفارت کشورمان در افغانستان باشیم، وارد کابل شدیم. مسافرانی که فقط کمی بیش از نصف صندلی‌های هواپیما را پُر کرده بودند، یکی بعد از دیگری، بعد از آنکه چهره و انگشت‌نگاری شدند و پاسپورتهایشان مُهر ورود خورد، به بخش دریافت چمدان‌ها می‌روند. رفتن برق برای دقایقی کوتاه باعث تعجب مان شد و شاید همین تعجب باعث شد تا مسافر افغانستانی که نزدیکم ایستاده بود، با لهجه شیرین افغانستانی بگویند: « این برق رفتن و آمدنها بخاطر کمبود برق است و البته اینجا مشکلی نیست و سریع درست می‌شود».


این توضیح باعث شد تا بعدا علت روشنایی اندک و کافی‌شاپ‌گونه سالن‌های فرودگاه کابل، هتل و فروشگاه‌های مدرن افغانستان را متوجه شوم و البته آنچه که در رفتار افغانستانی‌ها در روزهای بعدی سفر، مرتبط با همین بحث برق دیدم، مرا به این فکر برد که افغانستانی‌ها در کنار این کمبود برق، با اقداماتی ساده، چقدر مقتصد و صرفه‌جو شده‌اند و برعکس آنان، ما ایرانی‌ها چقدر راحت انرژی‌هایمان را به سادگی از دست می‌دهیم و قدر نمی دانیم. به عنوان نمونه افغانستانی‌ها مثل ما ایرانی ها بسیار چای خورند با این تفاوت که آنها بیشتر چای سبز استفاده می‌کنند تا چای سیاه. در همه دیدارها با چای سبزی که طعمی مطبوع‌تر از چای سبزی که در ایران می‌نوشیم، پذیرایمان می‌شدند و نکته‌ای که بسیار جلب توجه می‌کرد این بود که این چای‌ها در فلاکس‌های بزرگ آماده شده بود و بدین ترتیب ،‌هروقت که مایل بودید، چای سبز داغ دهن سوز موجود بود. در حالی که چای داغ ما ایرانی‌ها چه در ادارات و چه در منازلمان، حاصل روشن ماندن 24 ساعته کتری‌ها و سماورهای برقی یا گازی‌مان است.


حضور پررنگ قهرمان پنج شیری در کابل


در محوطه فرودگاه، ماشین‌های سفارت ایران در کابل به همراه مدیر رسانه‌ای سفارت، ‌منتظرمان هستند. اولین چیزی که خیلی جلب توجه می‌کند،‌عکسهای احمدشاه مسعود است که در ابعاد متعدد در همه جای شهر قابل رویت است. احمد شاه مسعود از رهبران مجاهدانی است که علیه طالبان مبارزه می‌کرد و سرانجام هم توسط دو خبرنگارنمای عرب، در یک عملیات انتحاری هنگام انجام مصاحبه به شهادت می‌رسد. دوستدارانش او را «آمر صاحب» می‌نامند که تلویحا به معنای «ولی امر» است.



فرودگاه کابل همانند فرودگاه مهرآباد ما، کاملا در بافت شهر قرار دارد و بعد از چند دقیقه، می‌توانید وارد خیابان‌های شهر می‌شویم.درست است که شنیده بودیم نیروهای نظامی در افغانستان حضور گسترده هستند اما هیچ کدام از اعضای تیم رسانه‌ای فکر نمی‌کردیم شهر کابل اینگونه چهره نظامی و امنیتی داشته باشد. ماشین‌های نظامی و امنیتی بنابراینکه وابسته به چه ارگانی هستند، رنگشان با هم فرق داشت. رنگ ماشین‌های نظامی امنیت ملی افغانستان سبز است و ماشین‌های نیروهای ویژه به رنگ مشکی‌اند. ماشین‌های وابسته به سازمان ملل نیز به رنگ سفید هستند.


