صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۶:۳۴ - ۰۷ مهر ۱۳۹۵

پسر آهنگران:به پدرم می‌گفتند جوانان با صدای‌شما روی‌ مین رفتند/ ظرفیت سیاسی پدرم بالاست

محمدعلی آهنگران می‌گوید که اختلافات امروز که به دلیل مسائل سیاسی بین بعضی از مسئولان دوران دفاع‌مقدس ایجاد شده است، روی مشوش شدن نگاه نسل جدید از دفاع‌مقدس تاثیر مستقیم می‌گذارد.
کد خبر : 121707

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از خبرآنلاین، تا همین چندسال پیش کسی نمی‌دانست او فرزند کیست و چه می‌کند، مثل یک فرد عادی در شبکه‌های اجتماعی حضور داشت. حتی زمانی که عکس ملبس شدنش به لباس روحانیت را روی صفحه‌اش گذاشت کسی نمی‌دانست «محمدعلی» کیست. اما خودش می‌گوید بعدها که عکس خود را در کنار پدش «حاج صادق» روی صفحه‌اش گذاشت، تازه همه فهمیدند که «محمدعلی»، پسر «حاج صادق آهنگران» مداح خوش نوای جبهه‌های جنگ است.


پسر ارشد «حاج صادق» که عاشق طبلگی است از 14سالگی راهی مدرسه عالی شهید مطهری شده تا درس حوزه بخواند و در کنار آن هم البته رشته حقوق را در دانشکاه علامه پی گرفته و حالا نامش در لیست فارغ‌التحصیلان رشته حقوق بین‌الملل دانشگاه لوزان سوئیس ثبت شده است.


او اگرچه پسر حاج صادق آهنگران است، اما منش سیاسی خودش را دارد و یک اصلاح‌طلب تمام عیار است آنهم وقتی که به قول خودش دیدگاه سیاسی پدرش به اصولگرایان نزدیکتر است. او اختلاف سیاسی با پدرش را رد نمی کند اما می گوید با هم رفیقیم.


در مقابل انتقادهایی که به او و جهت‌گیری سیاسی‌اش می‌شود، به طعنه می‌گوید که «محمدعلی» فرزند ناخلف «حاج صادق» است.
با او در فضایی بدون تکلف و صمیمی به گفتگو نشستیم تا تصویر او را در مورد جنگ و راهی که پدر رفته ببینیم و در مورد رویکرد سیاسی‌اش و رابطه‌اش با «حاج صادق» کنکاش کنیم.


متن گفتگو با محمدعلی آهنگران را در ادامه می‌خوانید:
*متولد چه سالی هستید؟
سال 60
* یعنی جنگ که تمام شده شما 7 سالتان بود؟


بله کلاس دوم دبستان بودم. من اهواز به دنیا آمدم و در زمان جنگ همه خانواده در اهواز بودیم و جنگ که تمام شد بعد از پذیرش قطعنامه، به قم آمدیم و 11 ماه قم ساکن بودیم و بعد هم به تهران آمدیم.


* اولین تصاویری که از جنگ و از پدرتان که جز رزمنده ها بودند دارید، چه تصویری هست؟



اولین تصاویری که از کودکی در خاطرم هست طبیعتا از دوران جنگ هست، پدرم چون در زمان جنگ چهره شاخصی بودند و در متن تبلیغات جنگ فعالیت داشتند، خیلی از رفتارها و برنامه‌هایی را در خانه انجام می‌دادند که ما شاهدش بودیم. اولین خاطراتی که از جنگ در خاطرم هست، صدای ضدهوایی‌هایی بود که در نزدیکی خانه ما بود که خاطره خیلی بدی بود. چون گاهی پیش می‌آمد هنگام بازی در کوچه با صدای جانخراش ضدهوایی مواجه می‌شدیم. نبودن‌های پدر هم جز خاطرات تلخ هست. اما خب خاطرات شیرین هم در ذهنم هست. مثلا در ایامی که حمله هوایی زیاد شده بود گفتند که باید در نزدیکی خانه ما یک پناهگاه ایجاد شود. آمدند با بیل مکانیکی فضایی را کندند و آنجا پناهگاه درست کردند و بعد از مدتی این فضا به عنوان محل جبهه بازی ما تبدیل شد. گاهی نیز پدر از جبهه می‌آمد برای ما چتر منور می‌آورد و تفریح ما این بود که این چترها را از بالای پشت بام به سمت پایین می‌انداختیم و آن زمان تفریح وبازی ما این طور بود. (باخنده)


علاقه مردم به پدر به دلیل فعالیتی که می‌کردند هم بخشی از خاطرات جالب آن دوران من است. حسم به جنگ اصلا خوب نیست اما آنچه خوب است، مقاومت و جهاد است. گاهی می‌شنوم که بعضی‌ها به پدرم خرده می‌گیرند که شما چرا جوان‌های ما را راهی جبهه کردید، آنها با صدای شما روی مین رفتند.
* یا برخی می‌گویند که مثلا این تبلیغات باعث تهییج می‌شده است و...
برخی می‌گویند که بسیاری از افرادی که در جنگ به شهادت رسیدند به دلیل هیجانی بود که با صدای ایشان به وجود آمده و ایشان مقصر شهید شدن بسیاری از افراد در دوران دفاع مقدس هستند. اتفاقا من برای این، یک خاطره هم دارم. خاطره‌ام به چند سال پیش بازمی‌گردد که با پدر و خانواده از تهران به سمت اهواز بازمی‌گشتیم. همین‌طور که در فرودگاه منتظر بودیم، یک دختر خانمی نزدیک پدر من آمد و خیلی با ناراحتی و شکایت به پدرم گفت که «من خیلی کم سن و سال بودم پدرم شهید شد، من و مادر شما را مسئول شهید شدن پدرم می‌دانیم و هرگز شما را نمی‌بخشیم. همیشه هم شما را نفرین می‌کنیم. چون پدرم تحت تأثیر صدای شما کشته شد و من هیچ‌وقت شما را نمی‌بخشم.». این برای من خیلی تعجب داشت که وسط همه طیب الله و اینکه برخی می‌گفتند حاج آقا بیایید با هم عکس بگیریم و این طور صحبت‌ها، کسی بیاید و ابوی را به چالش بکشد. در عین حال من کنجکاو شدم که پدر از این چالشی که دربرابرش پیش آمده، چطور عبور می‌کند. یک مقدار هم پس ذهنم به این دختر حق دادم که شاید پدرم مقصر باشد و برایم مهم بود که پدرم چه جوابی می‌دهد. چون اگر کسی منطقی برای کارش داشته باشد، محکم جواب می‌دهد.


