صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۱۰ - ۳۱ شهريور ۱۳۹۵
صمد فرخی در گفت‌وگو با آنا:

خواستند دانشجویانی که به نیکسون سنگ انداختند را معرفی کنم، استعفا دادم/پیوند دانشگاه آزاد اسلامی با خانواده‌های ایرانی ناگسستنی است

دکتر صمد فرخی استاد برجسته فیزیک در گفت‌وگو با خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا ناگفته‌های زیادی را بازگو کرد که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر : 119531

گروه دانشگاه خبرگزاری آنا- طاهره کوپالی: بیش از 5 دهه است که نام دکتر صمد فرخی برای آن‌هایی که فیزیک می‌خوانند آشناست، او سال 1336 لیسانس فیزیک و علوم تربیتی خود را از دانشگاه تهران و دکتری فیزیک را از سوربن و پسا‌دکتری شتا‌ب‌دهنده واندوگراف را از مرکز اتمی سالکی فرانسه در سال 1344 دریافت کرد. او که عضو هیات علمی دانشگاه تهران بود در سال ۱۹۶۵ به درخواست دکتر حسابی در مرکز انرژی اتمی دانشگاه تهران مشغول به کار شد. فرخی مدتی نیز معاونت کوی دانشگاه تهران و ریاست دانشکده فیزیک دانشگاه تهران (به مدت 6 سال) را بر عهده داشت. او بعد از بازنشستگی از دانشگاه تهران عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی شد. آن‌چه می‌خوانید حاصل گفت‌وگو با فرخی است. گفت‌وگوی که در آن از مسئولیت‌ها و خاطرات مختلف‌اش در طول این سال‌ها گفته است. از راه‌اندازی شتاب‌دهنده سازمان انرژی اتمی تا ارزیابی رشته‌های دانشگاه آزاد اسلامی و تدریس در آن.


اسمم را در مجله چاپ کردند و انگیزه درس خواندن گرفتم


من اول بهمن 1313 در زنجان متولد شدم. در کلاس ششم دبستان فردوسی زنجان، نفر اول شدم و برای اولین‌بار اسمم را در مجله ترقی چاپ کردند، وقتی پدر و مادرم این مجله را دیدند بسیار خوشحال شدند، و این برای من انگیزه‌ای شد که اشتیاق بیشتری به ادامه تحصیل پیدا کنم.


در زنجان وارد دبیرستان پهلوی شدم، و کل دوره دبیرستان را در همان مدرسه گذراندم و در هر سه پایه هفتم، هشتم و نهم شاگرد اول شدم. چون وضع مالی خانواده‌ام خوب نبود به دلیل مخارج زیاد، ادامه تحصیل ندادم و به تهران آمدم و به عنوان معلم مشغول به کار شدم.


کمک‌هزینه 60 تومانی برای تحصیل گرفتم


سال 1328 در امتحان ورودی موسسه‌ای به نام «دانش‌سرای مقدماتی» شرکت کردم و پذیرفته شدم. آن زمان اکثر شاگرد اول‌های شهرستانی علاقه بسیار زیادی داشتند که بتوانند در این دانش‌سرا تحصیل کنند، چون دانش‌سرای مقدماتی شبانه‌روزی بود و علاوه بر اینکه هزینه‌های تحصیل را دولت پرداخت می‌کرد و معیشت افراد در آنجا تأمین می‌شد ماهی 5تومان نیز کم‌هزینه به افراد پرداخت می‌کردند.


آن امکانات و فضا برای ما شهرستانی‌ها که سطح معیشت و زندگی پایین‌تری داشتیم بسیار جالب بود. دوره‌های دانش‌سرای مقدماتی دو ساله بود و بعد از دو سال فارغ‌التحصیل می‌شدیم. دانش‌آموختگان باید تعهد خدمت می‌دادند که در ازای هزینه‌ای که دولت برای آن‌ها کرده بود معمولا در نقاط دور‌افتاده تدریس کنند. البته استثنا هم وجود داشت و شاگردهای اول و دوم حق داشتند ادامه تحصیل بدهند و من هر دوسال شاگرد اول دانش‌سرای مقدماتی شدم.


