قتل همسر سابق، پایان یک رابطه عاشقانه
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شرق، دو سال قبل زنی با مأموران پلیس تماس گرفت و درخواست کمک کرد.
او گفت: برای برادرم اتفاقی افتاده است، او قصد خودکشی دارد و در تماس تلفنیای که با من داشت، این موضوع را گفت، خواهش میکنم کمک کنید. بلافاصله مأموران به سمت آدرسی که این زن داده بود رفتند و با ورود به خانه، جسم بیجان زنی جوان و همچنین مرد نیمهجانی را پیدا کردند و با انجام فوریتهای پزشکی، او را به بیمارستان انتقال دادند. در همین حین خواهر مرد نیمهجان نیز به مأموران رسید. او گفت: برادرم با من تماس گرفت و گفت هر اتفاقی برای من افتاد مراقب پسرم باش و بعد درحالیکه خیلی صدایش گرفته بود و گریه کرده بود گوشی را قطع کرد.
مأموران به دستور بازپرس جسد زن جوان را به پزشکیقانونی انتقال دادند. جسد این زن از سوی خواهر مرد نیمهجان شناسایی شد و او گفت: این زن لاله، همسر سابق برادر من، بود و چند سال قبل از هم جدا شدند، اما من نمیدانم دقیقا چه اتفاقی برای او افتاده است. بعد از گذشت چند روز و بههوشآمدن مرد نیمهجان، او مورد بازجویی قرار گرفت. متهم قبول کرد همسرش را به قتل رسانده است و گفت: لاله را خیلی دوست داشتم. او از من جدا شد، اما داشت با زندگی من بازی میکرد و کاری کرد که کنترلم را از دست دادم و او را به قتل رساندم. با توجه به اعترافات متهم و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. این مرد روز گذشته پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه رسیدگی، بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند، پدر و مادر مقتول درخواست قصاص خود را مطرح کردند و گفتند که سهم نوه کوچکشان را هم میپردازند.
وقتی نوبت به متهم رسید، او یکبار دیگر اتهام را قبول کرد و گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم، اما من عاشقانه لاله را دوست داشتم و نمیخواستم او را ترک کنم. سه سال قبل یک روز برگهای به در خانه آمد که در آن نوشته شده بود همسرم به صورت غیابی از من طلاق گرفته است. او خواستار دیدار پسرمان شده بود. درباره اینکه بچه باید پیش چه کسی باشد هم کار به دادگاه کشید و دادگاه رأی را بهنفع من صادر کرد و قرار شد همسرم گاهی به دیدن پسرمان بیاید. این رفتوآمدها باعث شد تا دوباره رابطه ما خوب شود. او با من و پسرمان به رستوران میآمد و گاهی هم در خانه من میماند. من خیلی امیدوار شده بودم تا دوباره رابطه ما خوب شود. تا اینکه روز حادثه طبق معمول چندوقت اخیر برای اینکه با پسرمان به رستوران برویم به خانه من آمد. قبل از اینکه از خانه بیرون برویم، من کمی مشروب خوردم و او هم داشت صحبت میکرد، یکدفعه به من گفت اینکه من با تو رابطه دارم و به خانهات میآیم معنیاش این نیست که میخواهم دوباره به تو رجوع کنم و زندگی مشترکی خواهیم داشت، من فقط بهخاطر پسرم به دیدنتان میآیم، یکوقت خیال نکنی قرار است ما دوباره با هم زندگی کنیم. وقتی این حرف را زد، خیلی ناراحت شدم. به او گفتم من خیلی تغییر کردهام و دیگر کارهای گذشته را انجام نمیدهم، چرا با زندگی من اینطور بازی میکنی. سر این موضوع جروبحث کردیم و هردو به آشپزخانه رفتیم. لاله سُر خورد و به زمین افتاد، همانجا یک متکا بود. من آن را روی صورت لاله گذاشتم و چند ضربه مشت به او زدم و گفتم چرا با زندگی من بازی میکنی. وقتی متکا را برداشتم، او دیگر نفس نمیکشید، هرچقدر سعی کردم که او را برگردانم نشد، او فوت کرده بود. بعد تصمیم گرفتم خودم را بکشم. شیر گاز را باز کردم و بعد به خواهرم زنگ زدم و گفتم مراقب پسرم باشد. دیگر چیزی نفهمیدم تا اینکه در بیمارستان بههوش آمدم. من عاشقانه لاله را دوست داشتم، حتی زمانی که به من گفت فکر با او بودن را از سرم بیرون کنم.متهم در بیان آخرین دفاعیات خود گفت: من اتهام را قبول دارم، اما از اولیایدم درخواست دارم منرا بهخاطر فرزندم ببخشند.
انتهای پیام/