مرامنامه نانوشته بازاریهای قدیم برای نان حلال
در قدیم هر چیزی برای خودش اصول و قوانینی داشت که اگر چه جایی نوشته نمیشد اما همه آدمهای آن صنف خودشان را ملزم به رعایت آن میکردند. در واقع آن مرامنامه، نه یک قانون اساسی که یک فرهنگ پذیرفته شده بود و همه از دل و جان آن را انجام میدادند و با انجام آن احساس رضایت هم میکردند. یکی از این مرامنامهها مربوط است به بازاریها و کاسبان قدیم. آدمهایی که از صبح تا غروب در زیر سقف بازارهای سرپوشیده و در میان حجرههای کوچک و بزرگشان برای کسب روزی حلال تلاش میکردند.
کد خبر : 138873
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا به نقل از خراسان، این هم بخشی است از رفتارهای آنها برای افزایش برکت در کسب و کارشان:
1- سحر خیزی: از قدیم گفتهاند «سحر خیز باش تا کامروا شوی» در واقع قدیمیها معتقد بودند که خداوند روزی بندگانش را در اول صبح قسمت میکند و سحرخیزان بهره بیشتری از آن میبرند. اگر این گفته را با تجربه خودتان هم قیاس کنید مو لای درزش نمیرود. سحر خیزی، نشاط و شادمانی میآورد و انرژی را برای کار بیشتر افزایش میدهد و از طرفی وقتی یک ساعت زودتر از خواب بیدار میشویم مثل آن است که 24 ساعت روزمان را به 25 ساعت تبدیل کردهایم. همین خودش نقطه آغاز برکت است.
2- آغاز صبح با خواندن قرآن و حدیث: بازاریهای قدیم اعتقاد داشتند اگر صبح را با قرآن خواندن آغاز کنند یا کلامی از معصومی بخوانند، خداوند روزیشان را افزون میکند. شاید به همین علت در سر در ورودی مغازههای قدیمی آیه یا حدیثی مینوشتند که در اول کار چشمشان به آن بیفتد و با قرائت آن روزیشان زیاد شود و یادشان بماند برای کسب روزی حلال کار میکنند.
3- وضو گرفتن هنگام باز کردن کرکره حجره: برای کاسبهای قدیمی رفتن به حجرهشان مثل رفتن به میدان برای جهاد بوده است. این باور را براساس احادیث بزرگان داشتهاند، که کار کردن برای تامین معیشت اهل و عیال مثل جهاد کردن در راه خداست. پس برای شروع این جهاد و افزایش برکت روزیشان اول از همه وضو میگرفتند و بدون وضو کرکره مغازه را بالا نمیدادند.
4- مدارا با مشتری: بازاریهای قدیم مشهور بودند به مدارا کردن با مشتری. یعنی اگر مشتری میآمد و کاسب در چشمهایش میخواند که فلان جنس را پسندیده است ولی پول کافی ندارد به هر نحوی با او مدارا میکرد؛ خواه قسطیکردن پرداخت باشد خواه تخفیف تا جایی که ممکن بود در ظاهر جنس را به ضرر بدهد، یعنی کمتر از قیمت خرید، اما میدانست که مدارا کردن و رعایت حال مشتری بخش اصلی اخلاق بازار است. بازاریهای قدیم اعتقاد داشتند نتیجه این چشمپوشی چیزی از مالشان کم نمیکند بلکه چون خلق خدا را عیال خدا میدانستند و اعتقاد داشتند که این کار از چشم خداوند پنهان نمیماند، اینطور با خدا معامله میکردند و میگفتند این کار روزیمان را برکت میبخشد.
5- سود حلال: در میان بازاریها سود حلال همان سود کمی است که خیلی طبیعی و منطقی باشد. یعنی کاسبی که واسطه بین تولیدکننده و خریدار است سود را آنگونه که مورد انتظار است، در نظر میگیرد. قدیمیها اعتقاد داشتند برکت در همان سود کم اما حلال است. آنها به جای اینکه به سود زیاد و مشتری کم فکر کنند، به سود کم و مشتری زیاد فکر میکردند.
6- جنس مرغوب و خالص: در بازارهای قدیمی اینکه خوشنام باشی و مردم تو را به درستی بشناسند، شرط اساسی کاسبی بود. برای همین کاسب اعتبار و آبرویش را با آوردن جنس نامرغوب و کالای تقلبی ضایع نمیکرد. اساس برکت کسب به همان خلوص جنس و دوری از تقلب و مردمفریبی بود. نتیجه آن هم مشتری زیاد و برکت زیاد بود.
