صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

گفتاری از علامه محمدتقی جعفری (ره): چرا امام حسین(ع) دشمنان خود را به تفکر دعوت کرد؟

امام حسین (ع) به لشکر شام و کوفه مى‌ فرماید: بیندیشید، بعداً هم من در اختیار شما هستم. من نمى ‌خواهم از دست شما فرار کنم، ولى فقط بیندیشید، که بعدها یک دفعه تمام دنیا، شما را زیر رگبار لعنت قرار ندهد...
کد خبر : 135690

در شادى ‌ها و اندوه‌ ها، خنده ‌ها و گریه ‌ها، با رشد فکرى مى ‌توان یک مقدار خود را بالا کشید. یکى از شعراى بسیار خوش ذوق و با فضل عرب به نام اعثم کوفى، چند بیتى درباره امام حسین (ع) دارد، که فقط یک بیت آن مورد بحث ماست. وی در خطاب به امام حسین (ع) می گوید: «اى پسر پیامبر!، اى پسر على مرتضى، چشمم گریه مى ‌کند (براى تو ناله مى ‌کنم، براى تو مى‌ گریم) اما نه براى پاداش و نه براى این ‌که ثوابى به ‌دست آورم؛ با خودت کار دارم، روحم متوجه خود توست.


** انگیزه ما از گریه براى امام حسین (ع) چیست؟


* انگیزه اول: احساس مظلومیت


شاید نود درصد آنان که براى امام حسین (ع) گریه مى‌ کنند، به ‌خاطر احساس مظلومیت آن بزرگ است که البته همین ‌طور هم هست؛ و مى ‌توان گفت یکى از ابعاد خیلى مهم است. در حقیقت، با این اشک ‌هایى که مى ‌ریزیم، مدافع مظلوم هستیم و مى‌ خواهیم از مظلوم دفاع و حمایت کنیم. خوشا به حالتان، چنین ملتى دیگر مرگ و نابودى ندارند؛ ملتى که بداند باید از مظلوم طرفدارى کند.


پدر امام حسین (ع)، على ‌بن ابى‌طالب (ع) پس از آن‌ که ابن ‌ملجم لعنة الله ‌علیه آن حضرت را زد، به امام حسن و امام حسین (ع) چنین وصیت فرمود: «وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» همیشه، دشمن ظالم و کمک و یار مظلومان باشید.


حالا به همین مقدار که شما مى ‌گویید ما مظلوم را یارى مى ‌کنیم و این اشک هم براى مظلوم ریخته مى‌ شود، خیلى مقدس و بسیار عالى است. خداوند این یارى از مظلوم را از همه شما قبول کند.



براى این احساسات و براى این گریه‌ ها مى ‌توان گفت؛ که آن‌ هم کمى در درون رشدیافتگان است، این است که به نظرشان عجیب مى ‌رسد، که آنان (یزیدیان) عدالت و حق را (یعنى حمایتگران حق را) تباه کردند، بدون این که کوچک ‌ترین دلیلى بیاورند. خدایا، حق و عدالت را چطور این ‌ها کوچک دیدند! آزادى را چه قدر پست دیدند! این ‌ها در حقیقت، نمادى از بدبختى بشر است. آخر، یعنى چه؟؛ امام حسین (ع) هم قبل از وقوع فاجعه چندبار صحبت کردند. حتى فرمود: مهلت مى ‌دهم تا بنشینید کمى فکر کنید. من هم از دست شما فرار نمى‌ کنم. حتى روز عاشورا فرمود: من هستم. من که الان از چنگال شما نمى ‌خواهم فرار کنم. نمى‌ خواهم از این ستون به آن ستون بکنم، ولى فکر کنید که شما با چه کسى طرف هستید؟ اگر حسین ‌بن على این‌ جا هم شهید نشود، بالاخره، چند روز دیگر باید (از این دنیا) برود. ولى شما با ارزش ‌ها طرف هستید و من هم یک نفر انسان هستم.


