ماجرای واقعی از ورود و خروج یک دانشجو به بازاریابی شبکه ای/ از هر هزار نفر یک نفر موفق می شود
روایت پیش رو، داستانی واقعی از زندگی یکی از بازاریابان شبکه ای است که بنا به دلایلی از آن خارج شده است. اگر چه اصل روایت واقعی می باشد اما اسامی به کار رفته غیر واقعی می باشد. این روایت براساس مصاحبه صورت گرفته با این شخص نوشته شده و بعد از راستی آزمایی های لازم منتشر می شود. روایت عباس سمیعی می تواند درس های زیادی برای تازه کاران بازاریابی شبکه ای داشته باشد.
کد خبر : 144532
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه خراسان نوشت: موضوع از جایی شروع شد که در امتحانات نهایی سال سوم دبیرستان، بدترین نتایج را به دست آوردم. سرزنش های خانواده باعث شد تا عزم خود را برای کنکور جزم کنم. آنقدر مصمم بودم که روزی 12 ساعت درس می خواندم و منتظر جشن قبولی در دانشگاه صنعتی شریف بودم اما بازهم بد آوردم. نتایج کنکور نشان می داد که رتبه من 18هزار و 922 است. بعد از کلی پیگیری و اعتراض متوجه شدم که سوالات فیزیک و ریاضی را جابه جا زده بودم. راهی دانشگاه آزاد شدم. نمی خواهم بگویم که کیفیت کلاس ها در این دانشگاه کم است، اما در یک کلاس شیمی من استاد شده بودم. یعنی سطح علمی من از استاد درس بالاتر بود و این باعث شده بود که من به جای استاد درس بدهم. درس خوان بودن من باعث شد که در امتحان ها، اطراف من پرتراکم ترین بخش کلاس باشد. آنقدر پرتراکم که استادان اقدام به پراکنده کردن دانشجویان می کردند. تقلب رساندن به بچه ها باعث شد که «گل کلاس» شوم!
همه دوستان نت ورکر شدند
مورد توجه قرار گرفتن در کلاس همانا، پیشنهاد ها در مورد ورود به بازاریابی شبکه ای همانا. اولین پیشنهاد از طرف یکی از هم کلاسی ها صورت گرفت. سعید اسدی یکی از بچه های سروزبان دار و خوش تیپ کلاس بود که می گفت پول خوبی از نت ورک درمی آورد. پیشنهادش این بود:«عباس، تو که بچه ها اطرافت جمع اند، بیا نت ورک. خیلی پیشرفت می کنی!»
وسوسه های مالی بی تاثیر بود
سعید می گفت که با یک سال کار می توانی درآمد های چند ده میلیونی دربیاری و کلی حال کنی. اگرچه این صحبت ها برای خیلی از افراد جذاب بود، اما من مشکل مالی نداشتم. پدر و مادرم پزشک بودند و از وقتی که به دنیا آمده بودم، در رفاه زندگی کرده بودم. این مسئله باعث شد که وسوسه های سعید به من نچسبد و سراغ بازاریابی شبکه ای نروم. اتفاقی که برای اکثر دوستانم رخ نداد. بچه ها یکی یکی عضو بازاریابی شبکه ای می شدند و از این جلسه به آن میتینگ می رفتند. گویا به آن ها کلی خوش می گذشت که روز به روز تعدادشان بیشتر می شد اما بعید می دانم که پولی دستشان را می گرفت. کامران صمیمی ترین دوست من هم وارد بازاریابی شبکه ای شد. من و کامران روز و شب را با هم سر می کردیم و حالا که او وارد بازاریابی شبکه ای شده بود، زمان های کمتری را با هم می گذراندیم.
رفاقت باعث شد که به بازاریابی شبکه ای بروم
تا این که یک روز که برای نصب باند برای ماشین به باغی رفته بودیم، کامران سر صحبت را باز کرد. او از من خواست تا وارد نت ورک شوم. طبیعتا پاسخ من این بود: «آقا، بیا و بی خیال ما شو! من حال نمی کنم و کلا نمیام» هرچه من انکار می کردم، کامران اصرار می کرد. در نهایت، به رفاقتمان قسم داد که یک جلسه را شرکت کنم. با خودم گفتم حالا یک جلسه را می روم و بعد بی خیال داستان می شوم. چون اگر خانواده متوجه می شدند، با من برخورد می کردند و از آن مهم تر خودم هم هیچ علاقه ای به این کار نداشتم. با این حال، برخلاف سایرین که با انگیزه پول وارد نت ورک می شوند، من با فشار دوستم رهسپار جلسه اول شدم. خوب به خاطر دارم که جلسه اول، ساعت 4 عصر یکشنبه بود. راس ساعت 4، کامران زنگ زد و پرسید:«کجایی؟» با یک لبخند تمسخرآمیزی گفتم:«تو جام! بی خیال ما شو» کامران چنان دادی زد که هنوز زنگ صداش در گوشم است. داد کامران من را راهی بازاریابی شبکه ای کرد. ساعت 4:40 به سر قرار رسیدم. قرار در خانه فردی بود که خود را محمدی معرفی می کرد و دو اتاق از خانه اش را وقف بازاریابی شبکه ای کرده بود. اگرچه اکثر شرکت های بازاریابی شبکه ای جلسات خود را در دفتر شرکت برگزار می کردند، اما این شرکت که از وزارت صنعت هم مجوز داشت، تنها سمینار برگزار می کرد اما بعضا جلساتی هم در خانه شکل می گرفت.