7- اخلاق خوب: یک کاسب خوب مشتریاش را با اخلاق خوبش جذب میکرد. در میان یک راسته بازار که همهشان یک نوع جنس را میفروختند مردم ترجیح میدادند سراغ کاسبی بروند که روی خوش و اخلاق خوب دارد. همین افزایش مشتری هم کسب و کار را رونق میداد و روزی را میافزود. مردمداری کاسب بیشتر از هر چیزی باعث رونق کاسبی و افزایش روزیاش میشد.
8- نبود رشوه و ربا و نزول: بسیاری از بازاریهای قدیمی برای آموختن فقه بازار شاگرد علمای زمان خودشان بودند و همزمان با کاسبی درس بازار هم یاد میگرفتند. فقه بازار را برای این میآموختند تا جزئیات حلال و حرام کسب خودشان را خوب بشناسند تا از روی ناآگاهی و ندانسته مال حرام وارد زندگیشان نشود. اگر کاسبی متهم میشد به رشوه و نزول و ربا دیگر آبرویی برای کاسبی نداشت و در واقع همه سرمایهاش به باد رفته بود. در حقیقت همین حساسیت بر حلال و حرام، روزی کاسب را زیاد میکرد.
9- کار خیر و گلریزان و حل مشکلات: کاسب جماعت در قدیم فقط یک بازاری ساده نبود که صبح بیاید در دکانش را باز کند و شب هم دخلش را خالی کند و باجیبی پر راهی خانه شود. کاسب در راسته بازار نسبت به همه چیز احساس مسئولیت میکرد. گرفتاریهای مشتریها، مشکلات سایر همسایههای بازار و حتی رهگذران برایش مهم بود. رسم گلریزان که در واقع جمعآوری کمک مالی برای یک نیازمند خاص بود، در میان بازاریها رواج داشت. آنها از مالشان بخشش میکردند، خدا هم طبق وعدهاش روزی آنها را برکت میداد.
10- امانتداری و اعتماد: بازاری قدیمی برکت مالش را نه فقط در برکت دخلش بلکه در افزایش اعتبار و آبرویش میدانست. اگر مردم به یک بازاری اعتماد میکردند زندگی شان را هم به او میسپردند. امانتداری و معتمد بودن در محل و شهر برای یک بازاری همه چیز بود. در واقع اصل برکت در همین بود.
11- اهمیت به نماز اول وقت: به بازارهای قدیمی که سر بزنید خواهید دید در هر راسته یک مسجد بزرگ وجود دارد. مسجدی که همه کاسبان نماز اول وقتشان را در آن میخواندند. کار را تعطیل میکردند تا به واجب خدا اهمیت دهند. آن همه مسجد بدون تردید خالی از نمازگزار نبوده است. کاسب کارش را تعطیل میکرد چون میدانست برکت و روزی را خدا میرساند نه آن مشتری وقت نماز. خدا هم پاسخ این اطاعت را در برکت بر مال او قرار میداد.
2- آغاز صبح با خواندن قرآن و حدیث: بازاریهای قدیم اعتقاد داشتند اگر صبح را با قرآن خواندن آغاز کنند یا کلامی از معصومی بخوانند، خداوند روزیشان را افزون میکند. شاید به همین علت در سر در ورودی مغازههای قدیمی آیه یا حدیثی مینوشتند که در اول کار چشمشان به آن بیفتد و با قرائت آن روزیشان زیاد شود و یادشان بماند برای کسب روزی حلال کار میکنند.
3- وضو گرفتن هنگام باز کردن کرکره حجره: برای کاسبهای قدیمی رفتن به حجرهشان مثل رفتن به میدان برای جهاد بوده است. این باور را براساس احادیث بزرگان داشتهاند، که کار کردن برای تامین معیشت اهل و عیال مثل جهاد کردن در راه خداست. پس برای شروع این جهاد و افزایش برکت روزیشان اول از همه وضو میگرفتند و بدون وضو کرکره مغازه را بالا نمیدادند.