امروز اگر در این میدان سوزان کربلا، جان و کالبدم وداع نکرد، بالاخره روزى فرا مى ‌رسد که چنین شود. 57 سال دارم و هشت سال دیگر هم روى آن.


شبى از این شب ‌هاى حسینى (محرّم) یکى از آقایان دانشجو گفت: اگر على ‌بن ابى ‌طالب (ع) و مردم، به مالک اشتر امان مى ‌دادند، مالک تاریخ را عوض مى ‌کرد. چرا امیرالمؤمنین (ع) رهایش نکرد که داستان معاویه را برچیند؟


فرض کنید على ‌بن ابى ‌طالب (ع) و مردم، به مالک اشتر امان مى‌ دادند و بعد از پیروزى، خلافت الهى برقرار مى ‌شد، اما باز شما بودید و اولاد آدم بود و اختیارش.


یا، حضرت سیدالشهدا (ع) چند صباح دیگر هم حکومت عادلانه را برقرار مى ‌فرمود. بالاخره کسى مجبور نیست که ابوذر غفارى باشد. ابوذر غفارى با جبر نمى ‌سازد. ما خیال مى‌ کنیم که اگر مثلاً مالک اشتر پیروز مى ‌شد، یا امام حسین (ع) پیروز مى ‌شد، چه مى ‌شد؟ نه! بر بشر اتمام حجت مى ‌شد. چند روز دیگر هم اتمام حجت بیشتر مى‌ شد. اما باز انسان و اختیار او. چون کمال، بدون اختیار نمى ‌شود.


یا، مالک اشتر هم پیروز می ‌شد و على ‌بن ابى‌طالب (ع) پرچم عدالت را چند روز بیشتر به اهتزاز در مى‌ آورد، اما باز شما هستید و غرایزتان، باز انسان است و حالت سودجویى ‌اش، او باید به فکر خودش باشد.


بسیار خوب، ما قرآن را باز مى‌ کنیم و مى ‌بینیم که حضرت ابراهیم (ع) این راه را رفته است. از زمان حضرت ابراهیم (ع) چند هزار سال مى ‌گذرد؟ با این حال؛ «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»: او پیامبرى بسیار راستگو بود. ابراهیم (ع) از عهده آزمایش برآمده است. اى اولاد آدم! آزمایش مى ‌شوید. آماده باشید و از آزمایش در آیید! پدر تو ابراهیم چنین از آزمایش در آمد. سه هزار سال پیش هم باشد، چه اشکال دارد. مگر ابراهیم چند سال در این دنیا بود؟.


به هرحال، اشک ‌هایى هستند که واقعاً بسیار مقدس، و از آن رشدیافتگان است و آن این است که با یک حال شگفتى و بهت نگاه مى ‌کند. آن بهت و شگفتى، گریه مى ‌آورد. یعنى انسان، به اصطلاح مردم، تو مى ‌زند که این‌ ها چه قیافه ‌اى داشته ‌اند؟ در مقابل مردى که سر تا پا حق و حقیقت بود، چگونه فکر مى ‌کردند؟ بعد هم که یزیدیان را پشیمانى فرا گرفت. معلوم مى ‌شود در آن روز، رنگ عدالت براى آن ‌ها چنان مات شده بود که براى دو روز، تاریخ بشر را روسیاه کردند. واقعاً این هم از مسایلى است که مى ‌توان گفت در بعضى ‌ها مؤثر مى‌‌ شود و در اشک انسان ‌ها شرکت مى ‌کند. با این تفاوت که این ‌ها مربوط به کسانى است که مقدارى با اصول و عظمت ‌هاى انسانى و ارزش ‌هاى والاى انسانى سروکار دارند.


