صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۰۱:۱۵ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۵

مریم سعادت: شهرتم را از زی‌زی‌گولو دارم/ فکر کردند من منگول و عقب‌افتاده هستم!

روزنامه جام جم نوشت: مریم سعادت امروز 58 ساله شده و نتیجه این سال‌ها، کلی خاطرات خوب و شیرین است که بخش زیادی از آن دیگر فقط خاطره‌های او نیست بلکه خاطره جمعی چند نسل از ماست؛ بخصوص متولدین اواخر دهه 50 و دهه شصتی‌ها. مریم سعادت برایمان کلی خاطره جذاب و شیرین تعریف کرد، از سال‌های زندگی گفت و حتی بابت چند دقیقه تاخیر عذرخواهی کرد!
کد خبر : 117888

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، متن صحبت های این بازیگر در ادامه آمده است:



رابطه وقت‌شناسی با شهرت


تعهد به قول و قرار و سر وقت رسیدن وظیفه انسانی هر کسی است. این صفت باید طبیعی باشد اما آنقدر که این روزها نمی‌بینیم به نظر غیرطبیعی می‌آید! آدم که سروقت کارش را انجام می‌دهد، برای خودش اعتباری به وجود می‌آورد و با همان اعتبار سنجیده می‌شود. قبول دارم وقت‌شناسی مخصوصا در تهران سخت است اما هر کسی باید از خودش شروع کند. وقت‌شناس بودن اجازه می‌دهد در مقابل کسانی که وقت‌شناس نیستند، اعتراض کنیم. اما خب دست‌کم در حرفه ما وقت نشناس بودن با شهرت ارتباط دارد؛ مثلا اگر کار ساعت 8 شروع می‌شود و بازیگری ساعت 2 بیاید یعنی خیلی معروف است و مثلا من که سر وقت می‌روم لابد اصلا معروف نیستم.


لحظه‌های سرشار


سنم را دوست دارم و همین طور گذشته‌ام را. خاطرات زیبایی دارم اما اصلا دلم نمی‌خواهد به عقب برگردم. دوست دارم در لحظه‌ها زندگی کنم و همان جایی باشم که هستم. هفت یا هشت سال پیش از جایی خواستند که رزومه خیلی کاملی از کارهایم تحویل بدهم. چند روز با تمرکز تک‌تک کارهایم را نوشتم و در مواردی از دوستان و همکارانم پرس و جو کردم تا این‌که بالاخره این رزومه آماده شد. وقتی به آن نگاه کردم به خودم گفتم این روزمه کاری یک نفر دیگر است، واقعا من در زندگی این همه کار کرده‌ام؟!


البته حالا دیگر باور کرده‌ام، ولی آن زمان وقتی یکباره مجموع همه کارهایم را کنار هم دیدم، باورم نمی‌شد. آدم تا وقتی جوان است متوجه حجم و میزان تاثیر کار‌هایی که انجام می‌دهد نیست.


زی‌زی‌گولو چیز دیگری است


عروسک‌گردانی زی‌زی‌گولو به عهده من بود، طراحی عروسک‌های خونه مادربزرگه را انجام دادم و همراه یک گروه همه آنها را ساختم؛ مخمل کار خودم است و نوک طلا را هم عروسک‌گردانی کردم و هم به جایش حرف زدم ولی زی‌زی‌گولو را یک جور عجیبی دوست دارم. زی‌زی‌گولو اولین تجربه عروسک‌گردانی من همراه با صدا سر صحنه بود. خانم آزاده پورمختار سر صحنه به جای زی‌زی گولو حرف می‌زد و صدا بعدا ضبط نمی‌شد. او یک گوشه پشت میکروفن می‌نشست و من گوشه‌ای دیگر زی‌زی‌گولو را بازی می‌دادم اما هماهنگی ما به حدی بود که احساس می‌کردم یکی شده‌ایم و فاصله بین من و آزاده پورمختار کاملا از بین رفته است و هر دو در هماهنگی کامل به یک عروسک جان می‌دهیم.