4- مدارا با مشتری: بازاریهای قدیم مشهور بودند به مدارا کردن با مشتری. یعنی اگر مشتری میآمد و کاسب در چشمهایش میخواند که فلان جنس را پسندیده است ولی پول کافی ندارد به هر نحوی با او مدارا میکرد؛ خواه قسطیکردن پرداخت باشد خواه تخفیف تا جایی که ممکن بود در ظاهر جنس را به ضرر بدهد، یعنی کمتر از قیمت خرید، اما میدانست که مدارا کردن و رعایت حال مشتری بخش اصلی اخلاق بازار است. بازاریهای قدیم اعتقاد داشتند نتیجه این چشمپوشی چیزی از مالشان کم نمیکند بلکه چون خلق خدا را عیال خدا میدانستند و اعتقاد داشتند که این کار از چشم خداوند پنهان نمیماند، اینطور با خدا معامله میکردند و میگفتند این کار روزیمان را برکت میبخشد.
5- سود حلال: در میان بازاریها سود حلال همان سود کمی است که خیلی طبیعی و منطقی باشد. یعنی کاسبی که واسطه بین تولیدکننده و خریدار است سود را آنگونه که مورد انتظار است، در نظر میگیرد. قدیمیها اعتقاد داشتند برکت در همان سود کم اما حلال است. آنها به جای اینکه به سود زیاد و مشتری کم فکر کنند، به سود کم و مشتری زیاد فکر میکردند.
6- جنس مرغوب و خالص: در بازارهای قدیمی اینکه خوشنام باشی و مردم تو را به درستی بشناسند، شرط اساسی کاسبی بود. برای همین کاسب اعتبار و آبرویش را با آوردن جنس نامرغوب و کالای تقلبی ضایع نمیکرد. اساس برکت کسب به همان خلوص جنس و دوری از تقلب و مردمفریبی بود. نتیجه آن هم مشتری زیاد و برکت زیاد بود.
7- اخلاق خوب: یک کاسب خوب مشتریاش را با اخلاق خوبش جذب میکرد. در میان یک راسته بازار که همهشان یک نوع جنس را میفروختند مردم ترجیح میدادند سراغ کاسبی بروند که روی خوش و اخلاق خوب دارد. همین افزایش مشتری هم کسب و کار را رونق میداد و روزی را میافزود. مردمداری کاسب بیشتر از هر چیزی باعث رونق کاسبی و افزایش روزیاش میشد.
8- نبود رشوه و ربا و نزول: بسیاری از بازاریهای قدیمی برای آموختن فقه بازار شاگرد علمای زمان خودشان بودند و همزمان با کاسبی درس بازار هم یاد میگرفتند. فقه بازار را برای این میآموختند تا جزئیات حلال و حرام کسب خودشان را خوب بشناسند تا از روی ناآگاهی و ندانسته مال حرام وارد زندگیشان نشود. اگر کاسبی متهم میشد به رشوه و نزول و ربا دیگر آبرویی برای کاسبی نداشت و در واقع همه سرمایهاش به باد رفته بود. در حقیقت همین حساسیت بر حلال و حرام، روزی کاسب را زیاد میکرد.
9- کار خیر و گلریزان و حل مشکلات: کاسب جماعت در قدیم فقط یک بازاری ساده نبود که صبح بیاید در دکانش را باز کند و شب هم دخلش را خالی کند و باجیبی پر راهی خانه شود. کاسب در راسته بازار نسبت به همه چیز احساس مسئولیت میکرد. گرفتاریهای مشتریها، مشکلات سایر همسایههای بازار و حتی رهگذران برایش مهم بود. رسم گلریزان که در واقع جمعآوری کمک مالی برای یک نیازمند خاص بود، در میان بازاریها رواج داشت. آنها از مالشان بخشش میکردند، خدا هم طبق وعدهاش روزی آنها را برکت میداد.
10- امانتداری و اعتماد: بازاری قدیمی برکت مالش را نه فقط در برکت دخلش بلکه در افزایش اعتبار و آبرویش میدانست. اگر مردم به یک بازاری اعتماد میکردند زندگی شان را هم به او میسپردند. امانتداری و معتمد بودن در محل و شهر برای یک بازاری همه چیز بود. در واقع اصل برکت در همین بود.
11- اهمیت به نماز اول وقت: به بازارهای قدیمی که سر بزنید خواهید دید در هر راسته یک مسجد بزرگ وجود دارد. مسجدی که همه کاسبان نماز اول وقتشان را در آن میخواندند. کار را تعطیل میکردند تا به واجب خدا اهمیت دهند. آن همه مسجد بدون تردید خالی از نمازگزار نبوده است. کاسب کارش را تعطیل میکرد چون میدانست برکت و روزی را خدا میرساند نه آن مشتری وقت نماز. خدا هم پاسخ این اطاعت را در برکت بر مال او قرار میداد.
انتهای پیام/