از آنجا عبور کردیم و رفتیم سوار اتوبوس شدیم که به سمت هواپیما برویم. پدر دراتوبوس طوری طراحی کرد که نزدیک آن دختر خانم بایستد. پدر به ایشان گفت «شما سطح پدرتان را خیلی پایین آوردید، هیچ کدام از شهدای ما اینگونه نبود که با تأثیر گرفتن از یک صدا زندگی عادی و زن و بچه خودشان را رها کنند و خودشان را به کشتن بدهند. ممکن است انگیزه ایجاد کرده باشد اما اینطورنبود که پدر شما در یک سطحی اینقدر نازل به دلیل آنکه تحت تأثیر یک صدا قرار گرفتند، خودشان را به کشتن بدهند. اول اینکه پدر شما شهید شده است و ثانیا برای دفاع از کشور رفته‌اند، کشور دچار حمله نظامی شده بود. همه مردم تلاش می‌کردند که از کشور و ناموسشان حفاظت کنند، منم کسی بودم که مشابه همه مردم از توانم برای دفاع استفاده کردم. متاسفم که پدرتان شهید شده است اما جا دارد که افتخار کنید».


سوار هواپیما شدیم و سفر تمام شد. وقتی داشتیم از سالن پرواز بیرون می‌آمدیم، آن دختر نزد پدر آمد و برای آن صحبتی که کرده بود، نه اینکه عذرخواهی کند، اما گفت که دلیل گفتن این حرفها برای این بود که بعد از شهادت پدرم ما خیلی آسیب دیدیم و هیچکس به ما رسیدگی نکرد.


این همه جز مواردی است که با توجه به کارهایی که پدرم در سالهای جنگ انجام دادند قابل تذکر است، ایشان با توجه به هنری که داشت، هنرش را در خدمت دفاع مقدس به کار برد. من هم تصورم این است که هیچ‌کس به خاطر شنیدن صدا نمی‌رود خودش را به کشتن بدهد. شما تا یک جایی با تاثیر گرفتن از یک صدای حماسی جلو می‌روید اما از یک جایی جلوتر که با توپ و خمپاره مواجه می‌شوید، آنجا همه موارد دیگر جز ایمان و اعتقاد رنگ می‌بازد. متاسفانه مثل بعضی از شبهاتی که در مورد شهدای حرم ایجاد می‌کنند و می‌گویند اینها پول گرفتند و رفتند، این خیلی بی‌انصافی هست.
* به عنوان کسی که جز هم‌نسلی‌های من هستید اگر بخواهید توجیهی برای هم سن های خودتان داشته باشید، توجیهی که شاید تحت تاثیر نگاه پدرتان هم باشد چیست؟


من تصورم این است که کسانی که به پدر من یا حتی به مسئولان ایراد می‌گیرند، کسانی هستند که جنگ را درک نکردند، به خصوص دهه هفتادی‌ها که سال‌های پس ازجنگ را نیز درک نکردند. من گمان می‌کنم بسیاری از این انتقادات به دلیل است که آن انگیزه‌های اصلی که پدران ما برایش جنگیدند به درستی بیان نشده است یا کسانی که خود را مدعی دفاع‌مقدس و شهدا می‌دانند، اینها خودشان را اسیر سیاست‌بازی و حزب‌بازی‌ها کرده‌اند و یا در کار اجرایی‌شان ناکارآمد بوده‌اند. این ناکارآمدی موجب شده است تا ابهامی نسبت به گذشته آنها هم به وجود آمده است.


مردم می‌گویند شما که الان اینقدر ناکارآمد هستید حتما آن زمان هم ناکارآمد بودید، ما برای تبیین دفاع‌مقدس نباید نگاه اسطوره‌ای داشته باشیم. ما در بعضی از عملیات‌ها شکست خوردیم، لازم است که بیاییم و بگوییم چرا شکست خوردیم. دلایل اینکه جنگ بعد از فتح خرمشهر ادامه یافت چه بود؟ دلایل پذیرش قطعنامه چه بود؟ اگرصداقت در پاسخگویی وجو داشته باشد و اینکه اگر کوتاهی صورت گرفته باشد، پاسخی داده شود، خیلی از این سئوال‌ها ایجاد نمی‌شود. اگرنتوانیم به سئوالات اساسی که پیش می‌آید پاسخ بدهیم، خیلی از این ارزش‌هایی که امروز از آن حرف می‌زنیم قابل دفاع نخواهد بود. از یک جای کار ما ایرادی پیدا کرده است و به واسطه این ایراد هرکسی نمی‌تواند میان کسی که با ایمان و اعتقاد جنگیده است با کسی که جنگ را پله‌ای برای قدرت طلبی‌های خودش قرار می‌دهد تشخیص دهد.


* چند فرد بودند که در دفاع‌مقدس خیلی چهره بودند، مثل آقای هاشمی یا محسن رضایی. الان می‌بینم که مثلا فردی همچون محسن رضایی، در مواردی آقای هاشمی آن دوران را مورد انتقاد قرار می دهد، یا بالعکس، این تعارض‌هایی که بین آدم‌های دوران جنگ می‌بینیم که شاید به قول شما یک مقدار دچار سیاست‌بازی شده باشد، حتی ابهامات را برای نسل جدید بیشتر می‌کند، مثلا دهه هفتادی‌ها باید در این میان چه چیزی متوجه شوند؟مثلا خود شما دچار تردید نشدید؟



