صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۱:۰۲ - ۰۴ مهر ۱۳۹۵
گفت‌وگوی تفصیلی آنا با دکتر سیدجواد میری عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

حرکت دولت در زمینه آموزش زبان قومی در دانشگاه‌ها کاری درست و عقلایی است/عامل اتصال اقوام ایرانی به هم، پیوست فرهنگی است

دکتر سیدجواد میری منیق، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، حرکت دولت در زمینه آموزش زبان‌های قومی در دانشگاه‌ها را گامی رو به جلو در عرصه آموزش عالی کشور می‌داند و معتقد است جامعه مدنی باید تمام‌قد پشت حرکت دولت بایستد و او را حمایت کند هرچند که ممکن است هزینه‌هایی هم برای دولت داشته باشد.
کد خبر : 117648

پرویز پیکری، گروه دانشگاه خبرگزاری آنا: دکتر سیدجواد میری، با تحصیلات آکادمیک ادبیات عرب و تاریخ اندیشه‌های علمی، ادیان و فلسفه علم و جامعه‌شناسی از دانشگاه‌های سوئد و انگلستان،‌در حال حاضر دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. هویت ملی ایرانیان، زبان، قومیت، تجزیه‌طلبی، تمدن و ... از موضوعات مورد علاقه این جامعه‌شناس است. او درباره زبان و آموزش زبان‌های قومی و اضافه‌شدن آنها به عنوان واحدهای درسی در سیاست نظام آموزش عالی با آنا گفت‌وگو کرده است که مشروح آن، در زیر می‌خوانید.


آن چیزی که باعث شد تا این گفت وگو شکل بگیرد، بحث زبان بود، سال گذشته زبان کُردی و امسال زبان ترکی دو زبانی هستند که در آموزش عالی مصوب شدند و قرار شده این دو، در قالب دو واحد زبان و ادبیات کُردی و زبان و ادبیات ترکی در دانشگاه‌ها تدریس شوند. این اتفاق، اتفاق مهمی بود، چون با واکنش و استقبال شدید رسانه‌ها و جامعه دانشگاهی مواجه شد. شما به عنوان یک جامعه‌شناس، این اتفاق را چگونه ارزیابی می‌کنید و نگاه شما به این تحول در نظام آموزش عالی کشور به چه صورت است؟


این موضوع، هم یک موضوع حساسیت‌برانگیز است و هم قابل بحث در عرصه عمومی؛ چون در عرصه عمومی حداقل در ایران، ما این عادت را نداریم که درباره موضوعات حساس به صورت شفاف در عرصه عمومی صحبت کنیم. سعی می‌کنیم موضوعات حساس را در لفافه یا در گیومه قرار دهیم. این یکی از مسائلی بود که از همان سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب در جامعه مطرح شد و خیلی‌ها درباره آن صحبت کردند و سعی داشتند آن را به عنوان یکی از مولفه‌های انقلاب که مشخصا در قانون اساسی قید شده بود نگاه کنند و ایران را یک کشور متنوع‌القومیت بدانند که تنوع مذهبی و دینی در آن زیاد است. با این فکر که ما باید سعی کنیم که زبان مادری را به عنوان اصلی که در قانون اساسی است و اساسا واقعیتی در جامعه ما هست، به رسمیت بشناسیم و سپس سعی کنیم این را نهادینه کنیم.


در حوزه برخی اصول قانون اساسی که مشخصا به مسئله زبان هم برمی‌گردد، دچار یک کرختی شدیم و هرچقدر هم فاصله گرفتیم، نسبت به این تغییر و تحول در حوزه فرهنگ، موضعی هم پیدا شد

به دلایل زیادی این اصل مغفول ماند یا اساسا مطرح نشد و هرچقدر هم از سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب سپری شد، به نظر می‌آید به آن بی‌تفاوت شدیم. به نظرم در حوزه برخی اصول قانون اساسی که مشخصا به مسئله زبان هم برمی‌گردد، دچار یک کرختی شدیم و هرچقدر هم فاصله گرفتیم، نسبت به این تغییر و تحول در حوزه فرهنگ، موضعی هم پیدا شد. یعنی برای مثال قبل از انقلاب اسلامی، عده‌ای معتقد بودند که زبان ملی ما زبان فارسی است و در همه ایران همه باید به زبان فارسی آشنا باشند و باید به آن زبان صحبت کنند، بعضی حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند و گفتند که همانگونه که زبان ملی ما فارسی است، اساسا زبان دیگری هم نداریم و هرچه هم هست یک سری گویش و لهجه است و نیازی نیست که آنها را جدی بگیریم و مثل یک خُرده فرهنگ است. پس از انقلاب اسلامی نیز به این دیدگاه‌های پان‌ایرانیستی یا پان‌فارسیستی دامن زده و تقویت شد؛ مانند همان نگاه‌هایی که در زمان محمدرضا شاه پهلوی مثل محمود افشار و دیگران وجود داشتند که اساسا صحبتشان این بود که ما زبانی غیر از زبان فارسی نداریم و نه تنها باید زبان ملی ما باشد بلکه باید فعالانه به این سمت برویم که اساسا زبان‌های دیگر را هم منقرض کنیم، یعنی سعی کنیم مثلا زبان ترکی را منقرض کنیم یا زبان بلوچی و ... را به حاشیه ببریم و ریشه آنها را بخشکانیم.