آن زمان به کشورهایی که به دنبال تأسیس مرکز اتمی بودند رآکتور و شتاب‌دهنده هدیه می‌دادند

دانش‌سرا به شاگردهای اول ماهی 60 تومان برای درس خواندن و گرفتن دیپلم کمک‌هزینه می‌داد. آن زمان با 60 تومن در تهران زندگی کردن سخت بود، در نتیجه به زنجان برگشتم و ششم طبیعی خود را در زنجان گرفتم. وقتی در دانش‌سرا اول شدم وزیر فرهنگ به من مدال علمی اهدا کرد، در ششم نیز اول شدم و یک مدال علمی دیگر کسب کردم. 1332 دیپلم خود را گرفتم. وقتی در زنجان خبر پیچید که یک زنجانی به دانش‌سرای مقدماتی در تهران رفته است و شاگرد اول شده، شهردار زنجان، که از خانواده خان‌های زنجان یعنی از خاندان ذوالفقاری‌ها بود، به رئیس فرهنگ وقت زنجان گفت که این دانشجوی خوبی است، در نتیجه او را برای تحصیل در رشته پزشکی بورسیه کنید تا بعد اتمام تحصیل به عنوان پزشک شهرداری فعالیت کند.


بازماندن از کنکور پزشکی به‌خاطر کودتای 28 مرداد


آن‌ها نیز این قول را دادند و من در کنکور رشته پزشکی شرکت کردم. اما به دلیل کودتای 28 مرداد سال 1332 نمی‌شد از شهرستان‌ها خارج شد و من نتوانستم در رشته پزشکی تحصیل کنم. در نتیجه در زنجان یک سال آموزگاری کردم، اما اشتیاقم به ادامه تحصیل مرا واداشت که علی‌رغم مقررات آموزگاران رسمی، آموزگاری را رها کنم، اما چون می‌دانستم که شاگرد اول‌های دانش‌سرا حق ادامه تحصیل دارند، سال 1333 شغلم را رها کردم به تهران آمدم و در آزمون رشته فیزیک شرکت کردم و قبول شدم.


آوازه حسابی مرا به فیزیک علاقه‌مند کرد


آن زمان که در دانش‌سرا درس می‌خواندم، دانش‌آموز خوبی بودم. معلمان خوب دانش‌سرا که اکثرا از افراد نام‌دار بودند، یکی از آن‌ها که اسمش را هرگز از خاطر نمی‌برم حسن ستاری بود، او یکی از برجسته‌ترین ریاضی‌دانان ایران بودند. همچنین من از همان زمان شهرت دکتر حسابی را شنیده بودم و از کارهایش اطلاع داشتم. وقتی دکتر حسابی سال 1316 به ایران برگشت در ایران فیزیک یک کلمه ناشناخته بود. دکتر حسابی ایرانی‌ها را با فیزیک آشنا کرد، این مرد بزرگ اولین کسی است که نهال فیزیک را در کشور ما کاشت.


وقتی من برای ادامه تحصیل فیزیک را برگزیدم، استادان بزرگی داشتیم که دکتر حسابی یکی از آن‌ها بود. آن زمان دوره لیسانس رشته فیزیک 3 ساله بود. من سال 33 وارد دانشگاه و سال 36 فارغ‌التحصیل شدم. دانشگاه تهران فارغ‌التحصیلان خود را به عنوان دبیر استخدام می‌کرد و تعهد آموزگاری من از دانش‌سرای مقدماتی بعد از ادامه تحصیل به تعهد دبیری تبدیل ‌شد.


تحصیل در فرانسه‌ برای یادگیری کار با واندوگراف


آن دوره من شاگرد بهترین استادان فیزیک و ریاضی ایران از جمله دکتر حسابی، دکتر هشترودی، دکتر کمال‌الدین جناب که آن زمان در دانشگاه تهران کرسی داشتند، دکتر ضیا‌الدین اسماعیل بیگی، دکتر امانت‌الله روشن و... بودم. دانشگاه تهران تحت نظر دکتر حسابی مرکزی به نام مرکز اتمی ایجاد کرده بود، نظیر این مرکز اتمی در عراق نیز وجود داشت. او کاملا می‌دانست که یک مرکز اتمی به چه چیزهایی نیاز دارد. مرکز اتمی به دو چیز اساسی یعنی رآکتور و شتاب‌دهنده نیاز دارد و اگر این دو در یک مرکز نباشد آن مرکز اتمی نیست. حسابی که از این مطالب اطلاع زیادی داشت، تقاضای خرید رآکتور و شتاب‌دهنده داده بود. البته آن زمان به کشورهایی که به دنبال تأسیس مرکز اتمی بودند رآکتور و شتاب‌دهنده هدیه می‌دادند. در هر حال این دو دستگاه را حسابی، برای این مرکز تهیه کرده بود.