به هر حال یک بخشی از مسیر آشنایی با دوران دفاع‌مقدس گفته‌های کسانی هست که در آن زمان نقش داشتند. اما بسیاری از متون تاریخی چیزی نیست که افراد در مورد آن اختلاف داشته باشند. من با شما موافقم که این اختلافات امروز که به دلیل بعضی از مسائل سیاسی بین بعضی از مسئولانی که در دوران دفاع‌مقدس صاحب مسئولیت بودند ایجاد شده است، روی مشوش شدن نگاه این نسل جدید از دفاع‌مقدس تاثیر مستقیم می‌گذارد. بله حتما زمان جنگ بین مسئولان کشور اختلاف بوده است. برخی اختلاف‌ها اینقدر عمیق می‌شد و زاویه‌ها افزایش پیدا می‌کرد که امام وارد می‌شدند. به هر حال جنگ بود و شرایط خاصی داشت. نمی‌توان با شرایط الان کشور سال‌های جنگ را تحلیل کنیم. سالهای جنگ را باید با مقیاس‌های خودش تحلیل کرد و در مورد وزن هر آدمی در آن باره نظر داد. به هر حال افراد سهمی در مورد شناخت دفاع‌مقدس دارند، اما واقعیت‌ها و نتایج واخباری که الزاما سندش افراد نیستند و یا مجموعه افرادی که در جنگ حضور داشتند اجماع دارند که اتفاقی افتاده و امام تصمیم گرفته است، به شناخت کمک می‌کند.


اما بیان تاریخ باید به دور از تحلیل باشد. فرض کنید مثلا من می‌خواهم در مورد وقایع انقلاب حرف بزنم، نمی‌توانم در مورد مرحوم منتظری و طالقانی یا بازرگان حرف نزنم، اگر بخواهم تاریخ را نشان بدهم، باید هرآنچه که در گذشته اتفاق افتاده است را بگویم.


یک خاطره از خودم بگویم، سال 93 قرار شد صدا و سیمای مرکز خوزستان مستندی از ابوی بسازد. من هم به عنوان پسر بزرگ ایشان و کسی که خاطرات مستقیم از ایشان دارم طبق نظر کارگردان در مورد برخی از مسائل مثل شعر شیعه حرف زدم. چند ماه پیش که این مستند ساختنش تمام شد، اولین بار ازشبکه افق پخش شد. من دیدم که تمام صحنه‌هایی که از بنده بود کاملا حذف شد، گویی که اصلا حاج صادق پسری به نام محمدعلی آهنگران نداشته، ندارد و انشاءاله در آینده هم نخواهد داشت. حالا برای من چندان مهم نبود و موضعی هم نگرفتم. بعد پریشب دیدم که صدا و سیمای آذربایجان غربی این برنامه را بدون سانسور پخش کرد، می‌خواستم از آن مدیری که تاریخ را بدون سانسور بیان کردند تشکر کنم. جالب بود که اسم مستند هم «روایت صادق» بود و می‌خواستند مثلا روایت صادقانه از زندگی پدر باشد، خب شما که می‌خواهید روایت صادقانه داشته باشید، نمی‌توانید فرزند ارشد ایشان که در زمان جنگ به دنیا آمده است و بیشترین تاثیر از جنگ را داشته را حذف کنید. حالا فلان مدیر ممکن است از محمدعلی به دلیل نگاه سیاسی‌اش خوشش نیاید، اما بنا نیست تاریخ را اینگونه روایت کنیم که خودمان خوشمان می‌آید و انتظار داشته باشیم مردم بقیه روایت‌های ما از تاریخ را بپذیرند. من علاقه‌ای هم ندارم که صدا وسیما من رانشان دهند، نه اینطور نیست، لکن انتقادم به این وجه دفاع‌مقدس است که برخی به دلایل سیاسی و اختلافاتی که ریشه در امروز دارد، در مورد فرمانده جنگ صحبت نمی‌کنند و هر چه کاستی بوده به نام آقای هاشمی و موسوی هست. من می‌خواهم بگویم این بیشترین ضربه را به تصور نسل جدید وشناخت آنها از دفاع مقدس می‌زند ما باید واقعیت‌ها را بگوییم، اختلاف‌های ما را که همه می‌بینند اما ارزش‌های دفاع مقدس، تاریخ دفاع مقدس نباید اسیر دعوای امروز ما شود.
* چرا باید محمدعلی آهنگران به نقطه‌ای برسد که برای پدرش تبدیل به هزینه شود. این که شما را حذف می‌کنند یعنی نقطه‌ای در زندگی حاج صادق شده ای که برخی شما را حذف می کنند؟
وقتی سئوال شما معنا میابد که محمدعلی را ذوب شده در حاج صادق بدانید. به هر حال حاج صادق دیدگاهی دارد و فرزندان او از جمله فرزند ناخلفش محمدعلی آهنگران دیدگاهی دارد. (خنده) پدر دارد زندگی خودش را می‌کند و من هم یک آخوند بودم که تحصیلات دانشگاهی داشتم که به دیدگاهی رسیدم و طبیعی است که مستقل از پدر زندگی می‌کنم. من منبر می‌روم و حرفهای خودم را می‌زنم. جامعه هم حتما به بلوغ رسیده است که میان پدر و پسر تفکیک کند. این طبیعت تفاوت نسل‌هاست، من البته به پدرم افتخار می‌کنم، خوشحال می‌شوم که بگویند محمدعلی پسر حاج صادق آهنگران است. اما نظرات من مربوط به خودم است، حالا ممکن است جامعه به اعتبار اینکه پسر آهنگران هستم، گوشش را تیز کند ببیند من چه می‌گویم. اما آنچه که من می‌گویم نظرات پدر نیست و این طور هم نیست که آنچه ایشان به آن معتقد است من به آن اعتقاد داشته باشم. لازمه یک جامعه آزاد و متکثر این است که هر کسی محصول اندیشه خودش را ارائه دهد.