بعد از انقلاب در عرصه عمومی کسی به این وضوح صحبت نمی‌کرد، چون اساسا واحد سیاسی از آن تعریف ناسیونالیستی فاصله گرفته بود و تعریف امت را پایه و مبنای خود قرار داد و اگر تعریف مبتنی بر مفهوم امت بود به این معنا گرفته می‌شد، همانطورکه در قرآن هم خداوند می‌فرماید شعوب و ملت مختلف را آفریده است و هر کدام از اینها آیت‌های خداوند هستند برای اینکه همدیگر را بشناسند. به همین خاطر، در عرصه عمومی آن تعریف ناسیونالیستی یا پان‌ایرانیستی زیاد برجسته نمی‌شد. ولی سیاست‌گذاری‌های عملی به گونه‌ای پیش‌رفت که ما برای اینکه بتوانیم در عرصه عمومی مفهوم زبان را مفهوم‌سازی کنیم و ببینیم آیا واقعا ما وقتی از زبان صحبت می‌کنیم، زبان ملی ما فقط زبان فارسی است یا نه و آیا زبان‌های دیگر را هم ما می‌توانیم به عنوان زبان ملی بپنداریم. در اینجا نقش فرهنگستان ادب فارسی هم تعیین‌کننده بود. من میخواهم بگویم که یک گفتمان غالبی شکل گرفته است که در عرصه نهادی و در عرصه رسمی جامعه، نماینده این گفتمان شده است و مطابق آن گفتمان، ما یک زبان داریم، این زبان، زبان فارسی و زبان ملی ما است.


آیا مفهوم زبان اساسا به مثابه یک مقوله جامعه‌شناختی در گفتمان عمومی و عرصه عمومی ایران، مفهوم‌سازی شده یا نشده است؟

بنابراین، من صحبت شما را با این پرسش پایان می‌دهم، پرسش من این است که آیا مفهوم زبان اساسا به مثابه یک مقوله جامعه‌شناختی در گفتمان عمومی و عرصه عمومی ایران، مفهوم‌سازی شده یا نشده است؟ برخلاف آن چیزی که گفته می‌شود، به نظر می‌آید اصلا مفهوم زبان نه تنها مفهوم‌پردازی و مفهوم‌سازی نشده است بلکه به صورت بدیهی تلقی شده است. یعنی ما وقتی می‌گوییم زبان، زبان فارسی تداعی می‌شود، زبان فارسی یعنی زبان ملی و هر کسی که در داخل ایران است باید زبان فارسی را یاد بگیرد و زبان‌های دیگر هم اساسا زبانی نیستند که در حوزه ادب و ادبیات، راهی یا جایی داشته باشند. این پرسشی است که به نظر من باید مقداری روی آن بیاندیشیم.


پس شما این اتفاقی را که در حوزه آموزش عالی روی داده است، فی‌النفسه اتفاق مثبتی می‌دانید؟


بله، من فکر می‌کنم این حرکت، یک حرکت رو به جلو است. فضای ایران یک فضای سیاست‌زده است. وقتی درباره یک موضوعی صحبت می‌کنیم همیشه یک بخش اعظم آن به حوزه سیاست مربوط می‌شود. اگر برای مثال ما بخواهیم از منظر سیاسی و گفتمان سیاسی هم نگاه کنیم، باید بگوییم که دولت تدبیر و امید در این عرصه توانسته‌ است، گامی به جلو بردارد و بحثی را مطرح بکند که از منظر عقلانیت سیاسی حتی ممکن است مقداری به خودش هم ضربه وارد کند و با نگرانی‌هایی در این خصوص مواجه شود اما با این حال، چون اعتقاد به درستی آن دارد، آن را انجام داده است. البته به نظر می‌رسد یک سردرگمی هم در خصوص انتخاب رشته وجود داشته است بدین صورت که نام رشته مثلا تدریس زبان ترکی در دفترچه بوده ولی اینکه کدام دانشگاه را می‌توانند انتخاب کنند وجود نداشته است. یا اینکه گفته می‌شود دانشجوهای علاقمند به آن، پس از اعلام خبر، سردرگم بوده‌اند چرا که هیچ دانشگاهی اعلام ظرفیت نکرده بود. البته من به جزئیات کاری ندارم اما دولت با این کار متبحرانه‌ای که کرده است یک گامی به جلو رفته است و ما اینجا نیاز داریم که جامعه مدنی، تمام‌قد پشت دولت بایستد. چرا که این یک حرکت درست، عقلانی و عقلایی است هرچند که ممکن است برای دولت هزینه‌هایی هم داشته باشد.