واندوگرافی که من درست کردم هنوز در مرکز انرژی اتمی کار می‌کند

در سال 1340، یعنی بعد از چهار سال دانشگاه تهران به من مأموریت داد تا به کشور فرانسه بروم و تکنیک شتاب‌دهنده‌ها را یاد بگیرم. دلیلش این بود که ارتباط کشور فرانسه با ایران خیلی خوب بود. کشور فرانسه حدود 50 بورس به دانشگاه تهران اختصاص داده بود، از این 50 بورس، 10 بورس متعلق به دانشکده علم بود، من برای یادگیری شتاب‌دهنده واندو‌گراف به فرانسه رفتم. یک عده برای یادگیری رآکتور و یک عده برای یادگیری شتاب‌دهنده رفتیم. در این دوره افرادی مانند دکتر عمالدین فقاهتی، دکنر نظامی، دکتر اولیا (کسی است که بعد در مرکز اتمی ایران رادیو ایزوتوپ‌ها را در ایران درست کرد، چون قبل از اولیا رادیوایزوتوپ‌ها را از خارج می‌خریدند، خاصیت بسیاری از ایزوتوپ‌ها کم می‌شد) و... همراه من بودند. این دوره پنج سال به طول انجامید.


من در فرانسه دکتری دتا در واندوگراف گرفتم، از پنج سال دوره دکتری فقط سه سالش را مرکز اتمی ساکلی در 30 کیلومتری پاریس بودم و یک واندوگراف کوچک درست کردم. مرحوم حسابی یک واندوگراف از آمریکا خریده بود، اما نمی‌دانستند با آن واندوگراف چه کار کنند، دو سال نیز با آن واندوگراف کار کردم. حاصل این کار باعث شد که دکتری اتا بگیرم. جالب اینجاست احترام زیادی برای ایرانی‌ها قائل می‌شدند و اگر با ماشین وارد مرکز اتمی ساکلی می‌شدیم ماشین ایرانی را بازرسی نمی‌کردند و فقط ماشین فرانسوی‌ها را بازرسی می‌کردند.


ریاست قسمت شتاب‌دهنده‌های مرکز اتمی دانشگاه تهران


اسفند سال 1344 (1965) به ایران برگشتم، چون دکتری گرفته بودم استادیار دانشگاه تهران شدم. وقتی به تهران برگشتم پیش حسابی رفتم، من در آن پنج سال همه کارهایم را گزارش می‌دادم، و آن‌ها کاملا در جریان تحقیقات من قرار داشتند، در نتیجه به این اجماع رسیدند که من مناسب‌ترین فرد برای ریاست قسمت شتاب‌دهنده‌های مرکز اتمی دانشگاه تهران هستم. در نتیجه به عنوان رئیس بخش واندوگراف انتخاب شدم.


واندوگراف‌هایی که از‌ آمریکا آمده بود 35 صندوق بود، رئیس وقت مرکز اتمی دانشگاه تهران دستور داده بود که این صندوق‌ها را در دانشکده‌های مختلف دانشگاه تهران نگه‌داری کنند، اولین کاری که کردم جمع کردن و پیدا کردن این صندوق‌ها از دانشکده‌های مختلف دانشگاه تهران بود. آن صندوق‌ها را به جایی بردم که الان سازمان انرژی اتمی ایران نام دارد. قبل از انقلاب یک روز باخبر شدیم که بدون اطلاع ما امتیاز مرکز اتمی دانشگاه تهران را از دانشگاه تهران گرفتند و به وزارت نیرو دادند. پنج سال طول کشید تا این صندوق‌ها جمع شوند، چون معلوم نبود این صندوق‌ها کجا هستند، حتی بعضی از آن‌ها را از جوی فاضلاب پیدا کردم و تعدادی از آن خراب شده بود زیرا کسی از اهمیت این صندوق‌ها باخبر نبود.