اینکه می‌گویید هزینه، طبیعتا در کشوری که همه چیز افراد در اتمسفر سیاسی قرار دارد، طبیعی است که هر کاری من انجام بدهم یک طرف سیاسی خوشش بیاید و یک طرف دیگر خوشش نیاید. ممکن است آن گروه سیاسی که خوشش نمی‌آید برای شما هزینه درست کند. این سئوالتان خیلی زبلی بود. یعنی الان حاج صادق بابت من دارد هزینه می‌دهد؟ (خنده)


* حاج صادق آدمی هست که چپ و راست ردش نمی‌کنند، یعنی به عنوان آدمی که حتی اگر وجهه سیاسی به او بدهند چپ و راست او را قبول دارند. ولی از یک جایی یک پسر حاج صادق می‌شود نقطه‌ای که افرادی مثلا از جریان اصولگرا شما را نقطه فشار بر پدرتان می کنند. به هر حال شما آدمی هستید که اصلاح‌طلب‌ها قبولتان دارند اما اصولگراها شما را نمی‌پذیرند.
بله این نگاه وجود دارد، چون اختلاف نظر در جامعه هست. من و پدرم در بعضی امور اصلا اختلاف نظر نداریم.
* میشود مصداق بگویید.
بله می‌گویم اما من سخنگوی ایشان نیستم. در رابطه پدر و پسری می‌گویم. ما در اصل انقلاب، اعتقاد به قانون اساسی، امام، ولایت‌فقیه و شخص رهبر انقلاب باهم هیچ اختلاف نظری نداریم. اتفاقا ولایت‌پذیری را در جایی می‌بینم که رهبری برخلاف نظر سیاسی من حکمی را بدهند و من به اعتبار اعتقادی که به ولایت‌فقیه دارم، آن حکم را بپذیرم. این خیلی نقطه قوتی نیست که اتفاقا رهبری آنچه را بگویند که جناح سیاسی من می‌پسندد. این هم می‌تواند نوعی دفاع از ولایت باشد اما ولایت‌پذیر واقعی کسی است که سلیقه‌ای دارد اما به حکم رهبری هر چند برخلاف نظرش باشد، توجه می‌کند. هر چند معتقدم رهبری چتر پدرانه‌شان بر هر دو جناح گسترده است. نظام هم یک نظام متکثری است که از هر رنگی در آن وجود دارد. خود رهبری هم اشاره کردند که حتی دیدگاه مخالف با رهبری به معنای ضدیت با نظام نیست. من در این موضع با پدر اختلافی ندارم اما در سلایق سیاسی ممکن است ایشان به دلیل شرایط اجتماعی و مراعات‌هایی که می‌کند و خاطراتی که از ایشان در زمان جنگ در ذهن مردم هست، به مخاطره نیفتد، ملاحظه کنند. نگاه ایشان ممکن است متفاوت از من باشد، خیلی از برزگان هستند که نگاهشان با فرزندشان متفاوت است مانند آیت‌الله جنتی و پسرشان. اما با وجود این تفاوت نه آیت الله جنتی علیه فرزندش بیانیه داده است و نه پسر این کار را کرده است. بنده صمیمی‌ترین رابطه رفاقتی را با پدرم دارم.
* پس این حرف‌هایی که گفته می‌شود که پدرتان با شما قطع ارتباط کرده است و...
دروغ هست. یعنی چه حاج صادق با پسرش قطع رابطه کرده است؟ بنده خلاف اسلام و انقلاب که حرفی نزدم، من یک دیدگاه سیاسی دارم. پدرم ظرفیت سیاسی‌شان بالاست، چون دو برادرشان هم دیدگاهشان مغایر با پدر هست و تا حدودی نزدیک به من است، اما در خانواده ما این گونه نیست که قطع ارتباط کنیم.
*درمورد این اختلاف دیدگاهتان اصلا با هم حرف می‌زنید؟
نه! اصلا موضوع مشترکمان نیست. موضوع مشترک من و پدرم مسائل بیان یک روایت یا نقل از عرفا هست یا فرض کنید مباحثاتی در مورد عاشورا با هم داریم یا بعضی از فعالیت‌های فرهنگی که ایشان انجام می‌دهند صحبت می‌کنیم. بله دیگرانی که این فضا را نمی‌پسندند تلاششان این بوده که پدر علیه من موضع بگیرد.
*نه اینکه صرفا موضع‌گیری کنند. مثلا اینگونه نبوده که حاج صادق بخواهند بخاطر نوعی از مواضع سیاسی تان به شما تشری بزنند و شما را نقد کنند؟
چرا ممکن است در مورد دیدگاه‌های سیاسی با هم مباحثه داشته باشیم ولی پدر من آدمی نیستند که در مورد اشخاص نظر دهند. اصلا ویژگی ایشان این است که در مورد قضاوت کردن افراد خیلی مراعات می‌کنند. کسانی که ما راحت می‌گوییم این فرد ضدانقلاب است، پدر می‌گوید مراعات کنید ایشان عالم و روحانی هست، راجع به هر عالم و روحانی نباید قضاوت کنید. بله ایشان نسبت به رهبری بسیاری ملتزم و اهل احتیاط هستند، اما عقیده خودشان را بر دیگران تحمیل نمی‌کنند. در خانه فضای آرام و خوبی داریم.
* چند نفر هستید؟
غیراز بنده، حسین آقا، زهرا خانم خواهرم و آقا سعید فرزند کوچک خانواده.
* یعنی شما از دهه 60 تا 70 هم در خانواده دارید؟
بله. سه نفر دهه 60 هستیم و یک نفرمان دهه 70.
* نگاهی که الان شما به پدرتان دارید با برادرتان که دهه هفتادی است یکسان است؟ یعنی نحوه برخوردتان یکسان است؟ می‌خواهیم فضای خانه شما را با فضای کل جامعه مقایسه کنیم. یک فرمانده جنگ در خانواده‌اش که بچه‌هایش مقاطع سنی مختلف هستند، چگونه تحلیل و نگاه می شود. همین نگاه را ما در جامعه هم داریم. شما هم این تفاوتها را در منزل حس کرده اید؟
بله. مثلا در سال84 من به آقای هاشمی رای دادم، بقیه افراد خانواده و بستگان پدر هر یک به یک کاندیدا رای داد، آقای لاریجانی، معین، قالیباف، احمدی‌نژاد، کروبی و مهرعلیزاده. فضای خانواده متکثر است و از قبل جنگ هم تفکرات متفاوت داشتیم. مثلا عموی بنده، آقا حمید قبل از انقلاب با آقای دکتر یزدی و طیف نهضت آزادی فعالیت می‌کردند یا عموی دیگر من آقای دکتر مجید دیدگاهشان بسیار به بنده نزدیک است. ایشان جز اقتصاددانانی بود که نامه انتقادی به احمدی‌نژاد نوشتند.