شما در مصاحبه‌های قبلی‌ای که داشته‌اید، به این نکته اشاره داشتید که زبان در ایران و جامعه ایران مفهوم‌سازی نشده است و به همین خاطر تا اسم زبان مطرح می‌شود، افراد تنها زبانی را که در ذهنشان تصور می‌کنند، زبان فارسی است، به نظر می‌رسد شما بین زبان‌های ملی و رسمی تمایز قایل هستید، لطفا درباره این تمایز صحبت کنید و اینکه شما چرا این تمایز را در نظر می‌گیرید؟


اساسا وقتی ما به عنوان یک مفهوم به مفهوم زبان نگاه می‌کنیم، زبان را چه می‌بینیم؟ آیا زبان فقط یک مهملی است برای اینکه شما یک پیامی را بفرستید؟ اگر از منظر فلسفی نگاه کنیم، زبان ماوای تفکر است، یعنی زبان فقط یک سری قراردادهای کلیشه‌ای نیست که فقط یک پیامی را از یک نفر به یک نفر دیگر منتقل کند، زبان اساسا یک پدیده اجتماعی است. زبان اینگونه نیست که ما و شما بنشینیم و بخواهیم زبانی را خلق کنیم. وقتی می‌گوییم زبان، یعنی داریم درباره یک تاریخ، یک اسطوره و اصلا یک جهان اسطوره‌ای صحبت ‌می‌کنیم . یعنی درباره یک تاریخی که رنج‌ها، شکست‌ها، موفقیت‌‌ها، پیروزی‌ها، آفاق، افق و آرزوها و ... داشته، صحبت می‌کنیم. همه اینها به گونه‌ای همانطور که در جامعه خودش را نشان می‌دهد، در زبان هم خودش را نشان می‌دهد. مثلا اگر موسیقی آلمانی را گوش دهید، ممکن است در این موسیقی جزئی‌ترین یا بنیادی‌ترین واحدش هرمان نباشد بلکه ممکن است یک عنصر شادی یا تامل در آن باشد. ولی وقتی برای مثال به موسیقی فارسی یا ترکی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که متکی بر واحدی به نام هرمان است که یک جهان‌بینی پشت آن است. زبان، جهان‌بینی یک قوم، یک ملت یا یک خرده‌فرهنگ را در خودش نگاه می‌دارد.


وقتی ما درباه زبان در بستر ایران صحبت می‌کنیم با چه پدیده‌ای روبه‌رو هستیم؟ اگر ما بر روی مفهوم زبان دست بگذاریم بسیاری از مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی را در این مسئله می‌توانیم ببینیم، یعنی برای مثال می‌توانیم ردپای مدرنیزم را ببینیم، نوع نگاه تاثیر یوروسنتریزم یا تفکر اروپامدارانه را در نوع نگرش خومان نسبت به مسئله زبان در ایران ببینیم. اگر متونی را که در سال‌های بعد از مشروطیت در ایران نوشته‌ شده است را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم بعد از انقلاب مشروطیت آرام آرام متونی در فضای ایران شکل می‌گیرد با این عنوان: تاریخ زبان فارسی، تاریخ ادبیات ایران یا تاریخ ادب ایران.


همین الان هم بسیاری از علمای تراز اول ما، متون اصلی خودشان را به زبان عربی می‌نویسند زیرا زبان ملی در پیشامشروطه به معنای دین بوده است و بدین ترتیب، زبان دینی ما زبان عربی بوده است