هنوز دقایقی از ورودمان به شهر نگذشته که متوجه می‌شویم کابل هم شهر ترافیک‌ها است با این تفاوت که چراغ راهنمایی کمتری به نسبت چهارراه‌هایش دارد و بیشتر، مامورین راهنمایی رانندگی، مسئولیت تنظیم زمان عبور ماشین‌ها را برعهده دارند. چندین ماشین نظامی امنیتی که صورت تمام سربازهایشان پوشیده است، از کنارمان رد می‌شوند. در یکی از آنها مردی چشم و دست بسته نشسته است. راننده‌‌مان می‌گوید «قطعا یک عضو طالبان است که قصد داشته انتحاری کند».


امنیتی بودن شهر وقتی برایمان بیشتر مسجل می‌شود که متوجه می‌شویم برای ورود به هتل نیز باید از سه مرحله عبور کرد! یکی بازرسی ماشین و گاهی داخل ماشین، یکی عبور از گیت و مرحله آخر هم بازرسی بدن که این مرحله در هتل،‌مختص آقایان است و بانوان، به قول افغانستانی‌ها‌ » تلاشی» نمی‌شوند. اما تلاشی یا همان بازرسی بدن در فروشگاه‌ها و مجتمع‌های تجاری که البته تعدادشان محدود است، هم برای زنان انجام می‌شود و هم برای مردان. با دیدن این همه تدابیر امنیتی نمی ‌دانم چرا هیچ ترسی درون اعضای گروه که اکثرا در عمرشان این همه تجهیزات نظامی ندیده‌اند، رخنه نمی‌کند و شوق و هیجان ادامه این سفر، بیشتر می‌شود.شاید به این خاطر که متوجه شدیم سفارت‌های ایران و هتل محل اقامت مان در چند قدمی کاخ ریاست جمهوری است و قطعا باید نظارت‌های امنیتی بیشتری لحاظ شود اما وقتی چند روز بعد، یک عملیات انتحاری در حوالی پارلمان افغانستان رخ داد و 30 تن کشته شدند و صدای ممتد آژیر ماشین‌های امبولانس و نظامی که از مقابل هتل عبور می‌کردند، تا حدود 20 دقیقه قطع نمی‌شد؛ ما را به این باور رساند که اشتباه فکر می‌کردیم. با این حال،‌ مردم آنجا اصلا نگران و ترسیده نبودند؛ آرامش در چهره‌شان موج می‌زد و هیچ ترس و استرسی نداشتند؛ شاید عادت کرده بودند به زندگی در شرایط خاص نظامی که چندین دهه است با آنان عجین و همراه شده است. برای همین واقعیت کابل و مردمانش این بود که زندگی با تمام جزییات شیرینش در این شهر جریان داشت و این را می‌شد از تالارهای عروسی لوکس و مدرنی که ساخته شده بود؛ فروش انجیرهای خشک به نخ کشیده شده یا حتی دو دختر جوانی که کیک تولد در دست گرفته و از عرض خیابان عبور می‌کردند، به خوبی تشخیص داد.


"رشوه خور، از خدا و چشم مردم پنهان نیست"​



در خیابان‌های زیادی، دیوارنوشته‌های متعدد با سوژه‌های مختلف وجود دارد که هر یک به موضوعی اشاره دارد؛ یکی به بهداشت می‌پردازد و خطاب به خانواده‌ها بر واکسن فلج اطفال تاکید دارد؛ دیوار دیگر از خانواده‌ها می‌خواهد که بین تولد فرزندانشان فاصله سه ساله را رعایت کنند تا بدین شکل سلامت کودک و مادر بیشتر تامین شود. جملات دیگری هم در سراسر شهر به دفعات دیده می‌شود که به نظر می‌رسد به منظور مقابله با فساد اقتصادی شکل گرفته است و آن،‌ عبارتی است که در کنار دو چشم، به درشتی نوشته شده است : « "رشوه خور، از خدا و چشم مردم پنهان نیست؛ من تو را می بینم" .


پیش از این نیز در افغانستان کمپینی تحت همین عنوان برای مقابله با فساد از سوی جوانان این کشور به راه افتاد. دختران و پسران جوان، با پوشیدن پیراهن‌های زردی که همین شعار و تصویر بر روی پیراهنشان چاپ شده بود، اعتراض خود را نسبت به فساد اداری که صدای اعتراض خیلی از افغانستانی‌ها را در آورده، مطرح کردند.