خدا رحمت کند پدربزرگم هر زمان من را می‌دید احوال آقای خاتمی را از من می‌پرسید. این تکثرها برای جامعه‌ای که فقط دیدگاه سیاسی مطرح نیست، رنگ می‌بازد و تفاوت مذاق سیاسی چندان خودش را نشان نمی‌دهد. پدرم اتفاقا بسیار انسان آزاداندیش و دموکراتی است. مثلا آقا سعید که متولد دهه 70 هست همچون بسیاری از دهه هفتادی‌ها نگاه خاص خود را در پوش و نحوه رفتار و ... دارد.


حالا اگر بخواهم نقبی به جامعه بزنم، یکبار آقای حدادیان که با ما رابطه خانوادگی دارد می‌گفت که امکان ندارد شما بتوانید در یک خانواده یک تفکر را حاکم کنید. مگر می‌شود که شما در جامعه‌ای که اینقدر تکثر وجود دارد تفکر یکسان ایجاد کنید. اگر کسی بیاید و بگوید من توانستم کاری کنم که همه اعضای خانواده‌ام شبیه من فکر کنند، اتفاقا معلوم است که در آن خانواده نفاق وجود دارد. بسیاری از مشکلاتی که در جامعه داریم به دلیل این است که در جامعه نفاق وجود دارد. نفاق در جامعه دینی معنا میابد، یعنی شما یک عقیده دارید برای حفظ یک مصلحتی طور دیگری رفتار کنید و خودسانسوری کنید، این یعنی نفاق و این نفاق آفت یک جامعه خدا محور است.
خوشبختانه آن چه که ما متاثر از پدر هستیم، این است که ایشان ما منافق تربیت نکرد و ایشان همیشه صداقت را حفظ کردند.


* این اختلاف دیدگاه شما در مورد جنگ هم اتفاق افتاده است؟ التبه نه در کلیت جنگ.
کمتر وجود دارد. چون من به پدرم در مورد جنگ به عنوان منبع دست اول دفاع مقدس نگاه می‌کنم به خصوص چون خیلی محتاط هستند که در مورد چیزی که اطلاع ندارند نظر نمی‌دهند. اینجور نبوده که من به خودم اجازه بدهم کاری که در مورد دفاع مقدس کردند را به چالش بکشم، کاری که فرماندهان نظامی کردند به خود فرماندهان باز می‌گردد، چون ایشان فرمانده عملیات و تیپ و محوری نبوده‌اند که بگویم چرا در فلان عملیات این کار را کردید. هیچ وقت بحث چالشی با پدر نداشتیم.
* یعنی شما به عنوان دهه شصتی انتقادی از اتفاقات دوران جنگ ندارید؟
حتما دارم. اما مگر با یک عده قدیس در روسای دوران جنگ طرف هستیم؟ ما نباید نگاه صفر و صدی نباید به دفاع مقدس داشته باشیم. عده‌ای عملکرد مناسب داشتند و در جایی دیگر عملکردشان درست نبود. تحلیل این هم به عهده کسی است که اشراف و اطلاعات دارد و با ابزار علمی می‌تواند تحلیل کند. من می‌توانم سئوال داشته باشم اما نمی‌توانم قضاوت کنم. ایراد جدی نسل ما این است که پیش از اینکه سئوال کنند، قضاوت می‌کنند.
* زمان فتح خرمشهر شما اهواز بودید؟ خاطره‌ای دارید؟
بله اما خب خیلی کم سن و سال بودم، خیلی خاطره از فتح خرمشهر ندارم، اما از سقوط و فتح فاو خاطره دارم. آن زمان 5-6 سالم بود. امام را خیلی خوب یادم هستند و حتی تهران را به خاطر جماران و امام یادم می‌آید. عیدی‌هایی که امام به ما می‌دادند به خوبی در خاطرم هست که هنوز آنها را دارم.
* چه چیزهایی عیدی میدادند؟
یکبار یک 5 ریالی و سال آخر هم یک 10 ریالی به من دادند.
* از چهره‌های نظامی و سیاسی چه کسانی در خانه شما رفت و آمد داشتند، یادتان هست؟
آقای محسن رضایی، آقای فروزنده، شهیدان زین‌الدین و باکری و بسیاری از فرماندهان و چهره‌های نظامی و فرهنگی به خانه ما می‌آمدند و هنوز هم با بعضی رفت‌وآمد داریم.
* آقای آهنگران نگاهی که به بچه‌های شهید وجود دارد، این هست که به آنها می‌گویند بچه سهمیه‌ای، نگاهی که باعث شده بعضی از فرزندان شهید به همین دلیل منتقد رفتار پدرشان شوند یا حتی سکوت کنند و از پدرانشان حرفی نزنند، شما با این بچه های شهید مثل اقای باکری دوستی دارید، شده که گله هایی از آنها بشنوید یا...
بله من با احسان رفاقت دارم. به هر حال هر حکومتی برای کسانی که در راه دفاع از آن کشور هزینه دادند، امتیازات ویژه قائل می‌شود. آمریکا برای آنهایی که در جنگ کشته شده‌اند و یا آسیب دیده‌اند، حقوق‌های خاص در نظر می‌گیرد. وظیفه یک حکومت این است که به کسانی که برای دفاع از مرزهای کشور رفته‌اند و هزینه داده‌اند،رسیدگی کند. بله زمانی هست که شما این امتیاز و خدمتی که می‌خواهید به این خانواده بدهید با شیوه تبعیض‌آمیز ارائه می‌دهید و احساس تبعیض به وجود می‌آورید، ممکن است واقعا هم تبعیضی نباشد اما احساس تبعیض حتی بدتر از خود تبعیض هست.


می‌خواهم بگویم کسی که پدرش را در کودکی و نوجوانی از دست داده است و مادرش به زحمت او را بزرگ کرده است، حکومت در برابر او وظیفه دارد که برای او کاری انجام بدهد. خیلی از این مسائل به دلیل ناملایمات سیاسی و عدم کارآمدی حکومت در انجام وظایف خودش است. چون جامعه ما یک جامعه ایدئولوژیک است، یعنی منِ صاحب قدرت، چون دارای ایدئولوژی هستم و تمام منافع و مضرات را حول محور این ایدئولوژی تعریف می‌کنم، معتقدین این نگاه خودی به حساب می‌آیند و یک عده‌ای هم غیرخودی می‌شوند. یعنی حقوق شهروندی را تحت تأثیر یک سری امتیازات عقیدتی و ایدئولوژیک قرارمی‌دهیم. برای همین بعضی دانشجو سهمیه‌ای و بعضی هم غیرسهمیه‌ای می‌شوند.