همه این تاریخ‌نگاری‌ها و تاریخ‌نویسی‌ها حکایت از یک تغییر و یک چرخش دارد. قبل از انقلاب مشروطیت کسی تاریخ ادب فارسی را ننوشته است، به نظر می‌آید خود نگاه تاریخی به مسائل یک بینش جدید است، بعد از انقلاب مشروطیت این نگاه تاریخ‌مندانه به امور در بین ما شکل می‌گیرد. این نشان می‌دهد تغییر و تحولی در بینش ما شکل گرفته است. وقتی ما می‌گوییم زبان فارسی زبان ملی ما است، اولن پرسشی که در ذهن ما شکل می‌گیرد این است که این ملی به چه معناست؟ برخی‌ها که ساده‌انگارانه نگاه می‌کنند، می‌گویند یعنی اینکه ملتی داریم، سرزمینی داریم، این سرزمین دارای حدود و مرزها است و ملی یعنی ملیتی که در داخل این مرزها شکل گرفته است و همان چیزی که ما می‌گوییم Nation یا نشنالیتی ایرانی یا ناسیونالیستی ایرانی مثلا در برابر ناسیونالیستی فرانسوی؛ در اینجا این سوال مطرح می‌شود که آیا مفهوم ملی پیش از مشروطیت هم همین معنا را داشته است؟ برخی می‌گویند بله، ولی من معتقدم خیر، اینگونه نیست. ملی از ملت می‌آید مثل ملت ابراهیم، وقتی از ملت در ادبیات دینی استفاده می‌کردیم به معنای دین بود یعنی کسانی که پیروان دین ابراهیم بودند، پیش از مشروطیت اگر ملت این معنا را داشته است، زبان ملت ابراهیم یا زبان ملت اسلام چه بوده است؟ فارسی نبوده است، بلکه عربی بوده است. یعنی درست است که ما در ایران زندگی می‌کردیم ولی در برابر بسیاری از ناسیونالیست‌های ایرانی یا ضدعرب یا ضد بیگانه شاید مثل یک دشنام باشد اینکه گفته شود زبان ما در آن مقطع عربی بوده است. اما این یک واقعیت است، همین الان هم بسیاری از علمای تراز اول ما، متون اصلی خودشان را به زبان عربی می‌نویسند. این نشان می‌دهد که زبان ملی در پیشامشروطه به معنای دین بوده است و بدین ترتیب، زبان دینی ما زبان عربی بوده است.


اما پس از مشروطه اتفاق دیگری می‌افتد، تعاریف حقوقی و نظام حقوقی جدید را ما به گونه‌ای می‌پذیریم چون از آن فرم امپراطوری خارج می‌شویم و وارد یک فرم جدید به نام دولت‌-ملت می‌شویم و می‌گوییم که ملت یعنی شهروندانی که در داخل این حدود مشخص زندگی می‌کنند، ایرانی هستند، پس اگر جزو ملت ایران به معنای پسامشروطه هستند، یعنی زبان‌هایی که این افراد با آن صحبت می‌کنند، زبان غیرملی نیست، اگر زبان فارسی به معنای پسامشروطه زبان ملی ایران است، زبان ارمنی هم زبان ملی است، زبان گرجی هم زبان ملی است، زبان عربی هم زبان ملی است، زبان ترکی هم زبان ملی است و 40 زبان دیگر هم که وجود داشته باشد، آنها هم زبان ملی هستند و اصلا زبان ضدملی یا غیرملی نیستند.


در خصوص زبان ما با چهار مفهوم مواجه هستیم: زبان ملی، زبان رسمی، زبان مشترک و زبان مادری


از سوی دیگر، در کنار این زبان رسمی ما یک مفهوم دیگری به نام زبان مشترک داریم، در یک زمانی در پهنه ایران بزرگ یکی از زبان‌های مشترک، زبان فارسی بود. یعنی زبانهای ترکی و عربی و فارسی زبان مشترک مردم در این پهنه بزرگ بوده است. بعد از ورود استعمار چین، فرانسه و انگلستان و غیره در این پهنه، آرام آرام نقش زبان فارسی و زبان عربی تقریبا به صفر می‌رسد، برای مثال در حال حاضر زبان مشترک در امنستان، گرجستان و ... دیگر زبان فارسی نیست، بلکه زبان روسی است. در داخل ایران هنوز زبان مشترک همه اقوام زبان فارسی است و این خوب است. اما اشکال از آنجا پیدا شده است که بعضی‌ها مفهوم ملی را به نوعی برای خود مصادره کرده‌اند، یعنی می‌گویند مفهوم ملی مساوی با فارسی است.برخی این مفهوم زبان ملی به معنای پسامشروطه را به گونه‌ای برای یک معنای خاص مستعمره کردند، یعنی می‌گویند زبان ملی یعنی زبان فارسی و زبان‌های دیگر زبان ملی نیستند. این در حالی است که یک خلط معرفتی صورت گرفته است و ما به عنوان یک جامعه‌شناس در حوزه زبان باید مقداری این را کنکاش کنیم، باید مشکل شناسی کنیم و آن را برای خودمان مسئله نماییم. فضای ورود به این عرصه برای جامعه‌شناسان آرام آرام در حال مهیا شدن است. آن چیزی را که ما داریم خلط می‌کنیم این است که ما بین مفهوم ملی و مفهوم رسمی، زبان ملی و زبان رسمی تفاوت قائل نمی‌شویم، یعنی به گونه‌ای در یک فضای مه‌آلود یا مبهمی مسائل را مطرح می‌کنیم و می‌بینیم که فقط و فقط زبان ملی یعنی زبان فارسی. اما این طور نیست و آن چیزی که در پس از انقلاب مشروطه اتفاق افتاد این بود که یک قراردادی شکل گرفت که اساسا تفکر مدرن بر روی مفهوم میثاق شکل نگرفته بود بلکه بر روی مفهوم قرارداد شکل گرفته است. یعنی ما قرارداد کرده‌ایم که این مرزها حدود ایران است، پان‌ایرانیست‌ها سعی می‌کنند این مفهوم را یک مفهوم میثاقی جلوه دهند. درحالیکه این مفهوم یک مفهوم قراردادی است، در سال 1930 میلادی در دوران رضا شاه به کشورهای خارجی نامه می‌فرستند و می‌گویند ما را دیگر سرزمین فارس خطاب نکنید بلکه ایران صدا بزنید. مفهوم زبان رسمی هم یک قرارداد است، یعنی قرارداد شده است در مکاتبات حکومتی و دولتی در نظام بروکراتیک کشور، ما از زبان فارسی به عنوان زبان رسمی استفاده کنیم.