یکی دیگر از مشکلاتی که افغانستان با آن مواجه است و فعالان مدنی و دولتی درصدد کنترل آن هستند،‌ ازدواج دختران در سن کم و با مردان بسیار بزرگتر از آنان است. در همین راستا، بر روی دیوارهای شهر کابل، تصاویری را می‌بیند که هدفش مبارزه با ازدواج اطفا است بنابراین، با به تصویرکشاندن یک دختر خردسال کتاب به دست، به شهروندان یادآور می‌شوند که : « این وقت درسم است نه عروسی ام».



کابل، شهر عجایب


کابل شهر عجایب است؛ برای این ادعا نیز شواهدی وجودی دارد! اولین شاهد این ادعا وجود ماشین‌هایی است که اکثرا تاکسی‌اند و فرمان این خودروها در سمت راست قرار دارد. این تاکسی‌ها اکثرا روسی‌اند. اما در کنار این ماشین‌ها، ماشین‌های دیگری هستند که همانند خودروهای اکثر کشورها، فرمانشان در سمت چپ قرار دارد و‌ نحوه حضور ماشین‌ها در خیابان‌ها نیز کاملا از الگوی ماشینهای « فرمان در چپ» پیروی می‌کند با وجود این، هیچ راننده‌ای در هنگام رانندگی دچار سردرگمی نمی‌شود.


اکثر ماشین‌های کابل متعلق به ژاپن و بیشترشان هم شاسی بلند هستند چرا که کمک فنرهایشان جزو پرطاقت‌ترین ها است و با چاله های خیابان‌های کابل بسیار مدارا می‌کنند. اما چرا چاله ؟ برای اینکه در کابل فقط خیابان‌های اصلی آسفالت شده‌اند و بیشترخیابان‌های فرعی و کوچه‌ها فاقد آسفالت هستند. جالب‌تر آنکه اکثر این خیابان‌ها و کوچه‌ها که کاملا در مجاور خیابان‌های اصلی‌اند، توسط یک فرد متمول که خانه‌اش در آنجاست، با بلوک مسدود شده و چند نگهبان نیز در حال محافظت از آن کوچه‌اند و این موردی بود که بسیار مورد شکایت راننده ما قرار می‌گرفت چرا که می‌گفت این کارها باعث شده تا ارتباط خیابان‌ها با هم قطع و مسیرها برای رفتن به جایی، ‌بسیار طولانی شود.


همچنین اکثر افغانستانی‌ها به گفته خودشان اگرچه بخاطر حمایت پاکستان از طالبان، حس خوبی نسبت به پاکستانی‌ها ندارند اما اکثر خانه‌های طبقه مرفه افغانستان، مشابه مدل خانه‌های پاکستانی است. وقتی علت را می پرسیم می‌گویند که این مدل خانه‌های هندی و نه پاکستانی است که البته بیراه هم نمی‌گویند. در واقع احساس قرابت با هندی‌ها نیز حتی در غذای افغانستانی‌ها هم دیده میشود. غذاهایشان بسیار تند است اگرچه همانند ایرانی‌ها برنج و نان، غذای اصلی آنان را تشکیل می‌دهد.


در سراسر شهر هیچ خانم بی‌حجابی دیده نمی‌شود. زنان کابل یا برقع دارند که این قشر از زنان افغانستان بیشتر در نقاط محروم‌تر شهر دیده می‌شوند و در مرکز شهر، اکثر زنان، شال و دامن بلند بر تن دارند. تابلوهایی که در آن رعایت حجاب و عفاف توصیه شده‌ است در برخی نقاظ شهر دیده می‌شود با وجود این، تابلوهای تبلیغاتی بخصوص آرایشگاه‌ها، تصویر زنانی را به تصویر کشیده که بدون حجاب‌اند و البته اکثرشان تصاویر زنان خواننده مطرح عربی را برای تبلیغ سالن آرایش خود انتخاب کرده‌اند.