درواقع نارضایتی از جای دیگری وجود دارد که دامن دفاع مقدس و شهدا و خانواده‌هایشان را می‌گیرد و برای همه این نگاه‌ها هم نمی‌شود جواب یافت و لازم هم نیست جواب بدهیم چون گیر کار جای دیگری است و به اصل دفاع مقدس و شهادت ارتباطی پیدا نمی‌کند.
* شما چقدر از رانت پسر آهنگران بودن استفاده کردید؟


ما سهمیه‌ای نبودیم، ما به واسطه ایثاگری پدرم سهیمه‌ای نداشتیم چون پدرم در تمام سابقه 90 ماهه جبهه خود مجروح جنگی نشد. مدرسه‌ای که رفتیم مدرسه عادی بود. اما در مورد خدمت سربازی قانونی وجود دارد من و برادرم حسین از آن قانون بهره‌مند شدیم و از خدمت سربازی معاف شدیم که البته همین معافیت هم در زمان صلح است و اگر جنکی اتفاق بیفتد سربازی ما هم شروع می‌شود. ما و بسیاری دیگر که پدرانشان سابقه جبهه دارند از این امتیاز استفاده کرده‌ایم، اما دیگر استفاده خاصی نکرده‌ام چون پدر هم بسیار ناراحت می‌شوند که از ایشان بخواهیم واسطه بشود و کاری برای ما بکند.


یادم هست که بچه بودم و حدود دوازده سالم بود و خیلی به رانندگی و ماشین علاقه داشتم و دوست داشتم زود به سن رانندگی برسم. یک روز بعد از ظهر که همه خواب بودند، ماشین پدر را که سپاه به او داده بود برداشتم و چند متر با ماشین عقب رفتم و بعد چند بار ماشین را جلو عقب کردم و لذت رانندگی را تجربه کردم. این اتفاق شاید ده دقیقه طول کشید. پدر این را فهمیده بود و به من خیلی اعتراض کرد اما اعتراضش به من این نبود که چرا سوار ماشین شدی، اعتراضش این بود که این ماشین برای سپاه هست و برای کار اداری و نباید از ماشین بیت‌المال استفاده می‌کردی. پدر خیلی با من دعوا کرد و مدتی با من حرف نمی‌زد.


یکبار هم خاطرم هست که می‌خواستم پاسپورت بگیرم و تابستان بود و خیلی هوای اهواز گرم بود. آن زمان هم مثل الان نبود که پلیس +10 باشد باید می‌رفتی اداره گذرنامه و صف می‌ایستادی. به پدر گفتم می‌خواهم پاسپورت بگیرم و بروم کربلا. رئیس اداره گذرنامه هم دوست شماست، یک زنگی به او بزنید که این همه در صف نایستم و من مدارک ببرم و تحویل او بدهم که گذرنامه من را بدهند. بابا گفت که صبح زود برو ساعت 6:30 برو که هوا خنک هست و خیلی هم گرم نیست، اول صف هم بایست که زودتر کارت انجام بشود که دیگر نخواهم برای یک گذرنامه به کسی زنگ بزنم.


بابا هیچ‌وقت به هیچ‌کدام از برادران و خواهران اجازه نداد که بخواهیم از امتیازی بهره‌مند بشویم و اگر مشکلی هم پیدا می‌کردیم از این کارها نمی‌کرد. من البته گاهی از دست او شاکی می‌شدم که چه می‌شد اگر یک زنگی می‌زدی.


اما در کنار این‌ها این طور هم نبود که ما از حاج صادق بهره‌مند هم نشده باشیم. دیگران مثل ایشان رفتار نمی‌کردند، آنهایی که به حاج صادق علاقمند بودند حتما به احترام ایشان اگر جایی می‌رفتیم درها را به روی ما باز می‌کردند. اگر متوجه می‌شدند که ما پسر حاج آقا هستیم برای احترام به پدر به ما هم احترام می‌کردند و به حدیث پیامبر که می فرمایند «المرء یحفظ فی ولده، حفظ حرمت هر مردی در حفظ احترام به اولادش است» عمل می‌کردند و یا اگر در مورد بعضی کارها خواهشی می‌کردیم برای ما انجام می‌دادند. به هر حال یک تفاوتی هست بین افرادی که در جامعه چهره هستند و این برای فرزندان آنها هم تاثیراتی دارد.


اما از نظر موقعیت فعلی و دیدگاه سیاسی که دارم، واقعا اگر می‌خواستم در جریان اصولگرا که ممکن است دیدگاه پدر به آن جریان نزدیک باشد، پیشرفتی بکنم، منبری بگیرم و سخنرانی داشته باشم، نماینده بشوم یا شغل خوبی داشته باشم، یا از حاشیه‌های امنیتی خاصی برخوردار باشم و پیشرفت کنم بسیار برایم خوب بود و از من استقبال می‌کردند. الان هم بسیاری افراد که یک زمانی در شهرک نظامی همسایه ما بودند و باهم زندگی می‌کردیم و بعد نماینده مجلس و نماینده جبهه پایداری شدند، این‌ها همیشه افسوس می‌خورند که چه اتفاقی افتاد که تو از دامن سپاه و شهرک شهید کلاهدوز که همه فرماندهان سپاه بودند سر برآوردی! من محدودیت‌های دیدگاه سیاسی‌ام را هم چشیده‌ام، تلویزیون هم که مرا دعوت نمی‌کند که مهم هم نیست و بسیاری جاها می‌گویند که فلانی هست ما نمی‌آییم و از او خوشمان نمی‌آید. یا عده‌ای می‌گویند من مصداق پسر نوح هستم.
* از این تعبیرات پس زیاد شنیده‌اید؟
بله به خصوص در شبکه‌های اجتماعی این تعبیرات را زیاد دیده‌ام. اینکه تو پسر نوح هستی یا اینکه تو برای پدرت مایه ننگ هستی! اما بیشتر قربان صدقه می‌شنوم.
* این قربان صدقه‌ها به خاطر دیدگاه سیاسی‌تان هست یا پدرتان؟
فکر می‌کنم به خاطر دیدگاه سیاسی‌ام هست. البته به خاطر پدر هم هست نمی‌شود که نباشد. به هرحال حاج صادق آهنگران بخشی انفکاک ناپذیر از هویت من هست، بنده هم نقشی در اینکه پسر آهنگران باشم نداشته‌ام، قبل از تولد برای من یک چک لیست نیاورده‌اند که آپشن داشته باشد و از خدا بخواهم که پسر فلانی باشم و این تقدیر الهی بوده که من پسر حاج صادق شده ام و ایشان هم نقشی نداشته‌اند.