بنابراین نه تنها بین مفهوم رسمی، مفهوم ملی و مفهوم مشترک، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد، بلکه یک مفهوم مغفول هم به نام زبان مادری وجود دارد. مفهوم زبان مادری یکی از مفاهیمی است که در گفتمان زبان، هویت و ملیت در ایران مفغول مانده است. با توجه به این مباحث، معتقدم مسئله زبان هنوز مسئله‌سازی نشده است. البته این حرکتی که دولت شروع کرده است نشان می‌دهد که آرام آرام زمینه‌ای در حال مهیا شدن است که زبان‌های دیگر نه تنها زبان غیرملی محسوب نشوند بلکه زبان ملی باشند. اینجا فقط بحث زبان مطرح نیست بلکه به مفهوم ملیت برمی‌گردد. ما ملیت را چگونه تعریف می‌کنیم؟ ایده یک زبان، یک ملت و یک سرزمین وقتی در اروپا شکل گرفت یک ایده مترقیانه و در نوع خودش خوب بود، اما این ایده وقتی خواست در ایران شکل بگیرد، به جای اینکه یک ایده مترقیانه باشد، برعکس رفتار کرد.


شما به پارادایم‌های مختلف زبان که شامل ملی، رسمی، مشترک و مادری است اشاره کردید، کسانی که نگران تجزیه یک سرزمین هستند از این منظر وارد این مبحث می‌شوند که یکی از مولفه‌های مهم برای هر جامعه‌ای وحدت آن است و مولفه مهم دیگر، هویت ملی آن است و از این منظر به قضیه نگاه می‌کنند که اگر ما روی مفهوم‌سازی‌های مختلف از زبان وارد شویم، وحدت ملی و هویت ملی خدشه می‌خورد. با توجه به اینکه در دهه‌های اخیر، برخی هم دنبال تجزیه قومیتی بوده و هستند، برای این نگرانی که به نظر من بی‌راه هم نیست، شما چه نسخه‌ای را پیشنهاد می‌دهید که هم این مواردی را گفتید در آن باشد و هم اینکه بتواند این نگرانی‌های سیاسی را که معقول هم هست، مرتفع کند؟


در روانشناسی می‌گویند اگر شما غرایضتان را سرکوب کنید ممکن است در زمانی از بین برود و منتفی شود اما در زمانی دیگر, به صورت شدیدتر برمی‌گردد و شاید شما آن وقت دیگر نتوانید آن را کنترل و مدیریت کنید و با آن تعامل کنید. اساسا بحث زبان و تنوع در ایران وقتی که مطرح می‌شود، کسانی که به تجزیه و این مسائل مرتبط می‌کنند و می‌گویند هویت و وحدت ملی را خدشه‌دار می‌کند، اساسا مفهوم زبان را به لحاظ جامعه‌شناختی بررسی نکرده‌اند و ملیت ایرانی را بررسی نکرده‌اند که آیا ملیت ایرانی مساوی با زبان فارسی و دین تشیع است؟ یعنی تصور می‌کنند اگر بحثی درباره مفهوم ملیت مطرح کردیم، این بحث یعنی تجزیه‌طلبی ، یعنی خدشه‌دار کردن هویت و وحدت ملی! اما نه؛ اینگونه نیست. اینجا این سوال پیش می‌آید که آیا چیزی که این اقوام ایرانی را در طول تاریخ در کنار هم قرار داده است زبان فارسی بوده است؟ نه؛ قطعا اینطور نیست، مگر در زمان اشکانیان زبان فارسی وجود داشت؟ مگر در زمان هخامشیان که پان‌ایرانیست‌ها اینقدر به آن می‌نازند، زبان فارسی زبان رسمی بوده است؟


مشروطه عاملی بوده است که همه اقوام ایرانی را در برابر استبداد به هم وصل می‌کند یا پیش از آن ، تجربه ورود اسلام به پهنه ایران تجربه‌ای نبوده که فقط تالشی‌ها داشته باشند بلکه همه ایرانیان به گونه‌ای این تجربه را زیسته‌اند.