سفر رئیس بخش واندوگراف مرکز اتمی سالکی فرانسه به ایران


اولین کاری که کردم این بود با استادم در فرانسه که رئیس بخش واندوگراف مرکز اتمی ساکلی بود تماس گرفتم و اوضاع را برایش توضیح دادم، او گفت که نامه‌ای بنویس و تقاضا کن تا من به ایران بیایم. به محض اینکه نامه من مبنی بر دعوت پروفسور دلونه برای بررسی واندوگرافی که از آمریکا خریده بودیم به دست رئیس وقت سازمان انرژی اتمی رسید با آن موافقت شد. دلونه به ایران آمد. ستون عایق واندوگراف را باز کردیم و دیدیم که این ستون شکسته شده است، دلونه گفت باید با سازنده این واندوگراف صحبت کنیم، با آن شرکت آمریکایی صحبت کردیم آن‌ها گفتند که نمی‌توانیم دانش تعمیر ستون واندوگراف را در اختیار شما قرار دهیم، شما می‌توانید آن ستون شکسته را برای ما بفرستید و یک ستون نو تحویل بگیرید و ما این کار را انجام دادیم. 1352 آن واندوگراف راه افتاد، نخست‌وزیر وقت هویدا برای افتتاح این واندوگراف آمد. واندوگرافی که من درست کردم هنوز در مرکز انرژی اتمی تحت نظارت دکتر محمد لامعی کار می‌کند.


پایه‌گذاری درس تکنیک خلأ در دانشگاه تهران


دو سال نیز دوره تخصصی خلاء را گذراندم. یکی از کارهایی که پایه‌گذار آن در دانشگاه تهران بودم درس تکنیک خلأ بود. اولین کتاب مربوط به تکنیک خلأ در ایران را نیز به نام خلأسازی و خلأسنجی را نوشتم. متاسفانه عده‌ای از همکاران همایشی درباره خلأ برگزار می‌کنند اما از من دعوت نمی‌کنند، بسیاری از مشکلات ما نیز از مسائلی از این دست ناشی می‌شود، یعنی کسی کاری را به دست می‌گیرد که کارشناس آن نیست. اگر عقب افتادیم به همین دلیل است، تا این مشکل از بین نرود این عقب‌افتادگی از بین نمی‌رود. درس دیگری که در ایران پایه‌گذاری کردم، درس دو واحدی شتاب‌دهنده‌ها در دانشگاه‌ تهران بود. علاوه بر این درس‌ها با دکتر جناب در زمینه مکانیک و مکانیک تحلیلی در دانشگاه تهران همکاری می‌کردم.


آشنایی با دانشگاه آزاد اسلامی در سخنرانی نماز جمعه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی


من بازنشسته دانشگاه‌ تهران هستم و پس از بازنشستگی در دانشگاه تهران مجدد مشغول به فعالیت شدم. اما زمانی که آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی برای اولین‌بار خبر افتتاح دانشگاه آزاد اسلامی را در نمازجمعه اعلام کرد، در همان زمان با دانشگاه آزاد ارتباط پیدا کردم زیرا اولین رئیس تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی نصیر شکرریز از دبیرستان نظام با من آشنایی داشت، من در آن دبیرستان تدریس می‌کردم.


در دانشگاه عبادت می‌کنم


عده‌ای از دانشگاه بد می‌گویند، عده‌ای نیز دانشگاه را بسیار بالا می‌برند، به نظر من هر دو دسته اشتباه می‌کنند. ما در دانشگاه جز تفکر، تدبیر، تشریح و تحلیل آنچه وجود دارد کار دیگری نمی‌کنیم. البته این روند در زمان‌های مختلف با هم تفاوت بسیاری دارد. من همیشه گفتم که دانشگاه مسجد من و معبد من است، من در دانشگاه عبادت می‌کنم.


عدم قطعیت اولین چیزی است که من در کلاس‌هایم به دانشجویان آموزش می‌دهم

حسابی یک روز به من گفت که بعضی‌ از افراد به علمی که دارند، می‌نازند، علم ما علم نیست، بلکه تشریح خلقت‌های خداست، منتهی تشریحی دلپسند و با دلیل و برهان است. اصل عدم قطعیت بنای علوم است، اما متاسفانه‌ای عده‌ای درباره همه چیز با قطعیت صحبت می‌کنند. این عدم قطعیت اولین چیزی است که من در کلاس‌هایم به دانشجویان آموزش می‌دهم. کار ما در دانشگاه، تدبیر، تفکر و اندیشیدن است. نباید درباره مسائل مختلف با قطعیت صحبت کرد، زیرا شاید در آینده از گرد راه ابرمردی برسد که بگوید اشتباه کردید.