کل جلسه اول به سلام و احوال پرسی گذشت. هر چه آقای محمدی می گفت، تایید می کردم تا زودتر به خانه برسم و بخوابم. اصرار های کامران باعث شد تا جلسه دوم را هم شرکت کنم. جلسه دوم را جلسه انگیزشی یا توجیهی می دانند. این جلسه بسیار مهم است و فرد باید باور کند که بازاریابی شبکه ای جواب می دهد و بهترین مسیر کسب درآمد است!
جلسه دوم من در کافی شاپ بود که من از 0 تا 100 حرف های طرف مقابلم چیزی متوجه نشدم. چون داشتم به این فکر می کردم چرا شکلاتی که سفارش دادم اینقدر تلخه... جلسه های سوم و چهارم به موضوع راهکار های ورودی گرفتن و روش فروش مربوط می شد که بازهم به خاطر دوستم شرکت کردم اما ماجرای من از جایی در نت ورک جدی شد که در جلسه بعد از سمینار حضور پیدا کردم. جلسه در خانه یکی از معروف ترین افراد بازاریابی شبکه ای برگزار شد. در این جلسه، سخنران پرسید:«کی قراره عید بره مسافرت؟» من و چند نفر دست هایمان را بالا بردیم. طرف شروع کرد به حرف زدن که شما می توانید در عید کار کنید و موثر واقع شوید و... دوباره پرسید: «چه کسی مسافرت می رود؟» فقط من دستم را بالا بردم. در آن جلسه یک اتفاق افتاد که مرا جذب بازاریابی شبکه ای کرد. در آن جلسه، من در کنار کسی قرار گرفته بودم که 50 سال داشت و از پایین ترین نقطه شهر آمده بود. اگرچه غرور زیادی داشتم، اما برایم جالب بود که در این جا همه با هم برابرند. من غرور داشتم و غرور من در آن جلسه شکسته شد. جلسه بعدی به این خاطر رفتم که روی کسی که غرور من را شکسته بود را کم کنم. بدون بالا سری هایم رفتم جلسه ای که اول جاده سرخس بود. نشد با آن بنده خدا صحبت کنم. خلاصه این شد که نت ورک برایم جالب شد.
یک معجزه؛ درآمد 2 میلیونی بعد از یک سال
آنقدر جالب بود که روز و شب را در نت ورک طی می کردم. پیشرفت من در بازاریابی شبکه ای آنقدر جالب بود که نمی خواستم آن را ازدست بدهم. در عرض 23 یا 24 روز 60 نفر را معرفی کردم. توانستم سه نفر دایرکت (بدون واسطه) خوب جذب کنم که آن ها هم خوب کار می کردند. در یک جلسه رویاپردازی کردم و گفتم در سمینار بعدی نصف سالن مال من. این اتفاق رخ داد و با جایگاهی که در دانشگاه داشتم 120 نفر را به همایش رساندم. خلاصه این که بعد از یک سال کار شبانه روزی و شرایطی که در دانشگاه و محیط زندگی اجتماعی داشتم، توانستم به درآمد دومیلیون تومان در ماه (سال 1394) برسم. اگرچه این درآمد آرزوی خیلی از بازاریابان بود اما من با زحمت کمتری می توانستم به این درآمد دست پیدا کنم.
از هر 10 هزار نفر، 10 نفر موفق می شوند
من هیچ وقت نمی گویم نت ورک جواب نمی دهد. یک مسئله است شما در نت ورک پول نمی گذارید. حالا این مسئله جدا از افرادی است که کالا می خرند به امید این که یک روز بفروشند. در نت ورک شما می توانید بدون سرمایه پول دربیاورید و این جذاب ترین نقطه نت ورک است اما تجربه من نشان می دهد که از هر 10 هزار نفر فقط 10 نفر به این درآمد ها دست پیدا می کنند و بقیه مسیر دیگری را طی می کنند.
امان از حاشیه ها
اما کسب درآمد در بازاریابی شبکه ای آنقدر آسان نیست. وقتی تیم بزرگ می شود حاشیه ها هم زیاد می شود. مثلا برای خود من پیش آمد که یکی از دوستانم پشت سر من حرف زد که این به دنبال دختر است و... این حاشیه باعث شد که نت ورک من فرو بریزد و درآمد خیلی زود به صفر برسد. برای این شایعه 128 نفر سازمان من فروریخت. یک بار دیگر، به خاطر این که برای رابطه دو نفر از زیرمجموعه ایراد گرفتم، نت ورک من از هم پاشید. شاید دروغ نباشد که بگویم تا حالا 50 یا 60 بار سازمان من فرو ریخته و دوباره آن را ساخته ام. این مسئله همیشه وجود داشته و خبری از بازنشستگی نیست.
انتهای پیام/