آن چیزی که اقوام ایرانی را طول تاریخ و حتی در خارج از مرزهای سیاسی امروز ایران به هم وصل می‌کند، پیوست فرهنگی است. پیوست فرهنگی است که یک بلوچ را به یک ترکمن در ایران وصل می‌کند، یک ترکمن را به یک عرب، یک عرب را به یک تالشی، یک تالشی را به یک ترک و یک ترک را به یک کرد؛ شاید بپرسید منظور از پیوست فرهنگی چیست؟ پیوست فرهنگی تجربه‌های تاریخی ما است که ما را به هم وصل می‌کند. مثلا مشروطه عاملی بوده است که همه اقوام ایرانی را در برابر استبداد به هم وصل می‌کند یا پیش از آن ، تجربه ورود اسلام به پهنه ایران تجربه‌ای نبوده که فقط تالشی‌ها داشته باشند بلکه همه ایرانیان به گونه‌ای این تجربه را زیسته‌اند. این پیوست فرهنگی باعث شده است چیزی به نام ملیت در ایران وجود داشته باشد که قطعا فقط شامل زبان فارسی و تشیع نیست؛ در واقع در پس این پیوست، یک تنوع وجود دارد، اگر ما این تنوع را نبینیم و بخواهیم این تنوع را به صورت نهادینه و نظام‌مند سرکوب کنیم، ممکن است ایجاد ترس و وحشت از دیگری کند و اتفاقا یکی از شاخصه‌های تفکر شومونیستی این است که می‌خواهد دیگری را آنگونه که هست به رسمیت نشناسد. این فقط در حوزه زبان و قومیت نیست، حتی در حوزه سیاسی هم وجود دارد. این تمایز بین خود و غیرخودی و گاها نخودی یا ناخودی خود یک فرهنگ است، فرهنگی است که در ایران معاصر شکل گرفته است و دیگری را نمی‌تواند به رسمیت بشناسد و این به رسمیت‌نشناختن گامی می‌شود برای اینکه دیگری را یا متحول کنیم، تغییر دهیم، دگرگون کنیم تا شبیه من شود و وقتی که شبیه من شد، آن وقت عامل وحدت می‌شود و اگر شبیه من نشود خطرناک است! این اتفاق می‌تواند هم وحدت ملی و هم هویت ملی و هم یکپارچگی سرزمین را به هم بزند، درحالیکه در هویت ملی، ملی یعنی کسانی که در داخل حدود سیاسی ایران نوین وجود دارند و این ملت، یک قوم یا فقط زبان فارسی نیست.


همه کشورها در نهادهای بین‌المللی مثل سازمان ملل به دنبال این هستند که زبان رسمی خودشان را تصویب کنند که البته شروطی هم دارد و یکی از شروط، این است که مثلا 500 میلیون نفر به آن زبان صحبت کنند، خیلی از کشورهایی که به زبان فارسی صحبت می‌کنند دنبال این هستند که زبان فارسی را هم در سازمان ملل جای دهند ولی تاکنون موفق نشده‌اند چون تعداد افراد با این گویش به این عدد نرسیده است. بنظر خیلی‌ها این کار خوبی است چون اگر زبان فارسی جزو زبان‌های سازمان ملل قرار بگیرد، همه اسناد این سازمان به زبان فارسی هم منتشر می‌شود و غیره . این تاکید شما و شاید خیلی از افراد دیگر که باید زبان ملی تقویت شود چه عربی، چه فارسی و چه ترکی و ... آیا منافاتی با افزایش گویش‌وران فارسی یا تقویت زبان فارسی پیدا نمی‌کند؟ این دغدغه را چگونه می‌توان رفع کرد؟ چون بنظر می‌رسد اگر ما بر زبان ترکی، عربی و ... تاکید کنیم، زبان فارسی کم‌رنگ می‌شود و وقتی کم‌رنگ شد ممکن است در دراز مدت گویش‌وران زبان فارسی کمتر شوند.


