صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۳۲ - ۱۱ شهريور ۱۳۹۵

گفتگو با داماد جنایتکاری که پدر زنش را کُشت

داماد جنایتکار که در جنایتی شبانه پدر همسرش را به قتل رسانده بود، زمانی که مقابل بازپرس جنایی ایستاد ادعایی متفاوت با اظهارات شاهدان مطرح کرد و مدعی شد که این جنایت ناخواسته به خاطر دفاع از خود بوده است. متهم جوان در گفت‌وگو با روزنامه «ایران» درباره علت، انگیزه قتل و سایر جزئیات حادثه گفت.
کد خبر : 114757

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، او همان متهم به قتلی است که چند شب قبل پدر همسرش را مقابل خانه او به قتل رساند. مرد جوان پس از قتل به اردبیل گریخت. اما 48 ساعت بعد از سوی کارآگاهان جنایی پایتخت ردیابی و دستگیر شد.


صبح دیروز، متهم 39 ساله برای بازجویی به شعبه 6 بازپرسی انتقال داده شد. رامین درحالی که قتل را پذیرفت در حضور بازپرس «مدیرروستا»، ادعای متفاوتی نسبت به اظهارات شهود و خانواده مقتول بیان داشت.
شب جنایت چه اتفاقی افتاد؟
ساعت 30/10 دقیقه شب بود که به خانه رفتم اما همسرم نبود. با او تماس گرفتم که گفت خانه پدرش است. فاصله خانه ما تا خانه پدرزنم 2 کوچه بود. بعد از پایان تماس راهی خانه پدرزنم شدم. زمانی که به کوچه آنها رسیدم، مادرزنم را دیدم که سرکوچه ایستاده بود.
چرا مادرزنت آنجا بود؟
گفت منتظر همسرش است. چون که می‌دانستم پدرزنم تا دقایقی دیگر می‌آید، در کنار مادرزنم به انتظارش ایستادم و به خانه آنها نرفتم.
از کجا می‌دانستی پدرزنت تا چند دقیقه دیگر به آنجا می‌آید؟
با او تماس گرفته بودم و می‌خواستم او را ببینم. گفت تا 20 دقیقه دیگر خودش را می‌رساند.
برای چه می‌خواستی او را ببینی؟
چند وقتی بود که همسرم در آرایشگاهی مشغول به کار شده بود. کار او باعث شده بود که شب‌ها دیر به خانه بیاید و سر این موضوع بشدت ناراحت بودم و می‌خواستم با پدرزنم صحبت کنم با دخترش حرف بزند.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
حدود یک ربعی با مادرزنم سر کوچه ایستاده بودم و حرف می‌زدم که پدرزنم سوار بر نیسانش رسید. او بدون آنکه حرفی بزند چوبی را از داخل ماشینش برداشت و مرا به باد کتک گرفت.
چرا؟!
حال خوبی نداشت. پدرزنم حالت طبیعی نداشت. همان موقع با سروصدای ما همسایه‌ها بیرون ریختند و حتی چند باری مادرزنم از آنها خواست تا دستش را بگیرند، اما کسی جلو نیامد. حدود یک ربعی کتکم زد و در همین حین ناگهان پیچ‌گوشتی از جیبش بیرون افتاد. من که روی زمین افتاده بودم و در تاریکی شب کتک می‌خوردم پیچ‌گوشتی را برداشتم یک ضربه به او زدم. ضربه من باعث شد که او دست از کتک زدنم بردارد و فرصتی پیدا کردم که فرار کنم.
چطوری فرار کردی؟
رفتم آن طرف خیابان و تاکسی گرفتم و به خانه پدرم در خانی‌آباد رفتم. از آنها مقداری پول گرفته و به اردبیل رفتم.
به آنها گفتی چه اتفاقی افتاده است؟
نه. فقط گفتم که با خانواده همسرم درگیر شده‌ام.
اما شاهدان گفته‌اند آن شب تو از خودروی پرایدی که 3 سرنشین داشت پیاده شدی و پدرزنت را با چاقو زدی و دوباره سوار بر همان پراید فرار کردی؟
دروغ می‌گویند. خودروی پراید آنجا بود اما سرنشینانش بعد از اینکه من به پدرزنم ضربه زدم و او داد و بیداد کرد، به دنبالم دویدند تا دستگیرم کنند. کوچه آنها یکطرفه است و درگیری وسط کوچه بود. چطور من از خودروی پراید پیاده شده‌ام. آثار کبودی روی صورتم، حکایت از ضربات چوب او دارد.
چرا به اردبیل فرار کردی؟
خانواده‌ام آنجا خانه داشتند، می‌خواستم آنجا مخفی شوم. اما چون کلید نداشتم به ناچار به مهمانسرا رفتم.
شب حادثه با همسرت دعوایت شده بود؟
نه از زمانی که همسرم سرکار می‌رفت بچه‌ را پیش مادرزنم می‌گذاشت و بعد از کار به خانه آنها می‌رفت تا بچه را با خودش به خانه بیاورد.
با همسرت اختلاف نداشتی؟
مشکل خاصی که بخواهم در مورد آن صحبت کنم، نه.
با پدرزنت چطور؟
من با او مشکل نداشتم اما پدرزنم هروقت حال طبیعی نداشت، تعادلش را از دست می‌داد. در نامزدی پسرش هم مرا با چوب زد حتی می‌خواست بچه‌ام را از پنجره بیرون بیندازد که من به پلیس زنگ زدم و آنها بچه را نجات دادند. چند روزقبلش هم انگشت همسرم را شکسته بود. او حتی خانواده‌اش را نیز کتک می‌زد.
از اینکه همسرت کار می‌کرد، ناراحتی بودی؟
از اینکه دیروقت به خانه می‌آمد، ناراحت بودم. قبول این موضوع برایم سخت بود.


انتهای پیام/

برچسب ها: چاقو
ارسال نظر