مخالفت‌هایی هم که هست نمی‌دانم به دلیل شخص خود من هست یا پدر. بعضی به دلیل اینکه اساسا از انقلاب و جنگ و نظام اسلامی شاکی هستند به تمام آن چیزهایی که متصل به این نظام می‌شود هم شاکی هستند و به همین دلیل به آقای آهنگران شاکی می‌شوند و به پسرش هم فحش می‌دهند.


بعضی مخالفت‌ها هم به دلیل جریان سیاسی است، یعنی می‌خواهند به آقای خاتمی ابراز نفرت کنند یا مثلا می‌خواهند به جریان اصلاحات حمله کنند و به همین دلیل به من هم که اصلاح‌طلبم حمله می‌کنند. بله من اصلاح‌طلبم و به اصلاح‌طلب بودنم افتخار می‌کنم و هیچ هم احساس شرم نمی‌کنم چون فکرمی کنم که اصلاح‌طلبی در ذات و بن مایه انقلاب وجود دارد. در عین حال برای اصولگرایان هم احترام قائلم. اصولگرایی هم در کشور تفکری است که صاحب رای است. اصلا تفکر اصلاح‌طلبی یعنی اینکه دیگری صاحب حق است، پس از من اگر بگویم که اصلاح‌طلبم و برای حق دیگران احترام قائل نباشم فایده و ارزشی برای من ندارد. هم اصلاح‌طلب و هم اصولگرا دو بال در جامعه امروز ایران هستند که باید حضور داشته باشند.


فضای مجازی هم منافعی دارد و هم مضراتی. منافعش همین گفتگوها و انتقاد کردن‌های بی‌پرواست. اینکه کسی می‌آید به شما می‌گوید از ریختت خوشم نمی‌آید، یا جمعش کن، یا فحش‌می دهد حسنی که دارد این است که من مغرور نمی‌شوم و می‌فهمم که قرار نیست همه به من بگویند طیب الله و فکر برم نمی دارد که خبری است. از طرفی آنهایی که تشویق می‌کنند و احسنت و ای‌والله و قربانت بروم می‌گویند، این هم هم نباید مرا خرسند کند که این‌ها آمدند برای من لایک زده‌اند چه شده است. این افرادی که آمده‌اند برای من لایک زده‌اند اگر من دویست هزار تومان بدهکار باشم می‌آیند بدهی من را بدهند؟ ممکن است بیایند بدهند نمی‌دانم هنوز درخواستی نکرده‌ام. (با خنده)



این‌ها نباید برای کسی توهم ایجاد کند. متاسفانه در سیاستمداران ما توهم زود به وجود می‌آید. طرف می‌رود در یک مسجد سخنرانی می‌کند و چون مسجد پر است فکر می‌کند که دیگر در کشور رای می‌آورد درصورتی که این طور نیست.


یک خاطره ای انتخابات 84 برای شما بگویم. من آن زمان رفته بودم یکی از شهرهای کرمانشاه که آقای محسن رضایی بنا بود بیاید در یک مسجد سخنرانی کند. یک عده هم می‌خواستند از ایشان استقبال کنند. برای آقای رضای تابلو نوشتند که از تو حمایت می‌کنیم و تو رئیس‌جمهور آینده هستی و جلوی پای او گوسفند هم کشتند. من به دلیل کاری که داشتم تا غروب آنجا بودم که غروب بنا بود آقای کروبی سخنرانی کند. دیدم همان آدم‌های که برای محسن رضایی تابلو زده بودند و گوسفند کشته بودند و هورا کشیده بودند، تابلوی محسن رضایی را جمع کردند و تابلوی کروبی را زدند و از کروبی استقبال کردند و برای کروبی هورا کشیدند و برایش گوسفند کشتند و گفتند تو رئیس‌جمهور آینده‌ای!


یک بخشی از این هورا هم، چنین جنبه‌ای دارد و برای من هورا می‌کشد و برای کسی که حاضر نیست با من در یک جلسه باشد هم هورا می‌کشد، کاسبی است دیگر!
* یک جایی اشاره کردید که یکی از اعضای خانواده‌تان به احمدی‌نژاد رای داده بود، الان هم نگاهشان همین است؟
سیاست در خانه ما خیلی اهمیت ندارد که به چه کسی رأی می‌دهید، اما من بنده نگاه سیاسی‌ام را ابراز می‌کنم و می‌گویم که اصلاح‌طلب هستم و قرار است به آقای روحانی رای بدهم، به او رای داده‌ام و بازهم رای می‌دهم. اما در خانه این گونه نیست که بگویم مثلا از سیاست چه خبر؟
* فکر می‌کنید اگر کاندیدا می‌شدید رد صلاحیتتان می‌کردند یا پسر حاج صادق بودن مانع بود؟
بله، حتما. چون کسانی بودند که می‌گفتند اینقدر تند نرو. با خاتمی عکس نینداز و اینقدر پیش ایشان نرو، ما مراعات می‌کنیم که آینده سیاسی‌مان خراب نشود. این افراد رفتند و ثبت‌نام کردند و اتفاقا ردصلاحیت هم شدند. روزی که رد صلاحیت شدند، به آنها گفتم که فرق من با شما این است که من حرفم را زدم و اگر می‌آمدم رد صلاحیت می‌شدم، اما شما حرفتان را نزدید و رد صلاحیت شدید.
هر روز هم یک کلمات و برچسب‌های جدیدی تولید می‌شود و به بقیه هم برچسب می‌زنیم. هر روز هم عمر این برچسب‌ها کم میشود و باید برچسب جدید تولید کنیم.