من تجربه 25 سال زیست در انگلستان و سوئد را داشته‌ام. جمعیت سوئد 8 میلیون است که از این تعداد، 2 میلیون نفر مهاجر هستند ولی جالب اینکه نه تنها سوئد بلکه همه 5 کشور حوزه اسکاندیناوی یعنی سوئد، نروژ، فنلاند، دانمارک و ایسلند، از کشورهایی هستند که افرادشان چند زبان را می‌دانند. اگر من قدرت پرش ندارم، نباید که تور را پایین بیاوریم باید کاری بکنیم که قد من بیشتر شود و یا حداقل نسل بعد قدبلند باشند، نه اینکه ما زبان فارسی را به زور و اجبار تقویت کنیم و افراد به زبان مادریشان صحبت نکنند تا تعداد گویش‌وران فارسی زیاد شود و بعد بتوانیم زبان فارسی را آنجا ثبت کنیم. نکته اینجاست که این منافاتی ندارد با اینکه ما گفتیم زبان فارسی زبان رسمی و ملی ماست و این چه خوب و چه بد، یک قرارداد است، ولی برای تغییر این قرارداد باید هزینه‌های زیادی داد، هم هزینه‌های معنوی و هم هزینه‌های مادی. منظور ما این است که در ذیل مفهوم ملی این نکته وجود دارد که نباید ملی برای فقط زبان فارسی مصادره شود و زبان مادری همه ایرانیان زبان فارسی نیست، منظورمان این است که باید فضایی ایجاد کنیم که دیگران هم بتوانند به زبان مادری خودشان صحبت کنند.


از سوی دیگر، یک بحث معرفتی هم وجود دارد و آن اینکه برای مثال اگر یکی در فرانسه بخواهد یک جامعه‌شناس معتبر شناخته شود و بگوید من زبان آلمانی و انگلیسی بلدم و بیاید مثلا بر روی قوم لر در ایران تحقیق کند، این تحقیق او دو ریال ارزش ندارد. چرا؟؟ چون مگر او زبان لرها و آداب و رسوم آنها را می‌داند که می‌خواهد بر روی آنها تحقیق کند و آنها را بفهمد!؟. ما حدود 8 دهه یا 9 دهه است که در ایران دپارتمان‌های علوم اجتماعی یا علوم انسانی داریم، اما بیشتر از دو یا سه تا جامعه‌شناس بیشتر نداریم که برای مثال زبان کردی یا ترکی را بداند و بین قوم‌های آنها رفته باشد، تحقیق کرده باشد و آداب و رسوم آنها را بداند. در بهترین حالت ممکن است یک زبان دست و پاشکسته انگلیسی با فرانسوی بلد باشد، زبان‌هایی که در خارج از ایران هست را نمی‌داند و حتی زبان‌هایی را هم که در پهنه ایران وجود دارد نمی‌شناسد. این باعث می‌شود که اساسا نگاهمان به مسئله فرهنگ یک نگاه تند، باریک و تاریکی شود. ما چند جامعه‌شناس یا مردم‌شناس در ایران داریم که اثری درباره اقوام از خود به جا گذاشته باشد؟


جمعیت سوئد 8 میلیون است که از این تعداد، 2 میلیون نفر مهاجر هستند ولی جالب اینکه نه تنها سوئد بلکه همه 5 کشور حوزه اسکاندیناوی یعنی سوئد، نروژ، فنلاند، دانمارک و ایسلند، از کشورهایی هستند که افرادشان چند زبان را می‌دانند


در همین حال،وقتی در مورد زبان صحبت می‌کنیم باید مقداری آن را به حوزه علوم انسانی هم ربط دهیم، در آن صورت می‌بینیم که چقدر ما مشکلات بنیادی داریم. اگر ما بخواهیم درباره آداب و رسوم کردها بفهمیم، چه کسی‌ می‌خواهد به ما بگوید؟ آیا دانشگاه‌هایی در کردستان ایجاد کرده‌ایم که اینقدر غنی باشند که خود کردها در این زمینه ورود پیدا کنند و مثلا یک مرکز نقل و انتقال معرفتی صورت بگیرد و ما که در تهران هستیم بگوییم که بالاخره یک کرد به صورت علمی و متقن درباره آداب و رسوم کرد صحبت کرده است و ما هم از این ادبیات برای غنای علوم انسانی استفاده می‌کنیم! متاسفانه ما این را ایجاد نکرده‌ایم و حتی در خود مرکز کشور هم نیامدیم فضایی را ایجاد کنیم که در نتیجه آن، 50 دانشجو تربیت کنیم که بتوانند به طور مثال درباره اسطوره‌های کرد صحبت کنند. درست است که حماسه رستم و سهراب و پهلوانی‌های آنان، ایرانی است ولی ما حماسه ترقلو را که فردی ایرانی است، باید برویم در باکو بخوانیم! چرا؟ چون ما با چند فرهنگی و چند زبانی آشنا نیستیم! قطعا وقتی آشنا شدیم می‌دانیم که همه اینها ظرفیت است و می‌توانند برای ما فرصت ایجاد کنند.در چنین شرایطی، سیاسی‌کردن مفاهیم و این ایدئولوژی‌کردن مفاهیم راه را برای ما بسته است. برای مثال اگر یکی از تهران بخواهد بر روی موسیقی بلوچ تحقیق کند باید چکار کند؟ باید این فرد به آلمان برود و همه چیز را درباره بلو‌چ‌ها بفهمد و بعد به ایران برگردد و برود بر روی بلوچ‌ها تحقیق کند. چه اشکالی دارد که در دانشگاه‌ تهران یا در دانشگاه‌های ایران بزرگترین استادان غیرفارسی زبان هم وجود داشته باشد که بتوانند جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی ما را متحول کنند.