معاونت کوی دانشگاه تهران


زمانی که من معاون کوی دانشگاه تهران بودم، رئیس کوی برای حدود 100 کارگر آنجا سالی دو پارچه می‌داد، مبلغی را نیز برای دوختن لباس‌ها به کارگران پرداخت می‌کرد. سال اولی که من به آن‌جا رفتم در دفترم نشسته بودم، یک روز تعدادی از کارگران آمدند و خیلی ناراحت بودند، گفتم مشکلتان چیست، آن‌ها گفتند که روابط عمومی کوی، لباس‌ها را به یک خیاطی سپرده است اما هر بار که به آن خیاطی مراجعه می‌کنیم خیاط می‌گوید که دو ماه دیگر بیائید، و الان چند ماه است که به ما وعده دو ماه دیگر را می‌دهد، زمانی هم که زیاد اصرار می‌کنیم به ما 20 تومن می‌دهد و می‌گوید برو جای دیگر لباست را بدوز.



یک روز لباس کارگری یکی از این کارگران را پوشیدم، به گارد کوی نیز گفتم که لباس کارگران را به تن کنید، سپس به همراه آن نگهبان‌ها به خیاطی رفتم. شایع شده بود که این فرد تازگی از مکه آمده است، وقتی داخل مغازه شدم سلام کردم، اما جواب سلام مرا نداد. به او گفتم که من به شما سلام گفتم، او در جواب گفت سلام کردی که کردی، مگر نمی‌بینی در حال کار کردن هستم. گفتم اگر می‌شود لباس مرا بدهید لباس نو ندارم. او گفت تا بعد از عید نمی‌توانم. گفتم چاره چیست؟ گفت این 20 تومن را بگیر و برو جای دیگر. گفتم بیرون که با این قیمت لباس نمی‌دوزند، لباس مرا بدوزید، ان‌شاءالله خدا خیرتان بدهد.هر چه من اصرار کردم او قبول نکرد. از مغازه بیرون رفتم، قبل از اینکه به آن خیاطی بروم با راننده هماهنگ کرده بودم که لباس‌های رسمی مرا با خودش بیاورد، رفتم و لباس‌ کارگری را عوض کردم. تا وارد مغازه شدم هر آنچه می‌توانستم نثار او کردم، گفتم ما به تو 30 تومن دادیم که لباس کارگان را بدوزی، نه اینکه حق آن‌ها را ضایع کنید، اول زیر بار نمی‌رفت اما تا چهره مرا دید رنگ از صورتش پرید. همانجا یک گزارش نوشتم و به او گفتم برگه را امضا کند. گزارش را به رئیس دانشگاه دادم و و گفتم که روابط عمومی دانشگاه با این خیاط، حق حدود 100 کارگر باغبان را که اکنون نیاز به لباس دارند ضایع کرده‌اند. پول و پارچه‌ها را از خیاط گرفتم و روابط عمومی نیز توبیخ شد. خانه‌ای که اکنون در آن ساکن هستم روبروی کوی دانشگاه است، حالا هر کارگری که هربار مرا در خیابان امیر‌آباد می‌بیند با احترام برخورد می‌کند.


سفر نیکسون به ایران و استعفا


آن زمان دولت به کارمندانش بر مبنای میزان پایه حقوق به افراد کمک‌هزینه خرید مسکن ارائه می‌کرد، زمانی که رئیس کوی دانشگاه فهمید من خانه ندارم گفت تو هم برای دریافت این کمک‌هزینه درخواست بنویس. من با خودم حساب کردم که اگر کمک‌هزینه ها بر مبنای پایه حقوق باشد کمک‌هزینه مسکنی که به من داده می‌شود شاید با کمک هزینه‌ مسکن چند کارگر برابری کند، در نتیجه گفتم چون من و همسرم در مرکز انرژی اتمی نیز کار می‌کنیم حتما از آنجا برای دریافت این کمک‌هزینه اقدام خواهیم کرد. اما همه این‌ها مصادف شد با زمانی که نیکسون به ایران آمد و من بعد از یک سلسله اتفاقات استعفا دادم.