تحت تعقیب کمدی


همیشه برایم اتفاقات کمدی رخ می‌دهد. من عاشق کمدی موقعیت هستم و چون ذهنم به سمت کمدی موقعیت می‌رود، اتفاقات بامزه‌ای برایم رخ می‌دهد. یکی از این اتفاق‌ها سال‌ها پیش بعد از بازی در سریال آرایشگاه زیبا برایم رخ داد. من برنامه‌های عروسکی کار می‌کردم و هنوز بازیگری را تجربه نکرده بودم. با خانم برومند مشغول همکاری برای ساخت یکی از برنامه‌های عروسکی ایشان بودیم؛ خونه مادربزرگه یا شاید هم زی‌زی‌گولو. خانم برومند همزمان مشغول تدارک آرایشگاه زیبا و کار در مرحله فیلمنامه قرار داشت. یک روز داشتیم در خانه با هم کار و طرح‌های عروسکی را بررسی می‌کردیم که خیلی بی‌مقدمه و حتی بدون برنامه‌ریزی قبلی و به قول معروف یهویی گفتم به من هم نقش بدهید بازی کنم! خانم برومند گفت بازی می‌کنی؟ گفتم بله، یک نقش کوتاه بده که بتوانم بازی کنم. گفت: جدی می‌گویی؟ گفتم بله خب . حاصلش نقشی شد که در آرایشگاه زیبا بازی کردم.


وقتی سریال پخش می‌شد، من در تلویزیون مشغول کارگردانی یک برنامه عروسکی بودم. فردای همان شبی که بازی من در سریال آرایشگاه زیبا پخش شد، رفتم تلویزیون و مشغول کار در استودیو بودیم.


خانم‌هایی که در رژی بودند داشتند درباره آرایشگاه زیبا حرف می‌زدند؛ خانم‌های معروف تلویزیون، از طراح صحنه و کارگردان تلویزیونی تا تهیه‌کننده که اسم نمی‌برم. یکی از خانم‌ها که خانم برومند را می‌شناخت و حتی او را مرضیه خطاب می‌کرد، گفت: راستی آن دختر منگول چه کسی بود که دیشب در «آرایشگاه زیبا» بازی کرد؟ مرضیه اینها را از کجا پیدا می‌کند؟!


من توی دکور کار می‌کردم و اصلا به روی خودم نمی‌آوردم اما این دیالوگ‌ها را می‌شنیدم:


- شنیده‌ام بازیگر تئاتر است.


-‌ مرضیه است دیگر، می‌رود آدم‌های خیلی با استعداد را پیدا می‌کند و سر جای خودشان از آنها استفاده می‌کند.


- واقعا دختر بیچاره منگول بود؟


- نمی‌دانم ولی خیلی خوب بود. به نظر نمی‌رسید که دارد بازی می‌کند، انگار خودش هم کمی عقب‌افتاده بود.


خلاصه در مجموع به این نتیجه رسیدند که من عقب‌افتاده‌ام. در تمام این مدت من داشتم آخرین کارهای دکور را انجام می‌دادم؛ کنجکاو شدم یک نگاهی از پشت دکور انداختم که ببینم دیگر چه می‌گویند. خانمی که تهیه‌کننده بود، نگاهی به من کرد و گفت: ای ناقلا، تو بودی؟! آمد سراغ من و گفت: آره خودت بودی و من خنده‌ام گرفت و لو رفتم.


این واکنش برای من خیلی جالب بود، چون اولین کسانی بودند که بازی اول مرا قضاوت می‌کردند. البته از حمید جبلی هم قضاوت خوبی دریافت کردم. چند روز بعد از سریال مرا دید و گفت: تبریک می‌گویم، از این به بعد هر کارگردانی نقش عقب‌افتاده و کم‌هوش داشته باشد سراغ تو می‌آید.


البته این اتفاق نیفتاد چون بعد از زی‌زی‌گولو و چند سریال دیگر مردم فهمیدند که آن دختر در آرایشگاه زیبا، من بودم.


پیک شادی باشیم


ملودرام صرف دوست ندارم. سلیقه من شادی آوردن به خانه‌های مردم است. دوست ندارم مردم را مسخره کنیم و به هم بخندیم. حتی شادی را بیشتر از کمدی دوست دارم. برای همین هم کارهای خانم برومند را دوست دارم چون در آثارش هر قدر هم گرفتاری، بدبختی، طلاق و مریضی باشد، جنس، بافت و نفس کار شاد، زندگی بخش و امیدوار‌کننده است.


قرار نیست از غم دنیا فارغ باشیم و بی‌خبر و بی‌توجه اما غم‌ها هم می‌توانند در قالبی دیدنی و امیدوارکننده به نمایش درآیند. مخاطب باید به فکر بیفتد و دنبال راه‌حل‌ها برود. خودش و انسانیت را باور کند.


هیچ‌وقت مشکلات زندگی را جدی نگرفته‌‌ام. زندگی همین است؛ همه هم مشکل داریم و هم خوشی.