* انگیزه دوم: اشک شوق


در بعضى دیگر که خیلى استثنایى است‌ اشک شوق است. در حقیقت، اشک نشاط است، اشک شوق نهایى که خدایا، تو را سپاس مى‌ گزاریم که براى دفاع از ارزش‌ هاى انسانى و براى دفاع از اسلام، چنین قربانى ‌هایى آماده شدند. بدون کوچک ‌ترین پروا به میدان آمده و می فرماید: من خونم را در این راه مى ‌ریزم. این که تبهکاران و نابکاران نابخرد تاریخ، بالاخره با دست افرادى که از بالا ساخته شده ‌اند به زمین مى‌ خورند، یک هیجان درونى دارد که به ‌صورت اشک بیرون مى ‌آید. «جلّ ‌الخالق؛ عظم سلطانک» خدایا، خودت مى‌ دانى چه کار کنى. لذا، مى ‌توان گفت ـ و بعضى از تحلیل ‌گران تاریخ هم عقیده دارند که ـ امام حسین (ع) به‌ عنوان یک فرد آن ‌روز قیام نکرد.


جوامع اسلامى از شنیدن این ‌که مقابل آن طاغوت نابکار، فردى به این عظمت قیام کرده است، در حقیقت همه انسان ‌هاى آن روز پذیرفته بودند، مگر کسانى که سفره ‌هاى رنگارنگ آل ‌امیه آن ‌ها را گول ‌زده بود. ولى انسان ‌ها، از تهِ ‌دل به وضع امام حسین (ع) رضایت دادند. مثل این‌ که آن‌ حضرت را نماینده کل انسانیت دانستند.


این نشاط دارد که انسان ‌ها ـ اگر هم اکثریت دنیا با نابکاران باشد ـ خوشحال باشند که در ردیف اول، حسین‌ بن على (ع) را دارند. نشاط دارد اگر شما در این گروه هستید. اى کسانى که در این دنیا مى‌ گویید؛ گمشده داریم، در گروه چه کسى هستید؟؛ ما در آن گروهى هستیم که ردیف اولش، امام حسین (ع) بود که حتى نگفتند؛ من پسر فاطمه (س) هستم ـ البته در مواردى استشهاد مى ‌فرمودـ از این به بعد براى اتمام حجت گفتند؛ ولى مطلب این بود که: من بر مبناى حق هستم و اگر کسى اعتراض دارد، اعتراض کند؛ اما هیچ‌ کس اعتراض نکرد.


خدایا! بشر این‌ قدر لجاجت داشته باشد که اعتراض کند. چه اعتراضى بکند؟؛ امام حسین (ع) ایستاد و فرمود: «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا» بیندیشید و یک مقدار دسته‌ جمعى فکر کنید، سپس هر حکمى درباره من مى ‌خواهید، انجام دهید. من هم این ‌جا ایستاده ‌ام، اما آخر بیندیشید.


بزرگ ‌ترین نعمت خدا اندیشه است


اندیشه این عظمت را دارد. چرا این قدر عجله مى ‌کنید؟ خیلى دقت کنید. بزرگ‌ ترین نعمتِ خدا اندیشه است.


خامىِ ما را ببینید که کار را انجام مى‌ دهیم، بعداً در فکر مى ‌افتیم که چرا این ‌طور شد؟ پیش ‌از چرا، بگو: به این علت انجام نمی دهم؛ یا به این علت، به این کار خیر اقدام مى‌ کنم. آیات شریفه نیز درباره تفکر و تعقل بسیار اصرار فرموده است.


آن ‌هایى که مى ‌گویند: «ادیان، با تفکر و اندیشه خیلى ارتباط ندارند و فقط تعبد است»، ان شاءالله شوخى مى‌ کنند! آن ‌ها مى ‌خواهند کمى بچه ها خوشحال باشند! آیات قرآن، سر تا پا تفکر و اندیشه است. این ‌جا امام حسین (ع) به لشکر شام و کوفه مى‌ فرماید: بیندیشید، بعداً هم من در اختیار شما هستم. من نمى ‌خواهم از دست شما فرار کنم، ولى فقط بیندیشید، که بعدها یک دفعه تمام دنیا، شما را زیر رگبار لعنت قرار ندهد.


مگر مهاتما گاندى نبود که گفت: «ما کارى نمى ‌کنیم. فقط راهى را پیش گرفته ‌ایم که امام سوم شیعیان پیش گرفت». (قیام جاودانه، محمدرضا حکیمی، ص87).