* پدر شما دینش را به کشور با حضور در جنگ ادا کرد شما احساس ادای دین دارید و برای ادای این دین چه می‌کنید؟
بله حس می‌کنم، حسی که دارم این است که جامعه به سرعت از ارزش‌هایی که با بی‌تدبیری‌ها و عملکرد بد متصدیان جامعه به خطر افتاده، فاصله می‌گیرد.


برای آنکه جامعه‌ای را اداره کنید باید آن جامعه را شناخت و برنامه داشت. قرآن می‌فرماید مردم وقتی فتح و نصرت را در جامعه ببینند نیازی نیست که به زور آنها هول دهید که وارد دین خدا شوند، خودشان فوج فوج وارد دین خدا میشوند؛ اذا جاء نصر الله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا. چرا چون دارند توسعه و نصرت می‌بینند و وقتی فتح نبینند و مدام فساد و ناکارآمدی باشد، فوج فوج از دین خدا خارج می‌شوند.


رسالتی که من به دوش خود حس می‌کنم این نیست که بروم نماینده مجلس شوم، دیدید کسی که می‌خواهد رئیس‌جمهور یا نماینده مجلس شود، می‌گوید احساس تکلیف کردم، عجب! فقط احساس تکلیف در این است که نماینده و رئیس‌جمهور شوید و قدرت به دست آورید؟ احساس تکلیف این نیست که به عنوان یک طلبه یا فعال اجتماعی مشکل مردم را فریاد بزنید؟


زمانی بود که من خیلی شناخته شده نبودم و مشغول درس بودم. زمان عمامه‌گذاری رسم حوزوی است که باید پیش یک عالم برویم که عمامه را سر کنیم. من سال 92 در همان نمازخانه ساده دفتر آقای خاتمی ملبس به لباس روحانیت شدم. این را دوست داشتم در فیس‌بوکم گذاشتم. چند ماهی این روی صفحه من بود و بعدش یک عکس از پدرم گذاشتم. یک خبرنگار این دو عکس را منتشر کرد که پروفایل فیس‌بوکم خیلی مخاطب پیدا کرد. ظرف کمتر از سه هفته از 800 نفر، به پنج هزار نفر رسیدید و بعد صفحه‌ای جدید باز کردم که مخاطبانش به 13 هزار نفر رسیدند. تا یک مدتی هر عکسی می‌گذاشتم تیتر میشد، به خودم آمدم که از این فرصتی که جامعه در اختیارم قرار داده است استفاده کنم و حرف بزنم و حرف درست بزنم. حالا هم می‌بینید که فعال شده‌ام.
* یعنی در همین حد کافی هست؟
حتما کافی نیست ولی تاثیرگذار بوده. شبکه‌های اجتماعی ابزاری است که جامعه را به شدت متحول می‌کند و مدیران جامعه مثل همیشه عقب هستند، در مورد شبکه‌های اجتماعی هم عقب هستند. مثلا مدیران به خودشان می‌آیند و می‌بیند که در تشییع جنازه آقای پاشایی چه خبر است. از چه کانالی این افراد جمع شده‌اند، نه تلویزیون ما و نه روزنامه‌های ما تبلیغ نکرده‌اند پس از چه کانالی بوده است؟


امروز من معتقدم به عنوان یک طلبه بیان روشنگری‌ها از طریق شبکه‌های اجتماعی وظیفه من است و به نظرم موثرتر از این است که نماینده مجلس و نماینده شورای شهر بشوم. هیچ علاقهای هم به نماینده شدن ندارم.
* در بعد نظامی چطور؟ اینکه مثلا به عنوان مدافع حرم و به عنوان یک نظامی وارد میدان شوید.
با مدافعین حرم موافقم. هرچند مدافعان حرم به نوعی فیلتر می‌شوند که افرادی همچون من ممکن است جایگاهی نداشته باشند. ولی همیشه دوست داشتم.
یعنی دلیل نرفتنتان را سیاسی می‌دانید؟
نه، به هر حال آنهایی که می‌روند، از یک پروسه‌ای می‌گذرند. من چون تصورم از کاری که ایران در سوریه می‌کند این است که کمک مستشاری نظامی است، یعنی اینکه عده‌ای از فرماندهان خبره ارتش و سپاه ما کنار فرماندهان سوریه و عراق قرار می‌گیرند و به آنها مشورت می‌دهند. من هیچ دانشی در امورنظامی ندارم که بروم متسشار نظامی بشوم.
من چون سربازی نرفتم و آشنا به استفاده از سلاح نیستم گمان می‌کنم به اندازه کافی رفتند، چون الان جلوی آنها هم گرفتند.
* خب اگر شرایطی پیش آمد.


اگر تکلیفم باشد، که امروز رفتن من باعث نجات کشورم می‌شود می‌روم. یعنی واجب عینی شود می‌روم. اما اگر واجب کفایی باشد افراد دیگری هستند مسائل نظامی بهتر از من بلدند و انگیزه‌های بیشتری دارند، آنها هستند که بروند. هنوز مثل خیلی‌های دیگر در موقعیتش قرار نگرفتم که در این مورد بخواهم تصمیم بگیرم. با همه تحلیل‌هایی که به فلسفه اعزام نیرو دارم، ولی برای کسانی که مدافع حرم و شهید شدند بسیار احترام قائل هستم. برای قاسم سلیمانی خیلی احترام قائل هستم، صرف نظر از اینکه با ایشان رفت و امد خانوادگی داریم.


این استدلالی که اگر آنها امروز در آنجا نجنگدند فردا باید در کرمانشاه بجنگیم، این را قبول دارم.


* نگاه شما به سردار سلیمانی چیست؟



من سردار سلیمانی و سردار سلیمانی‌ها از جمله پدر خودم را جزو افرادی می‌دانم که کشورمان به خاطر حضور آنها آرام است. ما در ناامن‌ترین منطقه جهان، آرام‌ترین کشور را داریم، در تهران یک ترقه نمی‌ترکد و این به خاطر حضور قاسم سلیمانی‌ها است.


موقعیتی که امروز در آن قرار داریم به خاطر همین قاسم سلیمانی‌ها است، یک روزی ایران باید می‌رفت و موشک گدایی می‌کرد اما الان موشک‌های شما تعاملات منطقه را تغییر می‌دهد.


انتهای پیام/

ارسال نظر