منظورم این نیست که بی‌غیرت باشیم اما می‌شود زندگی را ساده گرفت؛ اینها شعار نیست. هر قدر مردم را دوست داشته باشیم آنها بیشتر دوستمان دارند و گاهی از لطف و محبت آنها در می‌مانیم! دارم درباره آدم‌های معمولی حرف می‌زنم نه ستاره‌ها و هنرپیشه‌ها. نمی‌گویم بدی و ناهنجاری در جامعه نداریم اما فکر می‌کنم چیزی که اهمیت دارد سلامت روح و جسم خودمان است.


من زی‌زی‌گولو نیستم


با آرایشگاه زیبا معروف نشدم، در واقع با این نقش به خاطر ماندم. شهرتم را از زی‌زی‌گولو دارم. پیش آمده که مثلا رفته‌ایم بیمارستان برای عیادت و حال خوشی ندارم اما یکی می‌گوید: مگر شما زی‌زی‌گولو نیستید؟ می‌گویم نه، من در سریال زی‌زی‌گولو بازی می‌کردم. هنوز خیلی‌ها مرا زی‌زی‌گولو یا اعظم‌خانم صدا می‌کنند و اصرار دارند مانی نوری که نقش پسر مرا بازی می‌کرد، پسر واقعی من است! هر چه می‌گویم نه این طور نیست قبول نمی‌کنند و آنقدر اصرار دارند که انگار آنها می‌دانند پسر من است و خودم نمی‌دانم! البته شاید هم حق داشته باشند آنقدر که مانی شبیه من است، دو پسر خودم اینقدر شبیه نیستند.


اعظم‌خانم دوست‌داشتنی


اعظم‌خانم از اولین تجربه‌های بازیگری من بود و خیلی به او مسلط نبودم. بیشتر به خود شخصیت مسلط بودم تا به جلوی دوربین بردن آن. در واقع ما به ازای این آدم‌ها را در جامعه می‌شناختم و در اطرافم دیده بودم؛ شاید یکی دو نفر را با هم ترکیب کرده بودم تا اعظم‌خانم را بازی کنم. کسانی که غلط حرف می‌زنند و خیلی ادعا می‌کنند، بداخلاق و سختگیرند، داد و فریاد راه می‌اندازند و وسواس دارند اما با همه اینها دوست‌داشتنی هستند و خدا را شکر اعظم‌خانم هم دوست‌داشتنی از آب درآمد.


عروسک‌هایی که پلک می‌زنند


با این‌که سریال‌سازی متحول شده و امکانات و تجهیزات برنامه‌سازی خیلی به روز شده اما تاثیری بر برنامه‌های کودک نداشته و هنوز هم برنامه‌های دهه 60 جزو بهترین برنامه‌های تلویزیون هستند. حتی در سینما هم همین طور است. به نظرم کارهای امروز با دهه 60 قابل قیاس نیست. برنامه‌های عروسکی گران هستند بخصوص امروز که تکنیک‌های عروسک‌سازی تغییر کرده، می‌توان عروسک‌هایی ساخت که پلک می‌زنند و قابلیت‌های زیادی دارند. اما همه اینها نیازمند بودجه کافی است. شاید اگر مدیران تلویزیون کمی جدی‌‌تر و مسئولانه‌تر به برنامه‌سازی برای بچه‌ها فکر کنند، اتفاقات خوبی رخ بدهد. واقعیت این است که با یک پلاتو، یک عروسک ارزان، یک خاله و تعدادی بچه که دارند چرت می‌زنند، نمی‌توان به نتیجه خوبی رسید.


دردسرهای شیرین


مردم نقش مرا در سریال «دردسرهای عظیم» بخصوص بخش دوم آن را بی‌نهایت دوست داشتند. این نقش در مقایسه با کارهای دیگرم، کمی وجه ملودرام داشت و فقط طنز نبود. حداقل نقش من این طور بود اما مردم برخوردهای حیرت‌انگیز می‌کنند. من در این سریال نقش زنی را بازی می‌کردم که کارگر بیمارستان بود. اتفاقا آن روزها به خاطر حال برادرم زیاد به بیمارستان می‌رفتم. از خانم‌هایی که همین حرفه را داشتند، حرف‌های انرژی‌بخش‌ زیادی می‌شنیدم. چون نقشم مثبت بود و نقش زن شریف و زحمتکشی را بازی می‌کردم، خانم‌های این حرفه خیلی به من لطف می‌کردند. برای همین حس خاصی به نقشم در سریال «دردسرهای عظیم» دارم.


انتهای پیام/

برچسب ها: تئاتر مریم سعادت
ارسال نظر