بنابراین ما باید تمایز بین ملی و رسمی را واقعا جدی بگیریم، صحبت این نیست که از فردا مثلا در سنندج کسی فارسی نخواند و یا مکاتبات خود را به فارسی انجام ندهد.


از سوی دیگر، یکی از مسائلی که لازم است به آن توجه شود، بحث عدالت‌محوری است. اگر ما عدالت را به عنوان یک مفهوم در نظر بگیریم و توزیع عدالت داشته باشیم در همه ساحات مختلف، رنگ و بوی مطالبات ما هم تغییر پیدا می‌کند. الان یکی از عواملی که باعث می‌شود برخی تناقضات وجود داشته باشد این است که ما حقوق شهروندی را تعریف نکرده‌ایم و اگر هم در بعضی از حوزه‌ها تعریف‌ کرده‌ایم به آن ملزم نیستیم. چطور ممکن است پس از ایجاد دولت نوین در ایران که صد سال قبل رخ داد، در دوره پهلوی که هیچ، حتی در سالهای اخیر ، هنوز هم ما مناطق محروم داشته باشیم؟ چرا مناطق محروم وجود دارد؟ چرا توزیع درآمد درست نیست؟ چرا تکاثر ثروت در تهران هست ولی در این مناطق نیست؟ چون سیاست‌های توسعه را دنبال نکرده‌ و سعی نکرده‌ایم که توسعه محور رفتار کنیم. وقتی توسعه محور رفتار نکرده‌ باشیم، این مسائل پیش می‌آید.


حفظ هویت سرزمینی با حفظ تمامیت ارضی فرق دارد و دو مفهوم متفاوتند. حفظ هویت سرزمینی یک بحث آکادمیک است که ما می‌توانیم بحث کنیم که منظورمان از هویت چیست. ولی حفظ تمامیت ارضی چیزی نیست که ما درباره اش بحث کنیم. قطعا حفظ تمامیت ارضی خیلی ارزش دارد

برخی می‌گویند چون حفظ هویت سرزمینی به هر قیمتی ارزشمند است لذا خیلی اشکالی ندارد بعضا توسعه متوازن وجود نداشته باشد.


حفظ هویت سرزمینی با حفظ تمامیت ارضی فرق دارد و دو مفهوم کاملا متفاوتند. حفظ هویت سرزمینی یک بحث آکادمیک است که ما می‌توانیم بحث کنیم منظورمان از هویت چیست. ولی حفظ تمامیت ارضی چیزی نیست که ما درباره اش بحث کنیم. قطعا حفظ تمامیت ارضی خیلی ارزش دارد. یعنی در یک نظام حقوقی جهان، یک وجب خاک یک معنا دارد و دارای ارزش بی‌نهایت است، یک مترمکعب از آب خلیج فارس همینطور است. شما اگر از یک تکه آن گذشتید یعنی از کل آن گذشته‌اید. بنابراین تمامیت ارضی یک چیز جدایی از هویت سرزمینی است که هم مسائل ژئوپلتیک هم مسائل ژئواستراتژیک و هم امنیت را در بر میگیرد و هیچ دولتی و کشوری نباید نسبت به آن، دچار تساهل شود.



اما درباره هویت سرزمینی چون منطبق بر واقعیات فرهنگی و اجتماعی است، نیازی به ان قلت نیست و حداقل می‌توان در این خصوص از حوزه آکادمیک وارد شد و گفت‌وگو کرد. تنها از این طریق است که می‌توان نگرانی‌های دولت ها را بر اساس واقعیات اجتماعی و تاریخی و فرهنگی هر جامعه‌ای، رفع کرد و امید داشت برخی رویه‌های نادرست، اصلاح شود. اگر اصلاح شد آن وقت تغییرات به صورت تدریجی و به صورت کلان مشاهده خواهد شد.


انتهای پیام/

ارسال نظر