گاندى پانصد میلیون نفر را حرکت داد. اسم امام حسین (ع) را هم برده است و تا یک مقطع زمانى، روز عاشورا در کشور هند، تعطیل رسمى بود. البته ما وقتى که در سمینار بین ‌المللى هزاره ابن‌ سینا در دهلى ‌نو شرکت کردیم، مصادف بود با ایام عاشورا که فقط به همین کلام گاندى، تعطیل عمومى بود.


نگذاریم حوادث ما را بسازد


آرى، «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ» کمى فکر کنید، کمى بیندیشید. براى انسان هر لحظه امکان اندیشه نیست. این‌ طور نیست که اولاد آدم هر کارى که مى ‌کند، در هر لحظه بنشیند و اندیشه منطقى داشته باشد. اما در کارهای خود، مغز را آمادۀ فکر کنیم؛ یعنى این ‌گونه نباشد که بگذاریم حوادث ما را بسازد. وقتى که خود را آماده کنیم، تا آن‌ جا که قدرت داریم، با اندیشه و با فکر پیش برویم.


اى صاحب ‌نظران علوم انسانى! شما مى ‌خواهید درباره چه چیز بحث کنید؟ بشر در این‌ جا چه قیافه ‌اى را مى ‌خواهد نشان دهد؟ و در آن ‌جا چه قیافه ‌اى مى‌ خواهد، نشان دهد که مى‌ گوید یا اباعبدالله، آیا مى‌ گویى ما تو را رها کنیم برویم؟.


امام حسین (ع) در شب عاشورا فرمود: هوا تاریک شده است، بروید. هر کسى دست یکى از اهل ‌بیت مرا و اهل ‌بیت خود را بگیرد و برود.


ما حق و حقیقت را مى‌بینیم


من خواهش مى‌ کنم در این عبارات دقت کنید. یکى از این ‌ها گفت: «یا اباعبدالله!، حتى اگر زندگانى ابدیت داشت و اصلاً مرگ نبود، ما پشت این چشم‌ ها شکوهى دیده ‌ایم که نمى ‌توانیم تو را رها کنیم. کجا برویم؟ ما حق و حقیقت را مى ‌بینیم».


واقعاً آنان بر زمان و دنیا سوار شدند و به فراسوى زمان قدم گذاشتند. کسى که با حقیقت در ارتباط است، براى او هزار سال و میلیارد سال عمر مطرح نیست. حقیقت، مافوق روز و شب و لذت و ألم است، که یاران امام حسین (ع) با یک دیدار به این حال رسیده بودند. آیا نباید ما درباره این ‌ها بحث کنیم؟ ما باید بگوییم، که بشر این استعدادها و سرمایه ‌ها را دارد.


به هرحال، گریه ‌ها و احساساتى که در این حادثه بسیار بزرگ به ‌وجود مى ‌آید، در جریان است؛ حتى در قلم خارجى ‌ها مشاهده مى ‌شود؛ مثل پطروشفسکى استاد دانشگاه لنینگراد که درباره امام حسین (ع) و ایران و تاریخ اسلام کتابى دارد (ترجمه آقاى کریم کشاورز).


امثال این ‌ها با این‌ که شاید اصلاً با دین سروکار ندارند، وقتى به امام حسین (ع) مى ‌رسند، معلوم است که دستشان مى ‌لرزد. یعنى در مقابل عظمتِ عجیبى قرار مى ‌گیرند، با این‌ که شاید اصلاً مذهب را قبول ندارند. اصلاً خیلى دور از این حرف ‌ها هستند، ولى این را صریح مى ‌دانند که در درون امام حسین (ع) چه چیزى هست، در آن هنگام نیز قلم آنان مى ‌گرید. در حقیقت، آدمى احساس مى ‌کند که این قلم، اکنون در حال گریه است، اگرچه کار قلمى خودش را انجام مى ‌دهد.


منبع: منتخبی از سخنرانی علامه جعفری در شب هشتم محرم سال 1372 شمسی.


انتهای پیام/

ارسال نظر