بازداشت من و رئیس کوی دانشگاه بعد از اعتراض دانشجویان به سفر نیکسون

وقتی ریچارد نیکسون وارد ایران شد و با شاه از آن سمت کوی عبور کردند با اعتراضات دانشجویان روبه‌رو شدند، دانشجویان به ماشین نیکسون و همراهانش با سنگ و کلوخ حمله کردند. خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردم در کوی دانشگاه بود. شبانه سازمان امنیت وارد کوی شد، دانشگاه را گرفتند، زمانی که به من خبر دادند، در محل حضور پیدا کردم. به من گفتند زمانی که دانشجویان با سنگ به هیات نیکسون و شاه حمله ور شدند شما از دانشجویان می‌خواستید که سنگ پرت نکنند، و همه را به اسم می‌شناختید، در نتیجه شما را بازداشت می‌کنیم تا دانشجویان دستگیرشده را شناسایی کنید. دکتر جواد فرشید‌پور رئیس کوی را نیز فردا صبح بازدداشت کردند، ما 24 ساعت در بازدداشت بودیم. دکتر عبدالله شیبانی، رئیس دانشگاه تهران که رابطه خوبی با شاه داشت پیش شاه رفت، وساطت کرد و ما با دستور شاه آزاد شدیم. بعد از آزادی یک ماه به انگلستان رفتم و استعفای خود را اعلام کردم.


دانشجو باید بتواند آزادنه حرفش را بزند


دانشگاه تهران قبل از انقلاب یکی از پراتفاق‌ترین دانشگاه‌ها بود. دانشجو باید بتواند آزادانه حرفش را بزند، و مشخص شود که خواسته‌هایش چیست وگرنه مشکلات زیادی به بار می‌آید. روزی که دانشگاه شلوغ شد من سرپرست دانشجویان شبانه بودم، دیدم که شیبانی جلوی همه دانشجویان حرکت می‌کرد و می‌گفت من جلوی همه حرکت می‌کنم که اگر تیراندازی شود اول به من اصابت کند. در واقع فضای آن روزهای دانشگاه‌ها به نوعی بود که حتی رئیس دانشگاه که رابطه خوبی با شاه داشت از دانشجویان حمایت می‌کرد.


نماینده فیزیک در دفتر گسترش و همکاری با دانشگاه آزاد اسلامی


مرحوم شکر‌ریز اولین رئیس دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی بود، همان‌طور که دانشگاه تهران مادر دانشگاه‌های ایران است، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی نیز مادر دانشگاه‌های آزاد اسلامی است.


وزارت علوم باید هماهنگی بین دانشگاه‌های دولتی و دانشگاه آزاد اسلامی را بیشتر کند

من از سال 1366 تا سال 1372 مدیرگروه فیزیک دانشگاه تهران بودم، از آن شش سال، دو سال نیز عضو هیات ممیزه دانشگاه تهران بودم. زمانی که دکتر مصطفی معین، وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود از من دعوت کرد که نماینده فیزیک در دفتر گسترش دانشگاه‌ها باشم. به عنوان مثال دانشگاه آزاد اسلامی اگر می‌خواست رشته‌ای را دایر کند باید مجوز آن را از دفتر گسترش دانشگاه‌ها دریافت می‌کرد.


وقتی یک رشته فیزیک تاسیس می‌شد مرا به عنوان ناظر می‌فرستادند. برای تأسیس رشته فیزیک در دانشگاه تهران مرکزی من دو بار به عنوان ناظر به این دانشگاه رفتم. به عنوان مثال امکانات آزمایشگاهی تهران مرکزی با امکانات آزمایشگاهی دانشگاه تهران تفاوت چندانی نداشت، یعنی کارمندان، مربیان، و استادان از نظر درسی سیلابس وزارت علوم را رعایت می‌کردند، در نتیجه در گزارش با دایر شدن رشته فیزیک در تهران مرکزی موافقت کردم، علاوه بر آن بسیاری از رشته‌های فیزیک دانشگاه آزاد اسلامی را من ارزیابی کردم.


پیوند ناگسستنی دانشگاه آزاد اسلامی با خانواده‌ها


من در یکی از گزارش‌هایم به وزارت علوم نوشتم که دانشگاه آزاد اسلامی چنان با خانواده‌ها عجین شده‌اند که گسستن این پیوند غیر ممکن و اشتباه است، تنها کاری که وزارت علوم می‌تواند بکند این است که هماهنگی بین دانشگاه‌های دولتی و دانشگاه آزاد اسلامی را بیشتر کند.




انتهای پیام/

ارسال نظر