در کابل چرخ دستی ، نقش مغازه را ایفا می‌کند و بازارهای سنتی زیادی از تجمع آنها در جای جای شهر، شکل گرفته است. کار و کاسبی در کابل حدود 6-5 عصر تعطیل می‌شود و البته این به آن معنی نیست که شهر هم خلوت می‌شود بلکه شهر تا حدود 10 شب کاملا پر رفت و آمد است.


نکته جالب دیگر آنکه اگر در تهران، خانه‌هایی که در ارتفاعات و دامنه کوه قرار دارند، بیشتر متعلق به قشر مرفه‌ جامعه‌‌اند، در کابل، برعکس است! چرا که کوه‌ها پذیرای خانه مهاجران فقیری است که سالها قبل برای داشتن زندگی بهتر به کابل آمده‌اند.




حضور پررنگ کلمات انگلیسی در زبان فارسی افغانستان


زبان فارسی (‌دری)‌ و پشتو،‌ دو زبانی‌اند که افغانستانی‌ها به آن صحبت می‌کنند . زبان فارسی افغانستانی‌ها اگرچه در برخی واژه‌ها با فارسی ایرانی بسیار متفاوت است اما اینطور نیست که اگر یک ایرانی به افغانستان رفت، برای گفت‌وگو دچار مشکل شود. جالب آنکه وقتی برخی واژگان آنان را می‌شویم، دوست داریم که ما نیز از آن کلمات استفاده کنیم چرا که به نظر می‌آید به لحاظ «فارسی بودن» اصالت بیشتری داشته باشند. مثلا فعل « هست» و « هستند» را هرگز در زبان و ادبیات افغانستانی‌ها نمی بینید و نمی‌شنوید چرا که آنان همیشه از « است » و « استند» استفاده می ‌کنند.


پیش از سفر به افغانستان این باور وجود داشت بخاطر سالها حضور کمونیست در این کشور، باید واژگان روسی وارد زبان افغانستانی‌ها شده باشد اما با تعجب مشاهده شد که نه تنها اینگونه نیست بلکه این ‌کلماتِ انگلیسی است که در گفتار و نوشتار افغانستانی‌ها رخنه کرده و بسیار عرض اندام می‌کند. مثلا افغانستانی‌ها واژه «فامیلی» را به جای خانواده به کار میبرند و «کمرا» را به جای دوربین. به خاطر وفور همین کلمات انگلیسی در افغانستان است اعضای گروه به مزاح می‌گویند اگر افغانستان یک « حدادعادل» داشت، این اتفاق برای زبان فارسی آنان نمی‌افتاد.



*****


همه آنچه در خطوط بالا بیان شد، گوشه‌ای از دیده‌های یک سفر 6 روزه به افغانستان بود که 18 دی ماه گذشته صورت گرفت. قطعا این نوشتار، بخش کوچکی از واقعیت‌ این کشور را بازگو می‌کند؛ کشوری که سالهاست اسیر اختلافات ، جنگ و درگیری‌‌های داخلی و خارجی شده است. با این حال، با سفر به کابل یک موضوع را می‌توان به عنوان حقیقت مسلم درباره افغانستان گفت و آن اینکه مردمان این کشور با وجود دیدن سالها جنگ و خونریزی، زلالی روحشان را همچنان حفظ کرده‌اند. افغانستانی‌ها مهربانند؛ در واقع بسیار مهربانند و این مهر را در کلماتشان به وفور گنجانده ‌اند و از قلب، به زبان آورده‌اند. به همین خاطر است که برای خیرمقدم به شما می‌گویند «به خیر آمدید» یا هنگام تعارف کردن می‌گویند: «مهربانی کنیم» .... توجه به این چیزهاست که ما را به این باور می‌رساند افغانستانی‌ها در طول این سالها اجازه نداده‌اند بی‌رحمی جنگ، روح آنان را زمخت و پرخاشگر کند. جامعه افغانستان امیدوار است و این را می‌توان حتی در دیوار نوشته‌هایشان دید؛ آنجا که نوشته‌اند کابل شهر صلح است... .




انتهای پیام/

ارسال نظر