«لیبی زیون» و عباس کیارستمی
سال ۱۹۸۴ در یکی از بیمارستانهای نیویورک دختر ۱۸ سالهای به نام لیبی زیون با علایم تحریک پذیری، پرشهای عضلانی و گیجی به اورژانس مراجعه میکند. لیبی سابقه ابتلا به افسردگی دارد و یک داروی ضد افسردگی به نام فنلزین مصرف میکند. رزیدنت و اینترن مسئول پس از تماس و مشاوره با پزشک خانوادگی لیبی و بدون دقت به این مطلب، برای وی داروی مپریدین و هالوپریدول تجویز میکنند.
۸ ساعت بعد بیمار با علایم تب ۴۲ درجه و ایست قلبی فوت میکند. پدر لیبی، سیدنی زیون، وکیل و خبرنگار مشهور روزنامه نیویورک تایمز بود که به دنبال این واقعه از بیمارستان نیویورک و پزشکان مربوطه به علت قصور پزشکی ناشی از کمبود کادر پزشکی، عدم نظارت پزشکان آنکال و همچنین ساعت طولانی و طاقت فرسای کار رزیدنتها شکایت کرد.
او در روزنامه نیویورک تایمز نوشت باید یک بچه کودکستانی باشید که ندانید رزیدنتی که در شیفت ۳۶ ساعتی کار میکند در وضعیتی است که توانایی هیچ گونه قضاوتی را ندارد.
پرونده لیبی یک از جنجالیترین پروندههای پزشکی در آمریکا بود. پس از ۵ سال مناقشات حقوقی در نهایت قانونی در ایالت نیویورک تصویب شد که امروزه به قانون لیبی زیون مشهور است. به این ترتیب ساعت کار رزیدنتهای پزشکی به ۸۰ ساعت در هفته محدود شد. این قانون چندی بعد در سایر ایالات نیز جاری شد.
پس از واقعه فوت آقای عباس کیارستمی این ماجرای مشابه سرنوشتی دیگر یافت، سرنوشتی که مشابه تمام خرده رفتارهایی که به ایران میآیند، دچار دگردیسی شده و ایرانیزه میشوند!
کارگردانی در مجلس بزرگداشت آن مرحوم بنای توهین به پزشکان قاتل را گذاشت، صفحه اول برخی روزنامهها شد محل بیانیه و گلایههای وابستگان مرحوم، جوانی جویای نام و شاید جویای کار، کانالی تلگرامی راه انداخت با عنوان خطای پزشکی که در آن داستانهای عامیانه از خطاهای پزشکی را منتشر میکرد!
برخی وکیلها نیز فرصت را مغتنم شمرده و در اهمیت بگیر و ببند پزشکان داد سخن دادند و مردم را به طرح دعوی از این پزشکان پول پرست! فراخواندند بلکه از این نمد کلاهی هم نصیب ایشان شود.
اما هیچ کس نگفت بیایید به جای هیاهو، از مجاری قانونی استفاده کنید و مانند همه مردم از ساز و کاری که برای اینگونه امور اندیشیده شده است مساله را روشن کنید. پس از گذشت چندین ماه خبر رسید که خانواده آن مرحوم طرح دعوی کردهاند. کاری که به جای هیاهو و تسخیر خبرگزاریها، همان اول باید میکردند، بررسی موضوع قصور پزشکی در فضایی آرام و کارشناسانه.
این تهییج افکار عمومی رفتارهای خشونت گرایانه را علیه کادر درمان ایجاد کرد. چه برای آن متخصص جوانی که در نقطهای که هنوز هم عنوان تبعیدگاه مجرمان را دارد به طبابت صادقانه مشغول است. چه برای آن رزیدنتهایی که در شیفتهای ۳۶ ساعته تمام انرژی و جوانی خودشان را صرف درمان بیماران در بیمارستانهای دولتی میکنند، چه برای بسیار اساتید سپید مویی که عمرشان صرف آموزش و تربیت پزشکان شده و میشود.
آتش که در گرفت خشک و تر میسوزد، کسی از این آتش افروخته گرم نخواهد شد و دودش به چشم همه خواهد رفت، چه آن پزشکی که قصور کرده، چه پزشک حاذقی که تهور و جسارتش را در درمان بیماریهای صعب العلاج را از دست داده باشد، یا بیماری که در به در دنبال پزشکی بگردد که ریسک بکند و درمان را به عهده بگیرد و آماج توهینهای احتمالی شود.
در روانشناسی فروید مکانیسمهای دفاعی در برخورد با اضطراب توضیح داده شدهاند که افراد با تکیه به این مکانیسمهای ذهنی ناخود آگاه اضطراب درونی را کاهش میدهند. یکی از این مکانیسمهای دفاعی واکنش سازی است. مثلا مادری که دارای یک فرزند خردسال دختر است، شدیدا دوست داشته فرزند دومش پسر باشد، پس از دنیا آمدن دومین دخترش با وجود اینکه از این اتفاق خرسند نیست، در عین حال دچار تعارض درونی شده و برای غلبه بر اضطراب ناشی از عذاب وجدان حسی که دختر دومش را دوست ندارد، واکنش سازی کرده و شروع به بذل محبت بیش از حد به فرزند دومش میکند.
آنچه برای مرحوم کیارستمی اتفاق افتاد نیز مشابهتهایی با واکنش سازی دارد. جامعهای مدتها به هر دلیل به یکی از هنرمندان جهانیاش بیاعتنا بوده ، فیلمهایش را نمیدیده و نگاه خاصش را نمیفهمیده است، حالا به ناگاه با فقدان وی دچار اضطراب میشود و راه حل ناخودآگاه این اضطراب پرخاش و هیاهو به تیم درمان است. از سویی دیگر فوت آقای کیارستمی که به گفته آقای مهرجویی دو هفته پیش صحیح و سالم بودند، در تصمیم گیرندگان انتقال ایشان به فرانسه -که منجر به فوت ایشان شد- نیز ممکن است اضطرابی را ایجاد کند که به واکنش سازی بپردازند.
در پایان سوالی که باقی میماند این است که چرا واقعه دردناک مرگ عزیزی در ایران به توهین به کل پزشکان، صف کشی صنفی و کاشتن بذر تنفر می انجامد، ولی در آن طرف دنیا منجر به تصویب قانونی میشود که هم حافظ بیمار و هم حافظ پزشک است.
*فوق تخصص قرنیه
منبع: سلامت آنلاین
انتهای پیام/